• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

تحقيقاتى در طول عمر

جلسه در حدود يك ماه تعطيل بود، تا اينكه آقاى جلالى با تلفن برادران را خبر كردند و شب شنبه همگى در منزل ايشان حاضر شدند و پس از يك پذيرائى مختصر، رسميت جلسه اعلام شد. هوشيار: خوشبختانه آقاى دكتر نفيسى جواب نامه را ارسال داشته اند كه ضمن سپاسگزارى از اظهار لطف ايشان از آقاى دكتر خواهش مى كنم عين نامه را قرائت نمايد. دكتر: مانعى ندارد.«جناب آقاى.. نامهء سركار رسيد واز اظهار لطفى كه نسبت به اينجانب فرموده ايد تشكر مى كنم. اما دربارهء مطالبى كه مرقوم فرموده ايد، گو اينكه مشاغل اينجانب بسيار زياد و خسته كننده است، اما از آنجايى كه نسبت به مطالعه، مخصوصاً تحقيق در مسائل طبيعي، آفاقى و انفسي، نهايت علاقه را دارم، برخود لازم دانستم كه در اوقات فراغت، هرچند كوتاه باشد، سؤالات جنابعالى را پاسخ دهم، اميد است مورد قبول علاقه مندان واقع شود.

آيا براى عمر انسان حدى معين شده؟

آيا براى عمر انسان حدى معين شده؟ هوشيار:آيا در علم طب و زيست شناسى براى عمر انسان حدى معين شده كه تجاوز از آن حد امكان نداشته باشد؟ دكتر نفيسي: براى مدت زندگى انسان، حدى كه تجاوز از آن محال باشد تعيين نشده است، ولى طويلترين مدت حيات افراد انسان، به حسب معمول، كمى بيشتر از صد سال ميباشد و به نظرنمى رسد كه در اعصارى كه تاريخ مدونى دارد خيلى فرق كرده باشد.اما حد متوسط عمر، برحسب اقليم و آب وهوا و نژاد وارث و نوع زندگى متفاوت است و در اعصار مختلف تفاوت دارد. چنانكه در قرن اخير، نسبت به سابق تغيير قابل توجهى نموده است. مثلاً در انگلستان در سال1838 ـ1854 اين حد متوسط، در مردها91/39 و در زنها 85/41 سال بوده است.اما درسال 1937در مردها 18/60 و درزنها 40/64 سال بوده است. در آمريكا در سال 1901 عمر متوسط مردها 23/48 سال و زنها 80/51 سال بوده است. درحالى كه سال 1944 عمر متوسط مردها به50/63 سال و زنها به 95/68 سال افزايش يافته است. اين افزايش بيشتر شامل دوران كودكى است كه آن نيز مديون بهبودى وضع درمان و پيشگيرى بيماريها مخصوصاً بيماريهاى واگيردار است، اما بيمارى هاى پيرى كه بنام بيماريهاى استحاله اى ناميده مى شوند، مانند تصلب شرائين و غيره چندان بهبودى حاصل نكرده اند. هوشيار: آيا براى تعيين مدت حيات موجودات جاندار، قاعدهء كلى و معيارى وجود دارد؟ دكتر نفيسي: عقيدهء عموم بر آنست كه بين حجم بدن و مدت عمر نسبت مستقيمى برقرار است. مثلاً زندگى زودگذر يك پروانه يا پشه و زندگى يك لاك پشت كه ممكن است دو قرن زندگى كند،قابل توجه است لكن بايد دانست كه اين نسبت هميشه ثابت نيست، زيرا طوطى و كلاغ وغاز اكثراً، بيش از پرندگان بزرگتر از خود و حتى بيشتر از بسيارى از پستانداران زندگى مى كنند. بعضى ماهيها مانند:«سالمون» تا صدسال و«كراپ» تا صدوپنجاه سال و«پيك» تا دويست سال زندگى مى كنند. در مقابل، اسب بيش از30 سال زندگى نمى كند. از زمان ارسطو عقيده داشتند كه، طول مدت زندگى هرموجودى ضريبى از دورهء نمو آن موجود است. اين ضريب را«فرانسيس بيكن» درحيوانات هشت برابر و « فلورنس» پنج برابر مدتى كه براى بلوغ آن حيوان لازم است حساب كرده اند. دربارهء انسان « بوفن» و «فلورنس» صدسال را دورهء طبيعى زندگى شمرده اند و اكنون نيز عقيدهء عموم برهمين پايه است، لكن داود پيغمبرعمر طبيعى را هفتادسال دانسته است. در اين زمانها، عدهء قابل توجهى از معمرين را گزارش داده اند كه بيش از صد سال عمر داشته اند. گرچه تعيين و اندازه گيرى اين عمرها شايد خالى از اغراق و مبالغه نباشد. از جمله آنان«هانرى جنكينز»169 سال عمرداشته، «تماس پار» 207 سال، «كاترين كنتس دسموند» 140 سال عمرداشته اند و گروه ديگرى كه اسامى آنان در كتب و مجلات ايران و خارج ديده مى شود.

اسباب طول عمر

اسباب طول عمر هوشيار: چه عواملى در طول عمر مؤثرند؟ دكتر: عوامل طول عمر بقرارذيل است: عامل ارث: اهميت و تأثير عامل ارث در طول عمر،روشن است. خانواده هايى ديده مى شوند كه افراد آن ، معمولاً از حد متوسط بيشترعمر مى كنند، مگر اينكه به واسطهء تصادفى مرگشان زودتر اتفاق افتد. ازجملهء مطالعات جالبى كه دراين باره بعمل آمده، مطالعهء«ريموندپيرل» است. وى در كتابى كه با همكارى دخترش تأليف نموده، خانوادهء دراز عمرى را نام برده كه مجموع عمر هفت پشت يك فرد ـ جد ، جدبزرگ ، نوه، نواده، نتيجه، نبيره ـ به «699» مى رسيده و دونفرشان نيز به واسطهء تصادف مرده اند. در آمار جديدترى كه از مطالعهء شركتهاى بيمه ، به وسيلهء لوئى دوبلين و «هربرت ماركس» تهيه شده تأثير درازى عمر اسلاف را در اخلاف به ثبوت رسانده اند. اين عامل ممكن است گاهى آثار عوامل ديگر را مانند عامل محيط و عادت بد، خنثى كند. از همين رو مى توان رازطول عمر بعض افرادى را كه در شرائط نامساعد زندگى مى كنند درك نمود، مثلاً ممكن است يك فرد معتاد به الكل، به واسطهءعامل ارث، عمر درازى نصيبش گردد. فرزندان، اعضاء و قواى سالم و نيرومند را كه در طول عمر مؤثرند، ازپدران و مادران بارث مى برند و دردرجهء اول، بايستى دستگاه عصبى و گردش خون را نامبرد چنانكه ضرب المثل« كازاليس» همين موضوع را بيان مى كند:« سن انسان را از روى شرائين وى مى توان حدس زد». يعنى عده اى از مردم، قبل از اينكه به سن كهولت و پيرى برسند به طور موروثي، سرخ رگهايشان سفت شده استحاله مى يابند و خانواده هايى كه اكثر افرادش، قبل از نودسالگي، به علت سكتهء مغزى يا قلبي، از دنيا مى روند بسيارند. مى دانيم كه: بزرگترين عامل اين سكته ها سفتى شرائين است. عامل دوم محيط است: محيطى كه هوايش معتدل و پاك و از انواع ميكربها و سمومات منزه باشد، آرام و بى سرو صدا باشد و اشعهء حيات بخش خورشيد، بقدر كافى برآن بتابد، در طول عمر و سلامتى ساكنينش تأثير بسزايى دارد. عامل سوم نوع شغل و مقدار كار است: فعاليت و كوشش دركار به ويژه فعاليتهاى روحى و عصبي، در درازى عمر، مقام مهمى را واجدند و به نظر مى رسد در صورتى كه بدن سالم و فكر راحت باشد زنگ زدنيكه در اثر كم كارى بدنى و روحى حاصل مى شود، بيش از فرسودگى كه نتيجهء پركارى بدنى و روحى است، عمررا كوتاه مى كند. به همين علت، تعداد افراد طويل العمر، دركشيشان و نخست وزيران بيش از اشخاص معمولى است. اين عمر دراز، به واسطهء همان كار مداوم و كوشش آنان است و از اين رو مى توان گفت: بازنشستگى در سنين جوانى و بيكارى زودرس، خطرات بيشمارى را دربردارد و عمر را كوتاه مى كند.

عامل چهارم كيفيت تغذيه است: غذا، هم از لحاظ مقدار و هم از لحاظ نوع، در طول عمر تأثير فراوانى دارد. بيشتر افرادى كه عمرشان از صدمتجاوزشده، كم خوراك بوده اند. درزيان پرخورى ضرب المثلهاى زيادى گفته شده،«مونتين»مى گويد: انسان نمى ميرد بلكه خودكشى مى كند. همچنين ضرب المثل ديگرى مى گويد: شما گورخويش را با دندان هايتان مى كنيد. پرخورى چون كار دستگاههاى مختلف بدن را بالا مى برد بيماريهايى را از قبيل ديابت ـ مرض قند ـ و بيماريهاى رگها و قلب و كليه ، توليد مى كند.متأسفانه، قوه و نيروى بدنى اكثر اين افراد، قبل از ظهور آثار بيماري، بيش از اندازه مى باشد و باين قدرت دروغين خويش مباهات مى كنند. در طى جنگ جهانى اول مشاهده شد كه: تعداد مرگ از مرض قند، در بعض كشورها، بطور قابلتوجهى كاهش يافته است.علت اين موضوع را كميابى غذا در زمان جنگ بايد دانست. بنابراين، بنظر مى رسد كه: فقرتا حدودى كه مقدار خوراك را معتدل سازد يا به حداقل برساند، موهبت بزرگى است، و افراط در خوردن گوشت، خصوصاً بعداز چهل سالگي، بسى زيان بخش است.

از دانشگاه « كورنل نيويورگ» در روى موشها به عمل آورده ثابت كرد كه (mccay تجاربى كه دكتر) : موشهاى لاغر موشهاى فربه را بگور مى برند. موش معمولاً در سن چهار ماهگى به حد كمال رشدمى رسد، در دوسالگى پير مى شودوقبل از سه سالگى مى ميرد. دكتر«ماك كي» دسته اى از موشها را به وسيلهء رژيم كم كالرى نگهدارى نمود،اما اين رژيم از لحاظ ويتامين و مواد معدنى غنى بود، و باين نتيجه رسيد كه: دورهء رشد و بلوغ آنها ، بعوض چهارماه ممكن است تا هزار روز ادامه يابد. در يكى از اين آزمايشها مشاهده كرد كه: پيرترين موشهايى كه با رژيم معمولى زندگى كرده اند پس از 965 روز مرده است. لكن موش هايى كه با رژيم كم كالرى مى زيسته اند تا مدتى بعد، جوان و شاداب مانده اند، بطورى كه اگر اين موشهاى كم غذا را با انسان مقايسه كنيم.آنها به اندازهء يك فرد انسانى كه صد تا صدو پنجاه سال عمر كند، عمر كرده اند. بعلاوه، اين موشها بندرت بيمار شده اند واز همقطاران خود كه رژيم معمولى داشته اند زرنگتر بوده اند. نيز انجام داده و به همين نتيجه (rmphibienنظير اين تجارب را روى دسته اى از ماهيها و حيوانات) رسيده اند. چنانكه پرخورى سبب كوتاهى عمر مى شود، فقر غذايى نيز در توليد امراض و كوتاهى عمر تأثير بسزايى دارد، يعنى رژيم غذايى اگر فاقد مواد لازم و ضرورى باشد، امراضى را توليد مى كند.

پيرى و علل آن

پيرى و علل آن هوشيار: پيرى يعنى چه؟ دكتر: هنگامى كه اعضاى رئيسه بدن مانند قلب و كليه وكبد و مغز و غدد داخلي، فرسوده شدند، از انجام وظائف خويش ناتوان گشتند و از تأمين احتياجات بافتها و ترشحات لازم و تصفيه كردن خون از مواد زائد، عاجز شدندآثار ضعف وناتوانى در بدن آشكار مى شود و پيرى فرا مى رسد. هوشيار :علت و عامل اساسى پيرى چيست؟ دكتر: آثار و علائم پيري، معمولاً در سنين معين، در شخص هويدا مى گردد. لكن اين موضوع مسلم نيست كه عامل اصلى پيرى عبارت باشد از صرف همين مقدار عمر و گذشت چنين زمانى بر اعضاء بدن، به طورى كه هر كس به اين سنين تقريبى برسد پيرى برايش ضرورى و حتم باشد، بلكه مى توان علت اساسى پيرى و منشاء بروز آن را، حدوث اختلالاتى دانست كه معمولاً در اين سنين رخ مى دهد، بنابراين، پيرى معلول گذشت زمان نيست بلكه معلول اختلالاتى است كه در اين سنين در اعضاى بدن حادث مى شود. در آن سنين، فعاليت دستگاههاى مختلف بدن تخفيف يافته، و از نظر تشريحى نيز، نسوج مختلف آن صغرمى يابند. تعداد موى رگهاى آنها كم مى شود. دستگاه گوارش و تغذيه از انجام وظائف خود و تهيه مواد غذايى لازم ناتوان مى شود و در نتيجه ضعف و ناتوانى تمام اعضاء جسم را فرامى گيرد. قدرت تناسلى كم و مغز آرام تر مى گردد. در اكثر افراد، حافظه مخصوصاً در مورد اسامي، نقصان مى پذيرد و قدرت اراده نيز كم مى شود.لكن ممكن است در ضمن كم شدن فعاليت بدني، قدرت روحى افزايش يابد.غدد مترشح داخلى نيز ممكن است مانند ساير اندامها صغر يابند و ازانجام ترشحات لازم ناتوان گردند. لكن تمام اين حوادث و ناتوانى هاى مذكور، معلول اختلالاتى است كه به وقوع پيوسته است. پس بايد گفت: پيرى علت نيست بلكه معلول است، حتى اگر فردى پيدا شود كه با وجود زيادى عمر، اختلالى در اعضاء بدنش رخ ندهد،امكان دارد كه سالهاى متمادي، با بدنى سالم و شاداب به زندگى خويش ادامه دهد. چنانكه افرادى هم ديده مى شوند كه با وجود كمى عمر، زودتر از موقع طبيعى فرسوده مى گردند و پيرى زودرس گريبانگيرشان مى شود. هوشيار: منشأ و ريشهء فرسودگى و ناتوان شدن دستگاه تنظيم كنندهء احتياجات بدنى چيست؟

دكتر: اعضاء بدن هركس، درهنگام تولد، استعداد و قابليتى براى انجام وظيفه دارند كه خود آن نيز، معلول بنيهء جسمانى پدران و مادران و كيفيت تغذيه ومحيط زندگى و آب وهواى آنها است. بعد ازآن به نظرمى رسد، بايد آن اعضاء تا مادامى كه اختلالى در آنها پيدا نشود، تا نهايت استعداد طبيعى به انجام وظيفه اشتغال داشته باشند و حيات انسان ادامه يابد، لكن هنگامى كه در همه يا يكى از اعضاء، اختلالى رخ داد و درانجام وظيفه ناتوان گشت، كارخانهء بدن به حالت نيمه تعطيل درآمده آثار و علائم پيرى هويدا مى گردد.

سخن را كوتاه كنم: پيكر انسان هميشه در معرض هجوم انواع ويروسها و باكتريها و ميكربها و سمومات قرار گرفته كه از حدود و راههاى مختلف، پى درپي، به وى حمله مى كنند، در محيط داخلى بدن مواد سمى ترشح مى نمايند و سلولهاى بى گناه را آسيب زده و مانع ادامهء حياتشان مى شوند. بدن انسان در اين ميان، وظيفهء سنگينى به عهده دارد: از يك طرف بايد احتياجات غذايى را تأمين كند، از طرف ديگر براى نابودى و كنترل فعاليت ويروسها و ميكربهاى مضر كوشش نمايد، از سوى ديگر، براى ترميم اعضاى آسيب ديده و دفع مواد زائد و سمومات، فعاليت كند و به اعضاى ناتوان كمك بفرستد. لكن هنوز اين دشمن را دفع نكرده دشمن تازه نفس ديگرى حملهء خودرا آغاز مى كند و از اين جهت، نيروهاى داخلى بدن بايد دائماً به حال آماده باش و در حال پيكار باشند.

پيكر انسان براى تهيهء وسائل مبارزه و تأمين آذوقه ناچار است از نيروى غذايى كه از خارج وارد مى شود استمداد كند. متأسفانه ما از ساختمان وجودى و احتياجات درونى خويش اطلاعات كافى نداريم و در اين پيكار مقدس نه تنها باوى همكارى نمى كنيم بلكه از روى جهالت و نادانى با دشمن همكارى نموده و به واسطهء خوردن غذاهاى زيانبخش، راه را بردشمن بازكرده به ريشهء حيات خويش تيشه مى زنيم و پرواضح است وقتى كه بافتها احتياجات خود را از خارج دريافت نكنند، كم كم مقاومت خود را در مقابل هجوم ميكربها از دست مى دهند و از انجام وظائف خويش ناتوان مى گردند، ميدان تن براى تكتازى دشمنان آماده و بلامانع مى گردد و آثار شكست و ضعف در آن نمايان مى شود. چنانكه بدن گاهى در اثر پركارى بسرنوشت پيرى گرفتار مى شود گاهى هم در اثر پيش آمدهاى فوق العاده قبل از موقع طبيعي، به اين بليه مبتلا مى گردد و پيرىزودرس به سراغش مى آيد. گروهى از دانشمندان عقيده دارند كه: پيرى زودرس، در اثر بعض بيماريها يا عادات مضر به وجود مى آيد، «مچنيكوف» عقيده داشت كه: سمومات حاصلهء ازتخمير ميكروب هاى روده و يبوست ممكن است باعث پيرى شوند و اگر بتوان آنها را از بين برد بر طول عمر اضافه خواهد شد.

اساس اين عقيده برروى اين تجربه قرار داشت كه چون در ممالك« بالكان » خصوصاً «بلغارستان» و«تركيه» و قفقاز، تعداد پيران بيش از صد سال زياد است، بايد علت اين عمرهاى دراز را در خوردن ماست دانست. وى عقيده داشت كه: ماست بعلت دارا بودن «اسيدلاكتيك» ميكربهاى روده را مى كشد و بطول عمر كمك مى كند. لكن مسلم است كه سر طول عمر اين مردم كوهستان نشين فقط در نوع خوراك آنان نيست بلكه آب وهوا و زندگى راحت و كار مستمر و احتمالاً عوامل ارثي، همه كم و بيش دراين امر مدخليت دارند. ما نظير اين مشاهدات را در ساكنين كوهستانهاى ايران نيز داريم.

هوشيار: آيا عامل اصلى مرگ و تعطيل شدن كارخانهء بدن، همان طول عمر و كثرت كار اعضاء بدنست، بطورى كه مرگ د رسنين پيري، ضرورى و حتمى باشد يا اينكه علت اساسى مرگ چيز ديگرى است؟ دكتر: علت اصلى مرگ حدوث اختلالاتى است كه در همهء اعضاء رئيسه بدن يا يكى از آنها رخ مى دهد و تا آن اختلالات حادث نشود مرگ فرانمى رسد. آن اختلالات اگر قبل از سنين پيرى و عمر طبيعى حادث شدند شخص جوان مرگ مى شود اما اگر از گزند حوادث محفوظ ماند، معمولاً و بر طبق جريان عادي، حدوث آن حوادث در سنين پيرى حتمى است. ولى اگر فرد ممتازى پيدا شد كه عمر درازى كرده اما به واسطهء تركيب جسمانى ويژهء خويش و اجتماع سائر شرائط ، در هيچ يك از اعضايش اختلالى رخ نداد، نفس طول عمر باعث مرگش نخواهد شد. هوشيار: آيا ممكن نيست بشر در آينده دارويى كشف كند كه به وسيلهء آن بتواند استعداد بدن را براى زندگى افزايش دهد و از پيرى و اختلالات جسمانى جلوگيرى كند؟دكتر: اين موضوعى است كاملاً ممكن و بادانش ناقص امروزى و از روى قياس نمى توان آنرا مردود دانست. دانشمندانى هم با جديت و اميدوارى كامل، در اين زمينه مشغول تحقيقات بوده و هستند، اميدواريم بزودى راز طول عمر كشف شود وبشر بر پيرى و كوتاهى عمر چيره گردد.

طول عمر حضرت صاحب الامر

طول عمر حضرت صاحب الامر هوشيار:چنانكه اطلاع داريد: شيعيان عقيده دارند كه مهدى موعود همان فرزند امام حسن عسكرى است كه درتاريخ 255 يا 256 متولد شده است، از آنروز تا حال زنده است و درحالت غيبت زندگى مى كند و شايد صدها سال ديگر نيز بهمين منوال زيست نمايد.آيا علم طب وزيست شناسي، چنين عمر دراز غير عادى را محال مى داند؟ دكتر: مسئله اى كه هنوز براى اينجانب و تا آنجا كه اطلاع دارم و در كتابها خوانده ام برهمه كس پوشيده است، راز طول عمر حضرت قائم آل محمد(عجل الله تعالى فرجه) است. اما به نظر مى رسد كه: با پيشرفتى كه در علوم حاصل شده و مى شود و با تأييدات خداوند متعال، اين مشكل بزودى حل گردد و در دسترس علاقه مندان قرار گيرد. آنچه را فعلاً مى توانم عرض كنم اين است كه: با دانش ناقص امروزى و از روى قياس نبايد آنرا مردود دانست و خط بطلان برآن كشيد. زيرا علاوه بر اصل امكان، چندين نمونه از زندگيهاى طولانى و غير عادى در دست داريم كه كاملاً به ثبوت رسيده و در آنها ترديدى نيست.

الف: در ميان گياهان، درختان طويل العمرى وجود دارند كه از قديمى ترين موجودات روى زمين بشمار l است كه در« كاليفرنيا» موجود است. بعضى از اين درختان «300 » sequoiaمى روند. از آن جمله پا ارتفاع و «110» پا محيط دور تنه دارند. عمر بعضى از آنها از پنجهزار سال تجاوز مى كند، بطورى ) شروع به ساختمان هرم بزرگ مصر khorfu) كه مى توان حدس زد: در زمانى كه فرعون بزرگ كرده بود اين درختان شاداب و جوان بوده اند و در هنگام تولد حضرت عيسي(ع) ضخامت پوستشان بيك پا در موزه تاريخ طبيعى sequeiagigentea مى رسيده است مثلاً مقطع تنهيك درخت از نوع وجود وجود دارد كه داراى «1335» حلقه يعنى (s:kensington) كنسينگتون جنوبي « S: Kensigton» وجود دارد كه داراي « 1335» حلقه يعني همين قدر سال است. دائرة المعارف بريتانيائى ج 14 ص 3.76.مسن ترين موجود زنده ايكه هنوز هم حيات دارد و در حدود چهار هزار و ششصد سال عمرش كه در كاليفرنياى مركزى و شرقى (pinus aristata) مى باشد يك نوع كاجى است بنام موجود است. در حيوانات، مسن ترين حيوانات زنده ، نوعى لاك پشت است كه درجزاير لم يزرع « گالاپاگوش » وجود دارد كه «177» سال عمر دارد ، در حدود 450 پوند وزن و پوسته اى به طول چهار پا دارد..دائرة المعارف آمريكائى ج 17 ص 4.63.

ب: در حفاريهايى كه در مصر باستان به عمل آمده، در مقبرهء فرعون جوان مرگ و معروف مصر«توت اخ منون» گندمهايى را يافتند ومن خودم آن گندمها را در مقبرهء مزبور مشاهده نمودم و در مجلات خواندم كه آنها را در بعض نقاط كاشته اند و كاملاً سبز و بارور شده و به ثمر رسيده است. اين موضوع اثبات مى كند كه: نطفهء حياتى گندم، در حدود سه يا چها رهزار سا ل زنده مانده است.

ج: ويروسها را مى توان از قديمى ترين موجودات زنده دانست. ويروس نوعى از موجودات زنده است كه مطالعه دربارهء زندگى آنها ممكن است راز حيات را آشكار سازد. همين ها هستند كه بسيارى از بيمارى هاى نباتى و حيوانى و انسانى را توليد مى كنند مانند زكام معمولي، مشمشه، سرخجه، آبله،آبلهء مرغان و بيمارى هاى ديگر. در كاوشهاى باستانى توانسته اند، اين ويروسها را از اعصارى كه مربوط به ما قبل تاريخ (و شايد بيش از صدهزار سال قبل) است كشف كنند و در محيط هاى مخصوص كشت دهند. يعنى اين موجودات پس از گذشتن يك صد هزار سال، هنوز آثارزندگى را از دست نداده اند. گرچه در اين مدت، به حالت خفته و نهفته مى زيسته اند و به حسب ظاهر با موجودات مرده فرقى نداشته اند. ..روزنامه اطلاعات.

د: اخيراً در روزنامه ها خواندم كه: در كاوشهاى نواحى سيبرى حيوانات بزرگترى را به دست آورده اند و بعد از آنكه آنها را در شرائط مساعدى گذاشتند ، آثار حيات در وجودشان نمايان گشت، اين حيوانات يخ زده بودند. ه. يكى از راههايى كه به وسيلهء آن مى توان عمر يك موجود زنده را طولانى كرد وآن را در حال نيمه زنده و قابل زندگى مطالعه نمود، هيبرناسيون است كه به نام زمستان خوابى موسوم شده است. اين خواب در بعضى از حيوانات، در تمام فصل سرما ادامه دارد و در بعضى از آنها در تمام فصل گرما. وقتى حيوان وارد هيبرناسيون شد، احتياجش به غذا از بين رفته سوخت و ساز بدن تا سى الى صدبرابر تقليل مى يابد ،دستگاه تنظيم كننده حرارت او موقتاً از كار ميافتد و با كم شدن حرارت محيط، ديگر مو وپوست او سيخ نشده و لرزه بر اندامش نميافتد و حرارت بدن ، مانند حرارت محيط مى شود كه ممكن است تا چند درجه بالاى نقطهء انجماد(39ـ41 فارنهايت) برسد تنفس كند و نامنظم مى گردد و ضربان قلب گاه گاه و كند مى شود (7 تا 10 مرتبه در دقيقه براى سنجاب زمينى كه معمولاً 300 مرتبه در دقيقه بايد بزند) رفلكسهاى مختلف عصبى متوقف مى شود و موجهاى الكتريكى مغز در زير حرارت 52ـ66 درجه فارنهايت، ديگر مشهود نيست. بعضى از حيوانات ممكن است تا مدت مديدى در مايعات فوق العاده سرد زنده بمانند و بعضى ازماهيها در فيوردهاى « نروژ» به همين حال به زندگى خود ادامه مى دهند. بسيارى از سلولهاى زنده را مانند نطفهء انسان و حيوان براى تلقيح مصنوعي، و گلبولهاى قرمز را براى ترانسفوزيون، مى توان به حالت يخ زدگى نگهدارى كرد.همچنين بعضى از حيوانات خيلى كوچك و ساده را مى توان مكرر يخ زد و مجدداً گرم كرد بدون اينكه آسيبى به آنها وارد شود. مطالعهء زمستان خوابى از اين جهت قابل توجه است كه شايد بدان وسيله ، رازطول عمر كشف گردد و انسان را بطول عمر نائل گرداند. مطالعهء احوال درختان طويل العمر، زنده ماندن چندين هزار سالهء نطفهء حياتى نباتات، زندگى چندين هزار سالهء ويروسها، حالات شگفت انگيز خوابهاى زمستانى و تابستاني،ترقيات حيرت انگيز علم طب و زيست شناسى و امثال اينها، بشر را به امكان طولانى نمودن عمر و غلبهء بر پيري، اميدوار نموده و به كوشش و