پنج شنبه 28 تير 1403 - 9 محرم 1446 - 18 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
مقتضاى اصول عمليه در شك بين نفسيت و غيريت
تدریس استاد
متن
40 مقتضاى اصول عمليه در شك بين نفسيت و غيريت 386
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
مقتضاى اصول عمليه در شك بين نفسيت و غيريت
در جايى كه امر دائر بين نفسيت و غيريت باشد، در رابطه با مقام دوم، مقامى كه اصل لفظى به ناماصالت الاطلاق و حكم عقلى هم كه امام بزرگوار «ره» اختيار فرمودند، وجود نداشته باشد. نوبت بهاصل عملى مىرسد، مقتضاى اصول عمليه در دوران بين نفسى و غيرى چيست؟ مرحوم محققنائينى «اعلى الله مقامه الشريف» در اينجا سه صورت تصوير فرمودهاند و هر صورتى را مجراى يكاصلى قرار دادهاند و نتيجه اين صور با يكديگر مختلف است: صورت اول جايى است كه در واجبىكه بين نفسيت و غيريت آن مردد هستيم، دو چيز وجود داشته باشد، دو واجب در كار باشد و الا يكواجب بدون اين كه چيز ديگرى در كار باشد، نمىتواند دائر بين نفسيت و غيريت باشد.
فرض اول، شك بين جزئيت و غيريت
صورت اول آنجايى است كه احد الواجبين همانى است كه مردد بين نفسى و غيرى است وواجب ديگر كه حتماً وجوبش وجوب نفسى هست، در آن واجب ديگر، در نفسى بودنش، هيچترديدى نيست. آن وجوب واجب فعليت دارد و الان تحقق دارد. علت اين كه فعليت دارد يا اين استكه آن واجب مطلق است البته با قطع نظر از اين واجب غيرىِ مردد، يعنى نسبت به غير اين، هيچگونهشرط و قيدى ندارد. يك واجب نفسى مطلق است بدون قيد و شرط، يا اين كه اگر مشروط به شرطىهم هست، شرطش حاصل و تحقق پيدا كرده است. مثل اين كه شارع وضو را واجب كرده، نماز را همواجب كرده و نمىدانيم از باب مثال كه اين وضو به عنوان واجب غيرى مطرح است، يا اين كه خوداين هم مثل صلاة وجوب نفسى دارد و صلاة اين خصوصيت را دارد كه وجوبش مشروط به زوالاست و زوال هم در خارج تحقق پيدا كرده است. يعنى شك ما بعد از زوال حاصل شده است. حالابعد از زوال نماز واجب مشروط بوده و شرطش كه عبارت از زوال است، حاصل شده است. وضوهم قطعاً وجوب دارد، ليكن وجوبش مردد بين نفسيت و غيريت است.
نتيجه نفسيت و غيريت
ايشان مىفرمايد: در اين صورت كه اولين صورت از صور ثلاثه است. اولاً ببينيم كه در اينجا چهفايدهاى بر نفسيت و غيريت ترتب پيدا مىكند، يك نتيجه كه ما هم قبلاً ذكر كرديم، مسأله تعددعقوبت و عدم تعدد عقوبت است؛ به لحاظ اين كه مرحوم آخوند و شاگردان ايشان كه از جملهمحقق نائينى(ره) است، ما بعد در همين بحث ان شاء الله بحث مىكنيم. اينها معتقدند كه واجبغيرى در عين اين كه وجوب دارد، در عين اين كه تكليف به آن متوجه است، ليكن استحقاق عقوبتبر مخالفت واجب غيرى مترتب نمىشود. استحقاق عقوبت تنها در رابطه با مخالفت با واجب نفسىاست.
ايشان مىفرمايد: اين اثر گرچه اينجا تحقق دارد كه اگر وضو مثل صلاة هر دو وجوب نفسىداشته باشند، دو استحقاق عقوبت بر مخالفت مترتب است. اما اگر وضو وجوبش، غيرى باشد؛ اينجااستحقاق عقوبت تنها بر ترك صلاة مترتب است؛ بر ترك واجب نفسى مترتب است. ايشانمىفرمايد:
نتيجه غيرى بودن وضو
اما اگر وضو واجب غيرى شد با توجه به آن مقدمهاى كه ايشان در مقام اوّل ذكر كردند كه آنمقدمهشان اين بود كه در واجب غيرى دو اشتراط تحقق دارد: يك اشتراط اين است كه وجوبِواجب غيرى، مشروط به وجوب نفسى است؛ اين اشتراط فعلاً اثرى ندارد براى اين كه ما فرضكرديم نماز الان وجوبش، فعليت دارد و شرطش كه عبارت از زوال است، تحقق پيدا كرده است. امااشتراط دوم چه بود؟ اشتراط دوم اين بود كه وجود صلاة مشروط به وجود وضو است. وجود واجبنفسى مشروط به وجود واجب غيرى است و اين مشروطيت معنايش اين است كه اگر واجب نفسىبدون واجب غيرى تحقق پيدا كند، اين «يقع باطلا، لا يقع صحيحاً» براى اين كه اگر مقيد به وجودوضو شد، كسى نماز را بدون قيدش انجام بدهد، بدون شرطش انجام بدهد، «تقع باطلتاً». پس نتيجهچه شد؟
نتيجه اين شرطيتى كه در رابطه با وجوب غيرى ذكر شد كه عبارت از اين بود كه وجودِ واجبنفسى، مشروط به وجود واجب غيرى است؛ نتيجه اين شرطيت اين است كه اگر كسى نماز را بدونوضو انجام دهد در حالى كه وضو، واجب غيرى باشد؛ «تقع الصلاة باطلتاً» پس نتيجه دوران بيننفسيت و غيريت در اين صورت ظاهر مىشود كه «اذا ترك الوضوء و اقام الصلاة» روى وجوبغيرى اين نماز باطل است، اما اگر وضو واجب نفسى باشد و ارتباطى با مسأله صلاة نداشته باشد،«طبعاً يكون الصلاة صحيحتاً» پس مسأله و ثمره در صحت و بطلان ظاهر مىشود. ريشه صحت وبطلان چيست؟ همان اشتراط و عدم اشتراط است.
اگر وجود صلاة مشروط به وجود وضو باشد «تقع الصلاة باطلتاً» اما اگر اشتراطى در كار نباشد ووضو يك واجب نفسى مستقل باشد، «تقع الصلاة صحيحتاً» پس در حقيقت ريشه و منشأ اصلىشك، شك در شرطيت و عدم شرطيت است؛ يعنى دوران بين نفسيت و غيريت در اين مثالى كه ذكركرديم به اين بر مىگردد كه «هل الصلاة المأمور بها، مقيدة بالوضوء الذى هو واجبٌ غيرى على هذاالفرض ام لا تكون مقيدة بالوضوء لانه ليس بواجب غيرى بل هو واجب نفسى»، پس شك شما دراين صورت به مسأله تقييد و اشتراط مأمور به و عدم اشتراط مأمور به برمىگردد.
اگر شك شما به اشتراط و عدم اشتراط برگشت، ايشان مىفرمايد: در اينجا اصالت البرائه جارىمىشود. چرا؟ براى اين كه در اقل و اكثر ارتباطى در صورتى كه ما شك در شرطيت يك شىء و عدمشرطيت يك شىء داشته باشيم، جاى جريان اصالت البرائه است. عقل به جريان برائت حكم مىكند،قاعده قبح عقاب بلا بيان نفى شرطيت را مىكند. البته مىفرمايد: ما با اين اصالت البرائه نمىخواهيمعنوان نفسيت را ثابت كنيم. عنوان نفسيت ثابت نمىشود؛ ليكن اثر واجب نفسى جريان پيدا مىكند؛و الا عنوان واجب نفسى به طورى كه اگر كسى نذر كرد كه يك واجب نفسى را انجام بدهد، با اجراىاين اصالت البرائه اگر وضو را انجام داد، آيا يك واجب نفسى را انجام داده و وفاء به نذر تحقق پيداكرده است؟ نه ما اين حرف را نمىزنيم همان طورى كه استصحاب مُثْبِتش حجيت ندارد، اصالتالبرائه هم همين طور است؛ ولو اين كه اين اصالت البرائه، عقلى باشد. براى اين كه اصالت البرائهعقلى از اصل بودن خارج نيست؛ اين طور نيست كه چون عقلى است حكم اماره بر آن ترتب پيداكند. اصالت البرائه مطلقا اصل عملى است. ملاكش قاعده قبح عقاب بلا بيان باشد يا دليلش حديثرفع و اشباه حديث رفع باشد.
لذا ايشان مىفرمايد ما با اصالت البرائه، شرطيت را از بين مىبريم. ليكن همين مقدار كه اثرواجب نفسى بار شود، آيا خود عنوان واجب نفسى هم تحقق پيدا كند؟ اين مثبتش ديگر «ليسبحجة» و ما هم براى اين هدف منظورى نداريم. مىخواهيم اين معنا را ثابت كنيم كه در اين صورتاگر كسى وضو نگرفت و نماز خواند، نمازش صحيح باشد. همين مقدار، بيشتر از اين مقدارنمىخواهيم ثابت كنيم و آن را هم با «اصالت البرائه عن الشرطيه» مثل ساير مواردى كه در اقل و اكثرارتباطى شك در شرطيت يك شيئى داشته باشيم؛ شك در جزئيت يك شىء داشته باشيم؛همانطورى كه در آنجاها اصالت البرائه جارى مىشود؛ اينجا هم مجراى اصالت البرائه است.
بررسى بيان محقق نائينى(ره) در اشتراط واجب غيرى
اين بيان ايشان در صورت اُولى است، همين بيان را اينجا بررسى كنيم بعد برويم سراغ صورتدوم. اولاً، ايشان مسأله را به آنجايى رساند كه «مانحن فيه» را از مصاديق اقل و اكثر ارتباطى كرد. ماهم در صغراى اين مسأله بحث داريم و هم اين كه در اقل و اكثر ارتباطى؛ آيا مسأله همين است كهايشان اينجا ذكر كردند يا اينكه نه اين مسأله اختلافى است؟ عجيب اين است كه خود ايشان در باباقل و اكثر ارتباطى در جلد دوم خلاف اين معنا را اختيار كردند كه بيان مىكنيم. اما صغراى مسألههمان بود كه در مقام اول در جواب از ايشان بيان كرديم و آن اين است كه مسأله واجب غيرى به اينبر نمىگردد كه يك اشتراطى در واجب نفسى به وجود بياورد. ايشان مثالهايى از قبيل وضو و امثالذلك را ملاحظه كردند و خيال فرمودند كه اين يك ضابطه كلى است. بحث در باب مقدمه واجباختصاص به مقدمات شرعيه ندارد. تازه همه مقدمات شرعيه هم معلوم نيست كه مثل مسأله وضودر رابطه با نماز باشد.
ما در بحث مقدمه واجب يك بحث كلى داريم: مقدمه گاهى شرعى است، گاهى عقلى است،گاهى عادى است با آن خصوصياتى كه قبلاً اين بحث را ذكر كرديم. اصل اين معنا كه بخواهيموجوب غيرى را به اشتراط بر گردانيم به اين كيفيت، بگوييم: هر كجا يك مقدمهاى بود و اين مقدمهوجوب غيرى داشت؛ اين معنايش اين است كه وجود ذى المقدمه در رابطه با مأمور به بودن، مقيّد بهوجود «هذه المقدمه» است. بله، خارجاً اين طور است كه تا مقدمه حاصل نشود، ذى المقدمه تحققپيدا نمىكند. اما اين معنايش اين نيست كه وجود مقدمه به صورت شرطيت در مأمور به بودنِ ذىالمقدمه دخالت دارد. قبلاً مثال زديم اگر مولا گفت: «يجب الكون على السطح و كون على السطحبدون نصب سلّم لا يمكن» عادتاً امكان ندارد. اين معنايش چيست؟ معنايش اين است كه كون علىالسطح به عنوان واجب غيرى مطرح است، پس مأمور به اصلى مولا «كون على السطح» به تنهايىنيست. «الكون على السطح المقيد بنصب السلم» اين تقييد آيا لازمه مقدميت است، لازمه وجوبغيرى است؟ نه، هيچ لازمه وجوب غيرى نيست. گفتيم كه اگر مولا گفت: «يجب الكون على السطح»اگر از اين عبد سوال كردند: «ما هو المأمور به؟» مأمور به مولا چيست؟ اين بايد بگويد «الكون علىالسطح المقيد بنصب السلم» يا اين كه نه مأمور به «كون على السطح» است «ليس الا» هيچ شرطى وهيچ قيدى ندارد. ولى در عين حال همين مأمور به كه قيد و شرطى ندارد اگر بخواهد در خارج تحققپيدا كند، بدون نصب سلّم امكان عادى ندارد.
پس اين كه ما مسأله مقدميت وجوب غيرى را ملازم با مسأله تقييد و اشتراط بدانيم تا نتيجه اينشود كه شك در غيريت و نفسيت به اين برگردد كه آيا مأمور به كه عبارت از آن واجب نفسى مسلماست در آن قيدى هست يا در آن قيدى نيست؟ تا شما اصالت البرائه را به عنوان اين كه امر دائر بيناقل و اكثر ارتباطى است، بخواهيد جارى كنيد. نه، اين اصلاً صغراى اقل و اكثر ارتباطى نيست؛ اقل واكثر ارتباطى در آنجايى است كه شك داشته باشيد در جزئيت چيزى براى مأمور به يا شرطيت چيزىبراى مأمور به، اما اينجا شك در شرطيت نداريم. شك در اين داريم كه مثلاً نصب سلم، آيا وجوبش،وجوب غيرى يا نفسى است. مثال را هم به وضو نمىزنيم كه شما خيال كنيد به عنوان يك قاعده كلىدر تمامى موارد مسأله وضو جريان دارد. لذا اين اشكال كه همان اشكال قبلى است و معنايش ايناست كه ما منع صغرى مىكنيم اصلاً «مانحن فيه» ربطى به اقل و اكثر ارتباطى ندارد، صغراى اقل واكثر ارتباطى نيست. اين اولاً. ثانياً اگر «مانحن فيه» صغراى اقل و اكثر ارتباطى باشد، آنجا مبانىمختلفه وجود دارد همان طورى كه ملاحظه كرديد.
بيان شيخ اعظم «ره» در اقل و اكثر ارتباطى
مرحوم شيخ بزرگوار انصارى در اقل و اكثر ارتباطى، برائت عقليه جارى مىكند به استناد اين كهعلم اجمالى را منحل به علم تفصيلى و شك بدوى مىداند. مرحوم آخوند در كتاب كفايه، رسماً اينرا رد مىكند و انحلال را مستلزم محال مىداند. لذا ايشان معتقد است كه در اقل و اكثر ارتباطى برائتعقليه نمىتواند جريان پيدا كند،
فرض دوم، شك بين نفسيت و غيريت
اما صورت دوم عبارت از اين است كه همين مثال وضو و صلاة را فرض كنيم؛ منتهى در زمانىكه وجوب صلاة به علت اين كه مشروط به زوال است، شرطش هنوز حاصل نشده و وجوب صلاة،فعليت پيدا نكرده است؛ قبل از ظهر است و ما مىدانيم كه ده دقيقه ديگر زوال تحقق پيدا مىكند وصلاة واجب مىشود. وجوب صلاة هم وجوب نفسى است بلا ترديد. قبل از ظهر مىدانيم يكتكليفى و يك ايجابى در رابطه با وضو هست؛ اما نمىدانيم كه اين ايجابِ متعلق به وضو، اگر وضواستقلال داشته باشد و واجب نفسى باشد، همين قبل از ظهر واجب است؛ همين الان وجوبشفعليت دارد. براى اين كه ارتباط به نماز كه ندارد اين به عنوان يك واجب نفسى مطرح است وتكليف متعلق به اين ديگر به انتظار زوال نبايد نشست. «تكليفٌ فعلىٌ نفسىٌ متعلقٌ بالوضوء» اما اگربه عنوان واجب غيرى باشد در واجب غيرى نمىشود قبل از فعليتِ وجوب ذى المقدمه، مقدمه،وجوبش فعلى باشد. اگر فعليت وجوب صلاة مشروط به زوال شد و قبل از زوال نماز وجوبشفعليت نداشت، وضو اگر واجب غيرى باشد آن هم نمىشود فعليت داشته باشد، نمىشود الان يكتكليف فعلى متعلق به وضو باشد.
در حقيقت يك چيز نزد ما مسلّم است و آن اين است كه قبل از زوال، نماز واجب نيست و بهزوال، نماز واجب مىشود اين مسلّم. اما در باره وضو نمىدانيم مسأله چطور است كه آيا همين زمانقبل از زوال يك وجوب فعلى و يك تكليف فعلى به آن تعلق گرفته يا نه؟ شك در اين معنا داريم.ايشان مىفرمايد: در اينجا علاوه بر اصالت البرائهاى كه در صورت اول راجع به شرطيت جارىكرديم، اينجا هم جارى مىشود، چطورى؟ اگر كسى اصلاً وضو نگرفت، بعد از زوال ايستاد و نمازخواند روى اين مثال و فرضى كه مىكنيم، اصالت البرائه حكم مىكند به اين كه نماز مشروط به وضونيست و برائت از شرطيت پيدا مىشود و حكم به صحت نماز مىكند. علاوه بر آن يك استصحابىهم اينجا جريان دارد و آن اين است كه شما قبل از زوال شك داريد در اين كه وضو «واجبٌ ام لا»؟ اگروضو وجوبش وجوب نفسى باشد، قبل از زوال هم ثابت است.
جريان دو اصل برائة و استصحاب در «ما نحن فيه»
اما اگر وجوبش، وجوب غيرى باشد؛ نمىتواند قبل از فعليت وجوب، صلاة وجوب پيدا كند،بايد منتظر زوال باشيم. پس ما شك داريم كه «هل يكون الوضوء قبل الزوال واجباً ام ليس بواجب؟»استصحاب عدم وجوب وضو را تا موقع زوال جارى مىكنيم. تا موقع زوال استصحاب عدم وجوبوضو جريان پيدا مىكند و حكم مىكند به اين كه تا آن زمانى كه شما يقين به وجوب وضو نكرديد،بنا بر عدم وجوب وضو بگذاريد. پس اصالت البرائه در رابطه با نماز، يك استصحاب عدم وجوبوضو هم در رابطه با وضو، اين دو اصل دو نتيجه متخالف را دارد؛ براى اين كه استصحاب عدموجوب وضو تا ظهر اين نتيجه وجوب غيرى را مىدهد. اثر وجوب نفسى بر اصالت البرائه عنالشرطيه، مترتب مىشود. آن اصالت البرائه، «اَثرُ ها اثرُ الوجوب النفسى» اين استصحاب، «اثره اثرالوجوب الغيرى»، در اصول عمليه هيچ مانعى ندارد؛ براى اين كه اولاً ما با اين اصالت البرائه عنواننفسيت را نمىخواهيم ثابت كنيم. به استصحاب عدم وجوب وضو تا ظهر هم عنوان غيريت رانمىخواهيم ثابت كنيم، يعنى نمىشود ثابت كرد نه با آن اصالت البرائه نفسيت ثابت مىشود و نه بااين استصحاب، غيريت، اما يك اثر از اثر وجوب غيرى بر اين استصحاب مترتب است يك اثر هم ازاثر وجوب نفسى بر اصالت البرائه مترتب است. آن مىگويد: نماز بدون وضو صحيح است و اينمىگويد: قبل از ظهر وضو ليس بواجب. جمع بين اين دو اثر متخالف در باب اصول عمليه كهعبارت از يك سرى احكام ظاهريه در مورد شك است، هيچ مانعى ندارد.
ما هر دو اصل را جارى مىكنيم. دو اثر را هم بر آن بار مىكنيم. هم مىگوييم وضو تا ظهر نشده«ليس بواجب» از آن طرف هم مىگوييم اگر نمازش را بدون وضو خواند، روى «اصالت البرائه عنالشرطيه» نمازش صحيح است اين هم بيان ايشان در اين رابطه. ليكن نسبت به اصل برائت كه مناقشهكرديم اما از آن مناقشه اگر ما صرف نظر كنيم، اين بيان ايشان در صورت دوم بسيار بيان خوبى استكه يك استصحاب در آن رابطه، يك اصل برائت در اين رابطه و جمع بين اين دو اثر هم در مفاد اصولعمليه هيچ مانعى ندارد تا صورت سوم ان شاء الله.
تمرينات
در فرض عدم اصل لفظى و حكم عقل، مقتضاى اصل عملى در دوران بين وجوب نفسىو وجوب غيرى چيست
دو تفاوت بين وجوب نفسى و غيرى در كلام محقق نائينى(ره) را بيان كنيد
در چه فرضى جريان اصالةالبرائة نسبت به وجوب نماز و جريان استصحاب نسبت بهوجوب وضوء صحيح است
منشاء شك در جزئيت و قيديت چيست
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...