• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

خارج نيستند و مفاد آنها چنين است.

1ـ هركس كه قيام كرد وشما را به يارى طلبيد بدون تأمل دعوتش را اجابت نكنيد بلكه شخص دعوت كننده و هدفش را خوب بررسى كنيد. اگر به عنوان مهدى موعود و قائم آل محمد قيام كرده يا هدف غيرخدائى دارد دعوتش را نپذيريد. زيرا زمان ظهور وقيام حضرت مهدى هنوز فرا نرسيده است.

2ـ دربرابر اصرار شيعيان كه امام را دعوت به قيام مى كردند ازيك واقعيت خارجى خبر مى دهد كه هريك از ائمه كه قبل ازقيام قائم آل محمد قيام كند با شكست مواجه مى گردد و كشته مى شود. چون اسباب و مقدمات قيام جهانى مهدى فراهم نشده است.

3ـ قيام حضرت مهدى علائم و نشانه هاى مخصوصى دارد، وقبل از وقوع آن علائم دعوت كسانى را كه به عنوان مهدى موعود قيام مى كنند اجابت نكنيد.

4ـ براى سرنگون ساختن هرحكومتى تهيه اسباب و مقدمات لازم ضرورت دارد. قبل از آماده كردن اسباب و مقدمات، درقيام ونهضت عجله نكنيد كه با شكست مواجه خواهيد شد.

5- هرپرچمى كه قبل از قيام قائم، دربرابر حاكميت الله برافراشته شود صاحبش طاغوت مىباشد كه به حريم حاكميت الله تجاوز نموده و نبايد دعوتش را اجابت كرد. چنانكه ملاحظه مى فرمائيد احاديث مذكور تنها قيامهائى را مردود مى شمارد كه رهبر آن مدعى مهدويت باشد و به عنوان قائم آل محمد قيام كند يا هدف غيرالهى داشته باشد يا بدون تهيه مقدمات و اسباب لازم و قبل از فرارسيدن زمان مناسب اقدام شود.اما اگر رهبرقيام نه به عنوان مهدويت ونه به منظور تأسيس حكومتى دربرابر حاكميت الله. بلكه به منظور دفاع از اسلام و قرآن ومبارزهء با ظلم و استكبار، و بقصد تأسيس حكومت عدل الهى واجراى كامل قوانين آسمانى قيام كرد و اسباب و مقدمات نهضت را نيز پيش بينى نمود، و مردم را به يارى طلبيد، روايات مذكور چنين نهضت و انقلابى را مردود نمى شمارد. و پرچم چنين نهضتى پرچم طاغوت نيست بلكه پرچم ضد طاغوت است. تأسيس چنين حكومتى دربرابر الله نيست بلكه به منظور حاكميت الله ودرمسير حكومتجهانى حضرت مهدى وزمينه ساز آن مى باشد. بنابراين، احاديث مذكور مخالف چنين قيام و نهضتى نخواهد بود.

خلاصه و نتيجه گيرى بحث

خلاصه و نتيجه گيرى بحث

چون بحث ما به طول انجاميد لازم است به خلاصه دو بخش اشاره كنيم سپس به نتيجه گيرى بپردازيم. دربخش اول اين مطالب به اثبات رسيد.

1ـ قوانين و برنامه هاى سياسى و اجتماعي، بخش عظيمى از اسلام را تشكيل مى دهد. مانند جهاد، دفاع، مبارزهء با ظلم و بيدادگري، دادگسترى و عدالتخواهي، قوانين كيفرى و جزائى و حقوقى و مدني، امربه معروف و نهى ازمنكر، روابط مسلمين با خودشان و با كفار، ووو...

2ـ احكام و قوانين اسلام براى پياده شدن آمده نه براى خواندن و بحث كردن ونوشتن.

3ـ اجراى كامل قوانين اسلام به تأسيس حكومت و تشكيلات وسيع ادارى نيازمند است. بايد هميشه دربين مسلمين افرادى باشند كه مسؤوليت اجراى قوانين آسمانى را برعهده بگيرند و به اين وسيله جامعه مسلمين را اداره كنند. بنابراين، حكومت درمتن اسلام قرار دارد و بدون آن اسلام نمى تواند به طور كامل پياده شود.

4ـ پيامبر اسلام مسؤوليت ادارهء امور مسلمين و پياده كردن قوانين اسلام را عملاً برعهده داشت.

5ـ وجوب اجراى كامل قوانين سياسى و اجتماعى اسلام، درزمان حيات رسول خدا خلاصه نمى شود بلكه بايد تا قيامت تداوم يابد.

6ـ درزمانيكه پيامبر درقيد حيات باشد يا مردم بوجود امام معصوم و مبسوط اليد دسترسى داشته باشند، مسلمين موظفند درتأسيس حكومت الهى و تحكيم قدرت پيامبر يا امام تلاش و جهاد كنند و مطيع فرمانهايش باشند. واگر چنين فرد معصومى دربين مسلمين نيست بازهم موظفند فقيهى پرهيزكار ومدير وآشناى با امور مسلمين را شناسائى و به رهبرى جامعه برگزينند و درتحكيم قدرت و ولايت او بكوشند و مطيع فرمانهايش باشند. يعنى حكومتى را به وجود آورند كه مجرى كامل قوانين و برنامه هاى اسلام باشد و اينست معناى حكومت اسلاميدربخش دوم اين بحث نيز با احاديث مخالف و مفاد آنها آشنا شديد.

اكنون وجدان پاك شما را به داورى مى طلبم. آيا احاديث مذكور با آن سند ودلالتى كه ملاحظه كرديد مى توانند يك چنين وظيفه قطعى و مهمي، يعنى وجوب اجراى كامل قوانين اسلام را از عهدهءمسلمين ساقط سازند؟ آيا مى توانند دربرابر آن همه آيات و روايات وجوب جهاد ودفاع وامربه معروف و نهى از منكر و مبارزه با ظلم و بيدادگرى ودفاع از محرومين و مستضعفين مقاومت نمايند و چنين تكليف مهمى را درزمان غيبت ولى عصر از عهدهء مسلمين ساقط سازند؟ آيا با اين قبيل احاديث مى توان گفت كه شارع مقدس اسلام، دراين زمانها دست از احكام سياسى و اجتماعى خويش برداشته و اجراى آنها رابه زمان ظهور حضرت مهدى عليه السلام موكول نموده است؟ آيا با اين قبيل احاديث مى توان گفت كه حتى اگر اساس اسلام هم درمعرض خطر دشمنان اسلام قرار گرفت برمسلمين لازم نيست از آن دفاع كنند؟ آيا مى توان گفت كه حتى اگر كفار و مشركين برمسلمين سلطه يافتند و تمام شؤون آنها را درقبضه خويش درآوردند وبرجان ومال و ناموس وشرف آنها مسلط شدند مسلمين جز سكوت و تماشاى صحنه هاى فساد و بدبختى ورنج و محروميت وظيفه اى ندارند بايد صبركنند تا امام زمان عليه السلام ظاهر شود و جهان را اصلاح كند؟ آيا احاديث مذكور با چنين اسناد و مفادى كه داشتند مى توانند دربرابر اين قبيل آيات مقاومت نمايند؟ وقاتلوا المشركين كافة كما يقاتلونكم كافة و قاتلوهم حتى لاتكون فتنة و يكون الدين كله لله و مالكم لا تقاتلون فى سبيل الله و المستضعفين. فقاتلوا اولياء الشيطان ان كيد الشيطان كان ضعيفاً. وجاهدوا فى الله حق جهاده وقاتلوا فى سبيل الله الذين يقاتلوكم و لا تعتدوا ولتكن منكم امة يدعون الى الخير ويأمرون بالمعروف. توبه 12 توبه 36.. انفال 39.. نساء 75.. نساء 76حج 78.بقره 190. يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط شهداء الله. واعدّوالهم مااستطعتم من قوة ومن رباط الخيل ترهبون به عدوالله وعدوكم. ودهها آيه و صدها حديث ديگر از اين قبيل. نه، هرگز. احاديث مذكور چنان توانى را ندارند كه تكاليف قطعى و ضرورى ودائمى اسلام را از عهدهء مسلمين ساقط سازند، بلكه عموم مسلمين موظفند درگسترش دين و دفاع از اسلام و مسلمين واجراى كامل احكام و برنامه هاى حياتبخش قرآن تلاش و جديت كنند، گرچه مستلزم قيام و جهاد همگانى باشد.. آل عمران 104.. نساء 135. انفال 60.

مخصوصاً علماى دين و فقهاى اسلام در انجام اين امر مهم، مسؤوليت سنگين ترى را برعهده دارند.زيرا آنها وارثان پيامبران ونگهبانان دين و پناه گاه مردم هستند. مگر علماو فقها حق دارند دربرابر كفارومستكبرين وطاغوتيان كه امت اسلامى را به روز سياه نشانده اند، سكوت كنند و مستضعفين و محرومين را درقيام همگانى تشويق ورهبرى نكنند؟ مگراميرالمؤمنين عليه السلام نمى فرمايد؛ اما والذى فلق الحبة وبرأ النسمة لولا حضورالحاضر وقيام الحجة بوجود الناصر ومااخذالله على العلماء ان لا يقارّ واعلى كظة ظالم ولاسغب مظلوم لالقيت حبلها على غاربها يعنى به خدائى سوگند كه دانه را شكافت و انسان را آفريد. اگر آن جمعيت (انبوه) براى بيعت من حاضر نمى شدند. و به اين وسيله حجت برمن تمام نمى شد، واگر نبود كه خدا از علماء پيمان گرفته كه برپرخوردن ظالم و گرسنه ماندن مظلوم رضايت ندهند، بدون ترديد مهار شتر خلافت را بركوهانش مى انداختم تا هرجا كه خواهد برود. مگر امام حسين عليه السلام از پيامبر نقل نكرده كه فرمود؛ من راى سلطاناً جائراً مستحلاً لحرام الله ناكثاً لعهدالله مخالفاً لسنة رسول الله صلى الله عليه وآله يعمل فى عبادالله بالاثم والعدوان فلم يغيرّ عليه بفعل ولاقول كان حقاً على الله يدخله مدخله. يعنى هركس كه سلطان ستمگرى را ببيند كه حرام خدا را حلال كرده و عهد خدا را درهم شكسته. نهج البلاغه خطبه 2..الكامل فى التاريخ ج 4 ص 4.8 چاپ بيروتبازهم امام حسين عليه السلام مى فرمايد: ذالك بان مجارى الامور والاحكام على ايدى العلماء بالله الامناء على حلاله و حرامه، فانتم المسلوبون تلك المنزلة و ماسلبتم ذالك الاّ بتفرقكم عن ا لحق و اختلافكم فى السنة بعد البينة الواضحة ولو صبرتم على الاذى وتحملتم المؤمنة فى ذات الله كانت امور الله عيكم ترد و عنكم تصدرواليكم ترجع ولكنكم مكنتم الظلمة من منزلتكم واستسلمتم امورالله فى ايديهم يعملون بالشبهات ويسيرون فى الشهوات، سلّطهم على ذالك فراركم من الموت واعجابكم بالحياة التى هى مفارقتكم فاسلمتم الضعفاء فى ايديهم فمن بين مستعبد مقهور وبين مستضعف على معيشتهم مغلوب، يتقلبون فى الملك بآرائهم و يستشعرون الخزى باهوائهم اقتداء بالاشرار وجرأة على الجبار . تحف العقول ص 2.42.يعنى به اين جهت است كه مجارى امور و احكام به دست علماء الهى مىباشد كه امين برحلا ل و حرام خدا مى باشند. پس شمائيد كه اين مقام و منزلت را از دست داده ايد. واين مقام از شما سلب نشده مگر دراثر افتراق شما از حق واختلافتان درسنت پيامبر بعداز اينكه ادله روشنى داشتيد. واگر براذيتها صبر مى كرديد و شدائد و سختيها را درراه خدا تحمل مى نموديد امور خدا برشما وارد مى شد و از شما صدور مى يافت و به شما مراجعه مى شد. ولى شما (دراثركوتاهى درانجام وظيفه) ستمگران را درجايگاه خودتان مستقر ساختيد. وامورالهى (ادارهء امت) را به دستشان سپرديد تا درشبهات ( بميل خودشان) رفتار كنند و دنبال اميال و خواسته هايشان بروند. آرى فرارشما از مرگ و علاقه به حيات دنيا بود كه آنها را برشما مسلط ساخت.شما بوديد كه مردمان ضعيف و محروم را دردست ستمكاران رها ساختيد تا برخى را بردهء خويش قرار دهند و بعضى را ناتوان و محتاج لقمه نانى قرار دهند. و ستمكاران مطابق ميلشان مملكت را ادراه كنند و ذلت و رسوائى را برخودشان و ملتشان هموار سازند وآرى علماءوفقهاى اسلام يك چنين وظيفه سنگينى رابرعهده دارند. واگر درانجام اين مسؤوليت بزرگ كوتاهى كنند درقيامت مورد بازخواست قرار خواهند گرفت. وظيفه علماء فقط درس وبحث وحاشيه وتقريرات نويسى واقامه نمازجماعت و مسأله گفتن نيست بلكه وظيفه بزرگتر آنها حفظ دين و دفاع از اسلام و مسلمين و مبارزهء با كفر و استكبار وسعى دراجراى كامل قوانين و احكام اسلام مى باشد. كه اگر دراين باره كوتاهى كنند نزد خداوند قهار عذر و بهانه اى ندارند. و تمسك جستن به چند حديث ضعيف و مجمل هم نمى تواند چنين مسؤوليت سنگينى را از دوش آنها بردارد. آيا خداوند متعال و پيامبرگرامى اسلام بما اجازه مى دهند كه در برابر توطئه هاى شوم و خطرناك دشمنان اسلام واوضاع اسفناك ورقتبار كشورهاى اسلامى سكوت كنيم و همانند سابق به درس و بحث و اقامه نمازمان اكتفا كنيم؟! نه هرگز.

كيفيت ظهور

جلسه طبق معمول درساعت هشت، رسميت يافت و اولين سؤال را آقاى دكتر مطرح كرد: دكتر: كيفيت ظهورصاحب الامر عليه السلام ر اجمالاً بيان كنيد. هوشيار: ازاحاديث اهل بيت چنين استفاده مى شود: هنگامى كه اوضاع عمومى جهان مساعد گشت و افكار جهانيان براى پذيرش حكومت حق آماده شد، خداوند متعال به مهدى اجازهء نهضت مى دهد. پس ناگهان درمكه ظاهر مى گردد و منادى حق بشارت ظهورش را به سمع جهانيان مى رساند. مردان برگزيدهء جهان كه درچندين روايت تعدادشان سيصد و سيزده نفر تعيين شده اولين نداى حق را لبيك گفته دراولين ساعات دعوت، مجذوب مغناطيس ولايت مى گردند. حضرت صادق(ع) فرمود: هنگاميكه صاحب الزمان ظهور نمود، جوانان شيعه بدون وعدهءقبلي، درهمان شب خودشان را به مكه مى رسانند سپس دعوت عمومى خويش را شروع مى كند. مردم رنجيده واز همه جا مأيوس دورش اجتماع مى نمايند و با او بيعت مى كنند و دراندك زماني، سپاه انبوهى از مردان شجاع و فداكار و اصلاح طلب جهان، برايش مجهز مى شوند. امام محمدباقر و امام جعفر صادق(ع) درتوصيف ياران قائم فرموده اند: شرق و غرب جهان را اشغال مى كنند، تمام موجودات جهان را مسخر مى گردانند، هريك از آنها نيروى چهل مرد دارد و قلوبشان از پاره هاى آهن سخت تر است به طوريكه اگر در راه هدف به كوههاى آهن برخورد نمايند آنها را پاره مى كنند و تا وقتى كهبحارالانوار ج 370بحارالانوار ج 52 ص 3.27.درآن موقع، زمامداران خودسر و ستمگران بى وجدان، احساس خطر مى نمايند و در صدد دفاع برمى آيند ونداى مخالفت را به هم مسلكان خويش مى رسانند، اما سربازان عدالتخواه و اصلاح طلبان جهان كه ازجور و تعدى خسته شده اند، تصميم نهايى را مى گيرند، با اتحاد و كوشش به آنها حمله مى نمايند، با تأييدات خداوندى ستمكاران را ريشه كن نموده قتل عامشان مى كنند، رعب و ترس همه را فرا مى گيرد و تسليم دولت حق مى گردند. بسيارى از كفاربه واسطهء ديدن علائم صدق و حقيقت، به دين اسلام مى گروند، آنهايى كه دركفر و ظلم خويش اصرار ورزند به دست لشكر مهدى قتل عام مى شوند. يگانه دولت مقتدر و نيرومند اسلام درسرتاسر زمين تشكيل مى يابد و مردم از جان ودل درحفظ وحراست آن كوشش مى نمايند..دين اسلام عمومى مى گردد ودرتمام بلاد داخل مى شودبحارالانوار ج 52 ص 2.79 ـ 380 .. بحارالانوار ج 51 ص 5.5. واثبات الهداة ج 7 ص 5.