• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

تحقيقات و كنجكاوى وادارشان كرده است. اميد است دانشمندان براين هدف مقدس و آرمان بشريت موفق و كامياب گردند و در نتيجه، راز طول عمر قائم آل محمد، براى طالبان حقيقت آشكار گردد. « باميد آنروز» دكتر ابوتراب نفيسى ـ استاد و رئيس دانشكدهء پزشكى و داروسازى اصفهان. هوشيار: من در طول اين مدت، به مقالهء جالبى برخورد نمودم كه يكى از مجلات فرانسه ترجمه شده بود و چون با بحث ما مناسب بود عينش را يادداشت كرده با اجازهء رفقا مى خوانم.

مقالهء ژوستين گلاس

مقالهء ژوستين گلاس زيست شناسى طول حيات موجودات زنده را از چند ساعت تا صدها سال تعيين نموده است. بعضى حشرات فقط يك روز عمر مى كنند و بعضى ديگر يك سال. اما درهرنوع، افرادى ديده شده كه از قاعدهءعمومى تجاوز كرده عمرشان دو سه برابر از سن طبيعى نزديكان خود درازتر بوده است. در آلمان درخت گل سرخى است كه سنش صدها سال بيش از هم نوعانش مى باشد. در مكزيك يك درخت سروى موجود است كه 2000 سال عمر دارد. بعضى از نهنگان ديده شده اند كه 1700 سال زندگى كرده اند. در قرن شانزدهم يكنفراز اهل لندن بنام« تماس پار» عمرش به 207 سال رسيده است. امروزه نيز در يكى از دهكده هاى شمالى ايران سيد على نامى 195 سال از سنش مى گذرد و پسرش 120 ساله است. در روسيه «لوئى پوف پوژاك» يكصد و سى سال دارد و«ميكوخوپولوف» قفقازى صدو چهل ويك سال دارد. زيست شناسان چنين مى انديشند كه اين عمرهاى غير معمولى مربوط به عاملى درونى است كه موجب شده سن كسى از حد معمول تجاوز كند. صد سالگان گروهى از فرزندان سوگلى طبيعتند، تركيب شيميايى بدن آنان كاملاً متناسب و بر وفق كمال مطلوب است. برطبق نظريهء زيست شناسان، مدت طبيعى عمر هرنوع موجود زنده اى بايدمساوى هفت تا چهارده برابر مدت رشد فردى از آن نوع باشد وچون مدت رشد انسان 25 سال است پس عمر طبيعى انسان بايد در حدود «280» سال باشد.

با اختيار كردن روش غذايى مناسب، نيز مى توان قاعدهء طبيعى را برهم زد. شاهد آن زنبورعسل است كه معمولاً چهار پنج ماه زندگى مى كند، در صورتى كه ملكهء زنبوران كه مانند سايرين از تخم و كرمى متشابه توليد مى شود، به واسطهء تغذى از ژلهء شاهانه، هشت سال زنده مى ماند. البته درباره انسان موضوع باين سادگى نيست. ما نمى توانيم مانند ملكهء زنبورعسل در جاى خاصى زندگى كنيم كه حرارتش به دقت تحت نظر باشد و غذامان محدود به نوع معينى و صدها مراقب و پرستار، دائم ازما مواظبت كنند. ما با خطرات بسيارى روبرو هستيم كه عده اى از آنها ، بنظر زيست شناسان عبارتند از: مسموميت هاى خود به خود، كمى ويتامين و تصلب شرائين. ولى به نظر يك كارشناس لندني: بهم خوردن تعادل ذخيرهء آهن و مس، منيزيوم و پتاسيم بدن است كه چون يكى برديگرى غالب شود، مرگ فرا رسد. شگفت آنكه در ميان همهء خطرات، از پيرى به طور خاص، نامى نيست، چه تقريباً مرگ به علت خاص پيرى وجود ندارد.

يك دكتر سوئدي(رئيس انجمن علمى آمريكائى طول عمر)معتقد است كه: پيرى از آن جهت حاصل مى شود كه مولكولهايى از« پروتئين» با سلولهاى بدن گير كرده آنها را كم كم از كار باز مى دارند و موجب مرگ مى شوند. دكتر مزبور در جستجوى كشف ماده ايست كه اين گير را بگسلد، دستگاه بدن را از نو براه اندازد و باين ترتيب دورهء پيرى را از بين ببرد. در آزمايشگاهها موفق شده اند كه مدت زندگى بعضى حيوانات آزمايشى ،از قبيل خوك هندى را با افزودن ويتامين«ب6» و «اسيد نوكلئيك» و «اسيدپانتونكسيك» در غذاى آنها ،4/46 درصد افزايش دهند.

زيست شناسان روسي«فيلاتف»اميدوار است كه بتواند دوران پيرى را به وسيلهء استفاده از نسوج فاسد از بين ببرد، چه اين نسوج قدرت عجيبى دارند كه مى توانند مانند كود زراعتى مزرعهء بدن ما را حاصل خيز سازند. گذشته از اين، هم اكنون اصولى در دست مى باشد كه رعايت آنها برطول عمر ميافزايد.اين اصولعبارتند از دستورهاى غذائى و بيوشيمي، و روشهايى براى استرخاء و قواعدى براى تنفس و حتى تلقين و ايحاء. بعضى از كارشناسان غذائى معتقدند كه: منحصراً به وسيلهء بهداشت غذائى مى توان زندگى را به بيش از صدسال رسانيد. ما از آنچه مى خوريم ساخته شده ايمسالنامهء شهرت سال 1342 ص 2.89 ترجمه از مجلهء فرانسوى كنتلاسين بقلم ژوستين گلاس.

بازهم در طول عمر

تحقيقاتى درطول عمر مقالهء ديگرى را نيز در يكى از مجلات عربى خواندم، چون مربوط به بحث ما ميباشد بخشى از آنرا برايتان ترجمه مى كنم: دانشمندان مورد اعتماد مى گويند: هريك از اعضاء رئيسه بدن حيوان، استعداد دارد كه مدت غير محدودى زنده بماند. درصورتى كه عوارض و حوادثى براى انسان پيش آمد نكند كه رشتهء حياتش را قطع نمايد مى تواند هزاران سال زندگى كند. سخن اين دانشمندان از روى حدس و خيال صادر نشده بلكه نتيجهء آزمايشها و امتحانات عمليهء آنان است. يكى از جراحان موفق شده است كه جزء مقطوع از حيوانى را بيش از حيات معمولى آن حيوان زنده نگهدارى كند و باين نتيجه رسيده كه حيات جزء مقطوع، مربوط به غذائى است كه برايش تهيه و آماده گردد، مادامى كه غذاى كافى بآن برسد به زندگى خود ادامه مى دهد.

آن جراح دكتر«الكسيس كارل» بود كه در مؤسسهء علمى « ركفلر» در نيويورك به كار اشتغال داشت. آزمايش مذكور را روى جزء مقطوع از بدن جوجه اى به عمل آورد. قطعهء مزبور متجاوز از هشت سال به حيات و رشد خود ادامه مى داد. دكتر نامبرده و افراد ديگر، همين آزمايش را روى اجزاء مقطوع از جسم انسان، مانند عضلات و قلب و پوست و كليه، نيز انجام دادند. ملاحظه نمودند كه مادامى كه غذاى لازم به آن اجزاء برسد به حيات و نمو خود ادامه مى دهند حتى اينكه« ريمند» و « برل» استادان دانشگاه «جونس هبكنس» مى گويند: اعضاء رئيسهء جسم انسان استعداد و قابليت خلود و دوام دارند. اين موضوع با آزمايشات اثبات شده و اقلاً احتمال و حدس راجحى است، زيرا حيات اجزاء مورد آزمايش هنوز هم ادامه دارد. نظريهء مذكور در نهايت روشنى وارزشبوده و از روى دقت علمى صادرشده است.

ظاهراً اولين كسى كه آزمايش مذكور را روى اجزاء جسم حيوان انجام داد دكتر« جاك لوب» بود وى نيز در مؤسسهء علمى « ركفلر» به كار مشغول بوده هنگامى كه در موضوع توليد قورباغه، از تخم تلقيح نشده مشغول آزمايش بود، ناگهان متوجه شد كه: بعضى از تخمها زمان درازى زندگى مى نمايند. برعكس، بعضى از آنها زود مى ميرند. اين قضيه باعث شد كه آزمايش را روى اجزاء جسم قورباغه به عمل آورد. در همين آزمايشها موفق شد كه مدت درازى آنها را زنده نگهدارى كند. بعد از او دكتر«ورن لويس» با همكارى همسرش، اثبات نمود كه: ممكن است اجزاء جنين پرنده اى را در آب نمكين زنده نگهدارى كرد به طورى كه هر وقت، كمى موادآلى به آن ضميمه شود رشد و نمو آنها تجديد گردد. اين آزمايشها مرتباً انجام مى گرفت و اثبات مى كرد كه : سلولهاى زندهءحيوان مى توانند در مايعى كه داراى مواد غذائى لازم باشد همواره به زندگى و رشد خود ادامه دهند، ليكن تا آنوقت، دليلى دردست نبود كه مرگ را از آنها نفى كند.

پس دكتر كارل بوسيلهء آزمايشهاى پى درپى اثبات كرد كه اجزاء مورد آزمايش پير نمى شوند و از خود حيوان زندگى طولانى ترى دارند. وى در ماه ژانويه سال1912 شروع به كار نمود، در اين راه مشكلاتى برايش پيش آمد اما او و همكارانش عاقبت برآن مشكلات غالب گشتند و موضوعات ذيل برايشان كشف شد.

الف: مادامى كه براى سلولهاى زندهء مورد آزمايش عارضه اى كه باعث مرگشان شود، مانند كم شدن مواد غذائى و دخول ميكربها، پيش آمد نكند همواره بزندگى ادامه خواهند داد.

ب: اجزاء مذكور نه تنها حيات دارند بلكه داراى نمو و تكثير هم هستند، چنانكه اگر جزء بدن حيوان بودند نمو و تكثير داشتند.

ج: نمو و تكاثر آنها را با غذائى كه برايشان تهيه مى شود، مى توان مقايسه و اندازه گيرى نمود.

د: مرور زمان تأثيرى در آنها ندارد و پيرو ضعيف نمى گردند بلكه اندك اثرىهم از پيرى درآنها ديده نمى شود. در هر سال، درست مانند سالهاى گذشته نمو و تكاثر دارند. از ظواهر اين موضوع مى توان حدس زد مادامى كه آزمايش كنندگان، از آن اجزاء مراقبت نمايند و غذاى كافى به آنها برسانند به زندگى و نمو خود ادامه خواهند داد. از اينجا مى توان فهميد كه: پيرى علت نيست بلكه معلول و نتيجه است. پس چرا انسان مى ميرد؟ و چرا مدت حياتش محدود است؟ به طورى كه جز براى افراد كمي، از صد سال تجاوز نخواهد نمود و غايت عادى آن، هفتاد يا هشتاد سال است؟ پاسخ اين پرسشها اين است كه:اعضاء جسم حيوان زياد و مختلفند در بينشان كمال ارتباط و اتصال برقرار است.

حيات بعضى برحيات ديگران توقف دارد اگر يكى از آنها بواسطهء علتي، نا توان شد و مرگش فرارسيد، به مرگ آن جزء، مرگ بقيهء اعضاء نيز فرا مى رسد. براى شاهد، مرگهاى ناگهانى كه در اثر حملهء ميكربها اتفاق مى افتد كافى است. همين موضوع سبب شده كه حد متوسط عمر ازهفتاد وهشتاد سال هم كمتر باشد، خصوصاً اينكه بسيارى از اطفال در كودكى مرگشان فرا مى رسد. نهايت چيزى كه تاحال ثابت شده اين است كه: علت مرگ انسان اين نيست كه هفتاد يا هشتاد سال يا صدسال يا زيادتر،عمر كرده، بلكه علت اصلى ازاين قرار است: امراض وعوارض بريكى از اعضاء حمله مى نمايند و از انجام كار بازش مى دارند و به واسطهء ارتباط و اتصالى كه بين اعضاء برقرار است، از مرگ آن عضو، مرگ سايرين نيز فرا مى رسد. پس هنگامى كه نيروى دانش توانست جلو عوارض را بگيرد يا از تأثير آنها مانع شود، ديگر براى زندگى چند صد ساله مانعى باقى نخواهد ماند. چنانكه بعضى درختان از عمر طولانى برخوردارند. ليكن انتظار نمى رود كه علم طب و بهداشت، به اين زوديها بآن غايت عالى نائل گردد. ولى بعيد نيست كه بآن هدف نزديك شود و متوسط عمر را دوچندان يا سه چندان يا زيادتر از عمر كنونى گرداند.كتاب المهدى تأليف آيت ا... صدر. نقل از مجله المقتطف سال59 شماره3بازهم در طول عمر يك دكترانگليسى در ضمن مقالهء مفصلى نوشته است: بعضى از دانشمندانموفق شده اند عمر حشرهء ميوه را نهصد برابر عمر طبيعى افراد آن نوع گردانند. اين موفقيت در اثر آن بوده كه آن حيوان را از سموم و دشمنان حفظ نموده و محيط مناسبى برايش فراهم ساخته اند.منتخب الاثر ص 2.78. نقل از مجله الهلال سال 38 شماره 5.

مهندس: من هم در طول مطالعاتم به چند مقالهء علمى و جالب برخورد كردم كه دانشمندان دربارهء راز طول و علل و عوامل پيرى و مرگ و امكان مبارزهء با آنها بحث كرده بودند.اما چون وقت گذشته، بهتر است بررسى اين مقالات را براى جلسه بعد بگذاريم. هفته بعد جلسه درمنزل آقاى فهيمى تشكيل شد و آقاى هوشيار از آقاى مهندس خواست تا مطالب خود را عنوان كند. مهندس : خوب است عين آن مقالات را بخوانم شايد در حل مشكل مفيد باشد:

بازهم درباره طول عمر

بازهم درباره طول عمر پروفسور متالينكف كارشناس مرگ، مى نويسد: بدن انسان از سى تريليون سلول مختلف تشكيل يافته است كه همهء آنها نمى توانند يك بار مرده و از بين بروند. بنابراين مرگ موقعى قطعى و مسلم است كه در مغز انسان تغييرات شيميايى غير قابل مرمت بوجود آيد. درسوم اوت، سال 1959 در شهر مونترآل كانادا دكتر هانس سيلى كه در مورد مرگ جستجو و كاوش مى كند در لابراتوار خود به عده اى از ارباب مطبوعات، يك نسج سلولى حيوانى را نشان داد وادعا كرد كه اين نسج سلولى حيوانى در حركت است و هرگز نمى ميرد. پزشك مزبور ادعا مى كرد آن نسج سلولى حيوانى هرگز نمى ميرد و باصطلاح ازلى است. اين پزشك ضمناً ادعا كرد كه اگر نسج سلولى انسان را نيز به همان صورت درآورند انسان خواهد توانست تا هزار سال عمر كند.

به نظر پروفسور سيلى از نظر تئوري، مرگ يك نوع بيمارى تدريجى است. به عقيدهء همين پروفسور هيچكس از پيرى نمى ميرد براى اينكه اگر كسى در اثر پيرشدن بميرد بايد تمام سلولهاى بدن او فرسوده شوند و همهء اعضاء بدن او بهنسبت از كار بيفتند،حال آنكه چنين نيست و خيلى از پيران پس از مرگ، بسيارى از قسمتهاى مختلف اعضاى بدن و سلولهاى بدن آنها سالم و بى عيب و نقص است و اغلب اشخاصيكه ناگهان مى ميرند براى آنست كه يكى از اعضاى بدن آنها ناگهان از كار مى افتد و چون تمام اعضاى بدن مثل ماشين بهم ارتباط دارند اينست كه در اثر كار نكردن يك عضو تمام اعضاى ديگر فلج مى شوند. پروفسور سيلى اعلام كردكه روزى علم پزشكى طورى پيشرفت مى كند كه با تزريق سلولهاى تازه مى توان همان سلولهاى اعضاء فرسوده بدن انسان را زنده كرد و بدين طريق مطابق دلخواه عمر انسان را چند برابر نمود.. مجلهء دانشمند شماره 7 سال سوم. از مجلات علمى خارج ترجمه دكتر كوشيار

به نظر «اى.اي.مچنيكف» بايد فيزيولوژى پيرى را كه نتيجهء پيشرفت طبيعى است و پيرى زودرس را كه نتيجهء تأثيرات مختلف براساس ارگانيزم مى باشد( تأثيرات سمي، امراض و عوامل خاص ديگر) تميز و تشخيص داد. اساس نظريات او اين است كه پيرى انسان يك بيمارى مى باشد كه بايد مانند ساير بيماريها مورد مداوا قرار گيرد. وى معتقد بود كه زندگى انسان مى تواند به مراتب بيشتر و طويلتر باشد و به جلوتر جريان يابد. زندگى انسان در نيمهء راه گمراه شده و لازم بنظر مى رسد كه تمام نيروها را به كار برد تا به بشر امكان داده شود كه بدون فرتوتى و انحطاط و زوال به پيرى فيزيولوژى عادى خود برسد. دانشمند شمارهء 4 سال چهار. ترجمهء قسمتى از كتاب وقتيكه انسان پير مى شود كه بزبان روسى انتشار يافته ترجمهء ابوالفضل آزموده.

طول عمر

طول عمر پرفسور سليه و همكارانش بعد از يك سرى آزمايشات طولانى بدين نتيجه رسيدند كه نقل و انتقال كلسيم عامل پيرى و تغييرات پيرى است. آيا ماده اى كه بتواند از ايجاد عوارض پيرى جلوگيرى كند وجود دارد يا نه؟ سليه با آزمايشهاى مكرر ماده اى بنام«آيرون دكستران» يافت كه از رسوب كلسيم در بافتها جلوگيرى به عمل مى آورد. بنابراين نشانه ها و عوارض پيرى به دست بشر و در آزمايشگاه روى حيوانات به وجود آمده و جلوگيرى شده است. پروفسور سليه معتقد است كه احتمال داده نمى شود بتوان هرگز مثلاً شخص نودساله اى را بهشصت سالگى برگرداند ولى كاملاً امكان دارد كه انسان شصت ساله اى را از پيشرفت بسوى ضايعات عوارض نودسالگى مانع شد.. دانشمند شماره5 سال 1342.پروفسوراتينگر در ضمن يكى از سخنرانيهايش گفت: نسل جوان روزى به اين واقعيت برمى خورد كه بايد مسألهء فناناپذيرى بشرو جاودانى بودن را همانگونه كه مردم امروزه سفر فضائى را پذيرفته اند بپذيرد. به نظر من با پيشرفت تكنيك ها و كارى كه ما آغاز كرده ايم بشر قرن آينده لااقل خواهد توانست هزاران سال عمر كند. دانشمند شمارهء6 از سال ششم.

خلاصه اى از يك كتاب روسي

خلاصه اى از يك كتاب روسي به عقيده دانشمند معروف روسى مچنيكوف، عمر دراز از قديمى ترين ايام، يكى از آرزوهاى بزرگ بشر بوده ولى تاكنون عملاً هيچ روش قاطعى براى ازدياد عمر كشف نشده است. واضح است كه مرگ پايان طبيعى زندگى مى باشد و هيچ موجود زنده اى را از آن گريز نيست.

1ـ علت پيري

1ـ علت پيري بدن انسان تقريباً از شصت تريليون ياخته ـ سلول ـ ساخته شده است. اين ياخته ها به نوبهء خود پير مى شوند.دراين حالت ياخته به سختى نيازهاى حياتى خود را مى تواند رفع نمايد. درتكثير آن اختلاف پديد آمده سپس مى ميرد. ياخته هاى عصبى و عضله اى كه مرده اند رفته رفته زياد شده و به بافت يك پارچه و سختى تبديل مى شوند. باين سخت شدگى ماهيچه و عصب در اثر ازدياد ياخته هاى مرده،( soclerose سكلروز ) مى گويند. به عنوان مثال: سكلروز قلب، سكلروز رگها، سكلروز عصب و غيره. ايليا مچنيكوف پزشك و فيزيولژيست مشهور روسى فكر مى كرد كه اين پديده در اثر سمهاى تركسين است كه ميكربهاى جا گرفته در احشاء حيوان آنرا توليد كرده و تدريجاً بافتهاى زنده را مسموم مى سازند. پاولوف معتقد بود كه سلسلهء اعصاب مخصوصاً فشار خارجى مغز درجريان پيرى نقش اساسى دارد. تأثرات رواني،غصه، دلتنگي، يأس، وحشت، سلسلهء اعصاب بدن را فرسوده وناتوان مى سازند. اين فرسودگى عصبى بيماريهاى زيادى را توليد مى نمايد كه پيرى وسپس مرگ را بدنبال مى آورد. رؤياى زندگى جاودان خيالى بيش نيست، ولى افزودن به طول عمر انسان و غلبهء بر پيري، عملى ممكن محسوب مى شود

2 ـ دانش پيرى شناسى و مرگ شناسي

2 ـ دانش پيرى شناسى و مرگ شناسي تقريباً 300 سال پيش شاخهء جديدى از زيست شناسى بنام پيرى شناسى زاده شد. هدف اين دانش بررسى و شناخت عملى قوانين پيرى و غلبهء برآن( cetmotologie) مى باشد.اين دانش با دانش ديگرى بنام توتولوژى يا مرگ شناسى رابطهء نزديكى دارد. شناختن و مطالعه قوانين مربوط به مرگ و تا حد ممكن عقب راندن آن مسائلى است كه جزء قلمرو اين دانش جديد مى باشد، به نظر دانشمندان مرگ هميشه در اثر اختلال در جريان حياتى پيش مى آيد. در صورتى كه پايان زندگى مرگ فيزيوژيكى نام دارد. اكنون كوشش دانشمندان بر اين است كه راهى براى ازدياد مدت عمرتا مرز منطقى و طبيعى آن بيابند. مرز زندگى به نظر دانشمندان تفاوت دارد. پاولوف مرز طبيعى حيات انسان را 100 سال مى دانست. مچنيكوف آنرا 150 تا 160 سال قلمداد مى كرد. پزشك و دانشمند مشهور آلمانى بنام گوفلاند معتقد بود كه مدت عادى زندگى بشر200 سال است. فيزيولوژيست مشهور قرن نوزدهم فلوگر آن را تا 600 سال و روجر بيكن انگليسى تا 1000 سال قلمداد كرده اند. ولى هيچيك از دانشمندان نمى توانستند دليل قانع كننده اى براى اثبات نظريهء خويش بيابند.

3- فرضيهء بوفون فرانسو

3- فرضيهء بوفون فرانسو طبيعى دان مشهور فرانسوى بوفون عقيده داشت كه مدت زندگى هر جاندارى نزديك به پنج برابر مدت رشد آن مى باشد. به عنوان مثال: مدت رشد شترمرغ تاهشت سال است و عمر متوسط آن 40 سال مى باشد. مدت رشد اسب2 سال است وعمر آن 15 تا 20 سال است. بوفون اينطور نتيجه مى گرفت كه مدت عمر متوسط انسان بايد صد سال باشد، زيرا رشد انسان تا بيست سالگى ادامه مى يابد. ولى درمورد دستور بوفون استثناهاى فراوانى وجود دارد. به همين جهت اين دستورـ فرمول ـ در بوته فراموشى افتاد. زيرا به عنوان مثال گوسفند تا 5 سال