• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد
    ظله العالى " "
    جلسه يكصد و دهم "
    السادس: " ان يكون العدد سبعة "
    يكى از چيزهايى كه در رمى معتبر است اين است كه عدد آن سنگها بايد هفت باشد كه هر كدام از اين هفت تا خصوصياتى را كه ديروز ذكر كرديم بايد در آن وجود داشته باشد. نه تنها بين شيعه بلكه بين همه مسلمين مسلم است كه عدد بايد هفت باشد، و حتى آنهايى هم كه لازم نمى‏دانند كه با سنگ رمى شود، لكن درعدد مناقشه ندارند، عدد هفت را به عنوان يك شئ مسلم و مفروغ عنه مى‏دانند، و علاوه رواياتى هم در اين باب وارد شده است، با توجه به آن نكته‏اى كه گاهى عرض مى‏كرديم كه چون مسأله از مسلميات است لذا بعضى از فروعش گاهى مورد شبهه و ترديد واقع مى‏شده و اين شبهه و ترديد موجب سؤال از امام (ع) مى‏شده است
    ظاهرا در هيچ روايتى از خود عدد سؤال نشده است به لحاظ اينكه اين عدد مفروغ عنه بوده است، لكن از خصوصيات ديگر سؤال شده است كه آن خودش دلالت بر تسلم اصل مطلب مى‏كند، حالا دو سه روايت در اين باب مطرح است.
    در ابواب عود الى منى در باب هفتم از ابواب عود الى منى يكى روايت اول صحيحه معاوية بن عمار " عن ابى عبدالله (ع) انه قال " امام صادق در مورد چنين كسى نظرى را بيان كردند، حالا آن كس عبارت از اين است: " فى رجلٍ اخذ احدى و عشرين حصاة " اين آدم بيست و يك سنگ جمع‏آورى و اخذ كرده بود براى رمى جمرات ثلاثه كه هر كدام هفت تا، مجموعاً مى‏شود بيست و يك "رجل اخذ احدى و عشرين حصاة فرمى بها " جمرات ثلاثه را با اينها رمى كرد، "فزادت واحدة " بعد ديد يكى از اين سنگها در دستش وجود دارد كه طبع قصه اينطور مى‏شود كه اول بيست و يك سنگ بوده بلا زياده، رمى تحقق پيدا كرده نسبت به جمرات ثلاثه، الان ملاحظه مى‏كند، مى‏بيند يك سنگ از بيست و يك سنگ در دستش هست، پس در نتيجه علم اجمالى پيدا مى‏كند به اينكه يكى از اين جمرات ثلاثه رمى يك سنگريزه‏اش ناقص است، نتيجه حساب يك چنين معنايى مى‏شود. تكليفش چيست؟ " فزادت واحدة فلم يدر ايّهن نقص "نمى‏داند كه نقصان رمى يك سنگريزه نسبت به كدام يك از جمرات ثلاثه واقع شده است.
    ببينيد مورد شبهه اين مسأله است كه به عنوان يكى از فروع مسأله مطرح است، و الا خود اين معنى دلالت مى‏كند بر مفروغ عنه بودن كه جمرات ثلاثه بايد هر كدام با هفت سنگ رمى شوند و مجموع اينها طبعاً بيست و يك سنگ خواهد
    بود، اين يك امر مسلمى است عند السائل، منتهى ترديد او در اين جهت است كه حالا از يك طرف فكر مى‏كند كه همه جمرات رمى شده است، از طرف ديگر يك سنگ در دستش وجود دارد، پس لا محاله يكى از اين جمرات ثلاثه رميش ناقص بوده است، حال تكليف چيست؟ " قال فليرجع و اليرم كل واحدة بحصاة " اين چون علم اجمالى دارد لازمه علم اجمالى احتياط است، احتياطش هم اين است كه برگردد و هر يك از اين جمرات ثلاثه را يك سنگريزه به جانب آنها رمى كند تا در نتيجه يقين كند كه هيچ يك از جمرات ثلاثه نقصى از نظر رمى در آنها وجود ندارد. دلالت روايت خيلى روشن و واضح است.
    لكن يك اشكال اين است كه مورد اين روايت رمى جمرات ثلاثه است، رمى جمرات ثلاثه مربوط به روز يازده و دوازدهم و احياناً هم روز سيزدهم است، اما بحث فعلى ما در رمى جمره عقبه در روز عيد قربان است، آيا ما مى‏توانيم از اين روايت براى ما نحن فيه استفاده كنيم؟ جواب بله، از دو طريق مى‏توانيم استفاده كنيم، يك طريق اينكه خود اين جمره عقبه در روز يازدهم و دوازدهم جزو جمرات ثلاثه است، پس اين روايت دلالت دارد بر اينكه جمره عقبه در روز يازدهم و دوازدهم بايد با هفت عدد سنگ رمى شود، آن وقت ما اين مطلب را ضميمه مى‏كنيم كه ما مى‏دانيم كه رمى جمره عقبه بين روز عيد قربان و بين جمره عقبه در روزهاى بعد از اين نظر فرقى نمى‏كند، احتمال اين معنى داده نمى‏شود كه جمره عقبه در روز عيد قربان هفت سنگ لازم نداشته باشد، اما در روز يازدهم و دوازدهم لازم داشته باشد، كه همين جمره عقبه در روز عيد قربان با روزهاى بعد رميش متفاوت باشد، اين احتمال را نه كسى داده و نه ما چنين احتمالى را مى‏دهيم.
    راه دومش اين است كه ما خارجاً اين معنى را مى‏دانيم كه اصلاً جمرات ثلاثه از نظر كيفيت رمى و از نظر عدد رمى بينشان هيچ فرقى نيست، بطورى كه اگر جمره عقبه در روزهاى بعد هم رميش واجب نبود و بلكه رمى دو جمره ديگر واجب بود، اگر در آنها عدد معتبر عبارت از هفت باشد مى‏فهميم كه در رمى جمره عقبه هم عدد هفت است، از اين نظر و همينطور از نظر مسائلى كه ديروز ذكر كرديم، گفتيم بايد عنوان رمى تحقق پيدا كند، بايد اين سنگها به مرمى واصل شود، بايد وصولش به مرمى مستند به اين رامى باشد نه با كمك چيز ديگر، اينها همه امورى هستند كه هيچ فرقى بين رمى جمره عقبه و رمى ساير جمرات نمى‏كند، مسأله عدد هم به همين كيفيت است، پس كسى توهم نكند كه اين روايت معاوية بن عمار مربوط به رمى جمار در روز يازدهم و دوازدهم است و شما نمى‏توانيد از آن استفاده كنيد كه جمره عقبه در روز دهم كه فعلا مورد بحث ما است، آن هم اين خصوصيت عدد درش دخالت ندارد!! جايى براى اين توهم نيست.
    روايت دوم اين باب روايت ابى بصير است، " قال: قلت لابى عبدالله (ع) ذهبت أرمى " رفتم براى اينكه رمى انجام بدهم، " فاذا فى يدى ست حصياة " وقتى آمدم رمى را شروع كنم سنگها را شمردم ديدم شش سنگ در دست من وجود دارد، اين هم خود سؤال دليل بر اين است كه عدد هفت در ذهن خود ابوبصير هم مسلم بوده‏است، منتهى حالا تا خواسته به رمى شروع كند سنگها را شمرده است، ديده شش سنگ است، وظيفه‏اش در اينجا چيست؟ " فقال: خذ واحدة من تحت رجليك " مثلا با اينكه مستحب است اين سنگها از مشعر التقاط شود همانطورى كه در مسائل گذشته عرض كرديم، امام مى‏خواهند بفرمايند ديگر كه زمينه‏اى براى اين نيست كه برگردى به مشعر و سنگ از مشعر التقاط كنى، علاوه يك دانه سنگ هم بيشتر كم ندارى، خوب همين زير پا يك سنگى را بردار و اضافه كن به اين شش سنگ تا عدد هفت تحقق پيدا كند، " خُذ واحدة من تحت رجليك " از همان زير پاى خودت يك سنگ را بردار و ضميمه كن به آن شش سنگ، همين كفايت مى‏كند و ما در مسأله بعدى هم مى‏خوانيم، با اينكه اين سنگها بايد بكر باشد و در رمى قبلى بكار نرفته باشد ولو فى السنين سابقه، مع ذلك اگر انسان يك سنگى را آنجا برداشت و شك كرد كه آيا اين سنگ قبلاً بوسيله آن رميى تحقق پيدا كرده يا نكرده، استصحاب عدم تحقق رمى بهذا الحصى اقتضأ مى‏كند كه با اين سنگ كه " مشكوك فى انه قد رمى بها ام لم يرم بها " استصحاب اقتضأ مى‏كند كه مانعى ندارد، با همين سنگ مشكوك مى‏تواند رمى كند، پس در حقيقت اين روايت هم سؤالاً و جواباً مفروغ عنه بودن اين عدد سبعه را دلالت دارد
    اما اينكه مى‏گويد " ذهبت ارمى فاذا فى يدى ست حصياة " آيا اين قرينه مى‏شود بر اينكه مقصود خصوص رمى جمره عقبه است، كه در روز عيد قربان بيش از هفت سنگ لازم نيست كه انسان داشته باشد، آيا اين قرينه مى‏شود براى خصوص رمى جمره عقبه؟ يك احتمالش اين است، لكن احتمال ديگر اين است كه اگر خصوص رمى جمره عقبه را دلالت نكند حداقل سؤال راوى اطلاق دارد. " ذهبت ارمى " اطلاق دارد، هم رمى جمره عقبه در روز عيد قربان را شامل مى‏شود، هم رمى جمرات در روزهاى بعد را شامل مى‏شود. لذا ترجيح اين روايت بر روايت قبلى اين است كه رمى جمره عقبه يا بالخصوص مورد اين روايت است و اگر كسى در اين معنى مناقشه كند حداقل روايت سؤالاً اطلاق دارد، امام هم كه در جواب ترك استفصال كردند، اين مى‏گفت " ذهبت ارمى " آيا روز عيد قربان است؟ " و ارمى جمرة العقب‏ة " يا روز يازدهم و دوازدهم است كه جمرات ثلاثه همه بايد رمى شود؟ لذا اين روايت از اين نظر بر روايت قبلى ترجيح دارد.
    در اين باب روايت سومى هم هست، سند اين روايت هم اشكال دارد، سهل‏
    بن زياد و بعض ديگر درش هستند، " عبد الاعلى عن ابى عبدالله (ع)، قال: قلت له رجل رمى الجمرة بستّ حصياة " يك كسى جمره را به شش سنگ رمى كرد، " فوقعت واحدة فى الحصى " يكى رفت و داخل سنگها واقع شد، يعنى افتاد روى زمين و رفت جز سنگها، اين سؤال معنايش چيست؟ " رجل رمى الجمره بست حصياة " يعنى متيقنا با شش سنگ جمره را رمى كرد، مى‏خواست هفتمى را هم رمى كند لكن يكى از اين سنگها در حصى‏ و در ضمن سنگهاى ديگر قرار گرفت. كه مقصود از اين " فوقعت واحدة فى الحصى‏ " يعنى سنگ هفتم، و الا آن شش سنگ رمى شد، مسأله‏اى نسبت به آن شش سنگ وجود ندارد، مى‏خواست با هفتمى رمى كند، اتفاقاً هفتمى افتاد در سنگها و رمى با او تحقق پيدا نكرد.
    آيا اين است مراد از سؤال؟ يا احتمال ديگرى در سؤال جريان دارد كه صاحب جواهر آن را ذكر مى‏كند و آن اين است كه " فوقعت واحدة " يعنى واحدة من الستة، يكى از همين شش تا در حصى‏ واقع شد، يعنى مى‏خواست رمى كند، به جاى اينكه اصابت به جمره كند و وصول به جمره حاصل شود افتاد در ضمن سنگها كه منظور از واحدة يعنى واحدة من الستة.
    اگر روايت معنايش اين باشد دلالت دارد بر اينكه كمتر از هفت تا هم جايز است، لكن خوب ظاهر اين است كه مقصود از سؤال روايت اين نباشد، " فوقعت واحدة " يعنى آن يكى ديگر كه لازم بود به شش سنگ اضافه شود، او واقع شد در حصى‏، نه اينكه از خود اين شش سنگ يكى در حصى‏ قرار گرفت، لذا اين احتمال خيلى خلاف ظاهر است، ظاهر اين است كه با شش سنگ رمى كرده، سنگ هفتمى را مى‏خواسته رمى كند، سنگ هفتمى به جاى اينكه اصابه به جمره كند در حصى‏ واقع شده است، ظاهر يك چنين معنايى است. امام در جواب اينطور فرمودند: " يعيدها ان شأ من ساعته " اگر ميل دارد كه همين الان بردارد و آن يكى را اعاده كند تا رمى تحقق پيدا كند " و ان شأ من الغد " اگر هم دلش مى‏خواهد فردا اين يكى را جبران كند، " اذا اراد الرمى " اگر مى‏بينيد كه فردا وظيفه رميى دارد ضمن اينكه آن وظيفه رميى خودش را انجام مى‏دهد اين يك سنگ را هم كه از ديروز باقى مانده رمى كند، " و لا يأخذ من حصى الجمار " سنگى كه در رمى بكار مى‏رود نبايد اخذ شود از آن سنگهايى كه قبلاً بكار رفته و در رمى جمره مورد استفاده واقع شده كه اگر نظرتان باشد در ادله بكر بودن اين سنگها همين تعبير به كار رفته بود، " لا تأخذ حصى الجمار من حصى الجمار " ، حصاى جمار را از حصاى جمار اخذ نكن، يعنى آنهايى كه قبلا مورد استفاده در رمى قرار گرفته است، حالا ديگر حق ندارى از آنها اخذ كنى و مورد استفاده قرار بدهى.
    پس در نتيجه مسأله عدد هفت همانطورى كه عرض كرديم چون يك مسأله‏
    مسلمى بوده لذا از خودش سؤال نشده است، در هيچ روايتى نيامده از امام سؤال كند كه من با چند عدد سنگ بايد رمى كنم. اين دليل بر اين است كه يك مطلب مسلم و مفروغ عنه بوده است، منتهى از خصوصيات و فروعش سؤال كرده به همين كيفيتى كه در روايات ملاحظه كرديد. علاوه از نظر فتوى هم هيچ مشكلى و اختلافى وجود ندارد.
    (س:...) (پاسخ استاد): " يعيدها ان شأ من ساعته و ان شأ من الغد " ، اين ان شأ به " ساعته و من الغد " متعلق است، اما يعيدها به نحو وجوب سر جاى خودش محفوظ است.
    السابع: " ان يتلاحق الحصيات فلو رمى دفعة لا يحسب الا واحدة فلو وصلت على المرمىّ متعاقبة كما انه لو رماها متعاقبة صحّ و ان وصلت دفع‏ة
    " اين امر هفتم كه آخرين امرى است كه ايشان معتبر مى‏كنند عنوانش را تلاحق حصيات ذكر كردند. لكن به تعبير صاحب جواهر (عليه الرحمه) ايشان عنوان تفريق را مطرح مى‏كند، مقصود از تفريق اين است كه اين هفت سنگى كه به جمره عقبه يا ساير جمرات كه عرض كرديم در اين جهت فرقى بينشان نيست. اين هفت سنگ بايد دانه دانه رمى تحقق پيدا كند، حق ندارد مجموع اين هفت عدد را يكبار به اين جمره عقبه يا جمرات ديگر رمى كند، ولو اينكه مجموع هفت تا به جمره بخورد و بالاتر (كه اين فرضش البته نادراً تحقق پيدا مى‏كند) اگر هفت سنگ را يك مرتبه پرتاب كرد به جمره عقبه، لكن در مقام خوردن به جمره و اصابه به جمره بينشان تعاقب و تقدم و تأخر وجود پيدا كرد، فرض كنيم اول يكيشان خورد بعد دومى بعد سومى... بعد هفتمى كه از نظر اصابه به جمره تلاحق و تقدم و تأخر محقق شده بود، اما اين كافى نيست، بايد رميشان متلاحق باشد، رميشان متفرق باشد، بايد يكى را رمى كند، بعد با رمى دوم دومى رمى شود، با رمى سوم سومى رمى شود، كه اگر رمى‏ها متفرق و متعدد شد ولو اينكه وصولها هم در يك زمان باشد مانعى ندارد، مثل اينكه سنگ اول را يك قدرى آهسته پرتاب كرد، اما سنگ دوم را با شدت پرتاب كرد، بطورى كه وصولشان به جمره عقبه در آن واحد بود، همين كفايت مى‏كند. ملاك اين است كه رمى‏ها در زمان واحد نباشد، سنگها يكى پس از ديگرى رمى شود، و الا اگر مجموعشان يا پنج تاى آنها يا سه عدد يا دو تا را با يك رمى رمى كند، يك رمى حساب مى‏شود، پس اگر مجموعه سنگها را در دست گرفت و پرتاب كرد، ولو اينكه همه اينها به مرمى اصابت كند، اين يك عدد رمى حساب مى‏شود، بايد شش عدد ديگر به اين ضميمه شود تا آن عدد معتبر تحقق پيدا كند.
    دليل بر اين مسأله چيست؟ در باب عدد ما از طريق فروع و خصوصيات بالاخره از طريق روايت مطلب را استفاده كرديم، اما در اينجا يك روايتى كه ما
    را به اين معنى راهنمايى كند وجود ندارد، ولو اينكه به بعضى از روايات تمسك شده است، مثلاً به اين معنى تمسك شده كه مى‏گويند در بعضى از روايات هست كه عند الرمى هر سنگى مستحب است يك تكبير گفته شود، خوب اين را شاهد گرفتند، پس معلوم مى‏شود كه هر سنگى يك رمى خاصى دارد، و مجموعاً مثلا در رمى جمره عقبه هفت تكبير استحباب دارد، و اگر جايز بود مجموعه سنگها به يك رمى رمى شود و اصابت كند، ديگر جا براى هفت تكبير باقى نمى‏ماند. اين با يك رمى رمى مى‏كند، اصابت هم مى‏كند، ديگر جايى براى هفت تكبير باقى نيست، لذا از اينكه گفته شده هفت تكبير در كار است اين دليل بر اين است كه بايد هر سنگى يك رمى خاصى داشته باشد و اين رمى‏ها متعدداً و متلاحقا تحقق پيدا كند، اينكه دليل نيست، براى اينكه ممكن است كسى بيايد اين حرف را بزند كه ما از استحباب هفت تكبير استفاده مى‏كنيم كه هفت رمى هم مستحب است، اما اينكه هفت رمى واجب باشد از كجا ما استفاده كنيم، در حقيقت از استحباب هفت تكبير ما دو چيز استفاده مى‏كنيم، هم استحباب اينكه رمى‏ها هفت باشد و استحباب اينكه عند كل رمىٍ يك تكبير تحقق پيدا كند، اين را بخواهيم بر وجوب شاهد قرار بدهيم انصافاً شاهد نخواهد بود، كما اينكه يكى از مستحبات در باب رمى اين است كه گفته‏اند كه سنگ را روى اين انگشت سبابه قرار بدهند و با پشت ناخن ابهام رمى كنند، كه از آن تعبير مى‏شود به رمى خزفاً، گفتند اين از مستحبات است، آن وقت اين را دليل گرفتند، گفتند نمى‏شود كه هفت تا سنگ را روى انگشت سبابه قرار داد و با پشت ناخن انگشت ابهام رمى كرد، روى انگشت سبابه يك سنگ هم بزحمت قرار مى‏گيرد، پس معلوم مى‏شود كه هر سنگى در رميش استقلال دارد و بايد رمى هر سنگى مستقلا تحقق پيدا كند. اين هم دليل بر وجوب نيست، براى اينكه وقتى گفتند به اين كيفيت مستحب است رمى تحقق پيدا كند، ما از آن استفاده مى‏كنيم كه تلاحق رميها و تعدد رمى‏ها هم من الممكن ان يكون مستحبا، مستحب است كه بين رمى‏ها تفريق و تعدد تحقق پيدا كند، آيا يك چنين وظيفه استحبابى مى‏تواند شاهد بر وجوب تفريق و وجوب تلاحق حصيات باشد، ظاهر اين است كه نمى‏تواند شهادت به وجوب بدهد.
    لكن عمده مطلب اين است كه صاحب جواهر اشاره مى‏كنند، عمده اين است كه ما مسأله سيره مستمره بين مسلمانها كه اتصال به زمان ائمه هدى و بالاتر رسول خدا (ص) دارد، سيره بر اين معنى استمرار پيدا كرده است كه در رمى مسأله تلاحق را رعايت مى‏كردند، و الا اگر مسأله تلاحق لزوم نداشت، در آن جمعيتى كه هر آن انسان در مخاطره است و خيلى انسان دلش مى‏خواهد كه زودتر از آن صحنه خارج شود، براى حوادثى كه ممكن است برايش پيش‏
    بيايد، خوب راه طبيعى‏تر، راه ساده‏تر اين است كه انسان سنگها را جمع كند و يك مرتبه به طرف جمره عقبه يا جمرات ديگر رمى كند، اينكه ما مى‏بينيم اين راه ساده كه قاعدتاً اگر جايز بود مى‏بايست اين راه ساده انتخاب شود، مى‏بينيم هيچ يك از مسلمانها اعم از شيعه و سنى اين معنى را رعايت نمى‏كنند، بلكه دانه دانه رمى تحقق پيدا مى‏كند، اين كاشف از اين است كه نظر اسلام و رسول خدا (ص) بر تعدد و تلاحق اين حصيات است و الا عرض كردم روى قاعده بايد آن راه راحت را انتخاب كنند تا هرچه زودتر از اين صحنه خارج شوند، تنها در بين فقهاى عامه عطأ به مخالفت قائل شده است، لكن صاحب جواهر مى‏فرمايد اين مخالفتش شاذ است و كسى ترتيب اثر بر او نداده است. تا مسأله بعدى ان شأالله.
    پايان