• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

حال

مثال:

1ـ مفعول مطلق تأکيدي: قُمْتَ قياماً.

2ـ مفعول مطلق نوعي: قُمْتُ قيامَ الأميرِ.

3ـ مفعول مطلق عددي: ضَرَبْتُ زيداً ضَرْبَتَينِ.

حال غالباً اسم مشتقّي است که هيأت و چگونگي صاحب خود را بيان مي کند.

حال منصوب است و در جواب سؤال «در چه حالي؟»، «چگونه؟»، «به چه کيفيتي؟» مي آيد.

مثال1: جاءَ زَيدٌ راکِباً.

ترکيب: جاءَ: فعل و عامل در حال، زيدٌ: فاعل و ذولاحال، راکباً حال.

مثال2: رَکِبْتُ الفَرَسَ مُسَرَّجاً.

ترکيب: رَکِبْتُ: فعال و فاعل و عامل در حال، الفَرَسَ: مفعول به و ذوالحال، مسرَّجاً: حال.

تقديم حال بر عامل خود: اگر حال صدارت طلب باشد لازم است بر عامل خود مقدم شود.

مثال: کَيفَ جاءَ زيدٌ؟ ترکيب:کَيفَ: اسم استفهام، مبني بر فتح، محلّاً منصوب، حال، جاءَ: فعل و عامل در حال، زيد: فاعل و ذوالحال.