• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

و ديگر تبعى، كه اين دو فطرت، بُراق سير و رفرف عروج اوست به سوى مقصد و مقصود اصلى، و آن دو فطرت، اصل و پايه جميع فطرياتى است كه در انسان مخمَّر است و ديگر فطريات، شاخه ها و اوراق آن است.
يكى از آن دو فطرت - كه سِمَت اصليّت دارد - فطرت عشق به كمال مطلق و خير و سعادت مطلقه است كه در كانون جميع سلسله بشر، از سعيد و شقى و عالم و جاهل و عالى [ و] دانى، مُخمَّر و مطبوع است. و اگر در تمام سلسله بشر، انسان تفحّص و گردش كند و جميع طوايف متشتّته و اقوام متفرقه در عالم را تفتيش كند، يك نفر را نيابد كه به حسب اصل جبلّت و فطرت، متوجه به كمال و عاشق خير و سعادت نباشد.
مقصود از فطريات، امورى است كه بدين مثابه باشد و از اين جهت، احكام فطرت از أبدهِ بديهيات و از اوضح واضحات خواهد بود و اگر چيزى چنين نشد از فطريات نخواهد بود.
ديگرى از آن دو فطرت، كه سِمَت فرعيّت و تابعيّت دارد، فطرت تنفُّر از نقص و انزجار از شر و شقاوت است كه اين مُخمَّر بالعرض است. و به تبع آن فطرت عشق به كمال، تنفُّر از نقص نيز مطبوع و مُخمَّر در انسان است.
اين دو فطرت، كه ذكر شد، فطرت مخموره غير محجوبه است كه محكوم احكام طبيعت نشده و وجهه روحانيت و نورانيت آنها باقى است. اگر فطرت متوجه به طبيعت شد و محكوم آن گرديد و محجوب از روحانيت و عالم اصلى خود شد، مبدأ جميع شرور و منشأ جميع شقاوت و بدبختيهاست، كه تفصيل آن بيايد.
پس مقصود از خير - كه وزير عقل است و جميع جنود عقليه در ظلّ توجه و تصرف آن است - فطرت مخموره متوجه به روحانيت و مقام اصلى خود است و از شر - كه وزير جهل و همه جنود جهل از طفيل آن است - فطرت محكومه طبيعت و محجوبه به احكام آن است.

فصل دوم: توضيح اين مقصود

براى قلب، كه مركز حقيقت فطرت است، دو وجهه است: يكى وجهه به عالم غيب و روحانيّت؛ و ديگر، وجهه به عالم شهادت و طبيعت.