• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

رشد كرده ولى 10 تا 15 سال زندگى مى كند. طوطى رشد خود را در دوسالگى تمام مى كند ولى تا صدسال هم زندگى مى نمايد، با اينكه رشد شترمرغ تا سه سال پايان يافته ، 30 تا 40 سال زندگى مى كند. دانشمندان هنوز در تعيين مرز قاطع زندگى طبيعى بشر به موفقيتى نرسيده اند ولى اغلب آنها عقيده دارند كه با رفع اختلالها و آسيب هايى كه موجب كوتاه شدن عمر مى شود مى توان طول زندگى بشر را تا 200 سال افزايش داد. ولى اين عقيدهء علمى هنوز بصورت يك تئورى است با اين حال آنرا نمى توان غيرواقعى و موهوم قلمداد نمود.

4ـ ميانگين سن بشر

4ـ ميانگين سن بشر در يونان قديم ميانگين عمر بشر 29 سال و در روم قديم كمى بيشتر از آن بود. در اروپاى قرن شانزدهم ميانگين عمر 21 سال. قرن هيجدهم 26 سال. قرن نوزدهم 34 سال و در ابتداى قرن بيستم اين رقم يكباره به 45ـ 50 سال بالغ شد. ارقام فوق مربوط به قارهء اروپا است. دليل عمدهء افزايش سن نسبى در دنياى كنونى كم شدن مرگ و مير كودكان مى باشد ولى ميان كشورهاى پيشرفته و عقب افتاده از اين حيث اختلاف زيادى وجود دارد. به عنوان مثال در شوروى ميانگين سن 71 سال و در مورد هندوستان كمتر از 30 سال است. ميانگين سن انسان در ميان حيوانات چندان زياد نيست. براى مقايسه سن نسبى انسان(60 تا 80 سال) با ساير حيوانات به جدول زيرتوجه كنيد. اردك 300 سال ماهى گول 150 سال سنگ پشت 170 سال قورباغه 16 سال وزغ 36 سال طوطى 90 سال كلاغ 70 سال غازوحشى 80 سال شترمرغ 40 ـ 35 سال جالاقان(نوعى پرنده) 118 سال عقاب 104 سال شاهين 162 سال اسب 30ـ 20 سال گاو 30ـ 25 سال گوسفند 14ـ 12 سال بز 27ـ 18 سال سگ 22ـ 16 سال گربه 12ـ 10 سالانسان تكامل يافته ترين حيوانات مى باشد ولى سن او همانطور كه درجدول نشان مى دهد از بسيارى از حيوانات پست تر، كمتراست.

6ـ نظر مچنيكوف دانشمند روسي

6ـ نظر مچنيكوف دانشمند روسي اما اگربه نظريهء ايليا مچنيكوف دقت كنيم علت اختلاف فاحش سن نسبى انسان با چند جانور پست تر روشن مى شود. مچنيكوف دليل پيرى و مرگ زودرس را مسموميت ياخته ها و بافتهاى بدن از سموم ترشح شده توسط باكتريهاى روده تصورمى كند. بايد دانست كه رودهء فراخ بيش از نقاط ديگر بدن مورد علاقهء باكتريها مى باشد. روزانه به طور تخمين 130 تريليون ميكرب در اينجا زاده مى شود بسيارى از ميكربهاى روده زيانى به بدن نمى رسانند ولى بعضى از آنها سمى هستند، اينها بدن را از داخل توسط سمهائى كه توليد مى كنند مانند گازهاى فنل و اندل مسموم مى سازند. احتمالاً ياخته ها و بافتهاى سازندهء بدن در اثر اين سموم به پيرى زودرس دچار مى شوند. با توجه به جدول فوق معلوم مى شود كه ماهيها، خزندگان، پرندگان بيش از پستانداران زندگى مى كنند اين جانداران روده فراخ ندارند و اگر داشته باشند رشد آن بسيار كم است. در ميان پرندگان فقط شترمرغ داراى رودهءفراخ گسترده و بزرگ مى باشد و همانطورى كه از جدول برمى آيد سن آن نيز كم است و از 30 تا 40 سال بيشتر زندگى نمى كند. در اين ميان حيوانات نشخواركننده از همه كمتر زندگى مى كنند. دليل آن شايد مربوط به گسترش و رشد زياد رودهء فراخ درآنها باشد. خفاش نيز داراى رودهءفراخ كوچك مى باشد و طول عمر آن از حشره خواران ديگرى كه از نظر رشد بدن همسان با خفاش هستند بيشتر است. تصورمى رود كه وابستگى رودهءفراخ و طول عمر در زندگى انسان نيز مسلماً دخالت داشته باشد. ولى اهميت آن به آن اندازه نيست كه مچنيكوف ابراز داشته است. بعضى از افراد پس از عمل جراحى و حذف رودهء فراخ مدتهاى مديد زندگى كردند. به طور مسلم وجود اين عضو براى بدن لازم نيست ولى هستند افرادى كه با وجود رودهءفراخ نيز مدت طولانى زندگى كرده اند. هدف دانشمندان پيرى شناسى مطالعه و بررسى روى اين افراد مى باشد.

7ــ بشر فردا عمر بيشترى خواهد كرد

7ــ بشر فردا عمر بيشترى خواهد كرد افرادى كه بيش از 150 سال عمر كرده اند در دنيا نادر و انگشت شمارند، پاره اى از اين افراد كه نامشان در كتابها آمده است به قرار زيرمى باشد: يك دهقان مجار در سال 1724 به سن 185 سالگى درگذشت. نامبرده تا روزهاى آخر عمر خويش مانند جوانان كار مى كرد. شخص ديگرى به نام جان راول به هنگام مرگ 170 سال داشت، همسر وى درآن هنگام 164 ساله بود، آنها 130 سال باهم زندگى كرده بودند. يكى از اهالى آلبانى به نام خوده نيز170 سال عمر كرد. به هنگام مرگ وى بيش از دويست فرزند و نوه و نتيجه و نبيره داشت. چند سال پيش روزنامه ها خبردادند كه يكمرد 207 ساله در امريكاى جنوبى وفات كرده است. دراتحاد شوروى تعدا افرادى كه دومين قرن زندگى خود را مى گذرانند تقريباً 30 هزارنفرند. اكنون دانشمندان روسى مشغول بررسى علل پيرى و يافتن راز طول عمر مى باشند. مسلماً در دنياى آينده دانش بشرى پيرى را مغلوب خواهد ساخت به اين طريق بشر آينده از پدران خود عمر بيشترى خواهد كرد..دانشمند شمارهء 1 سال ششم

فرضيهء غيرمعروفى درعلت مرگ

فرضيهء غيرمعروفى درعلت مرگ در خاتمه بد نيست بدانيد كه: در اين موضوع ترديد نيست كه مرگ عبارت است از مفارقت روح از بدن، ليكن موضوع ديگرى قابل بحث است كه آيا بدن و عوارض آن، منشاء وعلت اصلى مفارقت روح مى باشند، و جسم است كه اسباب مرگ را فراهم مى سازد؟ يا اينكه روح عامل اصلى مرگ است و اوست كه در هنگام قصد رحيل، به بدن رسيدگى نمى كند، در نتيجه، فرسودگى و پيرى و امراض گوناگون برآن عارض مى شوند؟. اكثر دانشمندان و اطباء نظريهء اول را مى پذيرند، آنان مى گويند:هنگامى كه حرارت غريزى بدن تمام شد. نظام عمومى مزاج برهم خورد و آلات و قواى آن د رانجام وظيفه ناتوان شدند واعضاء رئيسهء بدن فرسوده گشتند و استعداد بقاء را از دست دادند، چون روح از اداره و ادامهء حيات اين مركب خسته و فرسوده، عاجزمى شود ناچار ازآن مفارقت مى نمايد و مرگ فرا مى رسد. جان قصد رحيل كرد، گفتم كه مرو گفتا چكنم خانه فرو مى آيــــد اما در مقابل اين دسته، فيلسوف بزرگ اسلامى مرحوم ملاصدرا نظريهء دوم را اظهار داشته است. خلاصه اش ازاين قرار است: وى در كتاب اسفار مى نويسد:اداره و نگهدارى جسم برعهده ء روح است ، اوست كه به ميل خود بدن را اداره مى كند. تا هنگامى كه احتياج زيادى به بدن دارد در حفظ و نگهداريش كوشش مى نمايد و مراقبت كامل مبذول مى دارد. اما هنگامى كه استقلال بيشترى يافت و احتياجاتش كمتر شد علاقه اش به بدن كمتر مى گردد و چندان توجهى بدان نمى كند. درنتيجه ضعف و سستى و اختلالات توليد مى شود و پيرى و فرسودگى روى آور مى گردد. تا وقتى كه از ادارهء بدن به كلى منصرف گردد ومرگ طبيعى فرارسد. اكنون دوستان توجه دارند كه : اگر نظريهء دوم باثبات رسيد و اختيار مرگ به دست نفس افتاد، موضوع طول عمر حضرت صاحب الامر(ع) راهش هموارتر مى گردد و مى توان گفت كه: روح مقدس آنجناب چون احساس مى كند كه وجودش براى جهان انسانيت و اصلاح عالم ضرورى و لازم است ، همواره در حفظ و نگهدارى تن كوشش مى كند و جوانى و شادابى خويش را محفوظ مى دارد. در خاتمه لازم است تذكر دهم كه: من اكنون د رصدد اثبات صحت اين مدعا نيستم و نمى خواهم از آن دفاع كنم.فعلاً آن را به عنوان فرضيهء غيرمعروفى به دوستان عرضه مى دارم و تصديق مى كنم كه: مطلب غيرمأنوس وتازه اى است. ليكن فعلاً نبايد عجله كرد و با نظر سطحى و ابتدائى آن را مردود و باطل شمرد. در صورتى مى توان به طور جزم قضاوت نمود كه حقيقت نفس و مقدار تأثيرش در بدن و كيفيت ارتباط و تأثيرو تأثر آنها به خوبى شناخته شود و اين مسأله بسيار دشوارى است كه به يك سلسله مباحث مفصل فلسفى و روانى و يك سلسله آزمايشهاى دامنه دار و عميق بيولژى احتياج دارد.هنوز اطلاعات بشر بدان پايه نرسيده كه بتواند دراين باره قضاوت كند. مباحث نفس و روانشناسى مراحل ابتدائى خود را طى مى كنند. اگر دانش متوجه روح و تن آدمى شده بود جهان ما قطعاً نماى ديگرى داشت. دكتر« الكسيس كارل» در كتاب«انسان موجود ناشناخته» مى نويسد:« ما از ساختمان وجودى خودمان جز اطلاعات ناچيز و ناقصى نداريم، اگر گاليله و نيوتن و لاووازيه و امثال آنان، نيروى فكر خودشان را صرف مطالعه روى بدن و روان آدمى كرده بودند نماى دنياى ما با امروز فرقهاى زيادى داشت».

نتيجه

نتيجه هوشيار: از مطالب مذكور نكات زير استفاده مى شود: 1ـ عمر انسان حد ومرز معينى ندارد كه تجاوز از آن حد، غيرممكن باشد. هيچيك از دانشمندان تاحال نگفته اند كه فلان مقدار سال، نهايت درجه اى است كه انسانها مى توانند بدان نائل گردند وهنگاميكه بدان پايه رسيدند مرگ برايشان حتمى است. بلكه گروهى ار دانشمندان شرق و غرب، جديد و قديم تصريح كرده اند كه عمر انسان حد ومرزى ندارد و بشر درآينده مى تواند برمرگ غلبه كند، يا مدت درازى آن را به تأخير بياندازد و از عمرهاى بسيار طولانى برخوردار گردد. همين امكان علمى و اميد موفقيت است كه دانشمندان را به تلاش وكوشش واداشته شب و روز به تحقيق و آزمايش اشتغال دارند و اكثر آزمايشاتى كه دراين باره انجام گرفته موفيقت آميز بوده است. اين آزمايشها به اثبات مى رسانند كه مرگ نيز مانند ساير بيماريها معلول علل و عوامل طبيعى است كه اگر شناخته شوند و از تأثير آنها جلوگيرى شود مى توان مرگ را به تأخير انداخت و بشر را تا مدت بسيار درازى از اين هيولاى خوفناك نجات داد. چنانكه علم و دانش تا حال توانسته علل و عوامل بسيارى از بيماريها را كشف كند و از تأثير آنها جلوگيرى نمايد. درآيندهء نزديك نيز موفق خواهد شد كه علل و عوامل مرگ را بشناسد و از تأثير آنها جلوگيرى كند. 2ـ در بين موجودات زنده مانند نباتات و حيوانات و انسانها افرادى ديده شدهكه از ساير افراد امتياز داشته عمرهاى طولانى ترى پيدا كرده اند. وجود اينگونه افراد استثنائى دلالت مى كند كه براى عمر افراد آن نوع حدو مرزى كه تخلف ناپذير باشد وجود ندارد. درست است كه اكثر انسانها قبل از صد سالگى مى ميرند ليكن مأنوس بودن مابه اين مقدار دليل نيست كه تجاوزاز صد سال امكان ندارد. زيرا افراد زيادى ديده شده كه از صد سال بيشتر زندگى كرده اند. وجود انسانهاى صدو پنجاه ساله و صد وهشتاد ساله و دويست و پنجاه ساله دليل روشنى است براينكه عمر انسان اصلاً حد و مرزى ندارد. چه فرق مى كند كه انسان دويست سال زندگى كند يا دو هزار سال؟ هردو غيرمأنوس و غير متعارف هستند. 3ـ پيرى يك عارضهء غير قابل جلوگيرى نيست بلكه يك نوع بيمارى قابل علاج است. چنانكه علم طب تا حال توانسته علل و عوامل صدها بيمارى را كشف كند و راه جلوگيرى و معالجه آنها را به بشر ياد دهد، در آينده نيز موفق خواهد شد كه عوامل پيرى را كشف كند و راه پيشگيرى و مداواى آنرا در اختيار بشر قرار دهد. گروهى از دانشمندان در صدد يافتن اكسير جوانى هستند. و با تلاش و كوششهاى خستگى ناپذير به تحقيق و آزمايش اشتغال دارند. و زحمات و آزمايشهاى آنان موفقيت آميز بوده است. به طوريكه مى توان پيش بينى نمود كه بشر در آينده اى نزديك برعلل و عوامل پيرى و فرسودگى غلبه مى كند و راه پيشگيرى اين بيمارى عمومى را كشف خواهد كرد. در آن صورت بشر مى تواند تا مدت بسيار طولاني، جوانى و شادابى خود را نگهدارى كند.

با توجه به مطالب مذكور واعتراف دانشمندان تصديق مى فرماييد كه اگر كسى از حيث تركيبات جسمانى در كمال اعتدال باشد، اعضاء رئيسه بدنش مانند، قلب، اعصاب، كليه، كبد، مغز، معده، همه نيرومند و سالم باشند. تمام دستورات بهداشتى را بداند و مراعات كند، خواص و آثار مأكولات و مشروبات را بداند، از مفيدآنها استفاده كند و از زيانبخش آنها خوددارى نمايد، تمام ميكروبها و عوامل توليد آنها را بشناسد، از طريق پيشگيرى امراض بالاخص پيرى و مرگ آگاه باشد، از سموم و مهلكات اطلاع كامل داشته باشد و از آنها اجتناب كند، احتياجات ضرورى بدن را از حيث غذا و اقسام ويتامينها و مواد آلى تأمينكند، از پدر و مادر واجداد مرضى را بارث نبرده باشد، از اخلاق زشت و اضطراب روح كه سبب فرسودگى اعصاب و مغز ومولد كثيرى از امراض هستند منزه باشد، تمام اخلاق نيك كه آسايش بخش روح و جسمند در او جمع باشد و علاوه برتمام اينها مدبر تركيب جسمانى او روحى باشد درحد اعلاى كمال انسان، چنين فرد ممتازى استعداد دارد كه چندين برابر افراد متعارف نوع خود بلكه هزاران سال زندگى كند. علم ودانش نه تنها چنين عمر درازى را محال نمى داند بلكه امكان آن رابه اثبات رسانده است.

بنابراين،عمر طويل و غيرمتعارف امام زمان(ع) را نبايد يك مشكل لاينحل و محال عادى شمرد. بلكه علم ودانش عمر بسيار دراز را با حفظ نيروى جوانى و شادابي، يك امر كاملاً ممكن مى داند. اگر وجود شخصى براى عالم ضرورى بود و لازم شد كه عمر بسيار طولانى داشته باشد خداى قادر مطلق مى تواند دستگاه آفرينش وسلسلهء علل و معلولات جهان را طورى تنظيم كند تا چنين فردكاملى راتحويل دهد كه از علوم و اطلاعات لازم برخوردار باشد.

دكتر: مطالب مذكور فقط امكان چنين فرد ممتازى را اثبات نمود اما از كجا كه وجود داشته باشد؟ هوشيار: قبلاً بواسطهء براهين عقليه و نقليه اثبات شد كه وجودامام براى بقاء نوع انسان ضرورى ولازم است و به مقتضاى احاديث زياد عدد ائمه از دوازده نفر تجاوز نمى كند و اثبات شد كه امام دوازدهم مهدى موعود و فرزند بلا فصل امام حسن عسكري(ع) است كه ازمادر متولد شده و اكنون درحال غيبت بسر مى برد و صدها حديث در اين باره به ما رسيده است. آنگاه به واسطه مطالب مذكور و تأييد دانشمندان اهل فن خواستيم امكان چنين عمرغير متعارفى را اثبات كنيم.

درازعمران تاريخ

درازعمران تاريخ مهندس: چطور شد كه دستگاه آفرينش ، فقط به امام زمان چنين عمر درازى را ارزانى داشته امثال و نظائرى ندارد؟! هوشيار: اتفاقاً عالم از اين افراد كمياب، داشته و دارد. از جملهء آنان نوح پيغمبر(ع) است. بعضى از مورخين عمرش را«2500» سال دانسته اند، در توراة«950» سال عمر برايش نوشته شده است. قرآن كريم بالصراحه دلالت مى كند كه نهصد و پنجاه سال در بين قوم خويش مشغول دعوت و تبليغ بوده است. در سورهء عنكبوت مى فرمايد:.. ولقد ارسلنا نوحاً الى قومه فلبث فيهم الف سنة الا خمسين عاما فاخذهم الطوفان وهم ظالمون ـ سورهء عنكبوت آيهء 14.ما اگر در صحت گفتارمورخين ترديد نماييم در صحت قرآن شك نداريم وآن كتاب آسماني، روزگار دعوت حضرت نوح را نهصد و پنجاه سال دانسته است واين عمر، كاملاً غيرعاديست. مهندس: من شنيده ام كه اين آيه نيزخودش از متشابهاتست؟ هوشيار: كجاى اين آيه متشابه است، آيا از حيث معنا و مفهوم ابهام و اجمالى دارد؟! هركس اندك اطلاعى از قواعد و لغت عرب داشته باشد به خوبى از عهدهء تفسير اين آيه برمى آيد. اگر اين آيه از متشابهات باشد آيهء محكمى در قرآن باقى نمى ماند! من نمى توانم براى كلام چنين افراد محملى پيدا كنم جز اينكه بايد گفت، اينها اصل قرآن را منكر بوده ليكن از اظهار اين موضوع وحشت داشته اند.

مسعودى عده اى از دراز عمران را در كتاب خود نامبرده و عمرهاى طويل آنان را نگاشته است از جمله: آدم:930 سال، شيث:912 سال، انوش:960 سال، قينان:920 سال، مهلائل:700 سال، لوط: 732 سال، ادريس: 300 سال، متوشالح: 960 سال، لمك: 790 سال، نوح: 950 سال، ابراهيم: 195 سال، كيومرث: 1000 سال، جمشيد:600 يا 900 سال، عمربن عامر:800 سال، عاد: 1200 سال.. تاريخ مروج الذهب ج 1وشما اگر به كتابهاى تاريخ و حديث و تورات مراجعه كنيد از اين قبيل افراد زياد خواهيد ديد. ليكن لازم است تذكر دهم كه: مدرك عمدهء اين عمرهاى طويل يا توراة و تواريخ آنست كه حال آنها براهل تحقيق پوشيده نيست يااخبارآحادى است كه مفيد يقين نيستند يا تواريخ غير معتبر است كه بهرحال خالى از اغراق و مبالغه نيستند وچون صحت آنها براى من روشن نبود از بحث و استدلال به آنها خوددارى مى نمايم و براى اقامهء شاهد به همان عمر دراز حضرت نوح اكتفا مى كنم. شما اگر در صدد تحقيق و تفصيل باشيد مى توانيد بكتاب «المعمرون والوصايا» تأليف ابى حاتم سجستانى و كتاب« الآثارالباقية» تأليف ابوريحان بيرونى و كتب تاريخ ديگر مراجعه كنيد.

مسكن امام زمان

فهيمي: درزمان غيبت، مسكن امام زمان كجاست؟ هوشيار: مسكن آنجناب تعيين نشده و شايد مسكن معينى نداشته باشد و به طور ناشناس، در بين مردم زندگي و رفت وآمد كند و نيز ممكن است نقاط دورافتاده را براى زندگى انتخاب كند. در احاديث وارد شده است كه درموسم حج حاضر مى شود و در اعمال حج شركت مىكند او مردم را مى شناسد اما مردم او را نمى شناسند.. بحارالانوار ج 52 ص 1.52.فهيمي: من شنيده ام شيعيان عقيده دارند كه امام زمان در شهر سامره، درهمان سردابى كه منسوب به اوست و محل زيارت است، غائب شده و در همانجا زندگى مى كند و از همانجا ظهور خواهد كرد.اگر در آن سرداب است چرا ديده نمى شود؟ كى برايش آب و غذا مى برد؟ چرا از آنجا خارج نمى شود؟يكى از شعراى عرب اشعارى در اين موضوع سروده بدين مضمون: آيا وقت آن نشده كه سرداب برون آرد آنچه را شما به گمان خودتان انسانش مى ناميد؟ خاك برخردهاى شما كه براى عنقا و غول خيالي، موجود سومى را نيز توهم كرده ايد. هوشيار: اين نسبت دروغ محض و از روى عناد صادر شده است و شيعيان چنين عقيده اى ندارند. درهيچ روايتى گفته نشده كه امام دوازدهم در سرداب زندگى مى كند و از آنجا ظهور مى كند، هيچ يك از دانشمندان شيعه هم چنين مطلبى را نفرموده اند. بلكه در احاديث منصوص است كه در بين مردم زندگى و رفت و آمد مى كند. سديرصيرفى ازامام صادق(ع) روايت كرده كه فرمود: