[درس 52 - يكشنبه: 15/12/78] بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
ادّله فرع دوم:
كلام در عَرضهى طعام مسموم بود، گفتيم كه در اين مسأله سه فرع وجوددارد؛ فرع اول اين بود كه شخصى طعام مسمومى را نزد ديگرى گذارده و طرف با علم و اختيار آن غذا را بخورد كه بحث آن گذشت. فرع دوم اين است كه طرف نمىداند كه اين طعام كشندهاست و از روى جهل آن را تناول كردهاست كه در اين باب مختصرى صحبت كرديم و امروز مسأله را عميقا بحث مىكنيم.
إجماع
مرحوم محقق در اين مورد مىفرمايند: قود و قصاص ثابت است كه البته مرادشان ضمان است چون در بعضى از صور، اين ضمان، بالقود و در بعضى از صور بالديه است. مرحوم صاحب جواهر در ذيل كلام ايشان، "ثبتالقود" مىفرمايند:" عندنا". تعبير عندنا حكايت از اجماع مىكند كه اگر اجماعى در مسأله باشد ديگر نيازى به استدلال و دقت عقلى و تمسك به وجوهى كه ذكرشده نيست ولى اين نقل اجماع به نظر عجيب مىآيد زيرا اولا احدى غير از ايشان تا آنجايى كه مراجعه شد چه از متقدمين و چه از متأخرين نقل اجماع ننمودهاست. ثانيا بسيارى از قدما كه اتفاق آنها به معناى تحقق اجماع است اصلا مسأله را طرحنكردهاند و بعلاوه شيخ طوسى (رَحَمهُ الله) كه خود از قدما بوده و اعرف به آراء آنان مىباشد فرمايششان صريح در وجود اختلاف در مسأله است. زيرا ايشان در يكى از شقوق اين مسأله كه شخصى سم را با طعام خود مخلوط كند مىفرمايند: دو قول وجوددارد. عبارت ايشان اين است و اما ان لم يعلمه فقدمه عليه او ناوله فاكل منه قال قومٌ: عليه القود لانه لم يختر شرب ذلك. بدليل انه لو علم به لم يأكله و قال آخرون: لا قود عليه لانه الذى اكل باختياره...
پس اجماعى در مسأله وجودندارد. ممكن است مراد صاحب جواهر از كلمه عندنا اين باشد كه آن قاعده اساسى كه همه اين صور مبتنى بر آن مىباشد مجمعٌعليها است يعنى همان طور كه كرارا گفتيم: اگر كسى قصد قتل داشتهباشد يا از وسيلهاى كه غالبا قتاله است استفادهكند، عمد است و قصاص دارد و چون اين مورد را منطبق بر آن قاعده دانستهاند و آن قاعده مجمعٌعليها مىباشد پس اين مسأله هم مجمعٌعليها است.
بهرحال اكنون كه اجماعى در مسأله نداريم بايد به استدلال بپردازيم و چون دليل لفظى و اجتهادى در مسأله وجودندارد بايد با اعتبارات عقلى مسأله را تمام كنيم، فقهاى متأخر كه مسأله را مطرحكردهاند كمتر استدلال واضح و مبسوطى اقامه نمودهاند البته در كلمات شيخ و علامه و محقق استدلالى ذكرشدهاست لكن ديگران يا اصلا مسأله را مطرح نكردهاند و يا آن را مفروغ عنها دانسته و محتاج استدلال نديدهاند ولى اينطور نيست، مسأله نياز به اثبات دارد چون ممكن است اينطور به ذهن برسد كه چرا ما طعام دهنده را كه مباشر قتل نيست و بين او و قتل اراده آكل واسطه شدهاست، ضامن بدانيم؟ زيرا فرض بر اين است كه مسبب، خورنده طعام را اجبار نكرده بلكه طعامى را نزد او گذارده و او هم با اراده خود آنرا خوردهاست پس دليل ضمان طعام دهنده چيست؟
استدلال فقهاء در مسأله
مرحوم محقق اين طور استدلال كردهاند كه انّ حكم المباشره سقط بالغرور يعنى درست است كه آكل طعام، خودش غذا را خورده و در نتيجه مباشر قتل خود مىباشد اما حكم اين مباشرت بخاطر اينكه جاهل بوده و فريبخورده، ساقط است.
مرحوم علامه در قواعد تعبير را عوض كرده و مىفرمايند ان المباشرة ضعفت بالغرور كه ظاهرا نظرشان اين است كه جهل آكل موجب مىشود كه سبب قوت پيداكند و اقوى از مباشر گردد كه اگر مرادشان از ضعف مباشرت اين مطلب باشد معناى محصّلى است و الا ضعف مباشرت معناى صحيحى ندارد زيرا ما مباشرت قويه و ضعيفه نداريم.
اما استدلال مرحوم شيخ اين است لانه لم يختر شرب ذلك ايشان مدار استدلال را روى مباشرت نياوردهاند مانند محقق و علامه بلكه اختيار را نفىكرده و مىگويند اين شخص مختار نيست يعنى مثل مكرَه است و اينتعبير دلنشينترى است زيرا بهرحال اين شخص، مباشر است لكن هرچند ظاهرا با اراده و اختيار غذا را تناولكرده ولى در حقيقت اختيارنكردهاست.
شبيه همين استدلال از فرمايشات مرحوم فخرالمحققين استفاده مىشود ايشان در شرح عبارت والد بزرگوارشان در فرع بعد كه كسى طعام مسموم را در اتاق فردى گذارده و او هم بى خبر آن غذا را تناولنمودهاست (و مرحوم علامه احتمالمىدهند كه در اين صورت ضمان نباشد) استدلالى ذكرمىكنند كه از آن استدلال مىتوان استدلال ايشان بر مانحنفيه را بدست آورد، ايشان مىفرمايند: لانه لم يلجأه الى الاكل فلم يلزمه القصاص يعنى چون آكل را مجبور نكردهاست پس قصاص ندارد از اين استدلال مىتوان بدست آورد كه در مانحنفيه ايشان كه قائل به قصاص هستند گويا آكل را ملجأ و مجبور مىدانند.
بهرحال پس از نقل استدلال اين بزرگان مىخواهيم بيان معقولى براى مسأله پيداكنيم چون ممكن است گفته شود: بهرحال، طعام گذارنده طعام را در حلق مجنىّعليه نريخته و تهديد يا اجبارش هم نكردهاست پس چرا بايد قصاص شود؟ در اينجا بايد گفت كه در حدوث اين واقعه دو فعل وجوددارد كه با انضمام آنها جنايت حاصل شدهاست يك فعل، فعل شخص مباشر است كه غذاى مسموم را در دهان خود گذارده است و يك فعل هم فعل غير است كه سبب بوده و غذاى مسموم را جلوى مجنىعليه گذاشتهاست. حال آيا تأثير اين دو فعل در تحقق جنايت چگونه است؟ اگر فعلى كه اقرب به قتل است يعنى خوردن، فعل اختيارى كاملى باشد، نوبت ضمان به فعل ديگرى نمىرسد، چون در باب ضمان اينطور است كه اگر دو اراده متواليه وجوددارد، ارادهاى كه اقرب به جنايت است مسئولٌعنها است. با دقت در مسأله بدستمىآيد كه آكل اگرچه با اراده و اختيار غذا را خورده اما اين اراده و اختيار به خاطر جهل به حقيقت، در حكم عدم اراده و عدم اختيار است؛ پس نمىتوانگفت كه اين قتل نتيجه فعل اختيارى آكل است. بديهى است هر فعلى متوجه به نتيجه و هدفى است كه آن فعل براى آن انجاممىگيرد پس اگر فعلى از كسى سرزد و نتيجهاى كه بر آن فعل مترتب مىشود بر فاعل پوشيدهبود، نمىشود گفت كه آن فعل بلحاظ آن نتيجه، فعل اختيارى است.
براى روشن شدن مطلب چند مثال مىزنيم، فرض بفرماييد كه فردى مشغول تمرين تيراندازى است و به آماجهاى تصويرى تيراندازى مىكند، ديگرى شخصى را بدون اطلاع تيرانداز، با دست و دهان بسته پشت آن آماج نگه مىدارد، شخص تيرانداز گرچه عن ارادةٍ تيرمىاندازد اما به خاطر تمرين، تيراندازىمىكند و متوجه قتل نفس نيست پس اگر بگويند كه اين شخص عن اختيارٍ مجنىعليه را نكشتهاست حرف درستى است زيرا اگرچه او مريد بود و اختيار داشت اما اين فعل را بلحاظ نتيجه خاصى كه بر آن مترتب مىشود اختيار كرده نه به خاطر نتيجه ديگرى كه از آن اطلاع نداشت و فرض هم بر اين است كه اين بىخبرى او عن تقصيرٍ نيست بنابراين آنكسى كه مجنى عليه را پشت آماج نگاه داشته ضامن است چون او موجب شد كه اراده تيزانداز كلاارادة شود.
مثال ديگر، كسى يك تله انفجارى درستمىكند و در جعبه يا پاكتى گذارده و براى شخصى مىفرستد و او آن جعبه را بازمىكند و در اثر بازكردن، جعبه منفجر و وى به قتل مىرسد در اينجا به حسب ظاهر آن كسى كه جعبه را بازنموده يعنى مجنىعليه سبب قتل است اما آيا واقعا همين طور است؟ يا قاتل آن كسى است كه اين بسته انفجارى را تهيه و براى او فرستاده است زيرا ارادهاى كه بر عمل بازكننده جعبه حاكم است در حكم عدم اراده و عدم اختيار است، و به تعبير ديگر همان ملاك كه در سقوط اثر و ضمان از فعل مكرَه وجوددارد در اينجا هم هست در باب اكراه، اراده مكرَه مغلوب اراده مكرِه است (البته اكراه در قتل مستثنى است زيرا كسى حق ندارد عن اكراهٍ ديگرى را به قتل برساند كه در جاى خود بحث خواهد شد) عين همان ملاك در اينجا نيز وجوددارد يعنى اراده مباشر در اينجا مغلوب اراده مسبب است به جهت جهلى كه او بر مباشر تحميل نموده است پس در مانحنفيه كه مسبب، چيزى را خفاءً در اين غذا گذارده و عمل او موجب شده تا واقعيت امر براى شخص مباشر مجهول باشد پس در حقيقت او عامل جهل و غفلت و در نتيجه فريب مباشر مىباشد و اختيارى كه از اين جهل ناشى شده مغلوب اراده و اختيار جانى است. و از اينجا مىشود فهميد كه (همانطور كه مرحوم صاحب جواهر و ديگران فرمودهاند) بين اينكه جانى غذاى خودش يا غذاى مجنىعليه را نزد او گذارده باشد فرقى نيست هرچند اين تفصيل در فرمايش شيخ (رَحَمهُ الله) وجوددارد.
بنابراين حكم مسأله، روشنشد، چه به تعبير محقق (رَحَمهُ الله) كه بگوييم سقط حكم المباشره و چه به تعبير علامه (رَحَمهُ الله) ان المباشرة ضعفت و چه به تعبير شيخ (رَحَمهُ الله) كه از همه اينها بهتر است، لانه لم يختر شرب ذلك به نظر ما اين استدلال، استدلال متين و درستى است اما مرحوم آقاى خويى به صدق عرفى استدلالكردهاند و ما ابايى نداريم از اينكه در مواردى صدق عرفى مطابق با واقع است مانند مسأله مورد بحث. اما اينكه صدق عرفى يك مناط تام براى حكم به ضمان در همه موارد باشد، قابل تصديق نيست. زيرا در مواردى، صدق عرفى هست و قتل را به كسى نسبت مىدهند در حالى كه شرعا اين طور نيست زيرا عرف مسامح است. پس بهطور كلى نمىتوان گفت كه هرجا عرف، شخصى را قاتل بداند قتل عمد است اما در مانحنفيه حكم عرف كه دهنده طعام مسموم را قاتل مىداند، مورد قبول است.