• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

مقصد دوم - كه عرضى و تبعى است - تنفر دادن فطرت از شجره خبيثه دنيا و طبيعت كه اُمّ النقايص و اُمّ الأمراض است و بسيارى از مسائل ربوبيّات، و عمده دعوتهاى قرآنى و مواعظ الهيّه و نبويّه و ولويّه، و عمده ابواب ارتياض و سلوك، و كثيرى از فروع شرعيات از قبيل صوم و صدقات واجبه و مستحبّه، و تقوا و ترك فواحش و معاصى به آن رجوع كند.
اين دو مقصد، مطابق نقشه فطرت است، چنانكه دانستى كه در انسان دو فطرت است: فطرت عشق به كمال، و فطرت تنفر از نقص. پس جميع احكام شرايع مربوط به فطرت است و براى تخلّص فطرت از حُجُب ظلمانيّه طبيعت است.

فصل سوم: فطرت مخموره وزير عقل و فطرت محجوبه وزير جهل است

عشق به كمال مطلق، كه از آن منشعب شود عشق به علم مطلق و قدرت مطلقه و حيات مطلقه و اراده مطلقه و غير ذلك از اوصاف جمال و جلال، در فطرت تمام عائله بشر است، و هيچ طايفه اى از طايفه ديگر، در اصل اين فطرت ممتاز نيستند، گرچه در مدارج و مراتب فرق داشته باشند، لكن به واسطه احتجاب به طبيعت و كثرت، و قلّت حُجُب، و زيادى و كمى اشتغال به كثرت، و دلبستگى به دنيا و شعب كثيره آن، در تشخيص كمال مطلق، مردم مفترق و مختلف شدند.
و آنچه كه اختلاف محيطها و عادات و مذاهب و عقايد و امثال آن، در سلسله بشر تأثير نموده، در تشخيص متعلَّق فطرت و مراتب آن تأثير نموده، و ايجاد اختلافات كثيره عظيمه نموده، نه در اصل آن.
مثلاً، آن فيلسوف عظيم الشأن كه عشق به فنون فلسفه دارد و همه عمر خود را صرف در فنون كثيره و ابواب و شعب متفنّنه آن مى كند، با آن سلطان و پادشاه كه به سعه نطاق سلطنت خود مى كوشد و در راه آن رنجها مى برد و عشق به نفوذ قدرت و سلطنت خود دارد، و آن تاجر كه عشق به جمع ثروت و مال و منال دارد، در اصلِ عشق به كمال، فرق ندارند؛ لكن هر يك تشخيص كمال را در آن منظور خود دارند.
اين اختلاف و تشخيص از احتجاب فطرت است؛ زيرا اين خطا در مصداق محبوب است، و اين از عادات و اطوار مختلفه و تربيتها و عقايد متشتّته پيدا شده و هر يك به اندازه