دوشنبه 18 تير 1403 - 29 ذيحجه 1445 - 8 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
تقسيم واجب به منجّز و معلّق
تدریس استاد
متن
40 تقسيم واجب به منجّز و معلّق 369
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
امكان تفكيك بعث و انبعاث تشريعى
آخرين كلامى كه با محقق اصفهانى «ره» مطرح است اين است كه ايشان مىفرمايند: بعث ازانبعاث انفكاك پيدا نمىكند؛ معناى اين حرف چيست؟ واقعيت اين مسأله اين است كه آن چيزى كه«مبعوثاليه» واقع شده و آن چيزى كه مولى به او بعث كرده، انبعاث در رابطه با همان بايد تحقق پيداكند و عدم انفكاك انبعاث از بعث، در رابطه با همان بايد ملاحظه شود. به عبارت روشنتر، آيا معناىعدم انفكاك اين است كه به مجرد بعث، عبد منبعث شود؟ و يا اينكه مبعوثاليه يك امر استقبالىباشد؟ مثلاً اگر مولا دستور مىدهد به عبد كه بايد فردا مسافرت كنى، يك چنين بعث و دستورى ازناحيه مولى صادر مىشود. بعث به مسافرت فردا متعلق است، مبعوثاليه عبارت از مسافرت فردااست و چه بسا اين دستور مولا هم توأم با يك تأكيد و تهديد بر مخالفت هم هست كه اگر اين دستورمن اجراء نشود، فلان عقوبت را بر آن مترتب مىكنم، فلان كيفر مترتب بر مخالفت اين دستور منخواهد بود.
آيا انبعاث از اين بعث با اين كه مولا گفته فردا بايد مسافرت كنى، انبعاثى كه انفكاك از بعثندارد، معنايش اين است كه الان مسافرت كند؟ الان كه مأموربه نيست، الان محصّل غرض مولىنيست و چه بسا مسافرت الان مضادّ با غرض مولا باشد و اگر الان مسافرت كند، نقض غرض مولىتحقق پيدا مىكند، پس مولايى كه دستور صادر مىكند بر اينكه بايد فردا مسافرت كنى، ما مىگوييم:انبعاث جداى از بعث نيست، معناى جدا نبودن چيست؟ معناى آن اين است كه به دنبال اين بعث،انبعاث پيدا مىشود. اما انبعاث به چه؟ انبعاث به چيزى كه مولا بعث نكرده است؟ انبعاث به عملىكه محصّل غرض مولى نيست؟ انبعاث به عملى كه چه بسا مضادّ با غرض مولى و هدف مولى باشد،اين معناى عدم تحقق انفكاك انبعاث از بعث است؟ كه مولى امر مىكند به عبد كه فردا بايد مسافرتكنى، ما مىگوييم نبايد انبعاث منفك از بعث شود، پس الان مسافرت مىكنيم، آيا اين معناى عدمتحقق انفكاك انبعاث از بعث است؟ يا اينكه بايد بعث و انبعاث هر دو را در رابطه با مبعوثاليهملاحظه كرد؟ ببينيم مولا به چه چيزى بعث كرده است.
بيان مثال بر امكان انفكاك بعث و انبعاث اعتبارى
گر مولا گفت: «اشتر اللحم» بعد عبد رفت به جاى خريد گوشت مثلاً روغن خريد، اين كه انبعاثحاصل نشد؛ مولا بعث به ابتياع روغن نكرده، مولا بعث به «اشتراء لحم» كرده، بايد انبعاث در رابطهبا مبعوثاليه ملاحظه شود. همان طورى كه خريد روغن مغاير با خريد گوشت است و اينها دومطلب است، مسافرت امروز و مسافرت فردا هم دو مطلب و دو امر است. و گفتيم كه چه بسامسافرت امروز ضد غرض مولا باشد و نگذارد غرض مولا حاصل شود. مولايى كه دارد بعثمىكند به مسافرت فردا، انبعاث او به اين است كه فردا مسافت كند. اگر فردا مسافرت نكرد انفكاكانبعاث از بعث حاصل شده، اما اگر امروز مسافرت نكرد، با اينكه مبعوثاليه مسافرت فردا است، بازهم بگوييم انفكاك انبعاث از بعث لازم آمد؟ باز هم بگوييم كه بين بعث و انبعاث جدايى پيدا كرد؟پس به اين بزرگوار چنين عرض مىشود، كه همه حرفهاى گذشته و بحثهاى گذشته و جوابهاى دادهشده به كنار، سلّمّنا كه نبايد بين بعث و انبعاث انفكاك پيدا شود، اما در چه رابطه؟ در رابطه بامبعوثاليه. اگر مبعوثاليه مسافرت الان است، اينكه مولا مىگويد: «سافر الان»، اينجا عدم تحققانفكاك اين است كه بلا فاصله حركت كند و مسافرت كند. اما اگر مولا بگويد نه، امروز نبايدمسافرت بروى، مخّل به غرض من است، من تو را ملزم مىكنم به اينكه فردا بايد مسافرت كنى،انبعاث آن به چيست؟ انبعاث آن به اين است كه الان بايد مسافرت كند، كه اگر الان مسافرت نكرد،بگوييم: «تحقق انفكاك بين الانبعاث و البعث» اين حرف صحيح نيست.
معناى عدم انفكاك اين نيست كه انبعاث و بعث مقارن با هم تحقق پيدا كند، به دنبال هم وجودپيدا كند، معناى آن اين است آن كه خود مولا گفته عبد ترتيب اثر دهد، هيچ گونه تخلّفى از دستور واز بعث مولا صادر نشود. مولا گفته: فردا مسافرت كن، ما هم فردا مسافرت مىكنيم. پس صرف اينكهانسان عبارت را همين شكلى روى آن نظر كند كه «لا يجوز انفكاك و الانبعاث من البعث» اين صحيحنيست، بايد ملاحظه كرد كه هر دوى اينها در رابطه با مبعوثاليه است. اگر مبعوثاليه مسافرت الانباشد، عدم انفكاكش به مسافرت الان است. اما اگر مبعوثاليه مسافرت فردا شد، عدم انفكاك آن بهاين است كه فردا مسافرت حاصل شود و در ظرف مأموربه مسافرت تحقق پيدا كند.
لذا اين بيان محقق اصفهانى «ره» كه ديگر بهترين بيان و بالاترين بيان هم در رابطه با ارادهتكوينيه و هم در رابطه با اراده تشريعه بود، همان طورى كه ملاحظه فرموديد، «فى كلتا الارادتين»محل اشكال بود و نتوانست استحاله واجب معلق در تشريعيات و استحاله اراده تكوينيه را درتكوينياتِ مستقبله، را به اثبات برساند. البته بيانهاى ديگرى هم در رابطه با استحاله واجب معلقوجود دارد، لكن آن بيانها در برابر بيان محقق اصفهانى خيلى اهمّيتى ندارد. وقتى كه كلام ايشان به آننحوى كه ملاحظه فرموديد مورد اشكال و انتقاد قرار گرفت، بيانهاى ديگر به طريق اُولى مخدوش وقابل جواب است. لذا نتيجه گرفتيم كه واجب معلق يك چيزى نيست كه به حسب مقام ثبوت، امرمستحيل و ممتنعى باشد، در عين اين كه آن تقسيم صاحب فصول را به لحاظ تقسيمى ما نپذيرفتيم.اما در عين حال واجب معلق تصويراً و ثبوتاً يك امر ممكنى است و در امكان آن نمىتوان ترديد كرد.
سبب تقسيم واجب به معلق و منجز از نظر صاحب فصول(ره)
در اصل مسأله واجب معلّق اشاره كرديم كه چه چيزى سبب شد كه صاحب فصول يك چنينتقسيمى را ملتزم شود و يك واجبى را به نام واجب معلّق در مقابل واجب منجّز ذكر كند؟ گفتيم سبباين بود كه صاحب فصول دو مطلب را ملاحظه كرد و اين دو مطلب را كنار هم گذاشت و ملاحظهكرد كه راه جمع بين اين دو مطلب، اين است كه يك واجبى را به نام واجب معلّق ملتزم شود، والاّ اينتعبير در هيچ روايتى نيست، در هيچ آيهاى نيست كه ما يك واجبى به نام واجب معلق داريم. صاحبفصول خودش را در مشكلهاى ديد و راه تخلّص از آن اشكال به نظر ايشان عبارت از التزام به واجبمعلق شد. آن دو مطلبى كه ايشان كنار هم گذاشت اين بود، در باب مقدمه واجب اين تقريباً مسلّم بيناين بزرگان است كه وجوب مقدمه، تابع وجوب ذى المقدمة است و معناى تبعيت اين است كه اگرذى المقدمة اتّصاف به وجوب پيدا نكند، مقدمه نمىشود وجوب پيدا كند. وجوب ذى المقدمةاصالت دارد و وجوب مقدمه به تبع وجوب ذى المقدمة است. چطور مىشود كه يك وجوب تبعىدر كار باشد، مقدمه وجوب داشته باشد، در حالى كه ذى المقدمهاش هنوز اتّصاف به وجوب پيدإے؛ووظظ1!نكرده است؟
مطلب ديگر در فقه مواردى ملاحظه شده كه از نظر فتوا و بعضى از موارد حتّى از نظر رواياتهم اين معنا ثابت است كه به حسب ظاهر مقدمه قبل از ذى المقدمة وجوب پيدا كرده است. يكىهمان مثال حجّى است كه ذكر كرديم به مجرّدى كه انسان مستطيع شد، فقها مىگويند، رسالههامىنويسند، اين فرد مستطيع نمىتواند آرام و ساكت بنشيند، بعد الاستطاعة بلا فاصله بايد در مقامتهيه مقدمات و تحصيل گذرنامه و امثال ذلك برآيد؛ اين فتوا كه مسلم اين معنا را دلالت دارد. ازطرفى هم در باب حج به حسب ظاهر مثل باب صلاة مسأله وقت مطرح است؛ همان طورى كهنمازهاى يوميه مقيّد به يك اوقات مخصوصه است، حج هم مقيّد به وقت است، بايد در همان موسمخاص و زمان خاص انجام بگيرد.
صاحب فصول(ره) حساب كرده، گفته آيا وقت در باب حج مثل وقت در باب نماز است؟ اگروقت در باب حج مثل وقت در باب نماز است، در باب نماز كه لازم نيست انسان قبل الوقت وضوبگيرد و تحصيل طهارت كند. پس چرا در باب حج قبل الوقت لازم است انسان تهيه مقدمات وتحصيل گذرنامه و امثال ذلك را داشته باشد؟ اگر اين مطلب را نگوييم، فتوا مخالف با اين معنا است.فتوا مىگويد: به مجرد استطاعت يجب تحصيل المقدمات، يجب تحصيل گذرنامه و امثال ذلك؛ و مامىدانيم كه اين مقدمات وجوبشان وجوب تبعى است و وجوب تبعى تا ذى المقدمة وجوب پيدانكند، نمىتواند وجوب براى مقدمه پيدا شود. پس چه كار كنيم؟ ايشان فرمودند: بايد حساب حج رااز حساب صلاة جدا كنيم.
در صلاة مىگوييم: قبل از زوال و قبل الغروب، اصلاً وجوبى براى نماز تحقق ندارد و لذاتحصيل مقدمهاش هم واجب نيست. اما در باب حج، مسأله وقت را قيد براى خود حج قرارمىدهيم، مىگوييم: قبل از وقت به مجرد الاستطاعة وجوب حاصل مىشود. كسى كه در ماه شعبانمستطيع شد، در همان ماه شعبان «يجب عليه» حج، منتها حج مقيّد به وقت است، وقت آن هم درآينده مىآيد، پس نتيجتاً ما بايد مسأله وجوب حج را به نحو واجب معلّق قرار دهيم، كه معناىواجب معلّق اين است كه وجوب الان تحقق دارد و به تعبير ايشان «يتعلق وجوبه بالمكلّف فعلاً» الانوجوب هست، لكن واجب كه عبارت از حج است، «يتوقف على الزمان»، يتوقف بر يك امراستقبالى به نام زمان كه آن مقدور براى مكلّف هم نيست، زمان يك مسألهاى است كه خواه ناخواهتحقق پيدا مىكند و قدرت مكلّف بر آن تعلق نمىگيرد.
پس در نتيجه صاحب فصول راه تخلص را منحصراً در واجب معلق ديده، لذا در مقام تقسيم بهواجب منجّز و واجب معلّق بر آمده، موارد در فقه زياد است، يك مورد ديگر هم كه خيلى مبتلا بهاست، مخصوصاً در ماه رمضان كه محل بحث ما هم هست و در روايات هم دارد. اگر كسى در ماهرمضان در شب جنب شد، اينجا روايات مىگويد: بايد قبل از طلوع فجر تحصيل طهارت كند وغسل جنابت را انجام دهد. اين غسل جنابت مربوط به چه چيزى است؟ اين غسل جنابت مربوط بهروزه روز بعد است، مربوط به روزه فردا است. روزه فردا چه زمانى وجوب پيدا كرده است؟ از اولطلوع فجر. پس چه شده كه غسل جنابت قبل از طلوع فجر واجب است؟ مگر غسل جنابت يكواجب نفسى است؟ غسل جنابت واجب غيرى است، واجب مقدمى و واجب تبعى است. اين چهجور واجب تبعى شد كه ذى المقدمة آن وجوب پيدا نكرده، خودش اتّصاف به وجوب پيدا كرد؟روزه از اول طلوع فجر واجب است، اما غسل جنابت قبل از طلوع فجر، وجوب آن هم وجوبمقدمى و وجوب تبعى است. اين چه تبعيت است كه اصلش تحقق ندارد، اما مقدمه آن اتّصاف بهوجوب پيدا كرده است؟
لذا اينجا صاحب فصول مجبور شده كه مسأله واجب معلّق را تصوير كند، بگويد: نه، ما ملتزممىشويم كه وجوب مثلاً از اول شب تحقق دارد، يا اگر خيلى بخواهيم اقتصار بر مورد ضرورتكنيم، بگوييم: همان نيم ساعت قبل از طلوع فجر كه ظرفيت براى غسل جنابت دارد، نيم ساعت قبلاز طلوع فجر، روزه وجوب دارد. اما معناى وجوب روزه اين نيست كه نيم ساعت قبل از طلوع فجرشما امساك كنيد، نه وجوب آن نيم ساعت قبل است، اما واجب از اول طلوع فجر شروع مىشود. مثلاينكه در باب حج، وجوب در ماه شعبان است، اما واجب در همان موسم تحقق پيدا مىكند و در زمانخودش تحقق پيدا مىكند. لذا يكى از مواردى كه هم فتوا در آن تحقق دارد و هم روايات، همينمسأله غسل جنابت قبل از طلوع فجر در ماه رمضان است كه راه حل اين مشكله به نظر صاحبفصول، عبارت از التزام به واجب معلّق است.
منتها اگر نظر شما باشد ما دو راه حل ديگرى كه مبنايى بود ذكر كرديم، يك راه حل سومى هممرحوم آخوند در كفايه ذكر كردند كه مجموعاً براى حل آن مشكله چهار راه حل وجود دارد. يكىواجب معلق است و ما اگر واجب معلّق را كنار بگذاريم، سه تا راه حل ديگر براى آن مشكله وجوددارد، كه آنها مبنايى است و هر كدام مبتنى بر يك مبناى خاصّى هست كه دو مورد آن را قبلاً ذكركرديم.
ولى براى اينكه بعضى توضيحات در بعضى از آن راهها لازم است، ما «ان شاء الله» سه تا را حلديگر را بعداً ذكر مىكنيم و نتيجه اين مىشود كه حرفهاى ديگرى براى حل آن مشكله وجود دارد كهاگر واجب معلّق هم كنار برود، در عين حال آن مشكله قابل حل است، آن را «ان شاء الله» بعداً ذكرمىكنيم.
تمرينات
استدلال استاد بر امكان تفكيك بعث و انبعاث تشريعى را با ذكر مثال بيان نماييد
سبب تقسيم واجب بر معلق و منجز از نظر صاحب فصول(ره) چه بوده است
چند مثال شرعى در رابطه با تعلق امر بر مقدمه قبل از ذى المقدمه باشد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...