• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

افسانه هايى آميخته شده صورت حقيقى خود را از دست داده است. مى توان چنين گفت: در آخرالزمان و نزديك ظهور حضرت صاحب الامر(ع) شخصى پيدا خواهد شد كه در دروغگويى و حقه بازى سرآمد اقرانش مى باشد و در دروغگويى برتمام دجالهاى گذشته برترى دارد، با ادعاهاى پوچش گروهى را گمراه مى كند. چنين جلوه مى دهد كه: حيات و آب ونان مردم به دست اوست. مردم به طورى اغفال مى شوندكه گمان مى كنند: آسمان و زمين در اختيار اوست. در دروغگويى كارش به جايى مى رسد كه كارهاى خوب را بد و كارهاى بد را خوب معرفى مى كند. بهشت را جهنم و جهنم را بهشت جلوه مى دهد. ليكن كفرش برهر بى سواد و با سوادى واضح است. ليكن دليل معتبرى نداريم كه صائدبن صيد، دجال موعود و از زمان رسول خدا تا حال زنده باشد زيرا علاوه بر اينكه سند حديث ضعيف است، پيغمبر(ص) دربارهء دجال فرمود: داخل مدينه و مكه نمى گردد در صورتى كه صائدبن صيددر اين دوشهر وارد شده در مدينه وفات نمود و گروهى از مردم شاهد مرگش بودند. برفرض اينكه پيغمبراكرم، صائد را دجال ناميده باشد، دجال لغوى يعنى دروغگوست نه دجال موعود از علائم الظهور. به عبارت ديگر، پيغمبر اكرم، صائد را ملاقات نمود و او را به عنوان يكى از مصاديق دجال به اصحاب خويش معرفى كرد و چون بعداً از خروج دجال در آخرالزمان خبرداد، اين دو مطلب سبب اشتباه مردم شد و گمان كردند صائد كه پيغمبر او را دجال ناميده همان دجالى است كه بايد در آخرالزمان خروج كند و از همين موضوع، زنده ماندن و عمرطويل را برايش نتيجه گرفتند.بحارالانوار ج 52 ص 1.99.

افكار جهانيان آماده مى گردد

جلسه رأس ساعت مقرر تشكيل شد وآقاى دكتر سؤال خود را اينطور مطرح كرد: دكتر: باوجود اين همه آراء و عقائد مختلف و عوامل و اسباب اختلافى كه در بين بشر وجود دارد، چگونه تصور مى شود كه تمام جهان به توسط يك حكومت اداره شود و قدرت زمين در دست دولت مهدى قرا ر گيرد؟! هوشيار: اگر اوضاع عمومى جهان و پايهء علوم و ادراكات و عقول بشر به همين حالت بماند، البته تأسيس حكومت واحد جهانى امر بعيدى است. ليكن چنانكه تعقل و تمدن بشر و سطح معلومات او در اعصار و قرون گذشته به پايه كنونى نبوده بلكه در اثر مرور زمان و حوادث و انقلابات روزگار بدين مرتبه رسيده است، در سطح كنونى هم توقف نخواهد كرد، بلكه مى توان بطور قطع گفت كه: روزبروز برمعلومات بشر اضافه مى شود و در آينده به سطح عاليترى از تعقل و تمدن درك مصالح اجتماعى ارتقاء خواهد يافت. براى اثبات مقصد ناچاريم اوضاع و احوال گذشته انسان را بررسى نمائيم تا بتوانيم نسبت به آينده اش قضاوت كنيم. اين مطلب در جاى خود به اثبات رسيده كه حس خودخواهى و سود جويى امرى است طبيعى و ارتكازى بشر و يگانه عامل و نيروئى كه افراد بشر را به كار و كوشش واداشته ، همان كسب كمال و تأمين سعادت و جلب منافع مى باشد وبس.هر فردى تا سرحد قدرت كوشش مى كند كه منافع خويش را تحصيل كند و مزاحمات و موانع را برطرف سازداما نسبت به منافع ديگران چندان توجهى ندارد. ليكن انسان در صورتى كه سود خويش را در سود ديگران تشخيص بدهد، نفعديگران را نيز منظور مى دارد و حاضر مى شود كه مقدارى از منافع خويش را فداى آنان سازد. شايد اولين مرتبه اى كه بشر از خودخواهى مطلق فرودآمده و حاضر شده نفعى به ديگرى برساند، داستان ازدواج و زناشويى باشد، زيرا هر يك از مرد و زن احساس مى نمودند كه به همديگر احتياج دارند و همين احساس احتياج بود كه پيوند زناشويى را بينشان برقرار ساخت و براى داوم و استحكام آن مجبور شدند خودخواهى خويش را تعديل نمايند و منافع يكديگر را نيز منظور بدارند. از اجتماع دو نفرى زن و مرد اجتماع خانوادگى تأسيس شد. در واقع، هر فردى از افراد خانواده، جز تحصيل سعادت و كمال خويش، هيچ هدف و منظورى ندارد ليكن چون اين موضوع را درك نموده كه سعادت وى مربوط به سعادت تمام افراد خانواده است، سعادت آنان را نيز مى خواهد و حس تعاون در وى تقويت مى شود. بشر مدتها به حالت خانوادگى و چادرنشينى زندگى نمود تا در اثر حوادث وتزاحمات و غارتهايى كه برايش اتفاق افتاد، افكار خانواده هاى مختلف ترقى نمود و احساس نمودند كه براى تأمين سعادت و مبارزهء با دشمنان ناچارند اجتماع بزرگترى را تأسيس كنند. به علت همين ترقى فكر و احساس احتياج بود كه طايفه و قبيله به وجود آمد و افراد قبيله حاضر شدند منافع تمام افراد طايفه را منظور بدارند و مقدارى از منافع شخصى و خانوادگى را فداى اجتماع قبيله اى سازند. همين رشد فكرى و احساس احتياج بود كه در طول ايام و قرون كثيره، وادارشان نمود كه در جوار يك ديگرزندگى نمايند، براى سكونت خودشان ده يا شهرى تأسيس كنند، منافع همشهريان خويش را منظور بدارند و از حقوق آنان نيز دفاع كنند. بشر تا مدتها بدين حالت زندگى مى نمود تا اينكه كم كم، در اثر حوادث و پيش آمدهاى روزگار و نزاعهاى دسته جمعى و اعمال نفوذ زورمندان، افكارش از محيط كوچك ده و شهر ترقى نمود و احساس كرد كه براى تأمين رفاه و آسايش خويش ناچار است با ساكنان دهات و شهرهاى مجاور نيز ارتباط داشته باشد تا در مواقع خطر و حملهء دشمنان قوي، از همديگر بهره مند گردند. بدين منظور اجتماع بزرگترى تاسيس شد و جايگاه وسيعشان به نام كشور ومملكت ناميدهشد. بشر كشورنشين فكرش به قدرى ترقى نموده كه تمام سرزمين محدود كشور خويش را به منزلهء يك خانه مى داند و اهالى آن كشور را به منزلهء افراد يك خانواده حساب مى كند و اموال عمومى و ذخائر آن سرزمين را متعلق به تمام ساكنين كشور مى داند. از ترقى و پيشرفت هر نقطه اى ازآن كشور لذت مى برد. اختلافات نژادى و زبانى و شهرى و دهاتى را ناديده مى گيرد و سعادت خويش را در سعادت تمام اهالى كشور مى داند. معلوم است كه فكر يگانگى و ارتباط، هرچه در بين افراد كشورقوى تر باشد و اختلافات كمتر خودنمايى كنند، ترقيات آن كشور بيشتر خواهد شد تمدن و ترقى كنونى بشر به آسانى به دست نيامده، بلكه درطى سالها و قرنهاى كثيره و به واسطهء هزاران حادثه و تجربه هاى گوناگون، به چنين سطح عالى ارتقاء يافته است. فكر بشر در طول هزاران سال و به واسطهء پيش آمدها و حوادث روزگار به مرتبهء بلندى ترقى نموده و تا حدودى از خودخواهى مطلق و كوتاه نظرى دست برداشته ليكن هنوزهم بقدر كافى ترقى نكرده و در اين حد نمى تواند متوقف گردد.هم اكنون بواسطهء ترقى علوم و صنايع، بين كشورهاى جهان، ارتباط و اتصال خاصى برقرارشده است. مسافتى را كه قبلاً درمدت چندين ماه طى مى كردند اكنون همان مسافت را در ظرف ساعات و دقائق محدود طى مى كنند. از فاصله هاى بسيار دور صداى يكديگر را مى شنوند و همديگر را مشاهده مى كنند. حوادث و اوضاع كشورها با هم مربوط شده و بيكديگر سرايت مى نمايند. اكنون بشر احساس مى كند كه نمى تواند مرزهاى كشورش را محكم به بندد و به حالت انزوا و گوشه گيرى زندگى نمايد و با ساير كشورها قطع رابطه كند. به واسطهء حوادث و انقلابات جهانى فهميده است كه اجتماع كشورى چنان نيرو و قدرتى ندارد كه سعادت افراد كشور را تأمين كند واز حوادث و خطرات سوء نگهداريشان نمايد. از اين رهگذر است كه هر كشورى كوشش و جديت مى كند كه اجتماع خويش را قوى تر و بزرگتر سازد.

اين خواستهء درونى بشر گاهى به صورت جماهير بروز مى كند. گاهى به صورت بلوك شرق و غرب نمايان مى شود و گاهى به عنوان اتحاديهء دول اسلامىتحقق مى پذيرد. گاهى به صورت كشورهاى سرمايه دارى يا كمونيستى خودنمايى مى كند و صدها امثال اين اتحاديه ها كه از روح توسعه طلبى و رشد فكرى بشر حكايت دارند. اكنون بشر كوشش و تلاش مى كند كه پيمانهاى عمومى و اتحاديه ها را توسعه دهد شايد بدان وسيله خطرات را مرتفع سازد و مشكلات و بحرانهاى جهانى را حل كند و وسائل رفاه و آسايش ساكنان كرهء خاكى را فراهم سازد.

به عقيدهء بعض دانشمندان، حالت كوشش و فعاليت و توسعه طلبى كنونى بشر مقدمهء يك انقلاب كلى و جهش عمومى مى باشد. جهان انسانيت به زودى خواهد فهميد كه اين نوع اتحاديه ها هم، چون محدودند قدرت ندارند بحرانهاى خطرناك و موحش جهانى را حل كنند. نه تنها دردى را دوا نمى كنند بلكه به واسطهء صف آرايى در مقابل يكديگر، بحرانها و مشكلات شديدترى را نيز توليد مى كنند. بشر اكنون در حال تجربه و آزمايش است تا به وسيلهء اين اتحاديه ها، هم حس خودخواهى و كوتاه نظرى خويش را تا سرحد امكان، اقناع كند و هم مشكلات جهانى و خطرات را مرتفع سازد. اما عاقبت خواهد فهميد كه با حس خودخواهى و كوتاه نظرى ، نمى شود سعادت انسانيت را تأمين نمود. خواهى نخواهى اعتراف مى كند كه: محيط كرهء زمين با محيط يك خانه فرقى ندارد و ساكنين زمين به منزلهء يك خانواده هستند. بالاخره درك مى كند كه:خودخواهى در غير خواهى است. درآن هنگام قلوب و افكارجهانيان با سعدى شيرازى هم آواز شده از روى ايمان اعتراف مى كنند كه:

بنى آدم اعضاى يكديگرند كه در آفرينش زيك گوهرند مى فهمند كه قوانين و احكامى كه برپايه هاى محدود نظامات اختلاف انگيز بنا شده، براى اصلاح جهان كافى نيست. تأسيس مجامع بين المللى ووضع قوانين حقوق بشر را مى توان طليعهء آن فكر بزرگ و مقدمهء بيدارى و تكامل عقول انسانيت دانست. گرچه آنها هم به واسطهء اعمال نفوذ زورمندان تا حال كار قابل توجهى انجام نداده اند و موفق نشده اند برنظامات اختلاف انگيز حاكم وفائق گردند لكن از وجود اين گونه افكار، مى توان آيندهء درخشان بشر را پيش بينىنمود. از اوضاع و حوادث عمومى جهان مى توان حدس زد كه: بشردرآيندهء نزديك، برسر يك دوراهى بسيار حساسى واقع خواهدشد. آن دو راه عبارت است از: ماديگرى محض يا توحيد خالص. يعنى جهان انسانيت يا بايد چشم بسته تسليم ماده و ماديات گردد وبه احكام خداوندى يك سره پشت پا بزند يا خدارا حاكم بردستگاه آفرينش بداند و قوانين خدايى را گردن نهد و علاج بحرانهاى جهانى و اصلاح بشر را از قوانين آسمانى بخواهد و به قوانين غيرالهى متعبد نگردد. ليكن بطور قطع مى توان گفت كه: غريزهء خداپرستى و دين جويى بشر هرگز خاموش نمى شود و چنانكه اديان آسمانى مخصوصاً دين اسلام پيش بينى نموده اند، حزب خداپرست، عاقبت پيروز و غالب مى گردند و اقتدار و حكومت جهان، در دست مردم صالح و شايسته واقع خواهد شد و اجتماع بزرگ انسان، بر پايه هاى فضائل انسانيت و اخلاق نيك و عقائد صحيح استوار مى گردد. تمام تعصبات غلط و معبودهاى دروغين اختلاف انگيز ، از بين مى روند. تمام جهانيان در مقابل معبود يگانه و دستوراتش سرتسليم فرود مى آورند. گروه خداپرست و حزب توحيد در محوطهء وسيع و حصار محكم مرز ايمان جايگزين مى گردند و دعوت پيغمبراسلام(ص) و قرآن شريف را اجابت مى كنند. آرى قرآن كريم به جهان اهل كتاب پيشنهاد كرد كه: بيائيد تا همهء ما در تحت يك كلمه و برنامه مشترك داخل شويم و تصميم بگيريم كه به جز خداى يگانه، معبودى نگيريم و در مقابل هيچ موجودى به جز خداخضوع و عبادت نكنيم و افراد بشر را واجب الاطاعه ندانيم.سورهء آل عمران آيهء 64.

قرآن كريم اجراى آن برنامهء انقلاب جهانى را به توسط مسلمين صلاحيتدار و شايسته مى داند. پيغمبر اكرم(ص) خبرداده است كه: آن فرد شايسته و فوق العاده اى كه افكار گوناگون و عقائد و آراء متفرق بشر را در يك جا و به سوى يك هدف متمركز مى سازد و عقول مردم را كامل و بيدار مى نمايد و اسباب و عوامل دشمنيها و اختلافات را ريشه كن مى سازد و صلح و صفا را برقرار مى كند،همان مهدى موعود و از فرزندان پيغمبراسلام خواهد بود. حضرت ابوجعفر(ع) فرمود: وقتى قائم ما قيام نمود دستش را برسر بندگان مى نهد و عقول و افكار پراكندهء آنان را متمركز مى كند و بسوى يك هدف متوجه مى سازد و اخلاق پسنديده را درآنان به حد كمال مى رساند. بحارالانوار ج 52 ص 3.36.على بن ابيطالب(ع) فرمود: وقتى قائم ما نهضت نمود عداوت و دشمنى از قلوب مردم ريشه كن مى گردد و امنيت عمومى برقرار مى شود. حضرت باقر(ع) فرمود: وقتى قائم ما قيام كرد تمام اموال عمومى و معادن و ذخائر زمين در اختيار آنجناب قرار مى گيردبحارالانوار ج 52 ص 3.16. بحارالانوار ج 52 ص 3.51.1

پيروزى نهائى مستضعفين

پيروزى نهائى مستضعفين جلالي: شما از وضع جهان اطلاع داريد كه در هر نقطه اى اززمين تعدادى از ستمكاران و مستكبرين بر مردمان بيچاره و مستضعف حكومت مى كنند، برهمه چيزآنها تسلط يافته و همه را مرعوب قدرت خويش ساخته اند، با توجه به چنين وضعى چگونه حضرت مهدى قيام مى كند و چگونه پيروز مى شود؟. هوشيار: پيروزى حضرت مهدي(ع) پيروزى مستضعفين جهان است ــ كه در اكثريت هستند و همه قدرتها از آنهاست ــ برمستكبرين ــ كه دراقليت كامل هستند و قدرت واقعى ندارندــ وهمين معنا است كه پيروزى جهانى آن حضرت را امكان پذير مى سازد. دراينجا بايد توضيح بدهم تا مطلب روشن شود. از آيات قرآن و احاديث استفاده مى شود كه مستضعفين جهان سرانجام در يك انقلاب همگانى كه مهدى موعود عليه السلام رهبرى آن را برعهده دارد، برمستكبرين پيروز مى گردند، رژيمهاى طاغوتى را براى هميشه سرنگون مى سازند و قدرت و ادارهء جهان را دردست مى گيرند. خداوند در قرآن مى فرمايد: ما اراده كرده ايم كه برمستضعفين جهان منت نهاده و آنان را پيشوا و وارث زمين قرار دهيم. و در زمين به آنها قدرت وتمكن بخشيم. چنانكه ملاحظه مى كنيد آيهء مذكور نويد حتمى مى دهد كه سرانجام قدرت و ادارهء جهان در دست مستضعفين قرار خواهد گرفت. بنابراين پيروزى حضرت مهدى همان پيروزى مستضعفين بر مستكبرين خواهد بود. براى اينكه مطلب روشن تر شود بايد به چند نكته اشاره كنيم.. ونريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض ونجعلهم ائمة ونجعلهم الوارثين ونمكن لهم فى الارض. (سوره قصص آيهء 5).

استضعاف يعنى چه و مستضعفين چه كسانى هستند؟ مستكبرين چه علائمى دارند؟ چرا مستكبرين بر مستضعفين تسلط يافته اند؟ چگونه امكان دارد كه مستضعفين بر مستكبرين غلبه كنند؟ رهبرى آن انقلاب عظيم جهانى برعهدهء كيست؟ مستضعفين در قرآن در برابر مستكبرين و طاغوتيان قرار گرفته و به همين جهت اين دو را با هم بايد بررسى كنيم. درقرآن براى مستكبرين علائم و نشانه هائى ذكر شده است. دريك جا دربارهء فرعون كه يكى از مستكبرين بوده مى فرمايد:ان فرعون على فى الارض وجعل اهلها شيعاً يستضعف طائفة منهم يذّبح ابنائهم و يستحى نسائهم انه كان من المفسدين ــ قصص 4.درآيهء مذكور براى فرعون كه از مستكبرين است سه علامت ذكر شده است: اول، استكبار و برترى جوئى. دوم، ايجاد اختلاف و تفرقه بين مردم. سوم، افساد. درآيهء ديگر مى فرمايد:. وانّ فرعون لعال فى الارض وانه لمن المسرفين ــ يونس 83.دراين آيه اسراف و ولخرجى را نيز يكى از صفات مستكبرين مى شمارد.در آيهء ديگر مىگويد:. فاستخف قومه فاطاعوه انّهم كانوا قوماً فاسقين ــ زخرف54.دراين آيه، تحقير و توهين به مردم را از صفات مستكبرين دانسته و همين معنا را از عوامل اطاعت مردم شمرده است. درآيهء ديگر مى گويد:وقارون و فرعون وهامان ولقد جائهم موسى بالبيّنات فاستكبروافى الارض ــ عنكبوت 39