• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

و مفتقر است، نتواند رفع احتياج ما كند. و همه اين شعر را كه از لسان فطرت صادر شده، به لسان حال و ذات و فطرت مى خوانند:

  • ذات نايافته از هستى بخش كى تواند كه شود هستى بخش(408)

  • كى تواند كه شود هستى بخش(408) كى تواند كه شود هستى بخش(408)

پس معلوم شد توجه ناقص به كاملِ مطلق براى رفع نقص و احتياج او فطرى و جبلّى است، و توكل از جنود عقل و از لوازم فطرت مخموره است.
چون حقيقت حرص، عبارت است از شدّت تَوَقان نفس به دنيا و شؤون آن، و كثرت تمسّك به اسباب و توجّه قلب به اهل دنيا لازمه آن است و خود آن لازم جهل به مقام مقدّس حق (جلّ و علا) و قدرت كامله و عطوفت و رحمت آن است. پس چون محتجب از حق است و متوجه به اسباب عاديه، و نظر استقلال به اسباب دارد، متشبّث به آنها شود - عملاً و قلباً - و منقطع از حق گردد. پس طمأنينه و وثوق از نفس برود و اضطراب و تزلزل جايگزين آن گردد. و چون از اسباب عاديه حاجت آن روا نشود و آتش روشن آن خاموش نگردد، حالت اضطراب و توقان و تمسك و تشبّث به دنيا و اهل آن، روز افزون شود تا آنجا كه انسان را بكلّى در دنيا فرو برد و غرق كند.
معلوم است خود حرص و لازم و ملزوم آن از احتجاب فطرت و از جنود جهل و ابليس است، و خود آن شرّ و از لوازم شرّ است و منتهى به شرّ شود، و كمتر چيزى انسان را مثل آن به دنيا نزديك، و از حق تعالى و تمسّك به ذات مقدّسش دور و مهجور نمايد.

فصل ششم: مدح توكّل و ذمّ حرص از طريق نقل

خداى تعالى در سوره انفال فرمايد در وصف مؤمنين:
«إنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ إذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إيْمَاناً وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ *... اُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً»(409).
مؤمنان آنهايى هستند كه داراى اين چند صفت باشند و غير اينها مؤمن نيستند. از آن