• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 واجب نفسى و واجب غيرى 380

    مقدمه درس


    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    بيان اقوال مختلف در حقيقت وجوب

    براى روشن شدن اين معنا كه مقصود از واجب نفسى چيست و مقصود از واجب غيرى كدام‏است؟ به لحاظ اين كه اين نفسيت و غيريت در رابطه با وجوب است نه در رابطه با واجب. ولو اين كه‏عنوان اين فصل را تقسيمات واجب گذاشتيم، لكن اقسام مختلفه‏اى كه براى واجب مطرح است، درحقيقت به وجوب ارتباط دارد، نه به واجب. بايد گفت: «الوجوب اما نفسىٌ و اما غيرىٌ» وجوب‏عبارت از حكم مولا و عبارت از يك حكم لزومى و لازم الايجاد است، بايد ما حقيقت وجوب رابررسى كنيم.
    سه احتمال، بلكه سه قول در اين رابطه وجود داشت: يك قول عبارت از همين مفاد هيأت افعل‏است، مفاد هيأت افعل عبارت از بعث و تحريك اعتبارى است، در حقيقت وجوب خودش يك امراعتبارى است و عبارتٌ اخراى از همان بعث و تحريك اعتبارىِ مفاد هيأت افعل است، ما اين قول رااختيار كرديم. اما در مقابل اين قول، دو قول ديگر وجود داشت كه دومى مى‏گفت: وجوب عبارت ازآن اراده نفسانيه واقعيه متحقّق در نفس مولاست، كه تعلّق مى‏گيرد به اين كه مأموربه از عبد در خارج‏تحقق پيدا كند. قول سوم همين قول بود، به ضميمه اين كه در صورتى اطلاق وجوب بر آن اراده‏مى‏شود كه بواسطه هيأت افعل بروز و ظهور پيدا كند و روشن شود. اما بعد از آن كه بروز و ظهور پيداكرد، به همان اراده مُظهَره و به همان اراده مبرزه اطلاق وجوب مى‏شود. ما قول اولى را اختيار كرديم‏و البته اين بحث را به طور تفصيل گذرانديم، وجوب يعنى آنجايى كه «هيأت افعل و مايجرى مجراهيأت افعل و ما يكون به معنا هيأت افعل» وجود داشته باشد. حالا خود هيأت افعل باشد، يا جمله‏خبريه‏اى باشد كه دلالت بر وجوب مى‏كند، يا حتّى ماده «يجب» باشد.
    اگر در روايت گفت: يجب اين كه فلان عمل تحقق پيدا كند، با ماده وجوب هم اگر بيان شد، ماده‏وجوب هم همان بعث و تحريك اعتبارى را دلالت دارد. ما مجبوريم كه در تقسيم وجوب به نفسيت‏و غيريت، همان تعريف اولى را كه مرحوم آخوند ذكر كردند و بعد مورد مناقشه قرار دادند، اختياركنيم و مناقشه‏اى را كه ايشان بر اين تعريف داشتند، جواب دهيم.

    معناى واجب نفسى و مناقشه مرحوم آخوند در معناى واجب غيرى

    معناى واجب نفسى اين است، كه اگر يك شيئى را واجب كنند، يعنى بعث و تحريك اعتبارى به‏آن توجه پيدا كند به لحاظ خودش، نه براى رسيدن به يك واجب ديگرى، كه آن واجب ديگر بدون‏اين نمى‏تواند تحقق پيدا كند. نماز را براى خود نماز واجب كردند، نه براى واجب ديگرى، كه آن‏واجب توقف بر نماز دارد و «لا يمكن ان يتحقق بدون الصلاة» اما در باب وضو مسأله اين طورنيست، در باب وضو از همان اوّلى كه مسأله «فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق» مطرح‏مى‏شود، مقدمه‏اش «يا ايهاالذين آمنوا اذا قمتم الى الصلاة» است كه معنايش اين است كه اين ايجاب‏غسلتين و مسحتين، براى تحقّق نماز واجب و تحقق فريضه الهيه است. منتها اشكال و مناقشه اين‏بود كه در باب صلاة مگر آثار و خواصى بر حسب آيات و روايت مترتب نشده «ان الصلاة تنهى عن‏الفحشاء و المنكر، الصلاة معراج المؤمن، الصلاة قربان كلى تقىٍ»؟ مى‏گوييم: چرا مناقشه مرحوم‏آخوند اين بود كه اين خواص و آثارى كه مترتب بر نماز است، لازم التحقق و واجب التحقق است.اگر نسبت نماز به اين آثار و خواص واجب التحقق شد، مثل نسبت وضو به نماز مى‏شود. وضومقدّميت براى صلاة واجب دارد، صلاة واجب هم مقدّميت براى اين آثار و خواص واجب لازم‏التحقق دارد؛ پس همان طورى كه وجوب وضو غيرى، شد، وجوب نماز هم غيرى خواهد شد. برحسب اين تحقيقى كه در رابطه با معناى وجوب كرديم، جواب اين اشكال روشن است.
    در باب وضو و نماز هر دو مبعوث‏اليه است، به هر دو بعث و تحريك اعتبارى مساوق با وجوب‏متعلق شده است. مى‏پرسيم: چرا وضو واجب است؟ مى‏گويند: «للتوصل الى الصلاة الواجبة» از كجإے؛ي‏ي‏ظظ1!صلاة واجب شده است؟ اين همه «اقيموا الصلاة»ى كه در قرآن وجود دارد و صلاة را متعلق هيأت‏افعل قرار داده و بعث و تحريك اعتبارى متوجه به صلاة شده است. پس وضو ايجابش براى صلاتى‏است كه اين «صلاة واجبةٌ بمعنا انها مبعوثٌ‏اليه بالبعث و التحريك الاعتبارى» اما نماز نسبت به نهى‏از فحشا و منكر يك چنين حسابى را ندارد، در فقه جايى نداريم كه بگويد يكى از واجبات الهيه معراج المؤمن است؟ اين هم يكى از احكام‏وجوبيه الهيه است. پس مجرّد اين كه يك چيزى يا يك اشيايى به عنوان خاصيت و اثر واجب مطرح‏مى‏شود، دليل بر اين معنا نيست كه اينها هم خودشان واجب شرعى هستند! واجب شرعى بايد امر به‏آن متعلق شود، واجب شرعى بايد به صيغه جمله خبريه دلالت بر وجوبش شود، واجب شرعى بايدبا كلمه يجب و امثال ذلك بيان شود، كداميك از اين آثار و خواصى كه شما مطرح كرديد، به يكى ازاين جهات متعلق وجوب واقع شده؟ و بعث و تحريك اعتبارى به آن تعلق گرفته؟ پس صرف اين كه‏اينها آثار صلاة هستند، آثار واجب هستند، موجب نمى‏شود كه ما بگوييم در باب وضو و نماز، ما سه‏تا واجب داريم: يك واجب وضو است، يك واجب نماز است، يك واجب هم نهى از فحشا و منكراست.
    اگر ما سه تا واجب مى‏داشتيم، شما بگو همان نسبتى كه بين وضو و نماز تحقق دارد، همان‏نسبت هم بين نماز و آن واجب سوم تحقق دارد! اشكال مرحوم آخوند

    تفاوت واجب غيرى و نفسى


    بيان دو ثمره براى نفسيت و غيريت

    پس خلاصه اين است كه اساس حرفهاى مرحوم آخوند و اين كه ايشان مجبور شدند آن راهى راكه بيان كرديم، طى كردند كه انسان اگر جواب تفصيلى هم از آن راهى كه ايشان ذكر كردند، نداشته‏باشد، لكن اجمالاً مى‏تواند بگويد اين حرف مقطوع الخلاف است، ولو اين كه روى جزئياتش هم‏نتواند انسان انگشت بگذارد و جواب دهد، ولى پيداست كه آن راه مقطوع الخلاف است كه آدم‏بگويد: نماز ايجابش براى اين حرفها نيست كه توى كتاب و سنت هست، براى يك چيز مخفى است‏كه بر همه عقلاء تا روز قيامت هم مخفى خواهد بود، اما اگر به عقلاء بگويند، عقلاء يك مدح و ذمى‏نسبت به فاعل و تاركش مطرح مى‏كنند. اين تقريباً ممّا يقطع بخلافه است، اما چيزى كه سبب شده كه‏اين راه انحرافى را ايشان طى كنند همين نكته است كه آيا در باب وضو نماز و آثار نماز ما سه تاواجب داريم يا دو تا واجب داريم؟ اگر سه تا واجب مى‏داشتيم اين اشكال شما

    شك در نفسيت و غيريت واجب

    مطلب مهمى كه در اينجا هست اين مسأله است كه اگر يك واجبى مشخص شد كه واجب نفسى‏است، هيچ بحث ندارد. و اگر مشخص شد كه واجب غيرى است، باز هم بحث ندارد. ببينيم چه‏ثمراتى بر نفسيت و غيريت مترتب است؟ عمده دو ثمره است: يك ثمره اين است كه واجب نفسى‏در وجوبش ديگر تابع وجوب شى‏ء ديگر نيست، چون خودش نفسيت دارد، استقلال دارد، مقدّميت‏دارد، وجوبش ديگر تابع وجوب شى‏ء ديگر نيست. نه اين كه بخواهيم بگوييم واجب نفسى قيد وشرط ندارد؟ واجب نفسى چه بسا واجب مشروط است، مثل نمازى كه وجوبش مشروط به وقت‏است، يا حجّى كه وجوبش مشروط به استطاعت است، اين طورى تعبير نمى‏كنيم. واجب نفسى‏وجوبش تابع وجوب چيز ديگرى نيست، اين طور نيست كه اين دنباله رو باشد، اگر شى‏ء ديگرى‏واجب باشد اين هم واجب شود و اگر شى‏ء ديگر واجب نباشد، اين اتصاف به وجوب پيدا نكند.
    در مقابل وجوب واجب غيرى، تابع وجوب ذى المقدمه است. هر وقت كه ذى المقدمه وجوب‏پيدا كرد، اين هم وجوب پيدا مى‏كند. وجوب وضو تابع وجوب صلاة است، هر زمان كه صلاةواجب شد وضو هم اتصاف به وجوب پيدا مى‏كند. پس يك فرق فاحش بين واجب نفسى و واجب‏غيرى، مسأله تبعيت و عدم تبعيت است، «واجب نفسى وجوبه لا يكون تابعاً لوجوب غيره» اماواجب غيرى «يكون وجوبه تابعاً لوجوب ذى المقدمه» اين يك ثمره. ثمره ديگرى كه بر نفسيت وغيريت مترتب است، مسأله استحقاق عقوبت بر مخالفت و عدم استحقاق عقوبت بر مخالفت است.اگر چيزى واجب نفسى شد، مخالفتش موجب استحقاق عقوبت است، از نظر عقل و عقلاء هم اين‏طور است.
    اما اگر چيزى واجب غيرى شد، «لا يترتب على تركه استحقاق العقوبة» بلكه چون تركش‏مستلزم ترك ذى المقدمه است، بر ترك ذى المقدمه استحقاق عقوبت مترتب مى‏شود. اگر مولا امركرد به «كون على السطح» و نصب سلّم هم به عنوان واجب غيرى وجوب پيدا كرد، اگر مكلّف هر دورا ترك كند يك استحقاق عقوبت در كار است، آن هم استحقاق عقوبت بر ترك ذى المقدمه است. وحتى اگر يك ذى المقدمه‏اى ده تا مقدمه داشته باشد، مثل اين كه در باب نماز مقدمات فراوان دارد.اگر مكلّف همه مقدمات را با ذى المقدمه ترك كرد، يك استحقاق عقوبت بر ترك ذى المقدمه بيشتردر كار نيست. پس نتيجتاً «واجب نفسى يترتب على مخالفته استحقاق العقوبة و الواجب الغيرى لايترتب على تركه استحقاق العقوبة».

    تمرينات

    سه قول در معناى وجوب را بيان كنيد
    مختار استاد در معناى وجوب كدام است
    ملاك نفسيت و غيريت چيست
    مناقشه مرحوم آخوند(ره) در تعريف واجب نفسى و غيرى و جواب استاد را بيان كنيد
    براى نفسيت و غيريت دو ثمره بيان كنيد