• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
دروس متداول> پایه چهارم> تاريخ (4) > سیره پیشوایان اززندگی امام باقر ( ع ) ص 302 تا زندگانی امام هادی (ع)

لَناحَقٌّ فى كِتابِ اللّهِ وَ قَرابَةٌ مِنْ رَسُولِ اللّهِ وَ تَطْهيرٌ مِنَ اللّهِ لا يَدَّعيهِ أَحَدٌ غَيْرُنا إِلاّ كَذّابٌ.

أَكْثِرُوا ذِكْرَ اللّهِ وَ ذِكْرَ الْمَوْتِ وَ تِلاوَةَ الْقُرانِ وَ الصَّلاةَ عَلَى النَّبِىِّ(صلى الله عليه وآله وسلم)فَإِنَّ الصَّلاةَ عَلى رَسُولِ اللّهِ عَشْرُ حَسَنات، إِحْفَظُواما وَصَّيْتُكُمْ بِهِ وَ أَسْتَوْدِعُكُمُ اللّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَيْكُمْ السَّلامَ.

شما را به تقواى الهى و پارسايى در دينتان و تلاش براى خدا و راستگويى و امانتدارى درباره كسى كه شما را امين دانسته

ـنيكوكار باشد يا بدكار

ـو طول سجود و حُسنِ همسايگى سفارش مىكنم.

محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم)براى همين آمده است.

در ميان جماعتهاى آنان نماز بخوانيد و بر سر جنازه آنها حاضر شويد و مريضانشان را عيادت كنيد.و حقوقشان را ادا نماييد، زيرا هر يك از شما چون در دينش پارسا و در سخنش راستگو و امانتدار و خوشاخلاق با مردم باشد، گفته مىشود: اين يك شيعه است، و اين كارهاست كه مرا خوشحال مىسازد.

تقواى الهى داشته باشيد، مايه زينت باشيد نه زشتى، تمام دوستى خود را به سوى ما بكشانيد و همه زشتى را از ما بگردانيد، زيرا هر خوبى كه درباره ما گفته شود ما اهل آنيم و هر بدى درباره ما گفته شود ما نه آنيم.

در كتاب خدا براى ما حقّى و قرابتى از پيامبر خداست و خداوند ما را پاك شمرده، احدى جز ما مدّعى اين مقام نيست، مگر آن كه دروغ مىگويد.

زياد به ياد خدا باشيد و زياد ياد مرگ كنيد و زياد قرآن را تلاوت نماييد و زياد بر پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) سلام و تحيّت بفرستيد.

زيرا صلوات بر پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ده حسنه دارد.

آنچه را به شما گفتم حفظ كنيد و شما را به خدا مىسپارم، و سلام بر شما.

11انديشه در كار خدا

لَيْسَتِ الْعِبادَةُ كَثْرَةَ الصِّيامِ وَ الصَّلوةِ وَ إِنَّما الْعِبادَةُ كَثْرَةُ التَّفَكُّرِ فى أَمْرِ اللّهِ.

عبادت كردن به زيادى روزه و نماز نيست، بلكه ]حقيقتِ [عبادت، زياد در كار خدا انديشيدن است.

12 پليدى خشم

أَلْغَضَبُ مِفْتاحُ كُلِّ شَرٍّ.

خشم و غضب، كليد هر گونه شرّ و بدى است.

13 ويژگيهاى شيعيان

شيعَتُنا الْفِئَـةُ النّاجِيَةُ وَالْفِرْقَةُ الزّاكِيَةُ صارُوا لَنا رادِئًا وَصَوْنًا وَ عَلَى الظَّلَمَةِ أَلَبًّا وَ عَوْنًا سَيَفْجُرُ لَهُمْ يَنابيعُ الْحَيَوانِ بَعْدَ لَظْىِ مُجْتَمَعِ النِّيرانِ أَمامَ الرَّوْضَةِ.

پيروان ما، گروههاى نجات يابنده و فرقههاى پاكى هستند كه حافظان ]آيين[ مايند، و ايشان در مقابل ستمكاران، سپر و كمككار ما ]هستند[.

به زودى چشمههاى حيات ]منجىِ بشريّت[ بعد از گدازه تودههاى آتش! پيش از ظهور براى آنان خواهد جوشيد.

14ناآرامى كينهتوز

أَقَلُّ النّاسِ راحَةً أَلْحُقُودُ.

كينهتوز، ناآرامترينِ مردمان است.

15 پارساترين مردم

أَوْرَعُ النّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ، أَعْبَدُ النّاسِ مَنْ أَقامَ عَلَى الْفَرائِضِ أَزْهَدُ النّاسِ مَنْ تَرَكَ الْحَرامَ، أَشَدُّ النّاسِ اجْتَهادًا مَنْ تَرَكَ الذُّنُوبَ.

پارساترين مردم كسى است كه در هنگام شبهه توقّف كند.

عابدترين مردم كسى است كه واجبات را انجام دهد.

زاهدترين مردم كسى است كه حرام را ترك نمايد.

كوشندهترين مردم كسى است كه گناهان را رها سازد.

16 وجود مؤمن

أَلْمُؤْمِنُ بَرَكَةٌ عَلَى الْمُؤْمِنِ وَ حُجَّةٌ عَلَى الْكافِرِ.

مؤمن براى مؤمن ،بركت و بر كافر، اتمام حجّت است.

17 محصول اعمال

إِنَّكُمْ فى آجال مَنْقُوصَة وَ أَيّام مَعْدُودَة وَ الْمَوْتُ يَأْتى بَغْتَةً، مَنْ يَزْرَعْ خَيْرًا يَحْصِدُ غِبْطَةً وَ مَنْ يَزْرَعْ شَرًّا يَحْصِدُ نِدامَةً، لِكُلِّ زارِع ما زَرَعَ لا يُسْبَقُ بَطىءٌ بِحَظِّهِ، وَ لا يُدْرِكُ حَريصٌ ما لَمْ يُقَدَّرُ لَهُ، مَنْ أُعْطِىَ خَيْرًا فَاللّهُ أَعْطاهُ، وَ مَنْ وُقِىَ شَرًّا فَاللّهُ وَقاهُ.

شما عمر كاهنده و روزهاى برشمردهاى داريد، و مرگ به ناگهان مىآيد، هر كس تخم خيرى بكارد به خوشى بِدْرَوَد، و هر كس تخم شرّى بكارد به پشيمانى بِدْرَوَد.

هر كه هر چه بكارد همان براى اوست.

كُندكار را بهره از دست نرود و آزمند آنچه را مقدرّش نيست در نيابد، هر كه به خيرى رسد خدايش داده، و هر كه از شرّى رهد خدايش رهانده.

18 شناخت احمق و حكيم

قَلْبُ الأَحْمَقِ فى فَمِهِ وَ فَمُ الْحَكيمِ فى قَلْبِهِ.

قلب احمق در دهان او و دهان حكيم در قلب اوست.

19 تلاش براى رزق مقدّر

لا يَشْغَلْكَ رِزْقٌ مَضْمُونٌ عَنْ عَمَل مَفْرُوض.

رزق و روزىِ ضمانت شده، تو را از كار واجب باز ندارد.

20 عزّتِ حقگرايى

ما تَرَكَ الْحَقَّ عَزيزٌ إِلاّ ذَلَّ، وَلا أَخَذَ بِهِ ذَليلٌ إِلاّ عَزَّ.

هيچ عزيزى حقّ را رها نكند، مگر آن كه ذليل گردد و هيچ ذليلى به حقّ نياويزد، مگر آن كه عزيز شود.

21 دوست نادان

صَديقُ الْجاهِلِ تَعَبٌ.

دوست نادان، مايه رنج است.

22 بهترين خصلت

خَصْلَتانِ لَيْسَ فَوْقَهُما شَىْءٌ: أَلاِْيمانُ بِاللّهِ وَ نَفْعُ الاِْخْوانِ.

دو خصلت است كه بهتر و بالاتر از آنها چيزى نيست:ايمان به خدا و سود رساندن به برادران.

23 نتيجه جسارت بر پدر

جُرْأَةُ الْوَلَدِ عَلى والِدِهِ فى صِغَرِهِ تَدْعُوا إِلَى الْعُقُوقِ فى كِبَرِهِ.

جرأت و دليرى فرزند بر پدرش در كوچكى، سبب عاقّ و نارضايتى پدر در بزرگى مىشود.

24 بهتر از حيات و بدتر از مرگ

خَيْرٌ مِنَ الْحَياةِ ما إِذا فَقَدْتَهُ أَبْغَضْتَ الْحَياةَ وَ شَرُّ مِنَ الْمَوْتِ ما إِذا نَزَلَ بِكَ أَحْبَبْتَ الْمَوْتَ.

بهتر از زندگى چيزى است كه چون از دستش دهى، از زندگى بدت آيد، و بدتر از مرگ چيزى است كه چون به سرت آيد مرگ را دوست بدارى.

25 وابستگى و خوارى

ما أَقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أَنْ تَكُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ.

چه زشت است براى مؤمن، دلبستگى به چيزى كه او را خوار دارد.

26 نعمت بلا

ما مِنْ بَلِيَّة إِلاّ وَ لِلّهِ فيها نِعْمَةٌ تُحيطُ بِها.

هيچ بلايى نيست، مگر اين كه در آن از طرف خدا نعمتى است.

27 اكرام بدون افراط

لا تُكْرِمِ الرَّجُلَ بِما يَشُقُّ عَلَيْهِ.

هيچ كس را طورى اكرام مكن كه بر او سخت گذرد.

28 ارزش پند پنهان

مَنْ وَعَظَ أَخاهُ سِرًّا فَقَدْ زانَهُ، وَ مَنْ وَعَظَهُ عَلانِيَةً فَقَدْ شانَهُ.

هر كه در نهان، برادر خود را پند دهد او را آراسته، و هر كه آشكارا برادرش را پند دهد او را كاسته.

29 تواضع و فروتنى

أَلتَّواضُعُ نِعْمَةٌ لا يُحْسَدُ عَلَيْها.

تواضع و فروتنى، نعمتى است كه بر آن حسد نبرند.

30 سختى تربيت نادان

رِياضَةُ الْجاهِلِ وَ رَدُّ المُعْتادِ عَنْ عادَتِهِ كَالْمُعْجِزِ.

پرورش دادن نادان و ترك دادن معتاد از عادتش، مانند معجزه است.

31 شادى بيجا

لَيْسَ مِنَ الأَدَبِ إِظْهارُ الْفَرَحِ عِنْدَ الَْمحْزُونِ.

اظهار شادى نزد غمديده، از بىادبى است.

32 جمال ظاهر و باطن

حُسْنُ الصُّورَةِ جَمالُ ظاهر، وَ حُسْنُ الْعَقْلِ جَمالُ باطِن.

صورت نيكو، زيبايى ظاهرى است،و عقل نيكو، زيبايى باطنى است.

33 كليد تمام گناهان

جُعِلَتِ الْخَبائِثُ فى بَيْت وَ جُعِلَ مِفْتاحُهُ الْكَذِبَ.

تمام پليديها در خانهاى قرار داده شده و كليد آن دروغگويى است.

34 چشم پوشى از لغزش و يادآورى احسان

خَيْرُ إِخْوانِكَ مَنْ نَسِىَ ذَنْبَكَ وَ ذَكَرَ إِحْسانَكَ إِلَيْهِ.

بهترين برادران تو كسى است كه خطايت را ناديده گيرد و احسانت را يادآور شود.

35 مدح نالايق

مَنْ مَدَحَ غَيْرَالمُسْتَحِقِّ فَقَدْ قامَ مَقامَ المُتَّهَمِ.

هر كه نالايقى را ثنا گويد، خود در موضعِ اتّهام قرار گيرد.

36 راه دوست يابى

مَنْ كانَ الْورَعُ سَجِيَّتَهُ، وَ الْكَرَمُ طَبيعَتَهُ، وَ الْحِلْمُ خُلَّتَهُ كَثُرَ صَديقُهُ.

كسى كه پارسايى خوى او، و بخشندگى طبيعت او، و بردبارى خصلت او باشد دوستانش بسيار شوند.

37 انس با خدا

مَنْ آنـَسَ بِاللّهِ إِسْتَوْحَشَ مِنَ النّاسِ.

كسى كه با خدا مأنوس باشد، از مردم گريزان گردد.

38 خرابى منارهها و كاخها

إِذا قامَ الْقائِمُ أَمَرَ بِهَدْمِ الْمَنائِرِ وَ الْمَقاصيرِ الَّتى فِى الْمَساجِدِ.

هنگامى كه قائم(عليه السلام) قيام كند، دستور به خرابى منارهها و كاخهاى مساجد دهد.

39 نماز شب، سير شبانه

إِنَّ الْوُصُولَ إِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ سَفَرٌ لا يُدْرَكُ إِلاّ بِامْتِطاءِ اللَّيْلِ.و صول به خداوند عزّوجلّ، سفرى است كه جز با عبادت در شب حاصل نگردد.

40 ادبى بسنده

كَفاكَ أَدَبًا تَجَنُّبُكَ ما تَكْرَهُ مِنْ غَيْرِكَ.

در مقام ادب براى تو همين بس كه آنچه براى ديگران نمىپسندى، خود، از آن دورى كنى.

امام مهدى(عليه السلام) پرتوى از سيره و سيماى امام مهدى(عليه السلام)

حضرت مهدى(عليه السلام) در نيمه شعبان سال 255 هجرى در شهر سامرّا متولّد گرديد.

نام مشهور مادر آن حضرت، نرجس ]=نرگس[ است.

پنج سال از زندگانى او در حيات پدر بزرگوارش امام حسن عسكرى گذشت.

در آن مدّت، فعّاليّت مهمّ و اساسى امام عسكرى بر دو امر مهمّ متمركز بود:

1 ـاحتياط كامل از دستگاه حاكم ، 2 ـآشنا كردن او با ياران نزديك خود.

امام مهدى(عليه السلام) پس از پدر، مسئوليت امامت را در سال 260 هجرى در پنج سالگى به عهده گرفت.

خردسالى امام پديدهاى شگفتآور نيست، همان طور كه حضرت يحيى در كودكى صاحب حكم نبوّت شد، چنان كه خداوند در سوره مريم، آيه 12 مىفرمايد: «يا يَحْيى خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّة وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا»اى يحيى! كتاب آسمانى را با نيرو بگير.و اين گونه او را در كودكى حكم نبوّت داديم.

امام حسن عسكرى(عليه السلام) چند روز پيش از وفات، به دوستان خود، در مجلسى كه چهل تن از ياران وفادارش حضور داشتند و از جمله آنان محمّد بن عثمان و معاوية بن حكيم و محمّد بن ايّوب بودند، چنين فرمود: «او بعد از من صاحب و خليفه شماست، او قائمى است، كه گردنها منتظرانه، به سوى او كشيده مىشود.

هنگامى كه زمين از ستم و ناروا پر شد، خروج مىكند، و زمين را از قسط و عدل سرشار مىسازد.» غيبت صغرى از سال 260 هجرى تا سال 329 هجرى به طول انجاميد.

امام مهدى(عليه السلام) با بعضى از ياران نزديك خود به طور مستقيم تماس مىگرفت و به آنان توصيه مىفرمود كه مشاهدات خود را در ميان مردم تبليغ كنند و سفارش مىكرد كه مكان و ساير خصوصيّاتى را كه راه وصول به سوى او را براى مقامات دولتى آسان مىساخت، پنهان دارند.

آن حضرت به مسائل گوناگون مردم از طريق وكيلان و سفيران خود، كه مورد اعتماد او بودند، پاسخ مىداد; فقط با كسانى كه اخلاصشان محرز و مورد اطمينان كامل بودند و راز را افشا نمىكردند تماس مىگرفت.

تلاشهاى پيگير معتمد، خليفه عبّاسى و پس از او معتضد، براى دستگيرى حضرت مهدى(عليه السلام) بىنتيجه ماند.

مأموران براى چندمين بار در سامرّا خانه امام حسن عسكرى را محاصره كردند، همه جاى خانه را بازرسى نمودند، وقتى وارد خانه شدند از سرداب، بانگ تلاوت قرآن به گوش رسيد.

بر در سرداب فراهم آمدند و آنجا را محاصره كردند تا كسى نه در آنجا به درون رود و نه از آنجا بيرون آيد.

فرمانده سربازان بر در ايستاد تا همه سربازان به او پيوستند.

امام(عليه السلام) از در سرداب بيرون آمد و از مقابلشان گذشت، وقتى از چشم ناپديد شد، فرمانده گفت: پايين برويد.

گفتند آيا او نبود كه از برابر تو گذشت؟ جواب داد: من كسى را نديدم.

پس چرا او را رها كرديد؟ گفتند ما پنداشتيم كه تو او را ديدهاى.

اموال و حقوق شرعىاى كه از طرف شيعيان به امام(عليه السلام) مىرسيد، توسّط نمايندگان و وكيلان توزيع مىشد و به مصرف واقعى خود مىرسيد.

قسمتى از اموال به طور مستقيم به دست امام(عليه السلام)مىرسيد و قسمتى را نايب، بر وفق قواعد و احكام اسلامى در صرفِ حقوق، مصرف مىكرد.و ظايف نوّاب آن حضرت، علاوه بر رسيدگى به امور مالى، گرفتن سؤالات و رساندن آن به امام و رساندن پاسخ امام به مردم بود.

نوّاب چهارگانه

نوّاب چهارگانه كسانى بودند كه در غيبت صغرى از طرف امام(عليه السلام)داراى وكالت خاصّه بودند.

آنان به ترتيب و بنا به تسلسل تاريخى عبارت بودند از:

1 ـعثمان بن سعيد العمرى، مدّت نيابت پنج سال ، 2 ـمحمّد بن عثمان العمرى، مدت نيابت حدود چهل سال ، 3 ـحسين بن روح نوبختى، مدّت نيابت حدود بيست و يك سال ، 4 ـو على بن محمّد سمرى، مدّت نيابت سه سال.و با پايان زندگى اين چهار نفر، دوران غيبت صغرى در سال 329 هجرى به پايان رسيد و سپس دوران غيبت كبرى آغاز گرديد.

تحرّكات و تلاشهاى آنان - بدون اين كه مأمورين را به خود جلب كنند - بسيار سرّى بود.

از جمله كوششهاى آنها حلّ مشكلات علمى و شركت در بحثها و مناظرات عقيدتى بود كه براى راهنمايى پايگاههاى مردمى يا براى پاسخگويى به شبههها و دفاع از اسلام انجام مىشد.

نيابت و نمايندگى خاصّ از طرف امام مهدى(عليه السلام) 69 سال و شش ماه و پانزده روز ادامه داشت و اين مدّت، غيبت صغرى نام دارد.

غيبت صغرى در سال 329 پايان يافت.

در آن وقت، عمر امام مهدى(عليه السلام)74 سال بود.

آن گاه غيبت كبرى آغاز گرديد تا خداوند حكيم در زمان و شرايط مساعد به آن حضرت اجازه ظهور دهد تا زمين را پر از عدل و داد كند و حكومت واحد جهانى را تشكيل دهد و آرزوى بشريّت را، كه همان تحقّق مدينه فاضله است، محقّق گرداند.

به اميد آن روز.

مهدى از ديدگاه علماى اهل سنّت

اعتقاد به مهدويت، اختصاص به شيعه ندارد، بلكه بر اساس روايات فراوانى كه از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)ي رسيده، علماى اهل سنّت نيز اين موضوع را قبول دارند.و لى معمو آنان، تولّد حضرت مهدى را انكار مىكنند و مىگويند: شخصيّتى كه پيامبر اكرم از قيام او خبر داده، هنوز متولّد نشده است و در آينده تولّد خواهد يافت.

شبراوى شافعى در «الاتّحاف» گويد:«شيعه عقيده دارد مهدى موعود

ـكه احاديث صحيحه درباره او وارد شده

ـهمان پسر حسن عسكرى است و در آخر الزّمان ظهور خواهد كرد، ولى صحيح آن است كه او هنوز متولّد نشده و در آينده متولّد مىشود و او از اشراف اهل بيت كريم است.»ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه، ذيل خطبه 16 مىگويد: «اكثر محدّثين عقيده دارند مهدى موعود از نسل فاطمه(عليها السلام) است و اصحاب ما معتزله آن را انكار ندارند و در كتب خود به نام او تصريح كردهاند و شيوخ ما به او اعتراف نمودهاند.

منتها او به عقيده ما هنوز متولّد نشده و بعداً متولّد خواهد گرديد.»با اين حال، تعدادى از مورّخان و محدّثان اهل سنّت، تولّد آن حضرت را ذكر كرده و آن را يك واقعيت دانستهاند، از جمله:

1 ـعزّالدّين ابن اثير (متوفّاى 630) در حوادث سال 260 هجرى مىنويسد:«ابو محمّد عسكرى (امام حسن عسكرى) در سال 232 متولّد شد و در سال 260 وفات يافت و او پدر محمّد است كه شيعه او را «منتَظَر» نامند.»

2 ـعماد الدّين ابوالفداء اسماعيل بن نورالدّين شافعى (متوفّاى 732) گويد:«على هادى (امام دهم) در سال 254 هجرى در سامرّا وفات يافت.

او پدر حسن عسكرى است و حسن عسكرى يازدهمين امام از ائمّه دوازدهگانه است و او پدر محمّد منتظَر صاحب سرداب است و در سال 255 متولّد شده است.»

3 ـابن حجر هيتمى مكّى شافعى (متوفّاى 974) در «الصّواق المحرقه» مىنويسد: «حسن عسكرى در سامرّا وفات يافت، عمرش 28 سال بود و به قولى او را مسموم كردند و از خود فرزندى جز ابوالقاسم محمّد حجّت باقى نگذاشت، عمر او به وقت وفات پدرش پنج سال بود، ليكن خدا در آن كمى سنّ، به وى حكمتِ امامت را عطا كرده بود و «قائم منتظَر» ناميده مىشود.»

4 ـنورالدّين على بن محمّد بن صبّاغ مالكى (متوفّاى 855) گويد:«مدّت امامت امام حسن عسكرى دو سال بود.

او بعد از خودش فرزندش «حجّت قائم» را باقى گذاشت كه براى حكومتِ حقّ، انتظارش كشيده مىشود.

پدرش او را مخفى نگهداشته و پنهانش كرده بود و آن به علّت سختى كار و خوف از سلطان وقت بود.»

5 ـابوالعبّاس احمدبن يوسف دمشقى قرمانى (متوفّاى 1019) در «اخبار الدُّوَل و آثار الأُوَل» مىنويسد:«فصل يازدهم كتاب در بيان حال خلف صالح امام ابى القاسم محمّد فرزند حسن عسكرى است كه عمرش به وقت وفات پدرش پنج سال بود، ليكن خدا به وى حكمت عطا فرمود، چنان كه به يحيى(عليه السلام) داده شد، او متوسّط القامه، زيباموى، زيبابينى و گشاده پيشانى بود.»معلوم مىشود كه تولّد حضرت مهدى براى اين نويسنده و مورّخ سنّى به قدرى واضح و يقينى بوده كه حتّى به بيانِ قيافه و شمائل آن حضرت نيز پرداخته و از او به نام «الخلف الصّالح» ياد كرده است.

6 ـحافظ ابوعبدالله محمّد بن يوسف كنجى شافعى (متوفّاى 658) در «كفاية الطّالب» مىنويسد:«امام عسكرى روز جمعه هشتم ربيع الاوّل در سال 260 در سامرّا از دنيا رفت و در خانهاى كه پدرش در آن دفن شده بود، دفن گرديد، پسرش را بعد از خود گذاشت و اوست امام منتظَر.

كتاب كفاية الطّالب را در اينجا تمام كرده و حالات او را در كتابى مخصوص مىنگاريم.»ناگفته نماند كه كتاب ويژه اين عالمِ سنّى درباره حضرت مهدى(عليه السلام)، البيان فى اخبار صاحب الزّمان نام دارد.

7 ـخواجه پارسا از بزرگان مذهب حنفى در كتاب «فضل الخطاب» مىنويسد:«ابو محمّد حسن عسكرى بعد از خودش جز فرزندى به نام ابوالقاسم محمّد منتظَر كه مرسوم به قائم و حجّت و مهدى و صاحب الزّمان است بر جاى نگذاشت.

شب ميلاد او نيمه شعبان سال 255 هجرى و مادرش امّ ولد بوده كه نرجس ناميده شده است.»

8 ـابن طلحه كمال الدّين شافعى (متوفّاى 654) در كتاب ارزشمندش به نام «مطالبالسَّئُول فى مناقب آلالرّسول» مىنويسد:«امّا در مناقب ابو محمّد حسن عسكرى همين بس كه بزرگترين منقبب و مزيّتى كه خدا به او داده آن است كه مهدى موعود از صلب اوست... مادرش كنِيرى است به نام صيقل و نام خودش محمّد، كنيهاش ابوالقاسم، لقبش «حجّت» و «خلف صالح» و به قولى «منتظَر» است.»

9 ـشمس الدّين ابوالمظفّر سبط بن جوزى حنفى (متوفّاى 654) در كتاب معروفش «تذكرةالخواصّ» مىنويسد:«محمّد بن حسن بن على بن محمّد بن على بن موسى الرّضا بن جعفر بن على بن الحسين بن على بن ابيطالب، كنيهاش ابوعبدالله و ابوالقاسم است.و او خلف حجّت، صاحب الزّمان، قائم منتظَر و آخرين ائمّه است.

خبر داد ما را عبدالعزيز بن محمود بن بزّاز از ابن عمر گفت: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «خارج مىشود در آخر الزّمان مردى از فرزندانم كه اسم او مثل اسم من و كنيه او مثل كنيه من است، زمين را پر از عدل مىكند، همان طور كه پر از ظلم شده باشد، اين همان مهدى است.»

10 ـعبدالوّهاب شعرانى شافعى مصرى (متوفّاى 973) در كتابش به نام «اليواقيت والجواهر» مىنويسد:«... او از اولاد امام حسن عسكرى و تولدّش در نيمه شعبان سال 255 واقع است و او باقى مىماند تا با عيسى بن مريم(عليه السلام) اجتماع كند.و عمر شريفش تا زمانِ ما كه اكنون سال 958 است، 706 سال مىباشد.»از حضرت مهدى(عليه السلام)، مطالبى ارزنده تحت عنوان توقيعات و نامههاى آن حضرت به نوّاب اربعه و بعضى از اَعلامِ خاصّانِ مورد اعتماد او، نقل گرديده كه در مجامع حديثى از قبيل: بحارالانوار، احتجاج طبرسى، غيبت نعمانى، غيبت شيخ طوسى و اكمال الدّين شيخ صدوق، روايت شده است.

اينك از ميان كلمات و سخنانِ آن منجىِ بشريّت و مهدى موعود، چهل حديثبرگزيده را كه هر يك رهنمودى بزرگ و امّيد بخش است، به جويندگان هدايت و منتظران ظهورش تقديم مىدارم.

* * *

چهل حديث قالَ الاِْمامُ الْمَهْدِىُّ(عليه السلام):

1 توجّه امام مهدى(عليه السلام) به شيعيان خويش

إِنّا غَيْرُ مُهْمِلينَ لِمُراعاتِكُمْ، وَ لا ناسينَ لِذِكْرِكُمْ، وَ لَوْ لا ذلِكَ لَنَزَلَ بِكُمُ اللاَّْواهُ، وَ اصْطَلَمَكُمُ الاَْعْداءُ.

فَاتَّقُوا اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ وَ ظاهِرُونا.

ما در رعايت حال شما كوتاهى نمىكنيم و ياد شما را از خاطر نبردهايم، كه اگر جز اين بود گرفتاريها به شما روى مىآورد و دشمنان، شما را ريشه كن مىكردند.

از خدا بترسيد و ما را پشتيبانى كنيد.

2 عمل صالح و تقرّب به اهل بيت(عليهم السلام)

فَلْيَعْمَلْ كُلُّ امْرِء مِنْكُمْ بِما يُقَرَّبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنا، وَلْيَتَجَنَّبْ ما يُدْنيهِ مِنْ كَراهِيَّتِنا وَ سَخَطِنا، فَإِنَّ امْرَأً يَبْغَتُهُ فُجْأَةً حينَ لا تَنْفَعُهُ تَوْبَةٌ، وَ لا يُنْجيهِ مِنْ عِقابِنا نَدَمٌ عَلى حَوْبَة.

هر يك از شما بايد به آنچه كه او را به دوستى ما نزديك مىسازد، عمل كند و از آنچه كه خوشايند ما نبوده و خشم ما در آن است، دورى گزيند، زيرا خداوند به طور ناگهانى انسان را مىگيرد، در وقتى كه توبه برايش سودى ندارد و پشيمانى او را از كيفر ما به خاطر گناهش نجات نمىدهد.

3 تسليم در مقابل دستورهاى اهل بيت(عليهم السلام)

فَاتَّقُوا اللّهَ، وَ سَلِّمُوا لَنا، وَ رُدُّو الاَْمْرَ إِلَيْنا، فَعَلَيْنَا الاِْصْدارُ، كَما كانَ مِنَّا الاِْيرادُ، وَ لا تَحاوَلُوا كَشْفَ ما غُطِّىَ عَنْكُمْ، وَ اجْعَلُوا قَصْدَكُمْ إِلَيْنا بِالْمَوَدَّةِ عَلَى السُّنَّةِ الْواضِحَةِ.

از خدا بترسيد و تسليم ما شويد و كارها را به ما واگذاريد، بر ماست كه شما را از سرچشمه، سيراب برگردانيم، چنان كه بردن شما به سرچشمه از ما بود، در پى كشف آنچه از شما پوشيده شده نرويد.

مقصد خود را با دوستى ما بر اساس راهى كه روشن است به طرف ما قرار دهيد.

4 تحقّق حتمى حقّ

أَبَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لِلْحَقِّ إِلاّ إِتْمامًا وَ لِلْباطِلِ إِلاّ زَهُوقًا، وَ هُوَ شاهِدٌ عَلَىَّ بِما أَذْكُرُهُ.

خداوند مقدّر فرموده است كه حقّ به مرحله نهايى و كمال خود برسد و باطل از بين رود، و او بر آنچه بيان نمودم گواه است.

5 خلقت هدفدار و هدايت پايدار

إِنَّ اللّهَ تَعالى لَمْ يَخْلُقِ الْخَلْقَ عَبَثًا وَ لا أَهْمَلَهُمْ سُدًى بَلْ خَلَقَهُمْ بِقُدْرَتِهِ وَ جَعَلَ لَهُمْ أَسْماعًا وَ أَبْصارًا وَ قُلُوبًا وَ أَلْبابًا ثُمَّ بَعَثَ إِلَيْهِمُ النَّبِيّينَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ، يَأْمُرُونَهُمْ بِطاعَتِهِ وَ يَنْهَوْنَهُمْ عَنْ مَعْصِيَتِهِ وَ يُعَرِّفُونَهُمْ ما جَهِلُوهُ مِنْ أَمْرِ خالِقِهِمْ وَ دينِهِمْ وَ أَنـْزَلَ عَلَيْهِمْ كِتابًا، وَ بَعَثَ إِلَيْهِمْ مَلائِكَةً يَأْتينَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَنْ بَعَثَهُمْ إِلَيْهِمْ بِالْفَضْلِ الَّذى جَعَلَهُ لَهُمْ عَلَيْهِمْ.

خداوند متعال، خلق را بيهوده نيافريده و آنان را مهمل نگذاشته است، بلكه آنان را به قدرتش آفريده و براى آنها گوش و چشم و دل و عقل قرار داده، آن گاه پيامبران را كه مژده دهنده و ترساننده هستند به سويشان برانگيخت تا به طاعتش دستور دهند و از نافرمانىاش جلوگيرى فرمايند و آنچه را از امر خداوند و دينشان نمىدانند به آنها بفهمانند و بر آنان كتاب فرستاد و به سويشان فرشتگان برانگيخت تا آنها ميان خدا و پيامبران

ـبه واسطه تفضّلى كه بر ايشان روا داشته

ـواسطه باشند.

6 ظهور حقّ

إِذا أَذِنَ اللّهُ لَنا فِى الْقَوْلِ ظَهَرَ الْحَقُّ وَ اضْمَحَلَّ الْباطِلُ، وَ انْحَسَرَ عَنْكُمْ.

هرگاه خداوند به ما اجازه دهد كه سخن گوييم، حقّ ظاهر خواهد شد و باطل از ميان خواهد رفت و خفقان از ]سرِ[ شما برطرف خواهد شد.

7 تفتيش ناروا

مَنْ بَحَثَ فَقَدْ طَلَبَ، وَ مَنْ طَلَبَ فَقَدْ دَلَّ، وَ مَنْ دَلَّ فَقَدْ أَشاطَ وَ مَنْ أَشاطَ فَقَدْ أَشْرَكَ.