• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

وقت گرانبهاى شما را براى تشريح يك چنين داستان غير معتبرى صرف نمودم. جلالي: امام زمان اولادى هم دارد يا نه؟ هوشيار: دليل معتبرى در دست نداريم كه موضوع ازدواج آنجناب و وجود اولاد را بطور قطع اثبات كند يا نفى نمايد، البته ممكن است بطور ناشناس ازدواج كرده و اولاد ناشناسى هم داشته باشد و هرطور صلاح بداند عمل كند، گرچه بعضى از دعاها دلالت دارند كه از آن حضرت فرزندانى به وجود آمده يا بعد از اين بوجود خواهدآمد...مانند: اللهم اعطه فى نفسه واهله و ولده و ذريته و امته و جميع رعيته ماتقربه عينه ( مفاتيح الجنان) و در صلواتى كه از ناحيه مقدسه صادرشده مى گويد:اللهم اعطه فى نفسه و ذريته وشيعته و رعيته و خاصته و عامته و عدوه و جميع اهل الدنيا ما تقربه عينه(مفاتيح الجنان). ليكن بردانشمندان پوشيده نيست كه دعاهاى مذكور بهآن مرتبه حجيت و اعتبار نيستند كه بتوان به آنها استدلال نمود و چنين موضوعى را اثبات كرد، لكن در عين حال، داشتن فرزندهم بعيد نيست. امام صادق(ع) در حديثى فرمود: كانى ارى نزول القائم فى مسجد السهله باهله و عياله(بحار ج 52 ص 3.17).

چه وقت ظاهرمى شود

چه وقت ظاهرمى شود دكتر: پس مهدى موعود كى ظهور مى كند؟ هوشيار: براى ظهور وقتى تعيين نشده بلكه ائمهء اطهارعليهم السلام تعيين كنندهء وقت ظهور را تكذيب كرده اند.از باب نمونه :

1. فضيل مى گويد: خدمت امام باقر(ع) عرض كردم : آيا ظهورمهدى وقت معينى دارد؟ حضرت در پاسخ سه مرتبه فرمود: هر كس براى ظهور وقتى تعيين كند دروغ مى گويد.عن الفضيل قال سئلت اباجعفر عليه السلام: هل لهذا الامر وقت؟ فقال : كذب الوقاتون، كذب الوقاتون، كذب الوقاتون ـ بحارالانوار ج 52 ص 103.عبدالرحمن بن كثيرمى گويد: خدمت امام صادق(ع) بودم كه مهزم اسدى وارد شده عرض كرد: فدايت شوم، ظهور قائم آل محمد و تشكيل دولت حق كه در انتظارش هستيد طول كشيد پس كى واقع مى شود؟ حضرت پاسخ داد: تعيين كنندگان وقت ظهور دروغ مى گويند، تعجيل كنندگان هلاك مى گردند و تسليم شوندگان نجات مى يابند و به سوى ما بازگشت مى كنندبحارالانوار ج 52 ص 1.03.

2. محمدبن مسلم مى گويد: امام صادق(ع) به من فرمود: هركس وقت ظهور را برايت تعيين كرد از تكذيب نمودنش باك نداشته باش، زيرا ما براى ظهور وقتى تعيين نمى كنيم و ده حديث ديگر.«محمد بن مسلم عن ابيعبدالله عليه السلام قال : من وقت لك من الناس شيئاً فلا تها بن ان تكذبه فلسنا نوقت لاحد ـ بحارالانوار ج 52 ص104 و 117.از اين احاديث كثيره استفاده مى شود كه : نه پيغمبراكرم(ص) و نه هيچ

3. امامى وقت ظهور را تعيين نكرده اند و راه هرگونه سوء استفاده اى را بسته اند. پس اگر حديثى نسبت به امامى داده شده كه وقت ظهور در آن، تعيين گشته اگر قابل تأويل و توجيه باشد بايد تأويلش نمود و الا يا بايد مسكوت عنه بماند يا تكذيب شود. مانند حديث ضعيف و مجمل ابولبيد مخزومى كه مطالبى را بامام نسبت داده و در ضمن آنها مى گويد: قائم ما در«الر»قيام مى كندبحارالانوار ج 52 ص 1.06.

علائم ظهور

مهندس: علائم الظهور تا چه اندازه صحت دارند؟ هوشيار: براى ظهور حضرت صاحب الامر«عجل الله تعالى فرجه» علائم بسيارى دركتب حديث ثبت شده است ليكن اگر ما بخواهيم در يك يك آنها بحث كنيم سخن طولانى مى گردد و بدون جهت اوقات چندين جلسه اشغال مى شود. اما چند نكته را لازم است اجمالاً تذكر دهيم.

الف: مدرك بعضى از علائم، خبر واحديست كه اشخاص مجهول الحال يا غيرموثق در طريق آن واقع شده و مفيد يقين نيستند.

ب: احاديث اهلبيت علائم الظهور را بدو قسم تقسيم نموده اند: يكى از آنها علائم حتمى است كه به هيچ قيد و شرطى مشروط نيست و قبل از ظهور بايد واقع شود. قسم دوم را غير حتمى معرفى نموده اند و آن عبارتست از حوادثى كه به طور مطلق و حتم از علائم الظهور نيست بلكه مشروط به شرطى است كه اگر آن شرط تحقق يابد مشروط نيز متحقق مى شود و اگر شرط مفقود گردد مشروط نيز تحقق نمى يابد و مصلحت بوده كه به طور اجمال از علائم الظهور شمرده شود.

ج: علائم ظهور چيزهايى هستند كه تا واقع نشوند حضرت صاحب الامر ظاهر نمى گردد و حدوث هر يك از آنها دليل است كه ايام فرج تا اندازه اى نزديك شده اما دلالتى ندارد كه بعد از حدوث آن علامت و بلافاصله ، حضرت صاحب الامرظهور مى نمايد. ولى در مورد بعضى از آنها تصريح شده است كه مقارن ظهور آن حضرت واقع مى شود.

د: بعضى از علائم الظهور به طور اعجاز و خارق العاده واقع مى شوند تا صحتادعاى مهدى موعود را تأييد كنند و فوق العادگى اوضاع را به جهانيان اعلام دارند.حكم اين علائم، با ساير معجزات يكسان است، وبه صرف اينكه با جريان عادى سازگار نيست نبايد مردود شناخته شود.

ه. يك نوع از علائم الظهور در كتابها ديده مى شود كه وقوع آنها عادتاً محال به نظر مى رسد مانند اينكه گفته شده: در وقت ظهور مهدي، خورشيد از مغرب طلوع مى كند و خورشيد در نيمهء ماه رمضان و ماه در آخر همان ماه مى گيرد. بردانشمندان پوشيده نيست كه لازمهء وقوع اينگونه حوادث اينست كه نظم عالم برهم بخورد و حركت منظومه شمسى تغيير يابد. اما بايد بدانيد كه مدرك اينگونه علائم، اخبار آحادى بيش نيست كه مفيد يقين نيستند و اگر كسى در سند آنها خدشه كرد مى تواند آنها را مجعول خلفاى بنى اميه و بنى عباس و عمال آنها بداند. زيرا در آن اوقات افرادى به عنوان مهدى عليه دستگاه حاكمهء وقت قيام و نهضت مى نمودند وبدان وسيله عده اى را بردوش خويش جمع مى كردند. خلفاى وقت چون مى ديدند اصل احاديث مهدى قابل انكار نيست لذا حيلهء ديگرى انديشيدند تا بدان وسيله مردم را منصرف سازند و كار نهضت علويين را مختل نمايند. بدان منظور علائم محال را جعل كردند تا مردم درانتظار آن علائم بنشينند و دعوت علويين را اجابت نكنند، اما اگر احاديث صحيح بود مانعى ندارد اين گونه علائم به طور اعجاز تحقق يابند تا فوق العادگى اوضاع را بجهانيان اعلام كنند و اسباب پيشرفت دولت حق را فراهم سازند.

داستان سفياني

داستان سفياني مهندس: سفيانى كه از علائم الظهور شمرده شده كيست وقضيه اش چيست؟ هوشيار: از احاديث بسيارى استفاده مى شود كه: پيش از ظهور حضرت صاحب الامر(ع) مردى از نسل ابوسفيان خروج مى كند. در توصيف وى گفته شده: مرديست ظاهر الصلاح و ذكر خدا مرتباً برزبانش جارى است، اما از پليدترين و خبيث ترين مردم است. گروه كثيرى را فريب مى دهد و با خود همدست مى كند. مناطق پنجگانهء: شام و حمص و فلسطين و اردن و قنسرين را تصرف مى نمايد و دولت بنى عباس براى هميشه به دستش منقرض مى گردد. گروه زيادى از شيعيان را به قتل مى رساند، سپس از ظهور حضرت صاحب الامراطلاع مى يابد. لشگرى را به جنگش مى فرستد اما به آنجناب دست نمى يابد و در بيابان بين مكه و مدينه به زمين فرو مى روند. جلالي: چنانكه اطلاع داريد: دولت بنى عباس، مدتها قبل منقرض شده اثرى از آن باقى نيست تا به دست سفيانى منقرض گردد! هوشيار: حضرت موسى بن جعفر(ع) در حديثى فرمود: دولت بنى عباس برروى حيله و نيرنگ بنا شده است ، آن دولت به طورى از ميان خواهد رفت كه اثرى از آن باقى نماند، ليكن دوباره تجديد مى شود به طوريكه گويى اصلاً آسيبى نديده است. بحارالانوار ج 52 ص 2.50از ظاهر اين حديث استفاده مى شود كه دولت بنى عباس باز تجديد مى گردد و انقراض آخرين دولت آنها به دست سفيانى به وقوع خواهدپيوست. ممكن است گفته شود گرچه اصل خروج سفيانى از حتميات شمرده شده ولى كيفيت و زمان خروجش معلوم نيست از حتميات باشد، مثلاً ممكن است موضوع انقراض دولت بنى عباس به دست سفيانى از حتميات نباشد و به دست ديگران واقع شود. فهيمي: من شنيده ام : خالدبن يزيد بن معاوية بن ابى سفيان چون آرزوى خلافت بردلش ماند و حكومت را به دست بنى مروان مى ديد، براى تسليت خويش و تقويت روحيهء بنى اميه، حديث سفيانى را جعل كرد، صاحب اغانى دربارهء خالد مى نويسد: مردم عالم و شاعرى بوده و درباره اش گفته شده كه: حديث سفيانى را جعل نموده است.الاغانى ج 16 ص 1.71.

1. طبرى مى نويسد: على بن عبدالله بن خالد بن يزيد بن معاويه در سال در شام خروج نموده مى گفت: من همان سفيانى منتظر هستم و بدين وسيله مردم را به سوى خويش دعوت مى نمود.از اين شواهد تاريخى استفاده مى شود كه موضوع سفيانى از مجعولات است.. تاريخ طبرى ج 7 ص 2.5.هوشيار: احاديث سفيانى را عامه و خاصه روايت كرده اند و بعيد نيست متواتر باشد و به صرف احتمال و وجود يك مدعى باطل، نمى شود حكم به مجعوليت و بطلان كرد. بلكه بايد چنين گفت: چون حديث سفيانى در بين مردم شايع بود و مردم در انتظارش بودند بعضيها از اين موضوع سوء استفاده نمودند و خروج كرده مى گفتند: ما همان سفيانى منتظرهستيم و بدين وسيله گروهى را فريب دادند.

داستان دجال

داستان دجال جلالي: خروج دجال را يكى از علائم الظهور مى شمارند و او را چنين توصيف مى نمايند: مردى است كافر، يك چشم بيش ندارد آنهم در پيشانيش واقع شده و مانند ستاره اى مى درخشد، در پيشانى وى نوشته: كافر است به طوريكه هر باسواد و بى سواد آن را مى خواند. كوهى از طعام ونهرى از آب هميشه با اوست. برالاغ سفيدى سوار مى شود كه هر گامش يك ميل راه است. آسمان به دستور وى باران مى دهد و زمين گياه مى روياند اختيار گنجهاى زمين با اوست. مرده را زنده مى كند، با صدايى كه تمام جهانيان مى شنوند ندا مى كند: من خداى بزرگ شما هستم كه شما را آفريده روزى مى رسانم، به سوى من بشتابيد. مى گويند: در زمان پيغمبراكرم(ص) موجود بوده ونامش عبدالله يا صائدبن صيد است. پيغمبراكرم(ص) و اصحابش به قصد ديدار به خانه اش رفتند او مدعى خدايى بود. عمرخواست به قتلش برساند ولى پيغمبر(ص) مانع شد. تا كنون زنده است و در آخرالزمان، از شهر اصفهان قريهء يهوديه خروج خواهد كرد.بحارالانوار ج 52 ص 1.93 تا 197 و صحيح مسلم ج 18 ص 4.6 تا 87. و سنن ابى داود ج 2ص212از قول تميم الدارى كه ابتداء نصرانى بوده ودر سنهء نهم هجرى اسلام آورده ، حكايت كرده اند كه گفته است: من دجال را در يكى از جزائر مغرب ديدم كه درغل و زنجير بودهوشيار: دجال را به زبان انگليسى انتى كريست« Antichrist گويند. صحيح مسلم ج 18 ص 7.9 وسنن ابى داود ج 3 ص 2.14.يعنى ضد يا دشمن مسيح، كلمه دجال نام شخص معينى نيست بلكه در لغت عرب هر دروغگو و حيله بازى را دجال نامند. در كتاب انجيل هم لفظ دجال زياد ديده مى شود. در رسالهء اول يوحنا نوشته است: دروغگو كيست، جز آنكه مسيح بودن عيسى را انكار كند، آن دجال است كه پدر و پسر را انكار مى نمايد.. رساله يوحنا باب 2 آيهء 22.بازدرهمان رساله مى نويسد: شنيده ايد كه دجال مى آيد الحال هم دجالان بسيارظاهر شده اند. رساله اول باب 2 آيه 18.در همان رساله مى گويد: و هر روحى كه عيسى مجسم شده را انكار كند از خدانيست و اينست روح دجال كه شنيده ايد مى آيد و الان هم در جهان است..رساله اول يوحنا باب 4 آيه 3.در رسالهء دوم يوحنا نوشته است: زيرا گمراه كنندگان بسيار به دنيا بيرون شدند كه عيسى مسيح ظاهر شدهء در جسم را اقرار نمى كنند، آنست گمراه كنند و دجال.. رساله دوم يوحنا آيهء 7.از آيات انجيل استفاده مى شود كه: دجال به معنى دروغگو و گمراه كننده است و استفاده مى شود كه: داستان خروج دجال و زنده بودنش، درآن زمان هم دربين نصارى شايع بوده ودر انتظار خروجش بوده اند. ظاهراً حضرت عيسي(ع) خروج دجال را خبرداده و مردم را از فتنه اش برحذر مى داشته است، لذا نصارى در انتظارش بوده اند و به احتمال خيلى قريب، دجال موعود حضرت عيسي، همان مسيح كاذب و دجالى بوده كه در حدود پنج قرن بعد از عيساى مسيح ظاهر شد و به دروغ ادعاى پيغمبرى نمود و اوست كه بدار آويخته شد نه مسيح پيغمبردر موضوع تعدد وجود مسيح رجوع شود به تفسير الميزان جلد 3 و كتاب «تاريخ و تقويم در ايران».

در اسلام نيز احاديثى راجع به وجود دجال در كتب حديث موجود است پيغمبر اسلام مردم را از دجال مى ترسانيد و فتنه اش را گوشزد آنان مى كرد ومى فرمود: تمام پيمبرانى كه بعد از نوح مبعوث شدند قوم خويش را از فتنهء دجال مى ترسانيدند.پيغمبر(ص) فرمود: قيامت برپا نشود تا اينكه سى نفر دجال كه خود را پيغمبر مى پندارند ظاهر شوند. بحارالانوار ج 52 ص 1.97عن ابى هريرة قال قال رسول الله(ص): لا تقوم الساعة حتى يخرج ثلاثون دجالون كلهم يزعم انه رسول الله ـ سنن ابى داود ج 2.علي(ع) فرمود: از دو دجاليكه از اولاد فاطمه به وجود مى آيند برحذر باشيد. دجالى هم ازدجلهء بصره خروج مى كند كه از من نيست و اومقدمهء دجالهاست.. ترجمهء الملاحم والفتن ص 113پيغمبر(ص) فرمود: قيامت برپا نمى شود تا اينكه سى نفردروغگو و دجال ظاهر شوند و برخدا و رسولش دروغ بندند.. سنن ابى داود ج 2.پيغمبر(ص) فرمود: پيش از خروج دجال، متجاوز از هفتاد نفر دجال ظاهر خواهند شد.. مجمع الزوائد ج 7 ص 3.33.از احاديث مذكور نيز استفاده مى شود كه دجال نام شخص معينى نيست و به هر دروغگو و گمراه كننده اى اطلاق مى شود. خلاصه: ريشهء داستان دجال را بايد در كتاب مقدس و در بين نصارى پيدا كرد. بعد از آن، اكثر احاديث آن و تفصيلاتش در كتب اهل سنت و به طرق آنها است. بهرحال: اصل قضيهء دجال به طور اجمال، بعيد نيست صحت داشته باشد ليكن تعريفات و توصيفاتى كه درباره اش شده مدرك قابل اعتمادى ندارد.

زيرا مدرك عمده آن توصيفات، دو حديثى است كه در كتاب بحارالانوار و كتب ديگرنوشته شده است، باين سند: محمدبن عمربن عثمان بهذا الاسناد عن مشايخه عن ابى يعلى المصولى عن عبدالاعلى بن حماد عن ايوب عن نافع عن ابن عمرعن رسول الله. و درحديث ديگر: الطالقانى عن الجلودى عن الحسين بن معاذ عن قيس بن حفص عن يونس بن ارقم عن ابى سيار الشيبانى عن الضحاك بن مزاحم عن نزال بن سبرة عن علي. بردانشمندان پوشيده نيست كه سند اين دو حديث قابل اعتماد نيست زيرا مامقانى دربارهء محمدبن عمربن عثمان مى نويسد: مجهول الحال است و دربارهء نافع نوشته: غلام ابن عمر مى باشد و گمراه و گمراه كننده بوده است. و دربارهء عمر نوشته:احوالش معلوم نيست و دربارهء ضحال بن مزاحم نوشته: مدركى كه او را از نيكان قرار دهد نيافتم. و دربارهء نزال بن سبره نوشته: احوالش معلوم نيست.پس برفرض اينكه اصل قضيهء دجال صحت داشته باشد اما بدون ترديد با