دوشنبه 18 تير 1403 - 29 ذيحجه 1445 - 8 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
تقسيم واجب به منجّز و معلّق
تدریس استاد
متن
40 تقسيم واجب به منجّز و معلّق 367
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
مدخليت مقتضى، شرط، عدم المانع در علت تامه
در رابطه با مطلبى كه مرحوم محقّق اصفهانى«ره» ذكر فرموده بودند كه اراده جزء اخير از علتتامه است، معناى اين عبارت اين است كه آنچه در علت تامه دخالت دارد از مقتضى و شرط و عدمالمانع، اينها بايد قبل از اراده تحقّق پيدا كند، موقعيتشان «قبل الارادة» است و اراده به عنوان جزء اخيرو مكمّل علت تامه مطرح است، يعنى بعد از آن كه اراده آمد، ديگر نبايد به انتظار شرط ديگر و بهانتظار عدم المانع بنشينيم. مسأله مقتضى و شرط و عدم المانع و جميع آن چيزهايى كه در علت تامهمدخليت دارد، قبل از اراده بايد تحقّق پيدا كنند به مجردى كه اراده آمد، به نظر ايشان علت تامّه تحققمىيابد و كامل مىشود؛ ديگر حالت انتظارى نيست و بلافاصله بعد از اراده كه مكمّل علت تامهاست، معلول بايد تحقّق پيدا كند، مراد بايد حاصل شود. ما مؤيد فرمايش محقّق اصفهانى نبوديم،گفتيم: در آنجايى كه اراده به حركت عضلات تعلق مىگيرد، كه اين ديگر واضح ترين مصداق وروشنترين مورد است كه در آن مسأله عليّت و معلوليّت تخيل مىشود، در همانجا بعد از آن كه ارادهآمد در تحقّق اراده هيچ اشكالى نيست، معذلك مىبينيم مراد محقّق نشده، براى اين كه مانع در كاراست، شرط حاصل نشده است. مانع و عدم تحقّق شرط بعد از اراده موجود است. اراده هم كه آمد، درتحقّق اراده هيچ ترديدى نداريم، معذلك مىبينيم مراد حاصل نمىشود. براى اين كه مانعى در كاراست. مانع بعد از اراده، عدم تحقّق الشرط بعد از اراده است.
اگر اراده جزء اخير علت تامه باشد ديگر معنا ندارد كه مانع از تحقّق مراد شود، يا عدم الشرطسبب عدم تحقّق مراد شود. در آنجايى كه مثلاً دست شما را يك كسى گرفته و رها نمىكند ونمىگذارد فرار كنيد، شما اراده داريد كه دست را حركت دهيد و از دست او خلاص شويد. نه تنهااراده داريد، يك اراده قويّه كامله هم داريد؛ تلاش و سعى هم مىكنيد كه دست را حركت دهيد و ازدست ظالم تخلّص پيدا كنيد. معذلك به دنبال اراده شما مراد تحقّق پيدا نمىكند، قدرت و نيروىظالم به شما اجازه نمىدهد كه شما دست را حركت دهيد و از دست او تخلّص پيدا كنيد. آيا در اينمورد مىتوانيم بگوييم ارادهاى وجود ندارد؟ كسى كه اين همه تلاش مىكند كه خودش را از دستظالم نجات دهد و دستش را از دست او بيرون بياورد و فرار كند، آيا مىتوانيم بگوييم اراده ندارد؟اين مثل آن آدمى نيست كه در حال اختيار دستش را حركت مىدهد. او اراده دارد حركت عضلات را،اما اين شخص حركت عضلات را اراده ندارد. يا وجداناً ارادهاى كه در اين وجود دارد، به مراتبقوىتر است از آن ارادهاى كه انسان در حال اختيار دست خودش را حركت مىدهد و عضلات راتحريك مىكند. اما با اينكه اراده كاملاً قوى است، معذلك وجود مانع نمىگذارد كه مراد تحقّق پيداكند. در موارد زيادى اين معنا هست.
بيان يك مثال بر نحوه تعلق اراده بر مراد
فرض كنيد گاهى انسان اراده مىكند يك شىء سختى را مثلاً يك سنگ خيلى محكمى را بشكند،ولى هر چه تلاش مىكند و هر چه انسان اعمال نيرو و قدرت مىكند آن سنگ شكسته نمىشود،بگوييم: حالا كه سنگ شكسته نشد، اين دليل بر اين است كه شما اراده شكستن سنگ را نداشتيد، اگراراده مىداشتيد، اراده چون جزء اخير علت تامه بود، بايد به دنبال اراده شما، شكستن سنگ حاصلشود، «فحيث انّه لم يحصل» مثل ساير مواردى كه معلول تحقّق پيدا نمىكند، ما كشف كنيم از اين كهعلتى وجود نداشته است. علت چه بوده است؟ از عدم انكسار اين سنگ سخت، كشف كنيم كه ارادهشما به كسر اين سنگ اصلاً متعلق نشده و الاّ اگر متعلق شده بود، چرا معلول حاصل نشد؟ چرا بهدنبال اراده مراد تحقّق پيدا نكرد؟
پس اشتباه نشود آن نكته اساسى كه در جواب مرحوم محقّق اصفهانى بيان كرديم، در اينجا كهنزديك ترين مورد به مسأله عليّت و معلوليت است، جواب اين است كه لازمه اين كه اراده جزء اخيرباشد، اين است كه تمامى اجزاء علت تامه قبل از اراده تحقّق داشته باشد و موقعيتشان، موقعيت قبلاز اراده باشد، به طورى كه اگر اراده آمد ديگر هيچ گونه حالت انتظارى وجود نداشته باشد. در حالىكه وجداناً در اين مثالهايى كه ذكر كرديم اراده قويّه كامله تحقّق دارد، اما وجود مانع يا عدم شرط بعداز اراده نمىگذارد مراد تحقّق پيدا كند. پس چطور ما مىتوانيم ادعا كنيم كه اراده جزء اخير از علتتامه است؟ نه! جزء اخير از علت تامه نيست، حتى در همين مواردى كه نزديكترين مورد وشبيهترين مورد به مسأله عليّت و معلوليّت است.
حالا از اين يك درجه بالاتر مىرويم. اگر اراده به غير از حركت عضلات متعلق شد، مثل اين كهاراده كرد «شرب الماء» را، كسى به علت تشنگى و عطش اراده مىكند «شرب الماء» را، بعد ملاحظهمىكند مىبيند «شرب الماء» متوقف بر اين است كه دست دراز كند ظرف آب را بردارد، محاذىدهان قرار دهد، تا بعد بتواند «شرب الماء» تحقّق پيدا كند. لذا دست دراز مىكند ظرف آب را برمىدارد مقابل دهان و نزديك دهان قرار مىدهد «شرب الماء»» اينجا نياز به يك تحليلى دارد و تحليلاينجا يك جواب روشنى از مرحوم محقّق اصفهانى است كه اراده را جزء اخير از علت تامه قرارمىدهد. براى اين كه تحليل اينجا روشن شود، دو مقدمه را ما بايد بيان كنيم، تا وضع اينجا كاملاًروشن شود.
مقدمه اول در تقدم و تأخر علت و معلول
يك مقدمه اين است در رابطه با علت و معلول، همان طورى كه در فلسفه مسلّم و محقّق است وشما ملاحظه كرديد. بين علت و معلول چه نوع تقدّم و تأخّرى تحقّق دارد؟ آيا تقدّم و تأخّر علت ومعلول، زمانى است؟ يعنى بين معلول و بين علت، ولو يك آنِ زمانى فاصله تحقّق دارد؟ علت درزمان متقدّم و معلول در زمان متأخّر است؟ يا اين كه نه همان طورى كه بزرگان و محقّقين گفتهاند، ازنظر زمان بين علت و معلول تقارن تحقّق دارد، يعنى حتّى يك لحظه زمانى و يك آنِ زمانى بين علتو معلول فاصله نيست. پس چرا علت را مىگويند متقدّم بر معلول است؟ مىگويند مقصود از اينتقدّم و تأخّر، تقدّم و تأخّر رتبى است. رتبه علت متقدّم بر رتبه معلول است و رتبه معلول متأخّر ازرتبه علت است و الاّ از نظر زمان هيچ گونه فصلى و تقدّم و تأخّرى بين علت و معلول وجود ندارد.پس زماناً بين اينها مقارنه و تقارن تحقّق دارد. اين يك نكته.
مقدمه دوم در تشخّص اراده
نكته دومى كه به صورت يك قاعده كليه مطرح است، اين است كه تشخّص اراده به واسطه مراداست، يعنى چه؟ يعنى يك اراده يك مراد لازم دارد. اما اگر شما دو مراد داشتيد، اين نه به اختيار شمااست، نه واقعيت است كه شما بگوييد: از من يك اراده به دو مراد متعلق شده است. من به يك اراده دوچيز را اراده كردم. نه، دو چيز دو اراده لازم دارد. كما اين كه در باب علم هم مسأله اينطور است. شمابه يك علم دو معلوم نمىتوانيد داشته باشد. تشخّص علم به معلوم است. اگر معلوم واحد شد، علمهم واحد است. اگر معلوم متعدد شد، علم هم تعدد دارد. در نظائر علم و اراده هم مسأله همين طوراست. اينها تعدد و وحدتشان تابع تعدد و وحدت متعلقشان هست.
لذا كسى نمىتواند بگويد من به ارادةٍ واحده دو چيز را اراده كردم. نه، حتى اين قدر مطلب دقيقو وسيع است كه در باره ذى المقدمة و مقدمه هم همين طور است. مثلاً شما اراده مىكنيد «كون علىالسطح» را كه «يتوقف على نصب سلّم». فرض كنيد همين يك مقدمه را هم بيشتر لازم نداريد. آيااراده شما متعلّق شد به «كون على السطح» و «كون على السطح يتوقف على نصب سلم»؟ پس هميناراده متعلق به نصب سلم مىشود كه دو عمل و دو فعل متعلق يك اراده مىشود. بالاخره «كون علىالسطح امرٌ و نصب سلم امرٌ آخر». ولو اين كه اينها احداهما مقدمه و الاخر ذى المقدمة. لكن خودهمين مقدّميت و ذى المقدمية دليل بر تعدد است، دليل بر تغاير است، دليل بر تكثر است و الاّنمىشود كه يك شىء مقدمه براى خودش باشد، هم مقدمه باشد و هم ذى المقدمة باشد.
پس با اين كه بين «كون على السطح و نصب سلّم» توقّف و مقدّميت هست و «لا يمكن عادتاً انيتحقّق كون على السطح بدون نصب سلم» معذلك اينجا دو اراده لازم دارد: يك اراده بايد متعلق به«كون على السطح» شود، يك اراده هم متعلق به «نصب سلّم» شود. مقّدميت و توقّف، اقتضاء ندارد كهاراده، اراده واحده باشد. نه! مرادِ متعدد، ارادههاى متعدد لازم دارد. على حسب تعدد المراد. مراد دو تاشد، دو اراده. سه تا شد، سه اراده. ده تا شد، ده اراده. على حسب تعدد المراد، اراده بايد تعدد داشتهباشد. دو مقدمه، يكى اين بود كه در باب علت و معلول تقدّم و تأخّر رتبى است نه زمانى. زماناً تقارناست و ديگر اين كه مراد متعدد، ارادههاى متعدد لازم دارد. در همان مثالى كه ذكر كرديم. اين ارادهمىكند «شرب الماء» را و به دنبال آن دست دراز مىكند ظرف آب را بر مىدارد و مقابل دهان قرارمىدهد. براى اين كه مىبيند كه «شرب الماء» بدون اين معنا امكان ندارد. اين طورى نيست كه ازآسمان يك آبى متّصل باشد و محاذى دهان انسان باشد، بايد انسان دست دراز كند ظرف آب رابردارد تا بتواند تمكن از «شرب ماء» پيدا كند. سؤال اين است؟ اين كسى كه اينجا دست دراز مىكندو ظرف آب را بر مىدارد، آيا اين يك مراد ديگر است؟ يا همان مراد به اراده اوّل است؟ اين عين همانمسأله نصب سلم است؛ همان طورى كه نصب سلم يك اراده ديگرى لازم داشت غير از اراده متعلقهبه «كون على السطح» اين هم يك اراده ديگرى ولو به عنوان المقدمية، بايد متعلق شود به اين كهدستش را دراز كند ظرف آب را بر دارد، مقابل دهان قرار دهد. حالا اگر نگوييم كه خود اينها هم افعالمتعدده هستند، ديگر به اين جهتش ما كارى نداريم و فعل واحد هم باشد مطلب ما را ثابت مىكند.پس اين يك اراده ديگرى مىخواهد.
آن وقت سؤال اين است، الان كه اين نشسته و اراده كرده «شرب الماء» را، شما كه مىگوييد ايناراده جزء اخير علت تامه است، «لِمَ لَمْ يتحقّق شرب الماء» چرا به دنبال اين، «شرب الماء» تحقّق پيدانكرد؟ آن هم با آن خصوصيتى كه در مسأله عليّت و معلوليّت مىگوييد حتى يك لحظه فاصله زمانىو تقدّم و تأخّر زمانى مطرح نيست، آدمى كه اينجا نشسته ظرف آب هم مقابلش است، آيا الآن كهنشسته و دست دراز نكرده به طرف ظرف آب، آيا به «شرب الماء» اراده دارد يا اراده ندارد؟ اگر ارادهندارد، پس چرا دست دراز مىكند به طرف آب، براى اين كه ظرف آب را بر دارد و نزديك دهانشقرار دهد؟ و اگر اراده دارد «شرب الماء» را، علت حاصل است معلول كجاست؟ مگر شما نمىگوييد:اراده جزء اخير از علت تامه است؟ علت تامه «شرب الماء» به نظر شما به نفس اراده «شرب الماء»تحقّق پيدا كرد، «فاين معلوله»، معلولش كجاست؟ معلولش توقف دارد بر اين كه يك اراده ديگرىبيايد ولو اراده مقدّمى و آن اراده متعلق به دراز كردن و تحريك يد به طرف و برداشتن ظرف ومحاذى دهان قرار دادن، همه اينها بايد واقع شود، به دنبال همه اينها مسأله «شرب الماء» تحقّق پيداكند. چقدر فاصله زمانى بين علت و معلول تحقّق پيدا كرد؟ اين مقدار فاصله زمانى كه به دنبال اراده«شرب الماء» و ملاحظه مقدّميت برداشتن ظرف آب و مقابل دهان قرار دادن و تعلّق يك اراده جديدبه اين مقدمه و انجام اين مقدمه در خارج، آن وقت مراد به اراده اوّلى حاصل شود، آن وقت «شربالماء» تحقّق پيدا كند، آيا كدام فيلسوف و حكيمى اجازه مىدهد كه بين علت و معلول اين مقدارفاصله زمانى تحقّق پيدا كند؟ پس خلاصه حرف اين شد. در اينجايى كه يك مطلب ديگرى غير ازحركت عضلات بنام «شرب الماء» مراد انسان است و ما ترديدى نداريم در اين كه اراده به «شربالماء» متعلق است، ما اينجا اراده داريم «فى حال كون المراد لَمْ يتحقّق بعد الارادة بل يتوقف علىتحصيل مقدمة و ايجاد مقدمته فى الخارج حتى يتحقّق» در آن مسأله «كون على السطح و نصب سلّم»هم همين است. آيا اين آدمى كه مىرود دنبال نصب سلّم با اين زحمت و با تلاش زياد نردبان تهيهمىكند، ما مىگوييم نه، اين اراده ندارد «كون على السطح» را، اراده بعد از آن كه نصب سلّم حاصل شدتحقّق پيدا مىكند. آيا هيچ وجدانى مىتواند با اين معنا موافقت كند؟
اين جواب مرحوم محقّق اصفهانى در همين رابطه از مرحوم آخوند است و ما هم نقل كرديم كهدر آنجايى كه يك ذى المقدمهاى هست و «له مقدمة او مقدماتٌ» مىگوييم نه، ذى المقدمة متعلقاراده واقع نشده، فقط يك شوقى نسبت به ذى المقدمه وجود دارد و اين شوق متعلق به ذى المقدمةكمكم سرايت مىكند به مقدمه و مقدمات و در مقدمات هم شوق پيدا مىشود، منتها شوق موجود درمقدمه به علت اين كه مقدمه يك امر فعلى است، يك امر استقبالى نيست، يك امرى است كه حاليّتدارد، اين شوق متحقّق در مقدمه به مرحله اراده مىرسد و به دنبال اراده مقدمه و مقدمات تحقّق پيدامىكند، بعد از آن كه مقدمه و مقدمات تحقّق پيدا كرد، آن وقت شوق موجود در ذى المقدمه بهمرحله كمال و تأكّد مىرسد و حالت اراده و تصميم در او به وجود مىآيد.
آيا مسأله وجداناً اين طور است؟ ما وقتى كه به وجدان خودمان مراجعه مىكنيم، چه در مثال«شرب الماء» ى كه ذكر كرديم، چه در مثال «كون على السطح و نصب سلّم» اين كسى كه الان ازتشنگى ناراحت است و شدت تشنگى به او فشار آورده، مىگوييم نه الان اراده ندارد «شرب ماء» را؟چه كسى گفته الان اراده «شرب الماء» را دارد؟ پس چرا اين قدر التماس مىكند؟ پس چرا اين قدراستعانت و يارى مىخواهد براى اين كه رفع عطشش شود؟ نه! اين اراده «شرب الماء» را ندارد. ارادهندارد ولى بعد از آن كه ظرف آب را برداشت و مقابل دهان قرار داد، آن وقت اراده «شرب الماء» راپيدا مىكند، آيا وجدان مىتواند اين مسأله را بپذيرد؟ وجدان مىتواند موافقت با اين مطلب داشتهباشد؟ اين آدمى كه از شدت عطش دارد به خودش مىپيچد، فقط يك شوق رفع عطشى در او وجوددارد، آن هم نه شوق مؤكّد يك مرحلهاى از شوق، اما وقتى ظرف آب را مقابل دهان آورد، آن وقتشوق مؤكّد مىشود و به مرحله اراده و مرحله تصميم مىرسد. آيا وجدان موافقت با اين معنا دارد؟آن هم با يك تعبيرى كه البته اين تعبير را گفتيم ما نمىپذيريم.
اما اين محقّق بزرگوار تبعاً لاستاذه العظيم مرحوم آخوند صاحب كفايه، مىگويند: «اراده متعلقهبه مقدمه، تترشّح من الارادة المتعلقة بذى المقدمة و تتولّد من الارادة متعلقة به ذى المقدمه» اصلاًاراده متعلقه به مقدمه را نشأت گرفته از اراده متعلقه به ذى المقدمة مىدانند. و منشأ را اراده متعلقه بهذى المقدمة مىدانند. البته اين حرف را مكرر هم گفتيم كه نمىپذيريم، ولى اين تعبير را خودشاندارند. حالا به اين كيفيت هم نپذيريم، ولى وجدان شاهد و گواه بر اين مطلب است، كه جايى كهانسان سراغ مقدمه مىرود، يك مرد متدينى كه مىخواهد نماز بخواند، مىبيند نماز توقف برتحصيل طهارت دارد، مىرود دنبال وضو، غسل، تيمم. بگوييم نه اين تا زمانى كه مقدمات را به آخرنرساند، «لم تكن الصلاة مرادةً له» بلكه فقط يك مرحله شوقى نسبت به نماز دارد. اما وقتى كه وضوگرفت و آمد روى سجاده روبروى قبله نشست، آن وقت است كه اراده متعلق به صلاة مىشود. آيامسأله اين است؟ وجدان مىتواند اين حرف را بپذيرد؟
تنها چيزى كه اين انسان مسلمانِ متعهد را تحريك مىكند به اين كه مقدمات نماز را كه وضو و«طهارت مائيه» است تحصيل بكند، يك مرحله شوقى است كه نسبت به نماز دارد. اما اگر از اوبپرسيم كه تو اراده نماز دارى، تصميم دارى بر اين كه نماز بخوانى؟ بگويد فعلاً نه، اراده و تصميمىدر من وجود ندارد، تنها يك مرحلهاى از شوق در من وجود دارد، آيا مسأله اين طور است؟ ياواقعيت اين است كه در اينجايى كه فعل متوقّف بر يك مقدمه، يا مقدماتى هست، بلا اشكال اراده وشوق مؤكّد متعلق به ذى المقدمة است؟ و به دنبال او حالا يا كلمه ترشح و تولد را به كار ببريم، ياكلمه ترشح و تولد را به كار نبريم، به دنبال آن اراده متعلق به مقدمه و انجام مقدمه مىشود؟ اگر مسألهاين طور شد، «فاين العلية و المعلولية»، چطور اراده متعلق به ذى المقدمة است در حالى كه ذىالمقدمة حاصل نيست؟ ذى المقدمة مقدمه لازم دارد، بلكه بعضى از موارد مقدمات عديده لازمدارد و ساعتها وقت بايد صرف مقدمات شود تا امكان تحصيل ذى المقدمه به وجود بيايد. پس اگركسى بگويد: در اين موارد قبل المقدمة او المقدمات، ارادهاى نسبت به ذى المقدمة تكويناً وجودندارد، فقط «عاند الوجدان» با وجدان معاندت و مضادّه كرد. چطور اينجا بين عليّت و معلوليّت با آنخصوصيتى كه براى آنها ذكر كرديم كه حتى يك لحظه فاصله زمانى بين علت و معلول تحقّقندارد و تقدّم و تأخّرشان تقدّم و تأخّر رتبى است، تفكيك قايل مىشويد؟
خلاصه اشكال استاد بر محقق نائينى(ره) در دو مقدمه مبناى ايشان
خلاصة ما ذكرنا فى مقام الاشكال على المحقّق الاصفهانى، اين بود كه تمام فرمايشان ايشان براساس دو مطلب بود كه آن دو مطلب را ايشان مسلم گرفته بودند و اين فرمايشات را فرمودند: يكىاين كه اراده را از مقوله شوق و از سنخ شوق قرار دادند و در تعريف اراده «الشوق المؤكّد المستتبعللعضلات نحو المراد» و ما اين معنا را انكار كرديم. و ديگر اين كه اراده را جزء اخير از علت تامه قراردادند كه معنايش اين است كه بعد از اراده مسأله مانع و عدم شرط و امثال ذلك ديگر نبايد مطرحباشد. همه اينها بايد قبل الارادة مطرح شده باشد، ما هر دو مطلب ايشان را انكار كرديم و مورد اشكالقرار داديم.
در نتيجه آنچه را كه ايشان در رابطه با اراده تكوينيه فرمودند، كه اراده تكوينيه نمىشود به امراستقبالى تعلق بگيرد، به لحاظ اين كه اين دو مبناى كلام ايشان مورد اشكال بود، لذا اين حرف باطلاست و علاوه وجدان هم مؤيد، بلكه دليل بر همين مطلب است كه ما در تعلق اراده به مراد وجداناًمىبينيم، هيچ فرقى نمىكند. بعضى از چيزها را تصميم مىگيريم الان انجام دهيم، اراده تحقّق دارد.بعضى از چيزها را تصميم مىگيريم در آينده انجام دهيم، باز هم الان اراده تحقّق دارد. همه ما الانواقعاً اراده داريم كه بعد دخول وقت المغرب، نماز مغرب و عشاء را انجام دهيم. تصميم قاطع و ارادهكامل نسبت به اين معنا تحقّق دارد. منتها مراد ما عبارت از نماز مغرب و عشاء است كه آن متوقف برزمان استقبال و آينده است. اما در تعلّق اراده به اين امر استقبالى، هيچ گونه مانعى و هيچ گونه شبههاىوجداناً براى ما وجود ندارد. اين در رابطه با اراده تكوينيه در كلام محقّق اصفهانى بود تا بعد ان شاءالله.
تمرينات
عدم المانع چه مدخليتى در تحقق علت تامه دارد
با بيان يك مثال نحوه تعلق اراده بر مراد را بيان كنيد
دو مقدمه محقق نائينى(ره) بر اين كه اراده جزء اخير علت تامه است را بيان نماييد
مناقشه استاد در هر دو مقدمه محقق نائينى(ره) بر اثبات اراده جزء اخير علت تامه، راتقريب نماييد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...