• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس خارج فقه بحث " حج " حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى " مد
    ظله العالى " "
    جلسه يكصد و هفتم "
    بحث در اين بود كه اگر كسى رمى جمره عقبه را در روز عيد قربان فراموش كند، حكم آن چيست؟
    عرض كرديم كه يك روايت مهم در اين باب هست و او دلالت مى‏كند بر اينكه واجب است در روز بعد رمى جمره عقبه را قضا كند و در مقام قضا لازم است ترتيب را رعايت كند. يعنى اول رمى قضايى را انجام دهد كه مربوط به روز عيد است، و بعد هم رمى ادائى را كه مربوط به روز يازدهم است. اين ترتيب رعايت شود، و از آن روايت همين معنى استفاده مى‏شد، منتهى ظاهر روايت اين بود كه علاوه بر ترتيب تفريق هم بايد تحقق پيدا كند كه آن به لحاظ اينكه فتوى بر عدم وجوب تفريق است حمل بر استحباب شد.
    بعض الاعلام (قدس سره الشريف) مى‏فرمايند كه روايت اختصاصى به اين روايتى كه گذشت ندارد، ما مى‏توانيم از بعضى از روايات ديگر يك ضابطه كلى استفاده كنيم و آن ضابطه كلى شامل ما نحن فيه هم خواهد شد، آن روايتى كه ايشان مى‏خواهند از آن ضابطه استفاده كنند يك روايتى است كه در ابواب ذبح در باب سى و نهم ذكر شده است.
    در باب سى و نهم اين روايت هست صحيحه جميل بن دراج روايت چهارم، " قال: سئلت اباعبدالله (ع) عن الرجل يزور البيت قبل ان يحلق " يك حاجى قبل از آنكه در روز عيد حلق انجام دهد، آمد به طرف مكه و طواف را انجام داد كه طواف قبل از آنكه حلق الرأس در منى واقع شود، آيا اين جايز است يا نه؟ " قال - امام فرمود - لا ينبغى " سزاوار نيست كه منظور عدم صحت چنين طوافى است كه قبل از حلق واقع شود، " الا ان يكون ناسيا " مگر اينكه تعمدى در كار نباشد و از روى نسيان اين معنى واقع شده باشد، " ثم قال " ، بعد امام صادق (ع) تقريباً به عنوان استشهاد بر كلام خودشان يك جريانى را نقل كرده‏اند و آن اين است كه فرمودند: " ان رسول الله (ص) اتاه اناس يوم النحر " ، يك گروهى از مردم در روز عيد قربان در منى خدمت رسول خدا رسيدند، قاعدتاً در همان حجة الوداع بوده، چون تنها حجى كه رسول خدا با جمعيت انجام داده‏اند همان حجة الوداع بود، آمدند گروهى از مردم خدمت رسول خدا، " فقال بعضهم يا رسول الله انى حلقت قبل ان اذبح " بعضى‏هاى آنها گفتند كه ما حلق را قبل از ذبح انجام داديم در حاليكه اعمال منى كه يكى رمى جمره عقبه است و ديگرى ذبح و بعد حلق، بايد به نحو ترتيب انجام گيرد، لكن بر خلاف ترتيب بعضى از آنها گفتند كه ما حلق را قبل از ذبح انجام داديم، " و قال بعضهم حلقت قبل ان ارمى " ، بعضى از آنها گفتند كه ما حلق را قبل از رمى اصلا انجام‏
    داديم با اينكه اول مى‏بايست رمى را انجام دهيم، لكن قبل الرمى حلق را انجام داديم، امام صادق مى‏فرمايد: " فلم يتركوا شيئا كان ينبغى ان يؤخروه الا قدّموه فقال لا حرج " رسول خدا فرمود كه مانعى نيست، مشكل و مشقتى نيست در اين رابطه، يعنى عمل شما صحيح است.
    اينكه امام صادق (ع) به دنبال آن الا ان يكون ناسيا به اين جريان رسول خدا استشهاد مى‏فرمايد، آيا قرينه بر اين است كه اين تقديم و تأخيرهايى كه در سؤالات از رسول خدا مطرح شده است، اين تقديم و تأخيرها نسياناً بوده؟ يا اينكه نه، نسيان و ما يشابه النسيان را شامل مى‏شود، كه ما يشابه النسيان جهل است و قاعدتاً هم مسأله جهل نوعاً مطرح بوده است، چون مردم سفر اولى بوده كه به حج آمدند، حالا درست است كه حج را به اينها تعليم كرده‏اند، اما اينطور نيست كه مردم همه مسائل را گرفته باشند، قاعدتا از روى جهل اين تقديم و تأخيرها واقع شده‏است، لذا بعيد بنظر نمى‏رسد كه اين اختصاصى به مسأله نسيان نداشته باشد، ولو اينكه به دنبال الا ان يكون ناسيا امام صادق (ع) اين جريان را نقل مى‏فرمايد، اما چون مسأله جهل هم مثل نسيان به نظر امام صادق (ع) بوده است، لذا اين را هم استشهاد به اين جريان كرده‏اند.
    اين روايت به تعبير ديگرى در دنبالش آن هم نقل شده كه آن هم تغييرى در مفاد روايت ايجاد نمى‏كند. حالا بحث اين است كه بعض الاعلام مى‏خواهند از اين روايت يك ضابطه كليه‏اى استفاده كنند، ضابطه كليه به اين صورت سؤالى كه جميل بن دراج كرد مربوط به طواف بيت قبل حلق الرأس بود و امام در مقام استشهاد جريان اعمال منى را در روز عيد در محضر رسول خدا و سؤالاتى كه از ايشان شده استشهاد كردند، پس گويا از اين استفاده مى‏شود كه يك ضابطه كليه‏اى در باب حج وجود دارد، و آن ضابطه كليه اين است كه هر تقديم و تأخيرى اگر عدم رعايت آن مستند به جهل و نسيان باشد لا حرج فيه است. اما اگر مستند به عمد و التفات باشد جايز نيست.
    حالا ما اين را هم استفاده مى‏كنيم از اين روايت به اين تقريبى كه عرض كرديم كه سؤال جميل بن دراج مربوط به طواف قبل حلق الرأس بود اما استشهاد كرد امام صادق به جريان يوم النحر در حجة الوداعِ رسول خدا (ص)، پس معلوم مى‏شود اين به عنوان يك ضابطه و قاعده كلى مطرح است. اين مقدارش را ما مى‏پذيريم، اما آنكه محل اشكال است اين است كه اين به ما چه ارتباطى دارد، ما از كجاى اين روايت استفاده كنيم كه اگر رمى جمره عقبه در روز عيد قربان واجب است اگر كسى فراموش كرد روز يازدهم واجب است قضا شود، اين را ما از كجا استفاده كنيم؟ اينكه به صورت يك ضابطه كلى مى‏فرمايد تقديم و تأخيرها اگر رعايت نشود عن جهل و نسيان، اين مضر نيست، از كجا اين استفاده مى‏شود كه اگر كسى رمى جمره عقبه را فراموش كرد فردا كه روز
    يازدهم است واجب است قضا كند او را؟
    عنوان عنوانِ قضا است. قضا نياز به دليل دارد. همان دليل اول نمى‏تواند دلالت بر وجوب قضا داشته باشد، آيا وجود يك چنين ضابطه‏اى مى‏تواند دليل بر وجوب قضاى رمى جمره عقبه در روز يازدهم باشد؟
    علاوه بر فرض كه قضاى رمى جمره عقبه در روز يازدهم واجب است، بين قضا و ادا ترتيب معتبر است، اين را ما از كجا استفاده كنيم؟ از كجاى اين روايت ما مى‏توانيم استفاده كنيم كه اگر قضأ رمى جمره عقبه واجب شد روز يازدهم بايد اول قضأ را انجام دهد و بعد ادأ رمى روز يازدهم را انجام دهد؟
    از اين روايت در ما نحن فيه ولو اينكه آن ضابطه كليه را ما بپذيريم و به آن نحوى كه من توضيح دادم توجيه كنيم اما در عين حال اين ضابطه كليه در ما نحن فيه هيچ نوع دلالتى نمى‏تواند داشته باشد. ما از كجا استفاده كنيم كه يجب قضأ رمى جمرة العقبه؟ از كجا استفاده كنيم كه " اذا ثبت وجوب القضأ يكون القضأ مقدماً على الادأ؟ " و به عبارت ديگر ما اين ضابطه را در جايى پياده مى‏كنيم كه تقديم و تأخيرها روشن باشد، لكن رعايت نشده باشد نسياناً يا جهلاً، اما از خود اين روايت مسأله تقديم و تأخير را بخواهيم استفاده كنيم نمى‏توانيم استفاده كنيم، اين را بايد از دليل خارج استفاده كرد، لذا اينكه بعض الاعلام مى‏فرمايند ما در ما نحن فيه به اين صحيحه مى‏توانيم استدلال كنيم، اولاً در كلام هيچ يك از فقهأ استدلال به اين صحيحه مطرح نيست، و ثانياً استدلال به اين صحيحه به نظر ما هيچ قابل توجيه در ما نحن فيه نخواهد بود. اين راجع به فرض اول.
    در نسيان رمى جمره عقبه اگر شب يازدهم يا روز يازدهم اين نسيان مرتفع شد خوب حكمش همين است كه ملاحظه فرموديد كما اينكه با اينكه روايت اين معنى را دلالت روشن نداشت اما ما مى‏توانيم استفاده كنيم كه اگر كسى رمى جمره عقبه را فراموش كرد لكن شب دوازدهم يا روز دوازدهم يادش آمد، آيا در اينجا لازم نيست قضأ آن را انجام دهد؟ از روايت استفاده مى‏شود، حالايى هم كه مى‏خواهد قضأ را انجام دهد همان ترتيبى كه روايت دلالت بر آن ترتيب مى‏كرد، آن ترتيب اينجا هم هست، به عبارت ديگر انسان از روايت استفاده نمى‏كند كه وجوب قضأ رمى جمره عقبه مال آنجايى است كه شب يازدهم يا صبح يازدهم فراموشى او برطرف شد، بطورى كه اگر فراموشى ادامه پيدا كرد تا شب دوازدهم و روز دوازدهم، ديگر بگوييم نه آنجا نه قضا واجب است، ديگر مسأله‏اى وجوب ندارد!! نه، عرف استفاده مى‏كند كه همانطورى كه اگر صبح يازدهم فهميد هم بايد قضأ كند و هم قضائش بر ادأ روز يازدهم مقدم است، روز دوازدهم بلكه روز سيزدهم هم كه آخرين روز ايام تشريق است، آن هم همين حكم را دارد، بايد حتى صبح روز سيزدهم اگر يادش آمد كه رمى‏
    جمره عقبه در روز عيد قربان فراموش شده و انجام نداده است، در همان روز سيزدهم كه آخرين روز از ايام تشريق است بايد رمى جمره عقبه را قضا كند و چون آنجا هست بايد رمى روز سيزدهم را انجام دهد.
    اشكال در اين است كه اگر كسى رمى جمره عقبه را فراموش كرد و اين فراوشى ادامه پيدا كرد تا زمانى كه از منى كوچ كرد موقعى كه در مكه آمد بعد از انجام اعمال منى و مبيت به منى و رمى جمرات ثلاث، آن وقت يادش آمد كه در روز عيد قربان رمى جمره عقبه فراموش شده است، در اينجا تكليف چيست؟
    آنكه بين فقهأ مشهور است عبارت از اين است، (خوب دقت بفرماييد كه مخلوط نشود) عبارت از اين است كه اگر اين كسى كه در مكه يادش آمده، در زمانى ياد او آمده كه ايام تشريق هنوز از آن روزى باقى هست، مثل اينكه فرض كنيد عصر روز دوازدهم آمد به مكه، وقتى كه وارد مكه شد - حالا همان عصر يا شب - يادش آمد كه رمى جمره عقبه انجام نشده در روز عيد قربان، بطورى است كه اگر بخواهد برگردد به منى و رمى جمره عقبه را قضائش را انجام دهد، در ايام تشريق مثل روز سيزدهم اين رمى واقع مى‏شود، اگر اينطور است مشهور مى‏گويند كه بايد برگردد به منى و قبل از انقضأ ايام تشريق رمى جمره عقبه را فقط قضاى آن را انجام دهد، براى اينكه آن جمار ديگر رميشان تحقق پيدا كرده و اگر در مكه موقعى ملتفت شد كه رمى جمره عقبه را انجام نداده است كه ايام تشريق منقضى شده بود، مثل اينكه روز چهاردهم ذيحجه با اينكه در مكه است ملتفت شد كه روز عيد قربان اين رمى جمره عقبه را فراموش كرده است، حالا مشهور مى‏فرمايند كه اينجا ديگر لازم نيست كه برگردد به منى براى رمى جمره عقبه، بخاطر اينكه زمان رمى مطلقا همان ايام تشريق است، بعد از اينكه ايام تشريق گذشت نه ديگر اداى رمى معنى دارد و نه قضاى آن معنى دارد. قضاى رمى هم بعد ايام التشريق " لا يكون و لا يجوز " .
    لذا اگر روز چهاردهم متوجه شد كه رمى جمره عقبه در روز عيد قربان فراموش شده است، حالا ظاهر مشهور اين است كه اين بايد صبر كند تا سال آينده، در سال آينده اگر خود او به حج مشرف شد و موفق به اين معنى شد بايد خود او قضأ رمى جمره عقبه سال گذشته را انجام دهد، اما اگر خود او توفيق حج در سال آينده پيدا نكرد، اينجا بايد نايب بگيرد كه نايب در همان روز عيد قربان در منى " نيابة و قضأً عنه " رمى جمره عقبه را انجام دهد، آنكه بين فقهأ مشهور است عبارت از اين معنى است.
    لكن هم اشكال در بعضى از كلمات فقهأ وجود دارد، و هم اشكال در دليل بر اين مطلب وجود دارد، دليل آن دو روايت است كه يك روايت آن متأسفانه در همه كلمات فقهأ به عنوان سه روايت مطرح شده است، حتى در كتاب وسائل‏
    هم به عنوان سه روايت مطرح است، در حاليكه راوى آن معاوية بن عمار است و راوى از معاوية بن عمار در دو روايتش، ابن ابى عمير است، اينها به نظر ما يك روايت است و در مقابل يك روايت ديگر هم هست كه مجموعاً عبارت از دو روايت است، لكن در كلمات به عنوان چهار روايت در مسأله مطرح است. حالا اول من يك روايت آن را عرض مى‏كنم تا ببينيم با اين يك روايت اولا اين روايت را مى‏شود به آن اعتبار و اعتماد كرد يا نه، و ثانياً مفاد اين روايت چه مقدار است.
    مجموعه اين چهار روايت در باب سوم از ابواب عود الى منى، ذكر شده است. حالا عمده اين روايت چهارم است، آن سه روايت قبل همان روايتهاى معاوية بن عمار است.
    روايت چهارم را شيخ نقل مى‏كند. باسناده عن موسى بن القاسم عن محمد بن عمر بن يزيد، اين محمد بن عمر بن يزيد مشكلى است در سند اين روايت، همانطورى كه صاحب مدارك و ديگران مى‏فرمايند اين نه يك توثيقى درباره‏اش هست، و نه يك مدح معتدٌبه در مورد او هست، خالى از توثيق و مدح معتد به است، محمد بن عمر بن يزيد عن محمد بن عذافر عن عمر بن يزيد، اين توثيق شده است، ايشان نقل مى‏كند عن ابى عبدالله (ع)، " قال من اغفل رمى الجمار او بعضها " اگر كسى از روى غفلت رمى همه جمرات يا بعضى از جمار را انجام نداد، " حتى تمضى ايام التشريق " و اين غفلت ادامه پيدا كرد تا ايام تشريق كه يازده و دوازده و سيزده است تمام شود، " فعليه ان يرميها من قابل " وظيفه دارد كه در سال آينده آن جمار يا جمره‏اى را كه رمى آن را فراموش كرده است، در سال آينده بايد آن را انجام دهد. (اين نكته را دقت بفرماييد) اين روايت به لحاظ اينكه كلمه بعض را دنبال رمى الجمار ذكر كرده اطلاق آن رمى جمره عقبه در روز عيد قربان را هم شامل مى‏شود، اينطور نيست كه اين اختصاص به غير رمى جمره در روز عيد قربان داشته باشد و حتى اگر كلمه بعض هم نبود، رمى الجمار كما اينكه در روايات معاوية بن عمار اين عبارت بكار رفته است، آيا اين تعبير " من اغفل رمى الجمار " شامل نمى‏شود آن كسى را كه فقط رمى جمره عقبه را در روز عيد قربان فراموش كرده!!! ظاهر اين است كه شامل مى‏شود، لكن بعض الاعلام مى‏خواهند به اولويت تمسك كنند، كان معنايش اين است كه اين عبارت نسيان رمى جمره عقبه را نمى‏گيرد، لكن ما از طريق اولويت حكم آن را استفاده مى‏كنيم و اولويتى كه ايشان ذكر مى‏فرمايند روى اين پايه است، مى‏فرمايند يك فرقى بين رمى جمره عقبه در روز عيد قربان و رمى جمار در ساير ايام دارد و آن فرق اين است كه رمى جمره عقبه به عنوان جز حج مطرح است، اما رمى جمار گويا مثل طواف نسأ مى‏ماند كه همانطورى كه طواف نسأ واجب " و ليس بجز للحج‏
    " ، اين رمى جمار هم همين حكم را دارد، اينها واجب هستند، در حج هم بايد انجام بگيرند، اما جزئيت براى حج و به عنوان اجزأ حج اينها مطرح نيستند، آن وقت اولويت را به اين نحو ايشان درست مى‏كند كه اگر در رمى جمارى كه اجزاى حج نيستند واجب باشد كه در سال آينده قضأ شود، در رمى جمره عقبه كه جزئيت للحج دارد اين مسأله به طريق اولى مطرح است، لكن به نظر نمى‏رسد كه ما نيازى به اولويت داشته باشيم، خود اين روايات مخصوصاً اين روايت كه كلمه بعض را هم عطف به رمى الجمار كرده است، اين به مدلول لفظى و مدلول مطابقى شامل ما نحن فيه است. آيا اگر اين تعبير را كرد " من اغفل رمى بعض الجمار " ، اين شامل نمى‏شود نسيان رمى جمره عقبه در روز عيد قربان را!!! ظاهر اين است كه به دلالت لفظى شامل مى‏شود و ما نيازى به استفاده از اولويتى كه ايشان ذكر مى‏فرمايند نداريم. پس روايت اينطور بود: " من اغفل رمى الجمار او بعضها حتى تمضى ايام التشريق فعليه ان يرميها من قابل " ، تا اينجا يك قدرى در ذهن مى‏زند، عليه ان يرميها من قابل، آن معناى ابتدايى آن اين است كه واجب است بر او سال آينده خودش برود به مكه و حتى اين قضاى رمى را انجام دهد، لكن روايت توضيح مى‏دهد كه نه، مقصود اين است كه اگر مكه رفت واجب است خودش انجام دهد، اما لازم نيست كه حتماً مقدمات سفر سال آينده را فراهم كند براى اينكه مى‏خواهد يك قضاى رمى را انجام دهد، لذا مى‏فرمايد " فان لم يحج " ، اگر در سال آينده نخواست حج را انجام دهد مشكلى ندارد، خلاف شرعى مرتكب نشده است، لكن " رمى عنه وليه " ولىِّ او از ناحيه او رمى كند، كه حالا اين يك قدرى مقصود مبهم است، يعنى پدر و جد از ناحيه او انجام دهد، با اينكه خود اين حاجى بالغ و عاقل است مع ذلك پدر و حج از ناحيه او انجام دهد، ظاهر او يك چنين مطلبى است، " رمى عنه وليه فان لم يكن له ولىٌ " ممكن است مقصود از ولى هم ولى شرعى نباشد، مقصود صديق باشد، اين احتمال هم در روايت جارى است " فان لم‏يكن له ولى " اينجا نائب بگيرد " استعان برجل من المسملين " كه آن رجل " يرمى عنه " .
    گويا سؤالى مى‏شود و آن سؤال اين است كه چرا يك رمى را موكول كنند به سال آينده؟ چرا حالا كلك را نمى‏كنند و مطلب را تمام نمى‏كنند، امام استدلال مى‏كند، حالا يا با واو نسخه بدل يا فأ، مى‏فرمايد " فانه (يا و انه) لا يكون رمى الجمار الا ايام التشريق " رمى جمار فقط بايد در ايام تشريق ادأً قضأً هر عنوانى مى‏خواهد رمى جمار داشته باشد انجام شود، لكن بعد از آنكه ايام تشريق منقضى شود ديگر جا براى رمى جمار نيست، پس در حقيقت استدلال امام اين است، مى‏فرمايند اينكه من مى‏گويم عليه " ان يرميها من قابل " براى خاطر اين است كه ايام تشريق منقضى شده و با انقضأ ايام تشريق ديگر جا براى رمى‏
    جمار لا ادأً و لا قضأً باقى نماند. اين يك روايت تا روايات يا روايت معاوية بن عمار را هم ملاحظه كنيم، آن وقت نتيجه بگيريم.
    پايان