• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

خودنمائى است، و نتيجه اش سركشى و طغيان.
عزّت نفس، مبدأش توكّلِ علَى الله و اعتماد بر حق تعالى ، و غايتش خداست، و ثمره اش ترك غير.

فصل سوم: [ شرح صدر و ضيق صدر]

براى تواضع و تكبّر، موجبات و اسباب بسيارى است كه از جمله آنها شرح صدر و ضيق آن است. انسانى كه داراى شرح صدر باشد، هر چه از كمال و جمال و مال و منال و دولت و حَشَم در خود ببيند، به آن اهميّت ندهد و در نظرش بزرگ و مهم نيايد. سعه وجود چنين انسانى، به قدرى است كه بر تمام واردات قلبى غلبه كند و از ظرف وجودش، هيچ چيز لبريزى نكند. اين سعه صدر، از معرفت حق تعالى پيدا شود؛ [ و] قلب را به مقام اطمينان و طمأنينه رساند.
ياد حق تعالى دل را از منازل و مناظر طبيعت منصرف كند، و تمام جهان و جهانيان را از نظر او بيندازد، و همّتش به مرتبه اى رسد كه تمام عوالم وجود در پيش نظرش نيايد. پس، هر چه واردات قلبى پيدا كند، دامن گير او نشود و خود را به واسطه آنها بزرگ و بزرگوار نشمارد. و هر چه غير از حق و آثار اوست، در نظرش كوچك باشد. اين خود، منشأ تواضع براى حق شود، و به تبعْ براى خلق؛ زيرا خلق را نيز از حق بيند. همين، منشأ عزّت نفس و بزرگوارى هم شود؛ زيرا روح تملّق كه از نفع طلبى و خودخواهى پيدا شود، در او نيست.
پس، خداخواهى سعه صدر آورد، و سعه صدر تواضع و عزّت نفس. در مقابل، خودخواهى و خودبينى هم از ضيق صدر است و هم ضيق صدر آورد. و آن مبدأ تكبّر است؛ زيرا چون ضعفِ قابليّت و ضيق صدر داشت، هر چه در خود ببيند در نظرش بزرگ شود و به آن تدلّل و بزرگى كند، در عين حال چون اسير نفس است، براى رسيدن به مقاصد آن، پيش اهل دنيا - كه مورد طمع اوست - ذلّت و خوارى كشد و تملّقها گويد.
بلكه مبدأ همه مبادى در كمالاتْ معرفة الله است و ترك نفس؛ و مبدأ همه نقايص و سيّئاتْ حبّ نفس و خودخواهى، و راه اصلاح تمام مفاسد، اقبال به حق است و ترك هواهاى