• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
دروس متداول> پایه چهارم> تاريخ (4) > سیره پیشوایان اززندگی امام باقر ( ع ) ص 302 تا زندگانی امام هادی (ع)

30 ميانه روى و احسان

عَلَيْكُمْ بِالْقَصْدِ فِى الْغِنى وَ الْفَقْرِ، وَ الْبِرِّ مِنَ الْقَليلِ وَ الْكَثيرِ فَإِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى يَعْظُمُ شِقَّةَ الـتَّمْرَةِ حَتّى يَأْتِىَ يَوْمَ الْقِيمَةِ كَجَبَلِ أُحُد.

بر شما باد به ميانهروى در فقر و ثروت، و نيكى كردن چه كم و چه زياد، زيرا خداوند متعال در روز قيامت يك نصفه خرما را چنان بزرگ نمايد كه مانند كوه اُحد باشد.

31 ديدار و اظهار دوستى با هم

تَزاوَرُوا تَحابُّوا وَ تَصافَحُوا وَ لا تَحاشَمُوا.

به ديدن يكديگر رويد تا يكديگر را دوست داشته باشيد و دست يكديگر را بفشاريد و به هم خشم نگيريد.

32 راز پوشى در كارها

عَلَيْكُمْ فى أُمُورِكُمْ بِالْكِتْمانِ فى أُمُورِ الدّينِ وَ الدُّنيا فَإِنَّهُ رُوِىَ «أَنَّ الاِْذاعَةَ كُفْرٌ» وَ رُوِىَ «الْمُذيعُ وَ الْقاتِلُ شَريكانِ» وَ رُوِىَ «ما تَكْتُمُهُ مِنْ عَدُوِّكَ فَلا يَقِفُ عَلَيْهِ وَليُّكَ».

بر شما باد به رازپوشى در كارهاتان در امور دين و دنيا.

روايت شده كه «افشاگرى كفر است» و روايت شده «كسى كه افشاى اَسرار مىكند با قاتل شريك است» و روايت شده كه «هر چه از دشمن پنهان مىدارى، دوست توهم بر آن آگاهى نيابد».

33 پيمان شكنى و حيلهگرى

لا يَعْدُمُ المَرْءُ دائِرَةَ السَّوْءِ مَعَ نَكْثِ الصَّفَقَةِ، وَ لا يَعْدُمُ تَعْجيلُ الْعُقُوبَةِ مَعَ إِدِّراءِ الْبَغْىِ.

آدمى نمىتواند از گردابهاى گرفتارى با پيمان شكنى رهايى يابد، و از چنگال عقوبت رهايى ندارد كسى كه با حيله به ستمگرى مىپردازد.

34 برخورد مناسب با چهار گروه

إِصْحَبِ السُّلْطانَ بِالْحَذَرِ، وَ الصَّديقَ بِالتَّواضُعِ، وَ الْعَدُوَّ بِالتَّحَرُّزِ وَ الْعامَّةَ بِالْبُشْرِ.

با سلطان و زمامدار با ترس و احتياط همراهى كن، و با دوست با تواضع و با دشمن با احتياط، و با مردم با روى خوش.

35 رضايت به رزق اندك

مَنْ رَضِىَ عَنِ اللّهِ تَعالى بِالْقَليلِ مِنَ الرِّزْقِ رَضِىَ اللّهُ مِنْهُ بِالْقَليلِ مِنَ الْعَمَلِ.

هر كس به رزق و روزى كم از خدا راضى باشد، خداوند از عمل كم او راضى باشد.

36 عقل و ادب

أَلْعَقْلُ حِباءٌ مِنَ اللّهِ، وَ الاَْدَبُ كُلْفَةٌ فَمَنْ تَكَلَّفَ الأَدَبَ قَدَرَ عَلَيْهِ، وَ مَنْ تَكَلَّفَ الْعَقْلَ لَمْ يَزْدِدْ بِذلِكَ إِلاّ جَهْلاً.

عقل، عطيّه و بخششى است از جانب خدا، و ادب داشتن، تحمّل يك مشقّت است، و هر كس با زحمت ادب را نگهدارد، قادر بر آن مىشود، امّا هر كه به زحمت بخواهد عقل را به دست آورد جز بر جهل او افزوده نمىشود.

37 پاداشِ تلاشگر

إِنَّ الَّذى يَطْلُبُ مِنْ فَضْل يَكُفُّ بِهِ عِيالَهُ أَعْظَمُ أَجْرًا مِنَ الُْمجاهِدِ فى سَبيلِ اللّهِ.

به راستى كسى كه در پى افزايش رزق و روزى است تا با آن خانواده خود را اداره كند، پاداشش از مجاهد در راه خدا بيشتر است.

38 به پنج كس اميد نداشته باش

خَمْسٌ مَنْ لَمْ تَكُنْ فيهِ فَلا تَرْجُوهُ لِشَىْء مِنَ الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ:مَنْ لَمْ تَعْرِفَ الْوَثاقَةَ فى أُرُومَتِهِ، وَ الكَرَمَ فى طِباعِهِ، وَ الرَّصانَةَ فى خَلْقِهِ، وَ النُّبْلَ فى نَفْسِهِ، وَ الَْمخافَةَ لِرَبِّهِ.

پنج چيز است كه در هر كس نباشد اميد چيزى از دنيا و آخرت به او نداشته باش:

1 ـكسى كه در نهادش اعتماد نبينى ،

2 ـو كسى كه در سرشتش كرم نيابى ،

3 ـو كسى كه در آفرينشش استوارى نبينى ،

4 ـو كسى كه در نفسش نجابت نيابى ،

5 ـو كسى كه از خدايش ترسناك نباشد.

39 پيروزىِ عفو و گذشت

مَا التَقَتْ فِئَتانِ قَطُّ إِلاّ نُصِرَ أَعْظَمُهُما عَفْوًا.

هرگز دو گروه با هم روبه رو نمىشوند، مگر اين كه نصرت و پيروزى با گروهى است كه عفو و بخشش بيشترى داشته باشد.

40 عمل صالح و دوستى آل محمّد

لا تَدْعُوا الْعَمَلَ الصّالِحَ وَ الاِْجْتِهادَ فِى الْعِبادَةِ إِتِّكالاً عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد(عليهم السلام) وَ لا تَدْعُوا حُبَّ آلِ مُحَمَّد(عليهم السلام)لاَِمْرِهِمْ إِتِّكالاً عَلَى الْعِبادَةِ فَإِنَّهُ لا يُقْبَلُ أَحَدُهُما دُونَ الاْخَرِ.

مبادا اعمال نيك را به اتّكاى دوستى آل محمّد(عليهم السلام)

رها كنيد، و مبادا دوستى آل محمّد(عليهم السلام) را به اتّكاى اعمال صالح از دست بدهيد، زيرا هيچ كدام از اين دو، به تنهايى پذيرفته نمىشود.

امام محمّد تقى(عليه السلام)

پرتوى از سيره و سيماى امام جواد(عليه السلام)

در تاريخ ولادت حضرت امام محمّد تقى، ملقّب به جواد، اختلاف است.

قول مشهور اين است كه آن حضرت در دهم رجب سال 195 قمرى در مدينه چشم به جهان گشوده است.

كنيه آن حضرت ابوجعفر و پدر گرامىاش حضرت على بن موسى الرّضا و مادر بزرگوارش سبيكه، معروف به خيزران است.

دوران زندگى جوادالأئمّه(عليه السلام)مصادف با دوران حكومت مأمون و معتصم عبّاسى بود و معتصم در بغداد تصميم به قتل آن حضرت گرفت و سرانجام به وسيله أُمّالفضل، همسر امام و دختر مأمون، آن پيشواى معصوم را در 25 سالگى، مسموم كرد و به شهادت رساند.

زندگانى امام محمّد تقى، جوادالأَئِمّة(عليه السلام)، ادامه راه خطّ و روش پدرش حضرت امام رضا(عليه السلام) بود.

مأمون كوشش مىكرد كه دل امام را به دست آورد و او را به دارالخلافه نزديك كند.

او توطئه خود را براى از ميان بردن جنبش و حركت تشيّع در چهارچوب خلافت عبّاسيان همچنان ادامه مىداد و هدفش اين بود كه بين امام و پايگاه مردمى او فاصله اندازد و آن حضرت را از مردم دور سازد، ولى مىخواست به طريقى اين نقشه را اجرا كند كه مردم تحريك نشوند.

مأمون، بر اساس همان نقشه قديمى، در جامه دوستدار امام ظاهر شد و «امّالفضل» دختر خود را به ازدواج او درآورد تا از تأييد امام(عليه السلام)برخوردار باشد و اصرار كرد كه با كمال عزّت در كاخ مجلّل او زندگى كند.

امّا امام پافشارى مىورزيد كه به مدينه بازگردد تا نقشه مأمون را در كسب تأييد امام براى پايدارى خلافتى كه غصب كرده بود، نقش بر آب سازد و مشروعيّت حكومت او را در دل مردم خدشهدار نمايد.

امام جواد(عليه السلام) خطّ پدر بزرگوارش را ادامه داد و به آگاهى فكرى و عقيدتى دست يازيد، فقيهان را از بغداد و شهرهاى ديگر، پيرامون خود، در مدينه فراهم آورد تا با او مناظره كنند و از او بپرسند و از راهنماييهاى او بهره برگيرند.

شيخ مفيد - رضوان اللّه عليه - گويد: «مأمون، امام جواد را دوست مىداشت، زيرا با وجود كمىِ سنّ، شخصى فاضل بود و به درجه والا از علم و دانش رسيده بود و در ادب و حكمت و كمال عقل، مقامى داشت كه هيچ يك از مشايخ زمان، با او برابرى نمىتوانست كرد.»صغر سنّ امام(عليه السلام) از پديدههاى اعجازآميز اوست كه در روحيه حاكمان آن زمان اثرى فوقالعاده گذاشته بود.و قتى پدر بزرگوارش درگذشت، از عمر امام جواد حدود هشت سال بيش نگذشته بود و در همان سنّ، عهدهدار منصب امامت گرديد.

امام(عليه السلام) با پايگاههاى مردمى طرفدار و مؤمن به رهبرى و امامتش به طور مستقيم در مسائل دينى و قضاياى اجتماعى و اخلاقى در تماس بود.و قتى مأمون، امام(عليه السلام) را به بغداد يا مركز خلافت آورد، امام(عليه السلام)اصرار ورزيد تا به مدينه بازگردد، مأمون با اين درخواست موافقت كرد و آن حضرت بيشتر عمر شريف خود را در مدينه گذراند.

معتصم از فعّاليّت و كوششهاى او برآشفته بود، از اين رو، آن حضرت را به بغداد فراخواند و هنگامى كه امام(عليه السلام) وارد عراق گرديد، معتصم و جعفر، پسر مأمون، پيوسته، توطئه مىچيدند و براى قتل آن بزرگوار حيله مىانديشيدند، تا اين كه آن حضرت در سال 220 هجرى در آخر ماه ذيقعده، به شهادت رسيد.

از بيشتر روايات چنين برمىآيد كه وقتى امام رضا(عليه السلام) به درخواست مأمون به خراسان رفت، فرزندش ابوجعفر(امام جواد(عليه السلام)) را در مدينه به جاى گذاشت و مأمون پس از بازگشت به بغداد در سال 204 هجرى امام جواد را به حضور خود فراخواند تا دخترش امّالفضل را به ازدواج او درآورد، در آن هنگام، امام آن چنان كه در روايت شيخ مفيد و ديگران آمده است، در آغاز ده سالگى بود.

نويسنده متتبّع و معروف، هاشم معروف الحسنى، در كتاب «زندگى دوازه امام» در اين باره چنين اظهار نظر مىكند:«البته من با وجود اينكه از روايات چيزى در دست ندارم كه حكايت از همراه بردن خانواده و فرزند از سوى امام رضا(عليه السلام) به خراسان، داشته باشد بعيد مىدانم كه ايشان را در حجاز جا گذاشته و به تنهايى عازم سفر گرديده باشد، بويژه كه خود نسبت به اين سفر بدبين بود و وداعش با قبر پيامبر در مدينه و با كعبه در مكّه، وداع كسى بود كه اميد زيارت مجدّد، نداشت.

فرزند ايشان حضرت جواد(عليه السلام)، با وجود خردسالى، بيم و نگرانى پدر را به هنگام طواف وداع كاملاً درك و احساس مىكرد.

همچنانكه من ازدواج ايشان را در اين سنِّ اندك با دختر مأمون، پس از گفتگويى كه ميان مأمون و بنى عبّاس از يك سو و امام جواد و قاضىالقضات از سوى ديگر به همين مناسبت جريان يافت بعيد مىدانم.

ترجيح مىدهم كه ايشان در خراسان نيز همراه پدر بودند و جز مرگ امام رضا(عليه السلام)، چيزى ايشان را جدا نكرد.

آن حضرت پس از وفات پدر با خانواده پدرى به مدينه بازگشتند و بعد از بازگشت مأمون به بغداد و محكم شدن جاى پاى او، ايشان را به بغداد فراخواند و به خود نزديك ساخت و اظهار ارادت و دوستى نمود و دخترش را به ازدواج وى درآورد تا از تهمت ترور پدر ايشان، رهايى يابد كه ناگزير در چنين هنگامى، در سنّى باشند كه بتوانند ازدواج كنند.»راويان روايت كردهاند كه امام جواد(عليه السلام) پس از ازدواج با دختر مأمون، به اتّفاق همسرش «امّالفضل» با بدرقه مردم، راهى مدينه گرديد و هنگامى كه به دروازه كوفه رسيد با استقبال پرشور مردم روبه رو گرديد، و آن چنان كه در روايت شيخ مفيد آمده است به دارالمسيّب وارد شدند و در آنجا به مسجد رفتند.

در محوّطه اين مسجد، درخت سدرى بود كه هنوز به بار ننشسته بود، حضرت كوزهاى آب خواستند و پاى اين درخت به وضو پرداختند و سپس برخاسته، نماز مغرب را به جاى آوردند و پس از پايان نماز، اندك زمانى به دعا پرداختند و سپس نمازهاى مستحبّى خواندند و تعقيبات آن را به جاى آوردند و در اين هنگام وقتى به سوى درخت سدر بازگشتند، مردم ديدند كه اين درخت به بار نشسته، در شگفت ماندند و از ميوهاش خوردند، ميوه شيرين و بدون هستهاى بود، آن گاه امام را وداع گفته و در همان زمان، امام(عليه السلام)راهىِ مدينه شدند و تا هنگامى كه معتصم در آغاز سال 225 ايشان را به بغداد فراخواند، در آنجا اقامت داشتند; از اين پس در بغداد بودند تا اين كه در پايان ذىالقعده همان سال، وفات يافتند.را ويان، سالى را كه امام، همراه همسرش امّالفضل از بغداد عازم مدينه شدند و نيز تاريخ سال ازدواجشان را معيّن نكردهاند.

هرچند كه روايت شيخ مفيد گوياى اين است كه آن حضرت بعد از پيروزىاش بر يحيى بن اكثم در آن مناظره معروف در سنّ نُه سالگى، موفّق به ازدواج با دختر مأمون شد، ولى عبارت مسعودى در كتاب «اثبات الوصيّة» القاگر آن است كه امام پس از آن كه به سنّ مناسب ازدواج رسيد، تن به اين كار داد.

در «اعيانالشّيعه» آمده است: آن گاه امام جواد(عليه السلام) از مأمون اجازه رفتن به حجّ خواست و به اتّفاق همسرش از بغداد، قصد مدينه كرد.

پس از عزيمتِ امام جواد(عليه السلام) به مدينه، مأمون در طرطوس وفات يافت و با برادرش معتصم بيعت شد، سپس معتصم، امام جواد(عليه السلام) را فراخواند و ايشان را به بغداد آورد.

بدين گونه مىتوان گفت در مورد مدّت اقامت ايشان در مدينه و بغداد و تاريخ ازدواج و وفات ايشان در روايات، مطلب اطمينانبخش و قابل اعتمادى كه به طور قطع بتوان برداشت شخصى از آن كرد، وجود ندارد.

آنچه مسلّم است اين كه ايشان بيشترين دوره زندگى خود را در زمان مأمون طى كرد و در اين فاصله در تنگنا قرار نداشت و كنترلى بر او صورت نمىگرفت.

امام، چه در بغداد و چه در مدينه، از اين فرصت براى انجام رسالت خود بهرهبردارى كرد; شيعيان نيز در مورد امامت او اتّفاق نظر داشته و راويان، دهها روايت را در موضوعهاى مختلف از وى نقل كردهاند.

حضرت جوادالأَئِمّه(عليه السلام) فرموده: هر بندهاى آن گاه حقيقت ايمان خود را كامل مىكند كه دين خود را بر شهوتهاى خويش ترجيح دهد، و هلاك نمىشود مگر آن كه هواى نفس و شهوتش را بر دينش ترجيح دهد.

در اينجا چهل حديث برگزيده را از ميان كلمات نورانى آن حضرت، كه هر كدام درسى از اخلاق و ارائه راه فضيلت و تقواست، به شيفتگان مكتب پربارش تقديم مىدارم.

* * *

چهل حديث قالَ الاِْمامُ الجَواد(عليه السلام) :

1 نياز مؤمن به سه چيز

أَلْمُؤْمِنُ يَحْتاجُ إِلى تَوْفيق مِنَ اللّهِ، وَ واعِظ مِنْ نَفْسِهِ، وَ قَبُول مِمَّنْ يَنْصَحُهُ.

مؤمن نياز دارد به توفيقى از جانب خدا، و به پندگويى از سوى خودش، و به پذيرش از كسى كه او را نصيحت كند.

2 استوار كن، آشكار كن!

إِظْهارُ الشَّىْءِ قَبْلَ أَنْ يُسْتَحْكَمَ مَفْسَدَةٌ لَهُ.

اظهار چيزى قبل از آن كه محكم و پايدار شود سبب تباهى آن است.

3 كيفيّت بيعت زنان با رسول خدا(صلى الله عليه وآله)

كانَتْ مُبايَعَةُ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله عليه وآله وسلم) النِّساءَ أَنْ يَغْمِسَ يَدَهُ فى إِناء فيهِ ماءٌ ثُمَّ يُخْرِجُها وَ تَغْمِسُ النِّساءُ بِأَيْديهِنَّ فى ذلِكَ الاِْناءِ بِالاِْقْرارِ وَ الاِْيمانِ بِاللّهِ وَ التَّصْديقِ بِرَسُولِهِ عَلى ما أَخَذَ عَلَيْهِنَّ.

بيعت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) با زنان اين چنين بود كه آن حضرت دستش را در ظرف آبى فرو مىبرد و بيرون مىآورد و زنان ]نيز[ با اقرار و ايمان به خدا و رسولش، دست در آن ظرف آب فرو مىكردند، به قصد تعهّد آنچه بر آنها لازم بود.

4 قطع نعمت، نتيجه ناسپاسى

لا يَنْقَطِعُ الْمَزيدُ مِنَ اللّهِ حَتّى يَنْقَطِعَ الشُّكْرُ مِنَ الْعِبادِ.

افزونى نعمت از جانب خدا بريده نشود تا آن هنگام كه شكرگزارى از سوى بندگان بريده شود.

5 تأخير در توبه

تَأخيرُ التَّوْبَةِ إِغْتِرارٌ وَ طُولُ التَّسْويفِ حَيْرَةٌ، وَ الاِْعْتِذارُ عَلَى اللّهِ هَلَكَةٌ وَ الاِْصْرارُ عَلَى الذَّنْبِ أَمْنٌ لِمَكْرِ اللّهِ «فَلا يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاَّ

الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ».

(سوره اعراف، آيه 99)به تأخير انداختن توبه نوعى خودفريبى است، و وعده دروغ دادن نوعى سرگردانى است، و عذرتراشى در برابر خدا نابودى است، و پا فشارى بر گناه آسودگى از مكر خداست.

«از مكر خدا آسوده نباشند جز مردمان زيانكار.»

6 نامه امام جواد به دوستش

كَتَبَ إِلى بَعْضِ أَوْلِيائِهِ: أَمّا هذِهِ الدُّنْيا فَإِنّا فيها مُغْتَرَفُونَ وَ لكِنْ مَنْ كانَ هَواهُ هَوى صاحِبِهِ وَ دانَ بِدينِهِ فَهُوَ مَعَهُ حَيْثُ كانَ وَ الاْخِرَةُ هِىَ دارُ الْقَرارِ.

امام جواد(عليه السلام) به يكى از دوستانش نوشت: امّا در اين دنيا ما زير فرمان ديگرانيم، ولى هر كه خواسته او خواسته امامش و متديّن به دين او باشد، هر جا كه باشد با اوست و دنياى ديگر سراى جاودان است.

7 مسئوليت گوش دادن

مَنْ أَصْغى إِلى ناطِق فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإِنْ كانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللّهَ وَ إِنْ كانَ النّاطِقُ يَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إِبْليسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْليسَ.

هر كه گوش به گويندهاى دهد به راستى كه او را پرستيده، پس اگر گوينده از جانب خدا باشد در واقع خدا را پرستيده و اگر گوينده از زبان ابليس سخن گويد، به راستى كه ابليس را پرستيده است.

8 پسنديدن، در حكمِ پذيرفتن

مَنْ شَهِدَ أَمْرًا فَكَرِهَهُ كانَ كَمَنْ غابَ عَنْهُ، وَ مَنْ غابَ عَنْ أَمْر فَرَضِيَهُ كانَ كَمَنْ شَهِدَهُ.

كسى كه در كارى حاضر باشد و آن را ناخوش دارد، مانند كسى است كه غايب بوده، و هر كه در كارى حاضر نباشد، ولى بدان رضايت دهد، مانند كسى است كه خود در آن بوده است.

9 نوشته امام جواد(عليه السلام)

إِنَّ أَنْفُسَنا وَ أَمْوالَنا مِنْ مَواهِبِ اللّهِ الْهَنيئَةِ وَ عَواريهِ الْمُسْتَوْدَعَةِ يُمَتِّعُ بِما مَتَّعَ مِنْها فى سُرُور وَ غِبْطَة وَ يَأْخُذُ ما أَخَذَ مِنْها فى أَجْر وَ حِسْبَة فَمَنْ غَلَبَ جَزَعُهُ عَلى صَبْرِهِ حَبِطَ أَجْرُهُ وَ نَعُوذُ بِاللّهِ مِنْ ذلِكَ.

حضرت جوادالأئمّه(عليه السلام) به خطّ خود نوشت:جان و دارايى ما از بخششهاى گواراى خداست و عاريه و سپرده اوست، هر آنچه را كه به ما ببخشد، مايه خوشى و شادى است و هر آنچه را بگيرد، اجر و ثوابش باقى است.

پس هر كه جزعش بر صبرش غالب شود اجرش ضايع شده و از اين ]صفت[ به خدا پناه مىبريم.

10 دوستى با دوستان خدا و دشمنى با دشمنان خدا

أَوْحَى اللّهُ إِلى بَعْضِ الاَْنْبِياءِ: أَمّا زُهْدُكَ فِى الدُّنْيا فَتُعَجِّلُكَ الرّاحَةَ، وَ أَمّا إِنْقِطائُكَ إِلَىَّ فَيُعَزِّزُكَ بى، وَ لكِنْ هَلْ عادَيْتَ لى عَدُوًّا وَ والَيْتَ لى وَلِيًّا.

خداوند به يكى از انبيا وحى كرد: امّا زهد تو در دنيا شتاب در آسودگى است و امّا رو كردن تو به من، مايه عزّت توست، ولى آيا با دشمن من دشمنى، و با دوست من دوستى كردى؟

11 موعظهاى جامع

تَوَسَّدِ الصَّبْرَ وَ أَعْتَنِقِ الْفَقْرَ وَ ارْفَضِ الشَّهَواتِ وَ خالِفِ الْهَوى وَ اعْلَمْ أَنَّكَ لَنْ تَخْلُوَ مِنْ عَيْنِ اللّهِ فَانْظُرْ كَيْفَ تَكُونُ.

صبر را بالش كن، و فقر را در آغوش گير، و شهوات را ترك كن، و با هواى نفس مخالفت كن و بدان كه از ديده خدا پنهان نيستى، پس بنگر كه چگونهاى.

12 پاسخ به يك سؤال فقهى

قالَ الْمَأْمُونُ لِيَحْيَى بْنِ أَكْثَمَ: إِطْرَحْ عَلى أَبى جَعْفَر مُحَمَّدِ بْنِ الرِّضا(عليهما السلام) مَسأَلَةً تَقْطَعُهُ فيها.

فَقالَ يا أَبا جَعْفَر ما تَقُولُ فى رَجُل نَكَحَ امْرَأَةً عَلى زِنًا أَيَحِلُّ أَنْ يَتَزَوَّجَها؟ فَقالَ(عليه السلام): يَدَعُها حَتّى يَسْتَبْرِئَها مِنْ نُطْفَتِهِ وَ نُطْفَةِ غَيْرِهِ، إِذْ لا يُؤْمَنُ مِنْها أَنْ تَكُونَ قَدْ أَحْدَثَتْ مَعَ غَيْرِهِ حَدَثًا كَما أَحْدَثَتْ مَعَهُ.

ثُمَّ يَتَزَوَّجُ بِها إِنْ أَرادَ، فَإِنَّما مَثَلُها مَثَلُ نَخْلَة أَكَلَ رَجُلٌ مِنْها حَرامًا ثُمَّ اشْتَريها فَأَكَلَ مِنْها حَلالاً فَانْقَطَعَ يَحْيى.

مأمون به يحيى بن اكثم گفت:مسـألهاى براى ابى جعفر (امام محمّد تقى) عنوان كن كه در آن بمـاند و پـاسخى نتواند! آن گاه يحيى گفت: اى اباجعفر! چهگويى درباره مردى كه با زنى زنا كرده، آيا رواست كه او را به زنى گيرد؟امام(عليه السلام) در پاسخ فرمود: او را وانهد تا از نطفه وى و نطفه ديگرى پاك گردد، زيرا بعيد نيست كه با ديگرى همآميزش كرده باشد.

پس از آن، اگر خواست او را به زنى گيرد، زيرا كه مَثَل او مانند مَثَل درخت خرمايى است كه مردى به حرام از آن خورده، سپس آن را خريده و به حلال از آن خورده است.

يحيى درمانده شد !

13 عالمانِ غريب

أَلْعُلَماءُ غُرَباءُ لِكَثْرَةِ الْجُهّالِ.

عالمان، به سببِ زيادى جاهلان، غريباند!

14 در جواب يك معمّاى فقهى

يا أَبا مُحَمَّد ما تَقُولُ فى رَجُل حَرُمَتْ عَلَيْهِ امْرَأَةٌ بِالْغَداةِ وَ حَلَّتْ لَهُ ارْتِفاعَ النَّهارِ وَ حَرُمَتْ عَلَيْهِ نِصْفَ النَّهارِ، ثُمَّ حَلَّتْ لَهُ الظُّهْرَ ثُمَّ حَرُمَتْ عَلَيْهِ الْعَصْرَ، ثُمَّ حَلَّتْ لَهُ المَغْرِبَ، ثُمَّ حَرُمَتْ عَلَيْهِ نِصْفَ اللَّيلِ ثُمَّ حَلَّتْ لَهُ الْفَجْرَ، ثُمَّ حَرُمَتْ عَلَيْهِ ارتِفاعَ النَّهارِ، ثُمَّ حَلَّتْ لَهُ نِصْفَ النَّهارِ؟ فَبَقِىَ يَحْيى وَ الفُقَهاءُ بُلْسًا خُرْسًا!فَقالَ الْمَأْمُونُ: يا أَبا جَعْفَر أَعَزَّكَ اللّهُ بَيِّنْ لَنا هذا؟ فَقالَ(عليه السلام): هذا رَجْلٌ نَظَرَ إِلى مَمْلُوكَة لا تَحِلُّ لَهُ، إِشْتَريها فَحَلَّتْ لَهُ.

ثُمَّ أَعْتَقَها فَحَرُمَتْ عَلَيْهِ، ثُمَّ تَزَوَّجَها فَحَلَّتْ لَهُ، فَظاهَرَ مِنْها فَحَرُمَتْ عَلَيْهِ.

فَكَفَّرَ الظِّهارَ فَحَلَّتْ لَهُ، ثُمَّ طَلَّقَها تَطْليقَةً فَحَرُمَتْ عَلَيْهِ، ثُمَّ راجَعَها فَحَلَّتْ لَهُ، فَارْتَدَّ عَنِ الاِْسْلامِ فَحَرُمَتْ عَلَيْهِ، فَتابَ وَ رَجَعَ إِلَى الاِْسْلامِ فَحَلَّتْ لَهُ بِالنِّكاحِ الاَْوَّلِ، كَما أَقَرَّ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله عليه وآله وسلم) نِكاحَ زَيْنَبَ مَعَ أَبِى الْعاصِ بْنِ الرَّبيعِ حَيْثُ أَسْلَمَ عَلَى النِّكاحِ الاَْوَّلِ.

امام جواد(عليه السلام) به يحيى بن اكثم فرمود:اى ابا محمّد! چه گويى درباره مردى كه بامداد زنى بر وى حرام بود و روز كه برآمد بر او حلال شد، نيمه روزش حرام شد و هنگام ظهرش حلال گرديد و وقت عصر بر او حرام شد و مغربش حلال گرديد و نيمهشب بر او حرام شد و سپيدهدم بر وى حلال شد و روز كه برآمد بر او حرام شد و نيمه روز بر او حلال گرديد.

يحيى و ديگر فقها در برابر او حيران گرديده و از كلام باز ماندند!مأمون گفت: يا اباجعفر! خداى عزيزت بدارد.

اين مسأله را براى ما بيان كن.

امام(عليه السلام) فرمود:اين مردى است كه به كنيزك ديگرى نگاه كرده و او را خريده و بر وى حلال شده، سپس آزادش كرده و بر او حرام شده سپس او را به زنى گرفته و بر او حلال شده و ظهارش كرده و بر او حرام شده و كفارّه ظهار داده و حلال شده و سپس يك بار طلاقش داده و حرام شده، سپس به او رجوع كرده و حلال شده، پس آن مرد از اسلام برگشته و زن بر او حرام شده و باز توبه كرده و به اسلام برگشته و به همان نكاح سابق بر او حلال شده، چنان كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) زينب را به ابىالعاص بن ربيع كه مسلمان شد، به همان نكاح اوّل تسليم نمود.

15 پاسخ مبسوط امام جواد به يك سؤال فقهىِ حجّ

قالَ الْمأْمُونُ: يا يَحْيى سَلْ أَبا جَعْفَر عَنْ مَسْأَلَة فِى الْفِقْهِ لِتَنْظُرَ كَيْفَ فِقْهُهُ؟ فَقالَ يَحْيى: يا أَبا جَعْفَر أَصْلَحَكَ اللّهُ ما تَقُولُ فى مُحْرِم قَتَلَ صَيْدًا؟ فَقالَ أَبُو جَعْفَر(عليه السلام):قَتَلَهُ فى حِلٍّ أَوْ حَرَم، عالِمًا أَوْ جاهِلاً، عَمْدًا أَوْ خَطَأً، عَبْدًا أَوْ حُرًّا صَغيرًا أَوْ كَبيرًا، مُبْدِئًا أَوْ مُعيدًا، مِنْ ذَواتِ الطَّيْرِ أَوْ غَيْرِهِ؟مِنْ صِغارِ الطَّيْرِ أَوْ كِبارِهِ.

مُصِرًّا أَوْ نادِمًا بِاللَّيْلِ أَوْ فى أَوْكارِها أَوْ بِالنَّهارِ وَ عَيانًا، مُحْرِمًا لِلْحَجِّ أَوْ لِلْعُمْرَةِ؟قالَ : فَانْقَطَعَ يَحْيى إِنْقِطاعًا لَمْ يَخْفَ عَلى أَحَد مِنْ أَهْلِ الَْمجْلِسِ إِنْقِطاعُهُ وَ تَحَيَّرَ النّاسُ عَجَبًا مِنْ جَوابِ أَبِى جَعْفَر(عليه السلام)..

..فَقالَ الْمأْمُونُ: يا أَبا جَعْفَر إِنْ رَأَيْتَ أَنْ تُعَرِّفَنا ما يَجِبُ عَلى كُلِّ صِنْف مِنْ هذِهِ الاَْصْنافِ فى قَتْلِ الصَّيْدِ؟فَقالَ(عليه السلام): إِنَّ الُمحْرِمَ إِذا قَتَلَ صَيْدًا فِى الْحِلِّ وَ كانَ الصَّيْدُ مِنْ ذَواتِ الطَّيْرِ مِنْ كِبارِها فَعَلَيْهِ الْجَزاءُ مُضاعَفًا.و َ إِنْ قَتَلَ فَرْخًا فِى الْحِلِّ فَعَلَيْهِ حَمَلٌ قَدْ فُطِمَ فَلَيْسَتْ عَلَيْهِ الْقيمَةُ لاَِنـَّهُ لَيْسَ فِى الْحَرَمِ.و َ إِذا قَتَلَهُ فِى الْحَرَمِ فَعَلَيْهِ الْحَمَلُ وَ قيمَةُ الْفَرْخِ.و َ إِنْ كانَ مِنَ الْوَحْشِ فَعَلَيْهِ فى حِمارِ الْوَحْشِ بَقَرَةٌ وَ إِنْ كانَ نَعامَةً فَعَلَيْهِ بَدَنَةٌ.

فَإِنْ لَمْ يَقْدِرْ فَإِطْعامُ سِتّينَ مِسْكينًا.

فَإِنْ لَمْ يَقْدِرْ فَلْيَصُمْ ثَمانِيَةَ عَشَرَ يَوْمًا.و َ إِنْ كانَ بَقَرَةً فَعَلَيْهِ بَقَرَةٌ، فَإِنْ لَمْ يَقْدِرْ فَلْيُطْعِمْ ثَلاثينَ مِسْكينًا، فَإِنْ لَمْ يَقْدِرْ فَلْيَصُمْ تِسْعَةَ أَيّام.و َ إِنْ كانَ ضَبْيًا فَعَلَيْهِ شاةٌ، فَإِنْ لَمْ يَقْدِرْ فَلْيُطْعِمْ عَشَرَةَ مَساكينَ، فَإِنْ لَمْ يَجِدْ فَلْيَصُمْ ثَلاثَةَ أَيّام.