• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

دقت نمى شده موجود است و علماى حديث از جمله ابن خلدون آن احاديث را تضعيف نموده و مردود دانسته اند.كتاب المهدية فى الاسلام ص 6.9

ابن خلدون واحاديث مهدى

ابن خلدون واحاديث مهدى هوشيار: براى روشن شدن موضوع بهتر است خلاصهء كلام ابن خلدون را نقل كنيم. او درمقدمه اش نوشته است:« دربين تمام مسلمين مشهور بوده وهست كه درآخرالزمان مردى از اهل بيت پيغمبر ظهور مى كند ودين را تأييد و عدل وداد را ظاهر مى سازد و برتمام ممالك اسلامى تسلط پيدا مى كند». مدرك آنان احاديثى است كه دركتابهاى جماعتى ازدانشمندان مانند ترمذى و ابوداود و ابن ماجه و حاكم و طبرانى و ابويعلى موصلى موجود است ليكن منكرين وجود مهدى، درصحت آن احاديث تشكيك كرده اند. پس ما بايد احاديث مربوط به مهدى فاطمى و مطاعن و ايرادات منكرين را ذكر كنيم تا حقيقت روشن گردد.ولى لازم است قبلاً توجه داشته باشيد كه اگر درراويان آن احاديث جرح و قدحى وجودداشت ، اصل حديث از اعتبار ساقط مى شود، گرچه دربارهء همان راوى تعديل و توثيقى هم وارد شده باشد، زيرا معروف است كه تضعيف و بدگويى برتعديل مقدم است.اگر كسى به ما اشكال كند كه: عين اين محذور دربعض رجال احاديث صحيح مسلم و بخارى نيز وجود دارد، چون از طعن و تضعيف سالم نمانده اند، درپاسخ مى گوييم : عمل باحاديث آن دو كتاب مورد اتفاق و اجماع علماء واقع شده وهمين مقبوليت، ضعف آنها را جبران مى كند، ليكن كتابهاى ديگر به مثابه و درجهء آن دوكتاب نيستند.مقدمهء ابن خلدون ص 3.11.اين بود خلاصهء كلام ابن خلدون، سپس بعض رجال آن احاديث را مورد بحث قرار داده توثيقات وتضعيفاتى را كه دربارهء آنان صادر شده است نقل مى كند.

تواتر احاديث

تواتر احاديث ما درپاسخ مى گوييم: اولا بسيارى ازعلماى اهل سنت احاديث مهدىرا متواتر دانسته يا تواترآنها را از ديگران نقل كرده بدان اعتراضى ننموده اند. مانند ابن حجر هيثمى در« الصواعق المحرقة»، شبلنجى در«نورالابصار»، ابن صباغ در«الفصول المهمة»، محمد الصبان در«اسعاف الراغبين»، كنجى شافعى در«البيان»، شيخ منصور على در«غاية المأمول»، سويدى در«سبائك الذهب»و جمعى ديگر، كه همين تواتر، ضعف سندى را كه دربعض آن احاديث موجوداست جبران مى كند. عسقلانى مى نويسد: خبر متواتر، مفيد يقين است وعمل كردن به آن، نيازى به بحث ندارد.كتاب نزهة النظر تأليف احمدبن حجر عسقلانى ط كراچى صفحه 12.سيداحمدشيخ الاسلام و مفتى شافعيه مى نويسد: احاديثى كه دربارهء مهدى واردشده كثير و متواتر است.دربين آنها هم حديث صحيح وجوددارد هم حسن هم ضعيف، ليكن اكثر آن احاديث ضعيف مى باشند اما چون كثيرند و روات و نويسندگان آنها نيز زيادند بعض آن احاديث بعض ديگر را تقويت مى كندو برروى هم مفيد يقين مى گردند.

همه جا تضعيف مقدم نيست

. كتاب فتوحات الاسلامية ط مكه ط اولى ج 2 ص 2.50.خلاصه، جماعتى ازصحابهء بزرگ رسول خدا، احاديث مهدى را روايت كرده اند مانند: عبدالرحمان بن عوف، ابوسعيد خدرى، قيس بن جابر، ابن عباس، جابر، ابن مسعود، على بن ابيطالب، ابوهريره، ثوبان، سلمان فارسى، ابوامامه، حذيفه، انس بن مالك، ام سلمه، وگروهى ديگر. آن احاديث را علما و محدثين عامه دركتابهاى خودشان نوشته اند مانند: ابوداود، احمد، ترمذى، ابن ماجه،حاكم، نسائى، طبرانى، رويانى، ابونعيم اصفهانى، ديلمى، بيهقى، ثعلبى، حموينى، مناوى، ابن مغازلى، ابن جوزى، محمدالصبان، ماوردى، كنجى شافعى، سمعانى، خوارزمى، شعرانى، دارقطنى، ابن صباغ مالكى،شبلنجى، محب الدين طبرى، ابن حجر هيثمى، شيخ منصور على ناصف، محمدبن طلحه، جلال الدين سيوطى،شيخ سليمان حنفى، قرطبى، بغوى. و گروهى ديگر.اينها اسامى جمعى ازعلماى اهل سنت است كه احاديث مهدى را دركتاب هاى خودشان نوشته اند و كتب آنان مورد استفاده بود، ليكن مخفى نماند كه كتاب هاى همه آنان دردسترس نبود. بعض احاديث را درمنقولات كتب ديگر ديدم. آقاى مهدى خراسانى درمقدمهء سودمندى كه بركتاب البيان چاپ نجف نوشته اسامي نفرازعلماى عامه را ذكرنموده است.

ثانياً اكثر افرادى كه دربارهء آنان تضعيفى وارد شده وابن خلدون آنها را ذكر نموده توثيقاتى هم دارند كه خود ابن خلدون نيز بخشى از آنها را نقل كرده است و اين مطلب درست نيست كه همه جا و بطور اطلاق تضعيف برتعديل مقدم باشد زيرا ممكن است صفت مخصوصى، درنزد تضعيف كننده از اسباب ضعف شمرده شود،درصورتى كه ديگران از اسباب ضعف ندانند.پس درصورتى به قول تضعيف كننده ترتيب اثر داده مى شود كه علت تضعيفش را بيان كند. عسقلانى درمقدمهء كتاب لسان الميزان نوشته است: درصورتى تضعيف برتعديل مقدم مى شود كه علت آن ثابت و تعيين شده باشد و درغيرآن صورت، كلام تضعيف كننده اعتبار ندارد. ابوبكر احمدبن على بن ثابت بغدادى گفته است: بايد دربارهء احاديثى كه بخارى و مسلم وابوداود بآنها احتجاج وتمسك نموده اند ــ بااينكه بعض رجال آنها مورد طعن و تضعيف واقع شده ــ گفته شود، طعن و تضعيف مؤثر ومعلوم السبب، نزد آنان ثابت نبوده است.لسان الميزان تأليف احمدبن على بن حجر عسقلانى ط 1 ج 1 ص 2.5.خطيب مى نويسد: «تضعيف وتعديل اگر مساوى باشند، تضعيف مقدم است ولى اگر تضعيف كمترازتعديل باشد درمسئله اقوالى است. بهترين قول اين است كه تفصيل داده و بگوئيم : اگر سبب تضعيف ذكرشده و به نظر ما مؤثر است، برتعديل تقدم دارد، واگر از ذكر سبب خوددارى شده تعديل مقدم است.لسان الميزن ج1ص 15.خلاصه، نمى توان بطور اطلاق وعموم گفت: همه جا تضعيف برتعديل مقدماست. اگر بناباشد به تمام تضعيفات ترتيب اثر بدهيم كمتر حديثى ازطعن و قدح سالم مى ماند. دراين موارد بايد دقت و اجتهاد بيشترى به عمل آيد تا حقيقت روشن گردد.

ضعف، به جرم تشيع

ضعف، به جرم تشيع يكى از وجوهيكه از اسباب ضعف راوى شمرده شده شيعه بودنست، مثلاً ابن خلدون، قطن بن خليفه را كه يكى از روات احاديث مهدى است به جرم تشيع مردود دانسته درباره اش مى نويسد: عجلى مى گويد: قطن از حيث حديث خوبست ليكن كمى متمايل به تشيع بوده است. احمدبن عبدالله بن يونس مى گويد: به قطن برخورد مى كردم ولى اورا مانند سگ رها مىنمودم. ابوبكر بن عياش مى گويد: احاديث قطن را ترك نكردم جز براى فساد مذهبش. ولى احمد و يحيى بن قطان و ابن معين و نسائى وديگران وى را توثيق نموده اند.. مقدمهءابن خلدون ص 313باز ابن خلدون دربارهء هارون كه يكى از رجال آن احاديث است مى نويسد: هارون از اولاد شيعيان بوده است.عده اى يزيدبن ابى زياد را كه يكى از روات آن احاديث است به طور اجمال تضعيف نموده اند، ليكن بعضى سبب ضعف راتوضيح داده اند، محمدبن فضيل درباره اش مى گويد: ازبزرگان شيعه بوده وابن عدى مى گويد: از شيعيان كوفه بوده است.مقدمهء ابن خلدون ص 3.14.مقدمهء ابن خلدون ص 3.18ابن خلدون دربارهء عمار ذهبى نوشته است : اگر چه احمد وابن معين وابوحاتم ونسائى وديگران عمار را توثيق نموده اند اما بشربن مروان بواسطهء نسبت تشيع رگ حياتش را قطع كرده استمقدمهء ابن خلدون ص 3.19دربارهء عبدالرزاق بن همام مى نويسد: احاديثى را درفضائل اهل بيت نقل كرده و مشهور به تشيع است.مقدمهء ابن خلدون ص 3.20

اختلاف عقيده

اختلاف عقيده موضوع ديگرى كه بسا اوقات سبب تضعيف راوى مى شد و بدان بهانه اشخاص نيك و راستگو متهم مى شدند واحاديث آنها مردود شناخته مى شد، اختلاف عقيده بود. مثلاً يكى از موضوعات حساسى كه درآن زمان مورد بحث و تفتيش بود داستان مخلوق بودن قرآن است. گروهى عقيده داشتند كه قرآن مخلوق نيست و قديم است. گروهى ديگر مى گفتند: مخلوق و حادث است. دربين اين دودسته كشمكشها ونزاعها بلكه تكفيرها اتفاق افتاد.عدهء زيادى از راويان احاديث چون عقيده داشتند كه قرآن مخلوق است يا درمخلوق بونش شك و ترديد داشتند، تضعيف بلكه تكفير شدند. نويسندهء كتاب« اضواء على السنة المحمدية» مى نويسد:دانشمندان، جماعتى ازراويان احاديث را مانند ابن لهيعه، تكفير نمودند. جرمشان اين بود كه عقيده داشتند قرآن مخلوق است. ازاين بالاتر، دربارهء محاسبى گفته شده كه : ارث پدرش را قبول نكرده گفت: چون اهل دودين ازهم ارث نمى برند، من ارث پدرم را نمى خواهم. علت امتناعش اين بود كه پدرش واقفى بود يعنى درموضوع مخلوق بودن و مخلوق نبودن قرآن اظهار توقف و ترديد مى نمود..كتاب اضواء على السنة المحمدية تأليف محمودابوريه ط اول ص 3.16.چنانكه تعصبات شديد مذهبى و اختلافات عقيده اى باعث مى شد كه جنبهء امانت دارى و راستگويى افرادى را بكلى ناديده بگيرند و احاديث شان رايكسره مردود بشمارند، همچنين خوشبينى دراثر اتحاد مسلك و عقيده و تعصبات بيجا گاهى سبب مى شد كه جنايات و بدى هاى افرادى را به كلى فراموش كنند و آنان را توثيق و تعديل نمايند، مثلاً عجلى دربارهء عمربن سعد مى گويد: ازموثقين تابعين بوده و مردم ازاو روايت دارند. درصورتيكه عمربن سعد قاتل حسين بن على يعنى سيد جوانان اهل بهشت وجگرگوشهء رسول خدا بوده است.اضواء ص 319همچنين بسربن ارطاة را كه ازجانب معاويه مأموريت يافت و هزاران شيعه بى گناه را بقتل رسانيد و على بن ابيطالب خليفهء پيغمبر را علناً دشنام مى داد، چنين عنصر ناپاكى را دراين اعمال ننگين معذور و مجتهد مى دانند.اضواء ص 3.21يحيى بن معين دربارهء عتبة بن سعيد مى گويد: مورد وثوق است. نسائى و ابوداود و دارقطنى نيزوى را توثيق نموده اند، درصورتيكه عتبه همنشين وياروياورحجاج بن يوسف جنايتكار بوده است.بخارى احاديث مروان بن حكم را دركتاب خود نوشته و بدانها اعتماد مى نمايد.درصورتيكه همين مروان يكى ازعوامل مهم جنگ جمل بود، طلحه را تشويق و تحريك نمود تا باعلى جنگ كند. سپس دراثناء جنگ طلحه را بقتل رسانيد.اضواء ص 3.17اين چند موضوع بعنوان شاهد نوشته شد تا خوانندگان، به طرز تفكر وروش قضا واظهار عقيدهء نويسندگان واقف و آشنا گردند و بدانند كه حب و بغضها و تعصبات تا كجاها دخالت نموده است. صاحب كتاب اضواء مى نويسد: دركار اين دانشمندان دقت كنيد ببينيد، چگونه شخصى را كه بقتل على راضى بود و طلحه را بقتل رسانيد و شخصى را كه متصدى كشتن حسين بن على شد توثيق مى نمايند، اما درمقابل، امثال بخارى و مسلم، احاديث علماى امت و حافظين آنها را مانند حمادبن مسلمه و مكحول عابد وزاهد را مردود مى شناسنداضواء ص 3.19به هرحال، اگر شخصى ازروات فضائل اهل بيت و على بن ابيطالب بود يا حديثى را برطبق عقايد شيعه روايت كرد، همين جرم كافى بود كه بعضى از متعصبين عامه، درصحت احاديثش تشكيك كنند يا رسماً مردود بدانند، چه رسد به جاييكه تشيع او محرز گردد،. درآن صورت بغض وعناد، براى طرد احاديثش كافى است. شما دركلام جرير دقت بفرماييد تا مقدار تعصب عامه برايتان روشنگردد:« جرير مى گويد: جابرجعفى را ملاقات نمودم ولى حديثى ازوى ننوشتم زيرا برجعت عقيده مند بود».صحيح مسلم ج 1 ص 1.01.

تعصب بيجا

تعصب بيجا غرضرانى واعمال تعصب با تحقيق سازگار نيست. كسيكه درصدد تحقيق و درك واقعيات باشد بايد قبلاً خودش را ازتعصب هاى بيجا و حب و بغض ها خالى كند، آنگاه با كمال بى طرفى به مطالعه بپردازد. اگر درصدد تحقيق مطلبى است كه از طريق حديث اثبات مى شود بايد راويان آن احاديث را ازحيث ثقه بودن مورد بررسى قرار دهد، اگر موثق بودند به رواياتشان اعتماد كند، چه سنى باشند چه شيعه. اين موضوع برخلاف انصاف و روش تحقيق است كه احاديث راويان موثق را به علت تشيع يا اتهام آن ، مردود بشمارد! اهل انصاف از عامه نيز بدين مطلب توجه داشته اند. عسقلانى مى نويسد: «يكى از مواردى كه درقبول قول تضعيف كننده بايد توقف نمود صورتى است كه بين تضعيف كننده وكسى را كه تضعيف مى كند، از جهت اختلاف عقيده ، عداوت و دشمنى وجود داشته باشد. مثلاً ابواسحاق جوزجانى چون ناصبى بوده واهل كوفه به تشيع معروف بوده اند، درتضعيف آنان توقف نمى كرده وباعبارات تند آنان را تضعيف مى نموده است. حتى امثال اعمش وابى نعيم و عبيدالله بن موسى را كه از اساطين واركان حديث بوده اند تضعيف نموده است. قشيرى مى گويد: اغراض مردم گودال هايى ازآتش است. پس دراين گونه موارد اگر توثيقى دربارهء راوى وارد شده باشد برتضعيف مقدم است.لسان الميزان ج 1 ص 16محمدبن احمد بن عثمان ذهبى بعداز شرح حال ابان بن تغلب مى نويسد:«اگر بما گفته شود با اينكه ابان اهل بدعت بوده، چرا اورا توثيق مى كنيد؟ درپاسخ مى گوييم: بدعت دوقسم است ، يكي: بدعت كوچك مانند غلو درتشيع يا تشيع بدون غلو و انحراف. البته اينگونه بدعت، دربسيارى ازتابعين و تابعين آنان وجود داشته است، با اينكه ديانت و پرهيزكارى وراستى آنان مسلم بوده است. اگر بنا