• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

عالم هورقليا و امام زمان

على (ع) فرمود: زمين از قائمى كه براى خدا قيام كند و حجت خداى را بر پا دارد خالى نمى گردد. گاهى ظاهر و مشهور است، گاهى ترسان و پنهان ، براى اينكه حجتهاى خدا باطل نگردد. عدد آنان چه بسيار كم و كجا هستند؟ به خدا سوگند! از حيث عدد كم مى باشند ليكن از حيث قدر و مقام بزرگند. خدا به وسيلهء آنان حجت و براهين خويش را حفظ مى كند تا هنگامى كه آن براهين را در نزد امثال خودشان وديعه گذارند ودر قلوب آنان كشت و زرع كنند.علم ، آنان را به حقيقت بصيرت و بينايى رسانده است ، به روح يقين برخورد كرده واصل شده اند. آنچه را مستان و شيفتگان مال و ثروت سخت و دشوار مى شمارند در نظر آنان سهل و آسان است، به چيزيكه جهال از آن وحشت دارند مأنوسند. مصاحبتشان با دنيا ، به واسطهء بدنهايى است كه ارواح آنها به محل اعلا معلق و مربوط است. آنان در زمين خليفه هاى خدا و دعوت كنندگان دين هستند4 قال على عليه السلام ــ فى خطبة الى ان قال ــ اللهم بلى لا تخلواالارض من قائم لله بحجة : اما ظاهراً مشهوراً او خائفاً مغموراً ، لئلا تبطل حجج الله و بيناته و كم ذاواين اولئك؟؟ اولئك والله الاقلون عدداً والاعظمون عنداالله قدراً. يحفظ الله بهم حججه و بيناته حتى يودعوها نظرائهم و يزرعوها فى قلوب اشباههم. هجم بهم العلم على حقيقة البصيرة و باشروا روح اليقين واستلانوا مااستوعره المترفون وانسوا بما استوحش منه الجاهلون و صحبوالدنيا با بدان ارواحها معلقة باالمحل الاعلى ، اولئك خلفاءالله فى ارضه و الدعاة الى دينه،.نهج البلاغة ج 3 خطبه 147.علي(ع) فرمود: گوهرهاى گرانبهاى قرآن در وجود اهل بيت نهاده شده آنان گنج هاى خدا مى باشند. اگر سخن گويند صادقند و اگر ساكت بمانند كسى برايشان سبقت نمى جويدقال على عليه السلام ــ فى خطبة ــ فيهم كرائم القرآن و هم كنوزالرحمان ان نطقوا صدقوا و ان صمتوالم يسبقواــ نهج البلاغة ج2خطبه150.علي(ع) دربارهء اهل بيت فرمود: به بركت وجود آنان حق در جايش مستقر مى شود و باطل زائل مى گردد و زبانش از بيخ قطع مى شود. آنان دين را تعقل نموده اند تعقلى كه با فهم و حفظ و عمل همراه است ، نه تعقلى كه به مجرد شنيدن و نقل كردن باشد. به درستى كه روايت كنندگان علم بسيارند لكنقال على عليه السلام (فى خطبة) : بهم عادالحق فى نصابه و انزاح الباطل عن مقامه و انقطع لسانه عن منبته، عقلوالدين عقل و رعاية، لا عقل سماع و رواية ، فان رواة العلم كثير و رعاته قليل (نهج البلاغة ج2 خطبهء 234).سخن را كوتاه كنم : از دليل عقلى مذكور و احاديثى كه در اين موضوع صادر شده استفاده مى كنيم : مادامى كه نوع انسان روى زمين باقى باشد، بايد همواره در بين آنها فرد كامل معصومى وجود داشته باشد كه تمام كمالاتى كه براى آن نوع امكان دارد ، در او به فعليت رسيده ، علماً وعملاً ، هدايت افراد را عهده دار باشد و چنين فرد ممتازى امام و پيشرو انسانيت خواهد بود. آن وجود مقدس در راه كمالات انسانى صعود مى كند و بقيهء افراد نوع را به سوى آن كمالات و مقامات دعوت مى نمايد و به واسطهء وى همواره بين عالم غيبى و عالم انسانى رابطه و اتصال برقرار است ، افاضات عوالم غيبى اولا بر آن وجود شريف و به بركت او بر ديگران تراوش مى كند. اگر چنين فرد ممتاز و كاملى در بين مردم وجود نداشته باشد لازم مى آيد كه نوع انسان بدون غايت و منقطع گردد و نوع بدون اتصال و غايت ، انقراض برايش ضرورى است پس قطع نظر ازادلهء ديگر، اين دليل نيز دلالت مى كند كه: هيچ عصر وزمانى و از جمله عصرما، از وجود امام خالى نخواهد بود و چون درعصر ما امام ظاهرى وجود ندارد بايد گفت : در حالت غيبت و اختفاء زندگى مى كند. نگارنده: بحث خيلى طولانى شده بود و براى اينكه افراد خسته نشوند قرار شد ادامه بحث براى جلسه بعد بماند.نگارنده : جلسه در منزل آقاى جلالى تشكيل شد و اولين كسى كه شروع به صحبت كرد، خود آقاى جلالى بود: جلالى : عدهء كمى از مسلمين مى گويند : امام عصر همان فرزند امام حسن عسكرى است كه در سال 256 متولد گشته ، ليكن آن جناب از اين عالم به عالم «هورقليا» ارتقاء يافته و هروقت ، نوع انسانيت بسن بلوغ رسيد و كدورات اين عالم را رها كرد و استعداد ملاقات و مشاهدهء امام عصر را پيدا كرد ، آن حضرت را مشاهده خواهد نمود. يكى از بزرگان آنها در كتاب خويش نوشته: «اين عالم نازل شده بود تا ته زمين. در عصر آدم به او گفتند: بالا بيا و هنوز در هنگام بالا رفتن است و از آن كثافتها و غلظتها و غبارها نرسته و به هواى صاف نرسيده است. پس اينجاها مقام ظلمات است و در ظلمات ، دينى مى جويند و عملى مى كنند و اعتقادها دارند و چون از اين غبارها بگذرند و داخل هواى صاف شوند، آفتاب رخسارهء ولى را مشاهدتاً ببينند و انوار او را مشاهده كنند و از او علانيه و بى پرده منتفع شوند، و احكام ،احكام ديگر شود و دين ديگر دين ، و وضع ديگر وضع. پس بايد ما برويم تا آنجا كه ولى ظاهر است برسيم نه آنكه ولى به پيش ما آيد. اگر ولى پيش ما آيد و ما قابل نباشيم از او منتفع نشويم پس اگر او به پيش ما آيد و ما به همين احوال باشيم او را نخواهيم ديد و منتفع نخواهيم شد و خلاف حكمت هم هست و اگر قابليت ما تغيير كرده و بهتر شده ايم پس معلوم است بالاتر رفته ايم پس معلوم شد كه: ما بايد بالا رويم تا به آن مكان برسيم و نام آنمكان در زبان حكمت « هورقليا » است. پس چون دنيا برود بالا تا به مقام «هورقليا» رسد آنجا دولت امام خود را بيند و حق منتشر و ظلم برطرف بيند..كتاب ارشاد العوالم تأليف محمد كريم خان ، چاپ كرمان سال1380هجرى ج3 ص401هوشيار : مراد نويسنده خوب روشن نيست، اگر مى خواهد بگويد امام زمان(ع) اجزاء ترابى و بدن مادى خويش را رها نموده به عالم مثال صعود نموده است و اكنون از موجودات زمينى و مادى به شمار نمى رود تا آثار و لوازم ماده در وى ضرورت داشته باشد، اين سخن قطع نظراز اينكه فى حد نفسه مطلب غير معقولى است، با براهين عقلى و نقلى امامت سازش ندارد،زيرا آن براهين دلالت مى كنند كه : هميشه بايد در بين افراد انسان ، فرد كاملى كه تمام كمالات انسانيت در وى به فعليت رسيده و در متن صراط مستقيم ديانت قرار گرفته و هدايت و رهبرى افراد را عهده دار باشد،وجود داشته باشد تا نوع انسان بى غايت نماند و احكام الهى در بين آنان محفوظ بماند و حجت بر بندگان خدا تمام گردد و آن فرد برگزيده عبارتست از وجود مقدس امام. به عبارت ديگر: در همانجايى كه افراد نوع تربيت مى شوند و به سوى كمال و غايت انسانيت در حركتند ، بايد هادى و رهبر و مربى داشته باشند. واگر مرادش از عالم هورقليا نقطه اى از همين جهان مادى باشد اين سخن با عقيدهء ما اختلافى ندارد ليكن اين احتمال با ظاهر كلامش سازش ندارد و بر روى هم سخن غير معقولى است.

آيا درآخرالزمان متولد مى شود؟

فهيمى : ما اين مقدار را از شما قبول مى كنيم كه : اصل وجود مهدى را بايد از موضوعات مسلم اسلام دانست كه پيغمبر اكرم(ص) ظهورش را بشارت داده است ليكن چه مانعى دارد بگوييم : مهدى موعود هنوز به دنيا نيامده هر وقت اوضاع عمومى عالم مساعد گشت، خداوند متعال يكى از اولاد پيغمبر اكرم را مبعوث و تأييد مى كند تا براى اجراى عدالت عمومى و بسط خداپرستى و برانداختن ريشهء ستم ، قيام كند و پيروز گردد؟ هوشيار:اولاً به واسطهء براهين عقيله و نقليه اثبات نموديم كه: هيچ عصر و زمانى از وجود امام خالى نيست و فقدان امام با انقراض نوع انسان ، همراه خواهد بود. بنابراين ، عصر ما هم نيز از وجود امام خالى نيست. ثانياً: وجود مهدى را از راه اخبار و احاديث پيغمبر و اهل بيتش اثبات نموديم ، پس تعريف و توصيف او را نيز بايد از اخبار استفاده نماييم. خوشبختانه تمام علائم و مشخصات آن وجود مقدس، در احاديث موجود است و هيچگونه ابهام و اجمالى وجود ندارد. ليكن چون خواندن تمام آنها اوقات چندين جلسه را اشغال مى كند و با مشاغل شما سازگار نيست ، فهرستى از آنها را خدمت شما عرضه مى دارم اگر طالب تفصيل هستيد مى توانيد به كتب اخبار مراجعه فرماييد.

تعريف مهدي

تعريف مهدي امامان دوازده نفرند ، اولشان على بن ابيطالب(ع) و آخرشان مهديست «91 حديث» امام ها دوازده نفرند و آخرشان مهدى است «94 حديث» امامان دوازده نفرند نه نفرشان از نسل حسين و نهمى آنان قائم است «107حديث»مهدى از عترت پيغمبر است «389حديث» مهدى از اولاد على است. «214حديث» مهدى از اولاد فاطمه است. «192حديث» مهدى از اولاد حسين است. «185حديث» مهدى نهمين اولاد حسين است .«148حديث» مهدى از اولاد على بن الحسين است. «185حديث» مهدى از اولاد امام محمد باقر است.«103حديث» مهدى از اولاد امام جعفر صادق است. «103حديث» مهدى ششمين اولاد امام صادق اسات. «99 حديث» مهدى از اولاد موسى بن جعفر است.«101حديث» مهدى پنجمين فرزند موسى بن جعفر است. «98 حديث» مهدى چهارمين اولاد على بن موسى الرضا است «95 حديث» مهدى سومين فرزند امام محمد تقى است. «90 حديث» مهدى از اولاد امام هاديست. «90 حديث» مهدى فرزند امام حسن عسكرى است «145حديث» نام پدر مهدى حسن است «148 حديث» مهدى همنام و هم كنيهء رسول خدا(ص)است. «47 حديث» رسول خدا(ص) فرمود: مهدى موعود از اولاد من و همنام و هم كنيهء من مى باشد از حيث اخلاق و خلقت، شبيه ترين مردم به من است غيبتى دارد كه مردم در آن ايام سرگردان و گمراه مى گردند سپس مانند ستارهء تابانى نمايان گشته زمين را پر از عدل و داد مى كند ، چنانكه از ظلم و ستم پرشده است.عين اين احصائيه ها از كتاب منتخب الاثر تأليف آقاى صافى نقل ميشود.بحارالانوارج51 ص 7.2.چنانكه ملاحظه مى فرمائيد: اين احاديث به طورى مهدى موعود را تعريف و توصيف نموده اند كه جاى هيچ گونه شك و ترديدى باقى نمانده است. در اينجا لازم است تذكر دهم كه : از بعض احاديث نبوى و بعض شواهدتاريخى استفاده مى شود كه : پيغمبر اكرم، جمع كردن نام و كنيهء خودش را در يك شخص ، قدغن نموده بود و اين موضوع تاحدى محدود بوده است. ابوهريره روايت مى كند كه پيغمبر فرمود : اسم و كنيهء مرا در يك شخص جمع نكنيدالطبقات الكبير ط ليدن ج 1 ص 6.7.به علت همين ممنوعيت، وقتى على بن ابيطالب (ع) نام و كنيهء رسول خدا را براى فرزندش محمد بن حنفيه انتخاب نمود و او را به نام محمد ناميد و كنيه اش را ابوالقاسم گذاشت، اصحاب اعتراض كردند. على بن ابيطالب در پاسخ اعتراض كنندگان فرمود: من در اين مورد از رسول خدا اجازه خصوصى دارم. گروهى از اصحاب هم سخنان على (ع) را تصديق نمودند. اگر اين مطلب را با احاديثى كه مى گويد : مهدى همنام و هم كنيهء رسول خدا است ضميمه كنيم ، استفاده مى شود كه پيغمبر اكرم مى خواسته : جمع شدن نام محمد و كنيهء ابوالقاسم از خصائص و علائم مهدى باشد و ديگران ممنوع باشند. به همين علت بود كه محمد بن حنفيه در مورد مهدويت خويش به نام و كنيه اش اشاره نموده گفت : آرى من مهدى هستم ، نامم نام رسول خدا و كنيه ام كنيه رسول خدا استالطبقات الكبير ج 5 بخش اول ص 6.6.

مهدى از اولاد حسين است

مهدى از اولاد حسين است فهيمى : علماى ما مهدى را از اولاد حسن مى دانند.مدرك آنان حديثى است كه در سنن ابى داود روايت شده است. ابو اسحاق مى گويد : على در حالى كه به فرزندش حسن نگاه مى كرد فرمود:پسرم سيد است چنانكه پيغمبر او را سيد ناميده از نسل او مردى ظاهر شود كه همنام پيغمبر است ، در اخلاق شبيه پيغمبرمى باشدولى در صورت چنين نيست يا بالعكس.. ابواسحاق قال قال على و نظر الى ابنه الحسن فقال ان ابنى هذا سيد كما سماه النبى (ص) و سيخرج من صلبه رجل يسمى باسم نبيكم ، يشبهه فى الخلق و لا يشبهه فى الخلق ، سنن ابى داودج2ص208هوشيار: اولاً ممكن است در كتابت و چاپ اين حديث اشتباهى رخ داده