سه شنبه 25 ارديبهشت 1403 - 4 ذيقعده 1445 - 14 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب طواف حج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 121
متن
درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد
ظله العالى " "
جلسه يكصد و بيست و يكم "
بحث در اين بود كه آيا در حال ضرورت، هدى واحد مىتواند براى بيش از يك نفر مجزى باشد، يا نه؟
دو سه روايت را خوانديم كه،از مقتصاى آن روايات، واين كه تقييدى به حال اختيار نشده بود، استفاده مىشد كه، مطلقا " هدى واحد لايجزى الاّ عن واحدٍ " ، و فرقى بين حال اختيار و حال اضطرار نمىكند، لكن روايات بسيارى است كه، عمده آنها، سه روايت است كه، شايد از آنها استفاده شود كه در حال اضطرار كفايت مىكند.
قبل از پرداختن به روايات ثلاثه، در عبارتى كه از محقق در شرايع نقل كرديم، دو قيد براى اجزاى هدى واحد، و بيش از واحد ذكر شده است. يك قيد ضرورت است، و قيد دوّم " اذا كانوا اهل خوانٍ واحد " كه دو قيد بايد مجتمع شود.
عبارت محقق اين بود كه " وقيل يجزى مع الضرورة عن خمسٍْ وعن سبعٍْ اذا كانوا اهل خوانٍ واحد " كه معنايش اين است كه در اجزأ دو خصوصيّت معتبر است، يكى مسأله ضرورت است، و ديگر اين كه حدّاقل در آن سفر، در سفره مشترك باشند. يعنى افرادى باشند كه در سفر با هم به اصطلاح، هم خرج هستند و سر يك سفره مىنشينند.
صاحب جواهر مىفرمايد: كه به اين كيفيّتى كه مرحوم محقّق ذكر كردهاند كه، دو قيد معتبر باشد، يكى مسأله ضرورت و يكى اهل خانٍ واحد، در كلام هيچ كدام از فقها چنين چيزى ديده نشده است، و بعد كلامى را از بزرگان فقها نقل مىكنند كه، روى هم رفته آن كلمات را كه انسان ملاحظه مىكند، مىبيند كه در اكثر آن كلمات، روى عنوان ضرورت، به تنهايى تكيه شده است، و فقط مسأله ضرورت و اضطرار را شرط كفايت هدى واحد براى بيش از واحد قرار دادهاند. در جملهاى از كلمات هم، همين اهل خوانٍ واحد، بدون اين كه ديگر مسأله ضرورت ذكر شده باشد.
پس در حقيقت، آنهايى كه ضرورت را مطرح كردهاند، ديگر قيد اهل خوانٍ واحد، در كلمات خود ندارند و آنهايى كه اهل خوانٍ واحد را مطرح كردهاند، عنوان ضرورت در كلماتشان ذكر نشده است، و در نتيجه اين عبارت محقق كه نسبت به قيل داده است و دو خصوصيت را مجتمعاً مطرح فرموده است:
يكى مسأله ضرورت و يكى هم اهل خوانٍ واحد و اجتماع اين دو عنوان را در مورد اجزأ دخيل دانستهاند. همينطورى كه صاحب جواهر هم فرموده است، در كلمات به اين نحو، چيزى مشاهده نمىشود. بلكه در كلمات، يا معيار را
مطلق ضرورت قرار داده است، مانند مرحوم شيخ در كتاب مبسوط و در كتاب نهاية، علاّمه در جملهاى از كتب خود، و يا اينكه معيار را اهل خوانٍ واحد قرار دادهاند، بدون اينكه صحبتى از ضرورت و اضطرار باشد كه، ظاهر تعبير اينها اين است كه اگر چند حاجى با هم رفيق بودند و در سفرشان در يك سفر مىنشستند، ولو اينكه ضرورتى هم در كار نباشد، اينها مىتوانند در يك هدى شركت نمايند. در حقيقت اين ارفاقى است كه به مناسبت رفاقت اينها و هم سفره بودنشان نسبت به اينها معطوف شده است.
با توجّه به اين فتاوى: بيان محقق و فرمايش صاحب جواهر، به سراغ آن سه روايات معتبره كه عمده روايات در اين باب است مى رويم، ببينيم آيا اين سه روايت، در مقابل رواياتى كه خوانديم و اطلاق داشتند، چه نقشى مىتوانند داشته باشند.
اين سه روايت كه هر سه هم در باب هيجدهم از ابواب ذبح ذكر شده است. يكى حديث دهم اين باب است. صحيحه عبدالرحمن بن حجاج، قال سئلتُ ابا ابراهيم (ع) : " عن قومٍ غلت عليهم الاضاحى " ، جمعيّتى ازحجاج كه قربانىها برايشان خيلى گران شده است. غلت با غين يعنى قيمت بسيار بالايى پيدا كرده است. كلمه غلا در باب ثمن به كار مىرود. در حديث وارده در باب نكاح تعبير اين است" :
انما يشتريها...زوج، زوجه را با يك بهاى بالا و گرانى مىخرد. در اينجا هم اين است كه: " غلت عليهم الاضاحى و هم متمتعون " ، اينها همه حج تمتع انجام مىدهند، " و هم مترافقون " و اينها با هم رفيق هستند و اين قوم، عنوان رفاقت بينشان وجود دارد، " و ليسوا باهلبيت واحد " ، اين طور نيست كه يك اهل بيت و يك فاميل و يك قبيله باشند، و علّت رفاقتشان اين است: " وقد اجتمعوا فى مسيرهم " ، " راه " اينها را با هم رفيق كرده است، سفر سبب رفاقت و ارتباط آنها شده است. " و مضربهم واحد " $ هر كجا كه خيمه مىزنند با هم مىزنند، باهم حركت مىكنند، با هم مىايستند. اينها متمتع هم هستند، و قيمت قربانى هم خيلى بالا رفته و غالى شده است" .
ألهم ان يذبحوا بقرةً؟ " آيا اينها مىتوانند به حالت اجتماع، يك بقره را ذبح كنند؟ " قال لا احب ذلك الا من ضرورة " ، بر حسب اين روايت صحيحه، امام فرمودند: نه، من اين معنا را دوست ندارم، مگر اين كه ضرورتى در كار باشد.
ما نبايد بحث در اين روايت را فقط روى " لا احب " پياده نماييم، عمده بحث روايت روى استثناى من ضرورٍْ است، و نه اينكه " لا احب " چه معنايى در بر دارد. در " لا احب " دو احتمال وجود دارد: يكى اين كه، دلالت بر كراهت نمايد، و استثناى من ضرورة، به معنى اين است كه در صورت ضرورت كراهتى ندارد، و احتمال ديگر اين است كه - ظاهر هم همين است - كلمه " لا
احب " اين طور نيست كه ظهور در كراهت داشته باشد.
مثل " لا احب الافلين " در قضيه حضرت ابراهيم است، و ازنظر فقهى ظهور در حرمت دارد، و يا حدّاقل حرمت يكى از مصاديق " لا احب " است، بدون اين كه ظهورى در خصوص كراهت داشته باشد، و اگر ما " لا احب " را حرام معنا كنيم، باز " الا من ضرورة " به صورت استثنا در اين روايت مطرح است.
پس اين عبارت مىگويد: در صورت ضرورت، روى احتمال اوّل حتى كراهتى هم وجود ندارد، در صورت دوّم حرمتى وجود ندارد. پس هيچ ترديدى در رابطه با مستثناى اين روايت نيست، و عمده چيزى كه اين روايت خصوصيت دارد، استثناى روايت است، والا اصل روايت كه " لايجزى واحد الا عن واحد " را در روايات ثلاثه، مطرح كرديم.
امّا خصوصيتى كه اين روايت دارد، اين است كه آن روايات گذشته از لحاظ ضرورت اطلاق داشت، و مىگفت: " لايجزى حتى فى حال ضروره " اما اين روايت در مقابل آنها ايستاده، و با استثناى " الا من ضرورة " صورت ضرورت را كاملاً مستثنى قرار مىدهد.
پس نقطه حساس بحث اين روايت، عنوان " لا احب " نيست. نقطه حساس، استثناى عنوان ضرورت است كه، در اين روايت مطرح است. يك خصوصيت ديگرى در اين روايت است كه، سائل مىگويد: " وهم متمتعون " ، ظاهرش است كه حج تمتع انجام مىدهند، در حج تمتع هدى واجب است. حالا مىخواهد شروع حج تمتع به عنوان، حج واجب باشد، يا به عنوان حج مستحب باشد.
عرض كرديم اگر كسى يك حج تمتع استحبابى را هم شروع كند، همانطورى كه اتمام حج تمتع واجب است، هدى هم در حج تمتع واجب است، مىخواست به حج تمتع مستحبى شروع نكند، اما حالا كه به حج تمتع مستحبى شروع كرد، " يجب عليه الهدى " .
پس اين روايت به لحاظ اين كه " وهم متمعون " دارد، ديگر احتمال اين كه مقصود اين باشد كه يك حاجى كه حج افراد انجام مىدهد، مىخواهد روز عيد قربان در منى يك قربانى مستحب، انجام مىدهد، آن را شامل نمىشود. اين موردش " وهم متمعون " است، متمتع " يجب عليه الهدى " .
پس اين روايت با توجّه به اين دو خصوصيّت، اولاً اطلاقى ندارد كه هدى از آن خارج شود، خصوص متمع است، و ثانياً اسثتناى صورت ضرورت، خيلى روشن در اين روايت مطرح شده است. لذا اگر ما باشيم و اين روايت، و روايات ثلاثه كه خوانديم، اين روايت به عنوان مقيّد كامل به تمام معنى، در مقابل آن روايات مىايستد و حكم مىكند به اين كه، در صورت ضرورت مانعى ندارد كه هدى واحد از ناحيه بيش از واحد، تحقق پيدا كند.
لذا بسيار روايت خوبى است و سند ضعيفى ندارد و اعراضى هم نشده است معارضهاى هم در كار نيست مسأله مساله اطلاق و تقييد است و بين مطلق و مقيّد هيچگونه معارضهاى مطرح نيست.
روايت ديگر، روايت يازدهماست،وآن هم صحيحه است.عن حمران قال: " عزّت البدن سنة بمنى " در يك سالى كه بدن به علت كم بودن قيمتش خيلى بالا رفت، " حتّى بلغت البدنته مأة دينارٍ " ، به جايى رسيد كه يك بدنه قيمتش صد دينار شد. يعنى صد مثقال طلاى مسكوك، قيمت يك شتر، با توجه به اين.
" فسئل ابوجعفر (ع) عن ذلك " ، ازامام باقر(ع) سؤال كردند كه، چنين شرايطى در رابطه با بدنه وجود دارد، چه انجام دهيم؟ " فقال: اشتركوا فيها " فرمودند: به صورت شركت در اين بدنه شريك شويد. يعنى لازم نيست كه هر كدام يك بدنه تهيّه كنيد. بلكه به نحو اشتراك با يك بدنه برخورد كنيد. " قال: قلت: كم؟ " چند نفر در يك بدنه شريك شوند؟ " قال: ما خفّ فهو افضل " هر چه كمتر باشد، كمتر باشد فضيلتش بيشتر است.
راوى مىگويد: " فقلت: عن كم يجزى؟ " ، بالاخره از چند نفر، يك بدنه كافى است. " فقال: عن سبيعين " ، حتى از هفتاد نفر، يك بدنه مىتواند كافى باشد كه، همانطور كه عرض كرديم عدد سبعين يك عددى است كه، در كثرت بالا به كار مىرود، نه اين كه موضوعيت دارد، و معنايش اين است كه اگر هفتاد و يك نفر شد، كفايت نمىكند. و مرزآن عبارت از سبعيناست. بلكه مىخواهد بگويد اگر عدد بالايى مثل هشتاد هم باشد همين حكم را دارد.
اين روايت غير از روايت عبدالرحمن بن حجاج قبلى است، آن روايت به لحاظ دو خصوصيتى كه در آن وجود داشت كه، مسأله متمع راتعيين مىكرد كه، عنوان مسأله هدى است، نه قربانى، تمتمع مستحبى، " يجب عليه الهدى " .
ديگر اينكه صورت را به عنوان كلى ضرورت، استثنا كرده بود و تعبير هم، تعبير ضرورت بود و اما دراين روايت كه بدنه قيمتش گران شده بود و به امام باقر (ع) رجوع كردند واين مشكل را با ايشان مطرح كردند، و امام(ع) هم، در جواب فرمودند: " اشتركوا فيها " ،واين اطلاق دارد ممكن است اينهايى كه مىخواستند شركت كنند، متمتع نبودند، به عنوان هدى واجب نمىخواستند اين بدنه را نهر كنند، بلكه به عنوان اينكه هركسى روز عيد قربان مستحب است كه قربانى انجام دهد،اين كار را انجام دادند.
حتى آن حاجى كه در منى است و حج او، حج افراد است، با اينكه در حج افراد هدى واجب نيست، و خصوصيت مشخصه حج افراد اين است كه، حج افراد حج فقرا است. بعضى ها پول ندارند هدى بخرند، يا نمىخواهند هدى داشته باشند.اما همين حاجى كه حجش حج افراد است، مستحب است كه روز عيد قربان هدى داشته باشد. براى ديگران هم روز غير عيد قربان مستحب
است.براى آن كسى كه در منى است، اين استحباب وجود دارد.
لذا اگر اين روايت اطلاق داشت، روايت قبلى كه بين هدى و بين قربانى غير هدى، تفصيل مىداد، مىتوانست تقييد كند اطلاق اين روايت را، و بگويد: " اشتركوا فيها " مال جايى است كه يك قربانى مستحب را بخواهند انجام دهند، ولى آنجايى كه به عنوان هدى واجب بخواهند ذبح و نحرى داشته باشند، آن روايات قبلى اطلاق اين روايت را تقييد مىكند. نگفته است كه، " اشتركوا فيها " ، در چه صورتى است، اين اطلاق دارد، آن روايات قبلى كه بين هدى و بين قربانى غير هدى، تفصيل مىداد، صلاحيت دارد كه اطلاق اين روايت را تقييد كند.
اما به خلاف روايت عبدالرحمن بن حجاج كه اصلاً مورد، عبارت از حج تمتع بود و در حج تمتع هدى واجب است. پس اطلاق اين روايت قابل تقييد است به آن روايات ثلاثهاى است كه آنها را ذكر كرديم.
يك روايت ديگر كه روايت پنجم اين باب است، روايت صحيحه معاوية بن عمار است و كسى كه اين صحيحه را از معاوية بن عمار ذكر كرده است، ابوالحسين النخعى است، براى يك نكتهاى است كه در جوابى كه از اين روايت ذكر شده است.
معاوية بن عمار نقل كرده است، عن ابىعبدالله (ع) قال: " يجزى البقرة عن خمسة بمنى اذا كانوا اهل خوانٍ واحدٍ " ، تنها روايت صحيحهاى كه مسأله اهل خوانٍ واحد، در آن مطرح شده است، همين عبارت است.
اين كه مىفرمايد: " يجزى البقرة " ما از خارج مىدانيم كه مسأله اجزا و عدم اجزا، نه روى بقره خصوصيت دارد، و نه روى بدنه، بلكه در مورد شاة هم همين معنى جريان دارد. لذا ذكر بقره و بدنه، نه براى اين است كه يك خصوصيتى در بقره و بدنه وجود دارد" .
يجزى البقرة عن خمسة بمنى " اما به يك شرط " اذا كانوا اهل خوانٍ واحد " ، در حقيقت اين قيد ضرورت را مطرح نكرده است، عنوان اين كه اينها هم سفره باشند، و اهل يك سفره باشند و سر يك سفره بنشينند، حالا با اين روايت چه كنيم.
بعضالاعلام (ره) دو جواب از اين روايت دادهاند: يك جواب اين كه مىفرمايند: در اين سند، راوى از معاوية بن عمار، همين ابوالحسين النخعى است. روايت قبلى كه خوانديم، روايت چهارم اين باب، به نقل از حلبى بود، و چه كسى اين روايت را نقل كرده است، اين كه ابوالحسين النخعى از ابن ابى عمير، عن حماد، عن الحلبى.
پس ابوالحسين در سند روايت حلبى هم است. روايت حلبى چه بود اين بود كه " تجزى البقرة او البدنة فى امصار عن سبعة " ، اين قربانى كه در شهرها به
عنوان قربانى مستحب در روز عيد قربان واقع مىشود، 5 الى 7 نفر مىتوانند شركت كنند، و يك قربانى را ذبح كنند" .
ولا تجزى بمنى الا عن واحدٍ " اما مسأله منى مطرح شد، " لاتجزى الا عن واحد " ، آن وقت نحوه جواب بعضاعلام اين است كه، نفهميديم كه اين ابوالحسين النخعى كه در سند هر دو روايت واقع شده است، او مىخواهد در رابطه با منى، " يجزى " بگويد، يا " لا يجزى " بگويد. در روايت حلبى " لايجزى بمنى الا عن واحد " ، در روايت معاوية بن عمار " يجزى البقرة عن خمسٍْ بمنى " ، اين كدام را مىخواهد بگويد، هم يجزى وهم لايجزى كه نمىشود.
پس در حقيقت هر دو بىاستناد است. براى اينكه خود او هم لايجزى وهم يجزى نقل كرده است، و چگونه مىشود يك نفر هم يجزى و هم لايجزى نقل نمايد. اين فرمايش از عجايب فرمايشاتى كه مىتواند مطرح باشد.
ابوالحسين النخعى راوى است، آن هم نه راوى بلاواسطه، او راوى مع الواسطه است، در يكى واسطه او معاوية بن عمار است، و در يكى واسطهاش ابن ابى عمير، عن حماد، عن الحلبى است. آيا راوى واحد حق ندارد با تعدد روات، دو جور روايت نقل كند، و اگر دو جور روايت نقل كرد، ما به علّت اينكه يك نفر دو جور روايت نقل كرده است، يكى را كنار بگذاريم.
يا اينكه اين دو روايت است، و فرقى نمىكند كه روايت از ابن ابى عمير، عن حماد، عن الحلبى باشد، يا از شخص ديگرى باشد. بالاخره دو روايت در كار است، و ما نمىتوانيم به عنوان اينكه ابوالحسين يك جا از معاوية بن عمار نقل كرده و ديگر جا از ابن ابى عمير عن حماد عن الحلبى نقل كرده است، بگوييم: تو يك آدم متناقض گويى هستى، و ما روايت تو را زير پا خواهيم گذاشت.
يك جا " لا يجزى " و يك جاى ديگر " يجزى " نقل كردى، او مىگويد من راوى هستم، اين استاد با چند واسطه اين جورى نقل كرده است، آن استاد من به نام معاوية بن عمار آنگونه نقل كرده است.
پس مجرد اينكه راوى ابوالحسين النخعى در هر دو سند روايت مطرح است، سبب نمىشود كه ما روايت را از اعتبار و ارزش بيندازيم، و هيچ فرقى نمىكند كه ابوالحسين النخعى در هر دو روايت باشد، يا اينكه دو نفر مختلف باشد، از نظر اينكه بايد بين اين روايات، چاره و علاجى شود، هيچ فرقى بين اين دو صورت نيست.
لذا جواب ايشان، از عجايب جوابهايى است كه، كسى مىتواند در اين مسأله مطرح مىكند.
اما جواب ديگرى كه ايشان مىدهد، اين است كه حالا از جواب اول تنزل و صرف نظر كنيم، و بگوييم كه اين روايت با آن روايت تعارض دارد و تعارضشان، تعارض عموم و خصوص من وجه است، و به اين صورت "
لاتجزى بمنى الا عن واحد " به اين معنى است كه مىخواهند اهل خوانٍ واحد باشند، و يانباشند.
روايت حلبى از نظر مسأله اهل خوانٍ واحد بودن، يا نبودن اطلاق دارد، و اين روايت بعدى كه مىگويد: " اذا كانوا خوانٍ واحد " ، ولو اينكه هر دو مسأله منى را مطرح كرده است، ولى آن هم كأن يك اطلاق دارد كه مىخواهد در هدى باشد، يا غير هدى، و آن وقت نتيجه اين طور مىشود كه، در آنجايى كه هدى واجب است، " و كانوا اهل خوانٍ واحد " .
اين روايت معاويه دلالت بر اجزا مىكند، روايت حلبى دلالت بر عدم اجزا، اين دو با هم تعارض، و تساقط مىكنند، و در نتيجه ايشان مىگويند: بر همان مطلقاتى رجوع مىكنيم كه، حكم مىكرد به اين كه در هدى كفايت نمىكند، " هدى واحد الا عن واحدٍ " و فرقى بين اهل خوانٍ واحد، و غير اهل خوانٍ واحد، وجود ندارد، اين فرمايش ايشان را، ازاين نظر مورد دقّت قرار دهيد
. از طرف ديگر با ملاحظه روايت عبدالرحمن حجاج كه مسأله ضرورت را استثنا كرده بود، ببنيم بين اين روايت معاوية بن عمار و عبدالرحمن بن حجاج كه در اين مسأله تقدم بر همه روايات داشت، ببينيم كه چگونه مىتوانيم بين اين دو مسأله را جمع كنيم.
پس دو مطلب را بايد براى فردا دقّت بفرماييد: يكى جواب دوّم بعضالاعلام (ره) ، و ديگرى ملاحظه روايت معاوية بن عمار با روايت عبدالرحمن بن حجاج، ان شأالله.
پايان
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...