• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

مى شد، به همان خطى كه در زمان پدرش عثمان بن سعيد صادر مى گشت.. بحارالانوار ج 51 ص 3.50.عبدالله بن جعفر حميرى مى گويد: وقتى عثمان بن سعيد وفات نمود توقيعات صاحب الامر، با همان خطى كه قبلاً با ما مكاتبه مى شد صادر مى گشتبحارالانوار ج 51 ص 3.49.از اين روايات استفاده مى شود:توقيعاتى كه توسط عثمان بن سعيد و بعد از آن، توسط محمد بن عثمان به مردم مى رسيده ،از حيث خط عيناً مانند توقيعاتى بوده است كه در زمان امام حسن عسكري(ع) صادر مى شده است.از اينجا معلوم مى شود كه توقيعات به خط امام نبوده بلكه مى شود گفت: امام حسن(ع) نويسندهء مخصوصى داشته كه تا زمان عثمان بن سعيد و محمدبن عثمان زنده و متصدى كتابت توقيعات بوده است و ممكن است گفته شود كه: بعض توقيعات را خود امام مرقوم مى فرموده و بعضى را ديگران.ليكن نكتهء قابل تذكر اينكه: از مطالعهء حالات علما و شيعيان زمان غيبت صغرى و متن توقيعات استفاده مى شودكه: مندرجات آن نامه ها مورد اعتماد و وثوق شيعيان بوده، آنها را از ناحيهء مقدسه مى دانستند و مورد قبولشان واقع مى شده است. در مورد اختلافات مكاتبه مى كردند و پس از صدور جواب تسليم مى گشتند.حتى گاهى كه در صحت صدور بعض توقيعات شك مى كردند باز هم حل اختلافات را به عهدهء مكاتبه مى گذاشتند.. بحارالانوار ج 53 ص150.على بن حسين بن بابويه با ناحيهء مقدسه مكاتبه نمود و تقاضاى فرزند كرد و جوابش رادريافت نمود. بحارالانوارج 51 ص 3.06.يكى از علمائى كه زمان غيبت صغرى و عصر نواب را درك نموده، محمدبن ابراهيم بن جعفر نعمانى است.وى در كتاب «غيبت» خويش، سفارت و نيابت نواب را تأييد نموده بعد از نقل احاديث غيبت،مى نويسد: در زمان غيبت صغرى افراد معين و معروفى بين امام(ع) و بين مردم واسطه بودند، به توسط آنان مريض هايى شفا يافتند،پاسخ مشكلات شيعيان صادر مى گشت،ولى روزگارغيبت صغري، اكنون پايان يافته و دوران غيبت كبرى فرارسيده است.كتاب غيبت نعمانى ص 9.1معلوم مى شودتوقيعات، قرائن و شواهد صدقى همراه داشته كه موردقبول شيعيان و علماى وقت واقع مى شده است. شيخ حرعاملي(عليه الرحمه) مى نويسد:ابن ابى غانم قزوينى با شيعيان مشاجره مى كرد ومى گفت : امام حسن عسكري(ع) فرزندى نداشته است.شيعيان نامه اى به ناحيهء مقدسه نوشتند و مرسومشان چنين بود كه نامه ها را با قلم بدون مركب بر كاغذ سفيد مى نوشتند تا علامت و معجزه اى باشد.پس جوابشان از ناحيهء مقدسه صادر گشت.اثبات الهداة ج 7 ص 3.60.

تعداد نواب

تعداد نواب در عدد نواب اختلاف است.سيدبن طاوس در كتاب « ربيع الشيعه» اسامى آنان را بدين قرار ذكر كرده: ابوهاشم داودبن القاسم، محمدبن على بن بلال، عثمان بن سعيد، محمدبن عثمان، عمرالاهوازي، احمدبن اسحاق،ابومحمدالوجناي، ابراهيم بن مهزيار، محمدبن ابراهيمرجال بوعلى ط سال«1102» ص 3.12.شيخ طوسى عليه الرحمه وكلا را بدين اسامى معرفى نموده است: ازبغداد، عمرى و پسرش وحاجز و بلالى و عطار،از كوفه،عاصمي. ازاهواز، محمدبن ابراهيم بن مهزيار،از قم،احمدبن اسحاق،ازهمدان، محمدبن صالح، از ري،شامى و اسدي.از آذربايجان،قاسم بن العلاء.از نيشابور،محمدبن شاذان.. رجال مامقانى ط نجف سال1352 ج 1 ص 2.00 و اثبات الهداة ج 7 ص294.ليكن وكالت چهارنفر، دربين شيعيان معروف است : اول عثمان بن سعيد.دوم محمدبن عثمان، سوم حسين بن روح،چهارم على بن محمدسمري، هريك از آنها هم در شهرهاى مختلف نمايندگانى داشتند. بحارالانوار ج 51 ص 3.62

عثمان بن سعيد

عثمان بن سعيد عثمان بن سعيد از بزرگان وثقات اصحاب امام حسن عسكري(ع) و وكيلآنجناب بود. مامقانى و بوعلى درباره اش نوشته اند: عثمان بن سعيد موثق وجليل القدر بوده احتياجى به توصيف ندارد.وكيل امام هادى و امام حسن عسكرى و امام قائم عليهم السلام بوده است.. رجال بوعلى ص 2.00 و رجال مامقانى ج 2 ص 2.45.علامهء بهبهانى نوشته است: عثمان بن سعيد ثقه و جليل القدرمى باشد. منهج المقال تأليف علامهء بهبهانى چاپ تهران سال1307 ص 2.1امام هادى و امام حسن عسكرى عليهما السلام توثيقش نموده اند. احمدبن اسحاق مى گويد: به امام هادي(ع) عرض كردم: باكى معاشرت نمايم و احكام دينم را از او ياد بگيرم و سخنش را بپذيرم؟ فرمود: عثمان بن سعيد عمرى مورد اعتماد من مى باشد.اگر چيزى برايت نقل كرد صحيح مى گويدحرفش را بشنو و اطاعت كن، زيرا من به وى اعتماد دارم. ابوعلى نقل كرده كه: از امام حسن عسكري(ع) هم نظير اين سؤال شد پاسخ داد: عثمان بن سعيد و فرزندش محمد مورد اعتماد من هستند.هرچه را برايت روايت كنند درست مى گويند.سخن آنان را بشنو و اطاعت كن زيرا به آنان اعتماد دارم. اين حديث به قدرى در بين اصحاب شهرت داشت كه ابوالعباس حميرى مى گويد: اين حديث در بين ما زياد مذاكره مى شد و بدان وسيله مقام ارجمند عثمان بن سعيد را ستايش مى كرديمبحارالانوار ج 51 ص 3.48.محمدبن اسماعيل و على بن عبدالله مى گويند: روزى در شهر سامره بر امام حسن عسكري(ع) وارد شديم در حاليكه گروهى از شيعيان حاضر بودند .ناگاه ،بدرخادم وارد شده عرض كرد:جماعتى ژوليده مو و گردآلود درب خانه اجازه ورود مى خواهند.حضرت فرمود:از شيعيان يمن هستند.سپس به خادمش بدر فرمود: عثمان بن سعيد را حاضر كن. طولى نكشيد كه عثمان حاضر شد.حضرت به وى فرمود : عثمان! تو وكيل و مورد وثوق ما هستي،اموال خدا را كه اين جماعت آورده اند تحويل بگير. راوى مى گويد:عرض كرديم: ما مى دانستيم كه عثمان از شيعيان خوب است ولى شمابا اين عمل موقعيت و مقامش را بالاتر برديد و وكالت وثقه بودنش را نيز اثبات نموديد.حضرت فرمود: آرى چنين است. بدانيد كه عثمان بن سعيد وكيل من و فرزندش وكيل فرزندم مهدى خواهد بودبحارالانوار ج 51 ص 3.45.امام حسن عسكري(ع) فرزندش را به جماعتى كه چهل نفر بودند وعلى بن بلال و احمد بن هلال و محمدبن معاويه و حسن بن ايوب از جملهء آنان بودند نشان داد و فرمود: اين امام شما و جانشين من است ، از وى اطاعت كنيد و بدانيد كه بعد از اين تا مدتى او را نخواهيد ديد. سخنان عثمان بن سعيد را قبول كنيد و تابع اوامرش باشيد زيرا وى جانشين امام شماست و حل و فصل كارهاى شيعيان به دستش خواهدبود.بحارالانوار ج 51 ص 3.46.

كرامات او

كرامات او علاوه بر اينها، كراماتى بدو منسوب است كه صدق گفتارش را تأييد مى كند. از باب نمونه: شيخ طوسى در كتاب غيبت از جماعتى از بنى نوبخت كه ابوالحسن كثيرى از جملهء آنهاست روايت كرده كه: از قم و حوالى آن، اموالى نزد عثمان بن سعيد حمل شد.وقتى حامل خواست مراجعت كند عثمان فرمود: امانت ديگرى هم بتو سپرده شده چرا تحويل ندادي؟عرض كرد: چيزى باقى نمانده است: فرمود: برگرد و جستجو كن. آن مرد پس از چند روز تفحص، برگشته اظهار داشت، چيزى را نيافتم، عثمان گفت: دو قطعهء پارچه سردانى را كه فلانى فرزند فلانى به تو سپرده بود كه به ما برسانى چه شد؟!عرض كرد: به خدا سوگند! فرمايش شما درست است ليكن من فراموش كردم والان هم اصلاً نميدانم كجاست. بازهم به منزلش برگشته هرچه تفتيش كرد آنرا نيافت. نزد عثمان بن سعيد برگشته جريان را اطلاع داد. گفت : برو پيش فلانى پسر فلانى پنبه فروش، كه دو عدل پنبه بانبارش بردي،آن عدلى را كه رويش چنين و چنان نوشته است بازكن ، پارچه امانتى رادر آن خواهى يافت.آن مرد به دستورش عمل نمود و پارچه را يافته خدمتش بردبحارالانوار ج 51 ص 3.16.محمد بن على اسود مى گويد: زنى پارچه اى به من داد كه به عثمان بن سعيد برسانم.آنرا با لباسهاى ديگرى خدمتش بردم. دستورداد: به محمد بن عباس قمى تحويل دهم. به دستورش رفتار نمودم. بعد از آن عثمان بن سعيد پيغام داد: چرا پارچهء آن زن را ندادي؟ پس داستان پارچهء آن زن به يادم آمد، بعد از جستجوى بسيار آنرا يافته تحويل دادم. بحارالانوار ج 51 ص 3.35.صدوق عليه الرحمه در « اكمال الدين» نوشته است: مردى از اهل عراق سهم امامى نزد عثمان بن سعيد برد عثمان مال را رد كرده فرمود: حق عموزادگانت را كه چهارصددرهم است از آن بيرون كن. مرد عراقى تعجب نمود، وقتى به حساب اموال خود رسيدگى نمود معلوم شد هنوز قسمتى از زمين زراعتى عموزادگانش را كه در دست وى بوده به صاحبانش رد نكرده است. وقتى با دقت حساب كرد ديد سهم آنان چهارصد درهم مى شود. پس آن مبلغ را از اموال خويش خارج نمود و بقيه را پيش عثمان بن سعيد برد.اين دفعه مورد قبول واقع گشت.. بحارالانوار ج 51 ص 3.26. و اثبات الهداة ج 7 ص 3.02.اكنون وجدان پاك رفقا را به قضاوت مى طلبم. باوجود اخبارى كه دربارهء عثمان بن سعيد وارد شده و مقامى كه نزد امام هادى و امام حسن عسكري(ع) داشته است و اتفاق شيعيان برعدالتش و تسليم بودن اصحاب و خواص امام حسن عسكري(ع) در مقابلش، آيا بازهم در صحت ادعايش ترديد داريد و احتمال مى دهيد كه خواسته باشد مردم را فريب دهد؟!

محمدبن عثمان

محمدبن عثمان بعداز وفات عثمان بن سعيد، فرزندش محمد بن عثمان به جاى پدر نشست و به وكالت ناحيهء مقدس منصوب شد. شيخ طوسى درباره اش مى گويد: محمدبن عثمان و پدرش هر دو وكيل حضرتصاحب الزمان(ع) بوده و نزد آن جناب مقام بزرگى را واجد بودند.منهج المقال ص 3.05 و رجال مامقانى ج 3 ص 1.49.مامقانى نوشته است: جلالت و بزرگى محمدبن عثمان نزد اماميه ثابت است و محتاج به بيان واقامهء برهان نيست. شيعيان اجماع دارند كه حتى در زمان حيات پدرش وكيل امام حسن عسكري(ع) بوده و سفارت حضرت حجت را نيز عهده دار بوده است. رجال مامقانى ج 3 ص 1.49.عثمان بن سعيد تصريح كرد كه: بعد از من فرزندم جانشين من و نائب امام مى باشد..رجال مامقانى ج 1 ص 2.00يعقوب بن اسحاق مى گويد: به وسيلهء محمدبن عثمان نامه اى خدمت امام زمان فرستادم و از بعض مشكلات دينى سؤال نمودم،جواب نامه به خط مبارك امام واصل شد ودرضمن آن نوشته بود: محمدبن عثمان بن عمرى موثق مى باشد و نامه هايش نامه هاى من است.. بحارالانوار ج 51 ص 3.49.

كرامات او

كرامات او محمدبن شاذان مى گويد:چهارصد وهشتاد درهم مال امام پيش من جمع شده بود. چون خوش نداشتم آن را نا تمام نزد امام بفرستم بيست درهم از مال خودم رويش گذاشته توسط محمدبن عثمان خدمت امام فرستادم، اما از اضافه كردن بيست درهم چيزى ننوشتم. رسيد آن مال از ناحيهء امام واصل شد و نوشته بود: پانصد درهم كه بيست درهمش مال خودت بود واصل گشت. بحارالانوار ج 51 ص 3.25.جعفربن احمدبن متيل مى گويد: محمدبن عثمان مرا احضار كرد چند پارچه و كيسه ايكه چند درهم در آن بود به من تسليم نمود و فرمود: به «واسط» برو و اول كسى را كه ملاقات نمودى كيسه را با پارچه تسليمش كن. من به جانب واسط حركت كردم، اول كسى را كه ملاقات نمودم حسن بن محمد بن قطاة بود. پس خودم را به وى معرفى نمودم، مرا شناخت و با هم معانقه كرديم، باو گفتم: