• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

از اين قبيل آيات كه نمونه هاى فراوانى دارد استفاده مى شود كه مسلمين وظيفه دارند براى گسترش اسلام و مبارزهء با كفرو استكبار وستم جهاد كنند. حتى درآيات دستور مى دهد كه همواره درتقويت نيروى دفاعى خودشان بكوشند و دربرابر دشمنان نيروى مجهز و آماده اى داشته باشند. درقرآن مى فرمايد:. سوره انفال،آيهء 60.پس نتيجه مى گيريم كه تشكيلات و تأسيسات نظامى جزء اسلام است. مسلمين وظيفه دارند همواره درتقويت و تحكيم نيروى دفاعى و اختراع وتوليد انواع سلاحهاى تدافعى و تهاجمى بكوشند. آنچنان كه دشمنان اسلام همواره از قدرت اسلام دررعب و وحشت باشندو فكر تعدى و تجاوز به مغزشان خطور نكند.

.امربه معروف و نهى ازمنكر

.امربه معروف و نهى ازمنكر امربه معروف و نهى ازمنكر نيز يكى از دستورات مهم اسلام و يك وظيفه همگانى است. برمسلمين واجب است، باظلم و فساد و استكبار وتعدى وتجاوز وگناه، به هرطريق ممكن، مبارزه كنند و هم چنين واجب است. براى گسترش توحيد و خداپرستى ودعوت مردم به خير و صلاح كوشش وجهاد نمايند. درتأكيد و سفارش به اين وظيفه مهم وحساس اسلامى دهها آيه و صدها حديث وارد شده است. از باب نمونه: درقرآن مى فرمايد:آل عمران 104.ومى فرمايد:. آل عمران 110.

كوتاه سخن

كوتاه سخن احكام وقوانين و برنامه هاى سياسى و اجتماعى اسلام، از قبيل جهاد، دفاع، قضا، قوانين حقوقى و مدنى وجزائي، امربه معروف و نهى از منكر، مبارزهء با فساد و بيدادگرى واجراى عدالت اجتماعي، همه اينها نياز به نظم و تشكيلات وسيع ادارى دارد و بدون تأسيس يك حكومت اسلامى نمى توان اين احكام را باجرا درآورد. وازهمين جا مى توان نتيجه گرفت كه تأسيس حكومت اسلامى كه ضامن اجراى قوانين وبرنامه هاى سياسى و اجتماعى واقتصادى ونظامى و انتظامى و حقوقى اسلام باشد، در متن دين قرار دارد. اگر شارع مقدس اسلام چنين قوانين و برنامه هائى را تشريع نموده قطعاً نسبت به مجرى آنها يعنى حاكم اسلام، نيزعنايت داشته است. مگر جهاد ودفاع بدون تشكيلات نظامى امكان پذيراست؟ مگرمبارزهء با ظلم و بيدادگرى وتجاوز به حقوق ديگران و برقرار ساختن عدالت اجتماعى واحقاق حقوق افراد و جلوگيرى از هرج و مرج، بدون تشكيلات منظم قضائى و انتظامى امكان وقوع دارد؟ چون اسلام، چنين قوانين و برنامه هائى را جعل و تشريع نموده بناچار درباره مجرى آنها هم تصميم گرفته است. وهمين است معناى حكومت اسلامي، حاكم اسلام يعنى شخصى كه دررأس يك تشكيلات وسيع ادارى قرار مى گيرد وبا اجراى كامل قوانين الهى مردم را اداره مى كند. بنابراين حكومت درمتن اسلام واقع شده و قابل انفكاك نيست.رسول خدا صلى الله عليه وآله در زمان حياتش عملاً دررأس حكومت اسلامى قرار گرفت. آنحضرت امور مسلمين را اداره مى كرد و از جانب خدا، براى انجام اين مسؤوليت بزرگ، اختيارات وسيعى در اختيارش نهاده شد. قرآن مى فرمايد:. سوره احزاب، آيه 6.و مى فرمايد:. سوره مائده آيه 48.بنابراين رسول خدا صلى الله عليه وآله دومقام و منصب را عهده داربود: ازيك طرف به وسيلهء وحى با خداوند متعال درارتباط و تماس بود، احكام و قوانين شريعت را دريافت و به مردم ابلاغ مى فرمود وازطرف ديگر مقام زمامدارى وادارهء امت اسلام را برعهده داشت و با اجراى قوانين و برنامه هاى سياسى و اجتماعى اسلام، مسلمين را اداره مى كرد. با مطالعه سيرهء رسول خدا صلى الله عليه وآله بخوبى روشن مى شود كه زمام امور مسلمين را عملاً برعهده داشته و برآنان حكومت مى نموده است. حاكم و فرماندار مى گمارده، قاضى مى فرستاده، دستورجهاد ودفاع صادر مى كرده و به طور كلى همهء كارهائى را كه براى اداره يك امت كوچك لازم بوده انجام مى داده است.براى اطلاع بيشتر مى توانيد به كتاب التراتيب الادرايه تأليف شيخ عبدالحق و كتاب الاموال تأليف حافظ ابوعبيد مراجعه نمائيد.اين مأموريت از جانب خدا به آنجناب واگذار شده بود. مأموريت داشت احكام و قوانين سياسى و اجتماعى اسلام را به اجرا درآورد. مسلمين مأمور به جهاد بودند ولى رسول خدا هم مأموريت داشت آنان را براى جهاد و دفاع بسيج كند. از باب نمونه: درقرآن مى فرمايد.انعام 65و مى فرمايد:.توبه 73.رسول خدا مأموريت داشت كه دربين مردم حكومت وداورى كند. درقرآن مى فرمايد:.. نساء 105.ازاين مجموع چنين استفاده مى شود كه رسول خدا علاوه برمقام نبوت و دريافت وحى و ابلاغ به مردم، مقام حكومت و زمامدارى مسلمين را نيز برعهده داشته و مأمور بوده كه با اجراى احكام وبرنامه هاى سياسى و اجتماعى اسلام، مسلمين را اداره كند و در همين رابطه اختيارات ويژه اى به آن حضرت واگذار شده و مسلمانان موظف بوده اند كه از دستورهاى حكومتى آن جناب اطاعت نمايند. در قرآن مى فرمايد:.نساء 59.انفال 46..نساء 64.

رسول خدا زمامدار مسلمين

دراين قبيل آيات اطاعت از رسول دركنار اطاعت خدا قرار گرفته و به مسلمين خطاب شده است كه هم از خدا اطاعت كنيد، هم از رسول خدا. اطاعت از خدا به اين صورت تحقق مى پذيرد كه احكامى را كه به وسيلهء پيامبر ارسال شده مورد قبول قرار گيرد. علاوه براين، برمسلمين واجب شده كه ازدستورها و.فرمانهاى ويژهء رسول خدا نيزاطاعت نمايند. فرمانهاى ويژهء رسول الله عبارتست از :دستورها و فرمان هائى كه از آن حضرت به عنوان اينكه حاكم مسلمين است صادر مى شده . كه از اين جهت نيز واجب الاطاعه بوده است. البته وجوب اطاعت از او بالاستقلال نيست بلكه چون خدا به اطاعت از او فرمان داده واجب الاطاعه گشته است. بنابراين حكومت از آغاز اسلام، جزو دين بوده و پيامبراكرم صلى الله عليه و آله عمداً آن را برعهده داشته است.

حكومت اسلامى بعداز رسول خدا

حكومت اسلامى بعداز رسول خدا بعداز وفات رسول خدا نبوت و تشريع و وحى خاتمه يافت. ليكن احكام و قوانين دين، از جمله برنامه هاى سياسى و اجتماعى اسلام دربين مسلمين باقى ماند. دراينجا اين سؤال مطرح مى شود كه بعد از رحلت رسول اكرم آيا منصب حاكميت و زمامدارى آن حضرت هم مانند مقام نبوت آن جناب به طور كلى خاتمه يافت؟ و رسول خدا نسبت به زمامدار و حاكم بعداز خودش هيچگونه دخالتى به عمل نياورده آن را برعهدهء خود مسلمين واگذار كرد يا از اين موضوع حساس و مهم غافل نبوده و شخصى را براى تصدى اين مقام انتخاب و معرفى نموده است؟ شيعيان عقيده دارند كه پيامبرگرامى اسلام كه خود حاكم برمسلمين و مجرى قوانين و برنامه هاى اسلام بود، ضرورت تداوم حكومت اسلامى را كاملاً احساس مى كرد. او به خوبى مى دانست كه مسلمين بدون حكومت نمى توانند زندگى كنند و حكومت در صورتى مى تواند اسلامى باشد كه مسؤوليت ادارهء آن برعهدهء شخصى عالم و اسلام شناس و پرهيزكار وامين و عادل، نهاده شده باشد،تا با پياده كردن قوانين و برنامه هاى دين حكومت اسلامى را تدوام دهد. به همين جهت از آغازدعوت و به دستور خداوند حكيم، درفرصتهاى مناسب على بن ابيطالب عليه السلام را به عنوان امام مسلمين و خليفهء خودش معرفى مى كرد كه احاديث آن در كتابهاى معتبر شيعه و اهل سنت موجود است. از جمله در سفر حجةالوداع، در غديرخم فرود آمد و در حضور هزاران نفر از اصحاب فرمود:. ينابيع الموده ص 2.97يعنى رسول خدا به مردم فرمود: آيا من در تصرف در امور مؤمنين از خودشان شايسته تر نيستم؟ گفتند: چرا يا رسول الله. آنگاه فرمود: هركس كه من مولاو صاحب اختيار او هستم على صاحب اختيار اوخواهدبود. سپس فرمود: خدايا با دوستان على دوست و با دشمنانش دشمن باش. در اين هنگام عمربن الخطاب على بن ابيطالب(ع) را ملاقات كرد و گفت: اى پسر ابوطالب مقام جديد برايت مبارك و گوارا باشد. تومولا و صاحب اختيار من و همهءمردان و زنان مؤمن شدي. از اين قبيل احاديث استفاده مى شود كه حضرت رسول صلى الله عليه وآله مقام حاكميت خودش را تداوم بخشيده و به على بن ابيطالب عليه السلام واگذار نموده است. قبلا او را براى تصدى اين مقام آماده كرده علوم و اطلاعات لازم را در اختيارش نهاده و مى دانست كه از مقام علم و عصمت ذاتى نيز برخوردار است و براى مقام امامت شايستگى دارد. به همين جهت و به دستور خداوند حكيم او را بدين مقام برگزيد و معرفى نمود. على بن ابيطالب(ع) هم حافظ احكام و قوانين اسلام بود. هم حاكم اسلام و مجرى قوانين. رسول خدا درغديرخم همان مقام اولى به تصرف وصاحب اختيار بودن خودش را به حضرت على واگذار نمود. عمربن الخطاب نيزهمين معنا را فهميد كه به على عليه السلام گفت: هنيئاً لك يا بن ابيطالب اصبحت مولاى و مولا كل مؤمن و مؤمنة.مسلمين هم همين معنا را فهميدند كه با اميرالمؤمنين بيعت نموده، اظهار وفادارى كردند و اگر جز اين بود نيازى به بيعت نبود.

على بن ابيطالب خليفه منصوب رسول خدا

على بن ابيطالب خليفه منصوب رسول خدا رسول خدا صلى الله عليه وآله حضرت علي(ع) را به دستور خدا به امامت و زمامدارى مسلمين منصوب نمود و بدين وسيله امامت مسلمين و حاكميت خودش را تداوم بخشيد، ليكن بعداز وفات آن حضرت گروهى از اصحاب درصدد كسب خلاف برآمدند، ازجهل وضعف مردم سوءاستفاده نموده حق مشروع على بن ابيطالب عليه السلام را غصب كردند وحكومت اسلامى را از مسير اصلى خودش منحرف ساختند. خوددارى اميرالمؤمنين از بيعت و آن همه خطبه ها و احتجاجها وشكايتها، براى غصب مقام حاكميت و زمامدارى مسلمين بود، نه بيان احكام و معارف دين. خلفا بيان احكام و معارف دين را از على عليه السلام نگرفته بودند، بلكه به مقام والاى علمى آن جناب اعتراف داشتند و حتى درحل مشكلات هم به او مراجعه مى كردند. هنگاميكه حضرت على عليه السلام به خلافت رسيد تمام شؤون حكومت را برعهده گرفت. از قبيل تعيين حاكم و فرماندار، نصب قضات، تعيين مأمور وصول زكات و خمس صدور فرمان جهاد و دفاع،تعيين فرماندهان سپاه و ديگر كارهائى كه از شؤون حاكم اسلامى بود. اگر طلحه و زبير با آن جناب مخالفت كردند و جنگ جمل را برپا ساختند با حكومت آن حضرت مخالف بودند نه با مقام علمى و بيان معارف و احكام دين توسط آن حضرت. معاويه دربيان احكام با حضرت على نزاع نداشت بلكه درتصدى مقام حكومت نزاع مى كرد. از اين مجموع چنين نتيجه مى گيريم كه با وفات رسول گرامى اسلام دوران حكومت اسلامى خاتمه نيافت بلكه با تعيين على بن ابيطالب بدين مقام برضرورت تداوم حكومت اسلامى تأكيد وتصريح به عمل آمد و بدين وسيله به اثبات رسيد كه شارع مقدس اسلام هيچگاه ازلزوم اجراى قوانين سياسى و اجتماعى دست بردار نبوده و نيست. يعنى حكومت اسلامى بايد در طول تاريخ تداوم يابد.اميرالمؤمنين عليه السلام بعد از خودش امام حسن را براى تصدى مقام امامت و حاكميت برگزيد وامام حسن عليه السلام برادرش امام حسين را وامام حسين عليه السلام فرزندش حضرت سجاد را بدين مقام برگزيد و معرفى نمود و بهمين طريق هرامامي، امام بعداز خودش را معرفى نمود تا امام دوازدهم حضرت حجةبن الحسن عليه السلام، همهء ائمه دوازده گانه علاوه برمقام عصمت و طهارت و علم ودانش خدادادى و صلاحيت وكمال ذاتي، به مقام امامت و حاكميت مسلمين نيز منصوب ومعرفى مى شدند. بنابراين امامت مسلمين و حاكميت معصوم درمتن اسلام قرار دارد و جداشدنى نيست. گرچه جز على بن ابيطالب عليه السلام آنهم درزمان محدود، هيچيك از ائمه عملاً توفيق نيافت كه درمسند حق مشروع خويش قرار گيرد و حكومت اسلامى را درمسير واقعى خويش تداوم بخشد.

حكومت اسلامى درزمان غيبت

حكومت اسلامى درزمان غيبت اكنون اين سؤال مطرح مى شود كه وضع احكام و برنامه هاى سياسى و اجتماعى اسلام دراين زمانها چيست؟ آيا دراين زمانها كه به وجود امام و حاكم معصوم دسترسى نيست، شارع مقدس اسلام دست از احكام و برنامه هاى سياسى و اجتماعى برداشته و مسلمين دراين باره وظيفه اى ندارند؟ آيا اين قبيل احكام و قوانين كه بخش عظيمى از اسلام را تشكيل مى دهند فقط براى دوران كوتاه حيات رسول خدا تشريع شده و بعد از آن تازمان ظهور حضرت مهدى بايد مسكوت بماند؟ آيا مى توان گفت: اسلام دراين اعصار طولانى از جهاد و دفاع و اجراى حدود وقصاص و تعزيرات و مبارزه با ظلم و بيدادگرى و دفاع از محرومين و مستضعفين و مبارزه با فساد و گناه وطغيان، دست برداشته و اجراى اين بخش عظيم اسلام را به ظهور حضرت مهدى ارواحنا فداه موكول نموده است؟ آيا مى توان گفت: اين همه آيات و روايات دراين زمانها فقط براى بحث كردن و در كتابها نوشتن آمده است. گمان نكنم هيچ مسلمان انديشمندى چنين حرفى را باور كند. مسلمين و بالاخص دانشمندان خواهند گفت كه اين احكام نيز براى پياده شدن آمده است. اگر چنين است، پس اسلام نسبت به اجراى