• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

آوردن امثله و حكايت هاي شيرين

كلماتِ با حروفِ مشخّص شده، از بيت زير اقتباس گشته اند: در اين شب سياهم، گم گشته راه مقصود از گوشه اى برون آى، اِى كوكب هدايت (حافظ) نمونه زير نيز مثالى است براى شيوه «دَرج»: مقالات و نوشته هاى بى مغز و جانكاه امروزى را به عنوان فديه در راه استفاده از فوايد عديده آزادى بايد تحمّل كرد. به گفته حافظ: خار ارچه جان بكاهد، گل عذر آن بخواهد سهل است تلخىِ مى در جنب ذوق و مَستى آوردن امثله و حكايت هاى شيرين از ديگر شيوه هاى تنوّع بخشيدن به نوشته، آوردن امثله و حكايت هاى شيرين و كوتاه در ميان متن است. بسيارى از دانشوران ما، مطالب ژرف و عالى را در قالب همين امثله بيان كرده اند. نبايد پنداشت كه بهره گيرى از چنين حكاياتى، به سبب كهنگى و قدمت، نوشته ما را از حال و هواى امروزى دور مى كند. اگر نوشته به زبان امروز سامان يابد، با چنين آرايه هاى اصيل و زيبايى، دلاويزتر و متين تر جلوه مى كند و نه كهنه و قديم. البتّه بايد دقّت ورزيد كه تمثيل و حكايت استفاده شده، كاملا با مطلب هماهنگ باشد و همچون برچسبى نچسب جلوه نكند. به اين نمونه بنگريد: قصّه آن شكارچى را شنيده ايد كه وقتى دوستش از او پرسيد اگر گلّه آهو از زير پاى او رد شد، چرا يكى را با تير نزد؟ جواب داد: به هزار و يك دليل; اوّل آن كه باروت نداشتم. اين توضيح كافى بود كه مستمع را از شنيدن دليل هاى ديگر بى نياز كند... وقتى حقوق معلّم مدرسه و استاد دانشگاه از حقوق راننده تاكسى و كلفت و نوكر كم تر باشد، طبيعى است تنها طبقاتى دنبال اين حرفه خواهند رفت كه صلاحيّت رانندگى يا نوكرى را نداشته باشند. قابوس نامه، مرزبان نامه، كليله و دمنه، و گلستان سعدى از به ترين و مناسب ترين نمونه هاى مجموعه هاى امثله و حكايات در زبان فارسى اند كه نويسنده امروز مى تواند از آن ها در اثر خود بهره گيرد. بنگريد كه از باب نمونه، هر يك از اين سه حكايت كوتاه گلستان چگونه مى تواند ضمن تنوّع بخشيدن به نوشته، در انتقال پيام آن اثرگذار باشد: يكى را از وزرا، پسرى كودن بود; پيش يكى از دانشمندان فرستاد كه مَر اين را تربيتى مى كن

1 . عبّاس اقبال آشتيانى: اهمّـيّت مطبوعات، مجلّه يادگار، سال اوّل، شماره پنجم.

2. آزادى و تربيت / 241. روشن است كه نويسنده مزبور مى خواهد به زبان تلخ كنايه و اعتراض، از مشكلات جانكاه معلّمان سخن بگويد و هرگز مرادش آن نيست كه از قدر عظيم معلّمان بكاهد.