دوشنبه 18 تير 1403 - 29 ذيحجه 1445 - 8 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
تقسيم واجب به منجّز و معلّق
تدریس استاد
متن
40 تقسيم واجب به منجّز و معلّق 363
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
عدم ترتب فايده بر تقسيم صاحب فصول(ره)
سومين ايراد در تقسيم واجب، به واجب منجّز و معلّق اين است كه آن جهت كه صاحب فصولرا وادار كرده بر التزام به واجب معلّق، ما آن جهت را موجب التزام به اين معنا نمىبينيم. به عبارتديگر مشكلهاى در بعضى از موارد وجود داشته كه راه حل آن مشلكه را صاحب فصول در التزام بهواجب معلّق مىديده و فكر مىكرده كه اگر ما ملتزم به واجب معلّق نشويم، آن مشكل قابل حلنيست و راهى براى تخلّص از آن مشكل وجود ندارد و اگر بتوانيم راهى غير از مسأله واجب معلّقپيدا كنيم، ديگر ضرورتى و داعى براى التزام به واجب معلّق وجود ندارد. در عين اين كه امكان و عدماستحالهاش جاى ترديد نيست، اما در عين حال ضرورتى براى اين كار ملاحظه نمىشود.
داعى صاحب فصول(ره) بر تقسيم واجب
در مثل حج، بعد از آن كه استطاعت تحقق پيدا كرد و شرط وجوب حاصل شد. صاحبفصول(ره) اين طورى ملاحظه كرده كه اگر استطاعت در ماه شعبان پيدا شد، در حالى كه حج قبل اززمان معيّن تحقق پيدا نمىكند، همان طورى كه صلاة قبل الوقت غير صحيح است، حج قبل الوقتهم غير صحيح است. پس اگر ما بخواهيم براى وقت در باب حج همان حسابى را كه براى وقت درباب نماز مطرح است، باز كنيم، اشكال به وجود مىآيد. در باب نماز وقت دو خصوصيت دارد: يكىاين كه صلاة قبل الوقت باطل است و ديگر اين كه صلاة قبل الوقت وجوب ندارد و در حقيقت وقت،شرطيت براى وجوب و براى اصل تكليف و فعليت تكليف دارد. آن وقت ايشان فرموده: اگر در بابحج هم بخواهيم همين حساب را باز كنيم، بگوييم «حج قبل موسمه و قبل زمانه لا يكون واجباً». بهمجرد استطاعت، وجوب پيدا نمىشود، استطاعت يك شرط براى وجوب است، شرط دومش همعبارت از موسم و زمان است.
پس به صرف استطاعت، وجوب حج فعليت ندارد. حالا اگر فعليت نداشت، پس ما چطور اينشخص را ملزم كنيم به اين كه مقدمات را انجام دهد؟ چگونه او را وادار كنيم به ثبت نام و تهيهگذرنامه و ساير مقدمات حج؟ حجى كه هنوز واجب نشده، مثل «وضوء قبل الوقت» است. آياوضوى «قبل الوقت» را انسان به عنوان مقدمه، مىتواند بگويد وجوب دارد؟ تا نماز واجب نشود،وضو به عنوان مقدّميت وجوب پيدا نمىكند. در باب حج هم اگر وجوبش متوقف بر زمان شد علاوهبر استطاعت، «قبل تحقق الموسم و الزمان، لا يجب الحج و اذا لم يتحقق وجوب الحج لا يجبمقدماته» براى اين كه مقدمه وجوبش غيرى است و بالملازمه ثابت مىشود؛ يكى از دو طرفملازمه وجوب ذى المقدمه است؛ بين وجوب ذى المقدمة و وجوب مقدمه ملازمه تقدم دارد.
پس اگر بخواهيم بگوييم كه قبل الموسم، حج واجب نيست؛ نتيجه اين مىشود كه «لا تجبالمقدمات» و اگر بخواهيم بگوييم صبر كند تا موسم بيايد، وقتى كه موسم آمد، ديگر قدرت نداردحج را انجام دهد. اينهايى كه در بلاد بعيده هستند، امكان ندارد، بعد تحقق موسم ديگر خودشان را بهحج و به اعمال حج برسانند. لذا اين مشكله به نظر صاحب فصول آمده و سبب شده كه ايشان راه حلرا منحصر در واجب معلّق بداند و نتيجتاً حساب حج را از حساب صلاة در رابطه با وقت جدا كند،بگويد زمان و وقت خاص در باب صلاة، شرطيت براى وجوب دارد. اما در باب حج نه، شرطيتبراى وجوب ندارد. آن كه شرطيت براى وجوب دارد، استطاعت است با آن انواع چهار گانهاى كه دراستطاعت هست، استطاعت مالى، بدنى، زمانى و استطاعت سِربى، كه معنايش اين است كه راه بازباشد و در جاده مانعى باشد. بگوييم به مجردى كه اين استطاعتهاى چهار گانه تحقق پيدا كرد، «يجبعليه الحج» و چون حج واجب است، مقدماتش هم وجوب پيدا مىكند. اما در عين حال مدخليتزمان را از بين نمىبريم، مىگوييم «لا يجوز الحج قبل الوقت» بايد حتماً در موسم و در وقت انجامبگيرد. اما اين دخالت، دخالت در واجب است، نه دخالت در اصل تكليف و وجوب حج.
پس در حقيقت صاحب فصول(ره) راه حل اشكال را منحصراً از طريق واجب معلّق ملاحظهكرده، لذا در مقام اين تقسيم بر آمده كه گاهى از اوقات، واجب وجوبش فعليت داشته و فى الحالتحقق دارد. اما خود واجب متوقف بر يك امر غير مقدور است، مثل همين زمان كه در اختيار مكلّفنيست. اين طور نيست كه مكلّف زمان را بتواند تحصيل كند يا نتواند تحصيل كند. زمان يك امرىاست كه خواه نا خواه خودش تحقق پيدا مىكند. پس ايشان از اين جهت، حساب وقت را در رابطه باحج از حساب وقت در رابطه با نماز جدا كرده است. اما اگر ما يك راه حلى غير از مسأله واجب معلّقپيدا كرديم، ديگر ضرورتى براى التزام به واجب معلّق در باب حج نيست و آن اين بود كه قبلاً هماشاره كرديم. بگوييم وقت در باب حج با وقت در باب صلاة فرق نمىكند، هر دوى آنها قيد براىوجوب است و شرطيت براى وجوب دارد. منتها حج يك خصوصيتى دارد كه بايد مقدماتش را قبلاز آن كه وقت تحقق پيدا كرد، انجام دهد. براى اين كه مكلّف مىداند اگر اين مقدمات را انجام ندهد،نمىتواند اين واجب را در ظرف خودش انجام دهد.
در باب صلاة هم ما مىتوانيم نظيرش را پيدا كنيم؛ در باب صلاة هم اگر كسى «قبل الوقت» مثلاً«قبل الغروب» يقين پيدا كند كه «اذا دخل الوقت لا يمكن له تحصيل الطهارة» الان برايش ممكن استتحصيل طهارت، اما اگر صبر كند وقت داخل شود «لا يمكن له تحصيل الطهارة» در باب صلاة كههيچ اشكالى در اين نيست كه زمان و وقت قيد براى وجوب است. از نظر حكم فقهى حكمشچيست؟ يقين دارد كه «اذا دخل المغرب» تحصيل طهارت برايش امكان ندارد، اما الان برايش امكاندارد. قدر متيقّن را بخواهد بگيرد، اگر به انتظار وقت بنشيند، تحصيل هيچ يك از دو طهارت برايشامكان ندارد، اما الان امكان دارد. آيا مىتوانيم بگوييم عقل به اين شخص اجازه مىدهد كه شما لازمنيست الان طهارت را تحصيل كنيد؟ همان عقلى كه در مسأله مقدمه واجب بنا بر قول به وجوبمقدمه، ملازمه را مىگويد و اساساً مسأله مقدمه واجب يك مسأله عقلى است، نه مسأله لفظى. البتهاشتباه هم نمىشود كه مسأله عقلى است، اما وجوب مقدمه وجوب شرعى است، همان عقلى كهملازمه را مىگويد، همان عقل اينجا حاكم است به اين كه اگر يقين دارى كه بعد «دخول الوقت»قدرت بر تحصيل طهارت ندارى، در حالى كه «لا صلاة الا بطهورٍ» اما الان قدرت برايت وجود دارد،بايد الان اقدام به تحصيل طهارت كنيد، در عين اين كه ذى المقدمه هنوز وجوب پيدا نكرده است.
اين طور نيست كه عقل وجوب ذى المقدمة را به «قبل الوقت» سرايت دهد. بگويد: آدمى كهقدرت بر طهارت براى نماز ندارد، همين الان نماز مغرب برايش واجب است، وجوب ذى المقدمةرا سرايت به «قبل الوقت» نمىدهد، وجوب هم «بعد الغروب» مىآيد، اما اين حكم لزومى عقلى،الان ذى المقدمة را واجب نمى كند. منتها ديگر وجوب مقدمه وجوب شرعى نخواهد بود، اين همانوجوب عقلى و الزامى است كه از ناحيه عقل پيدا مىشود.
اگر ما در باب صلاة هم اين مسأله را فرض كرديم، در باب حج چرا اين مسأله را فرض نكنيم؟بگوييم وجوب حج همان طورى كه استطاعت شرطيت براى وجوب دارد، وقت هم شرطيت براىوجود دارد، «حج قبل الموسم لا يكون واجباً، كما انه قبل الاستطاعة لا يكون واجباً».
در حقيقت دو قيد براى وجوب حج مطرح است: يكى مسأله استطاعت، يكى مسأله وقت. منتهافرق بين اين دو اين است، اگر كسى مستطيع نشد، عقل به او نمىگويد بلند شو برو گذر نامه بگير،آدمى كه مستطيع نشد عقل هيچ گونه الزامى نسبت به او ندارد، چرا؟ براى اين كه استطاعت «يمكنان توجد و يمكن ان لا توجد».
ممكن است اين شخص تهيه گذرنامه كند، بعد هم برايش استطاعت پيدا نشود، پس چرا عقل اورا الزامش كند به اين كه بلند شو مقدمات حج را انجام بده؟ اما بعد از اين كه مستطيع شد، قيد دوم كهعبارت از وقت است، يك مسألهاى است كه حتماً تحقق پيدا مىكند و ديگر، يمكن و يحتمل دربارهاش جريان ندارد. لذا بعد تحقق الاستطاعة ولو اين كه حج وجوب فعلى پيدا نكرده، در عين حالعقل حكم مىكند به اين كه چون اين قيد دوم «قطعى التحقق فى المستقبل» است، لذا بايد مقدماتحج و سفر حج را حتماً فراهم كنيم.
(پاسخ استاد به شاگرد): مشكلى كه مطرح است، در رابطه با وجوب شرعى مقدمه نيست، مشكلدر اين است كه آيا لازم است الان مقدمات حج را انجام دهد يا نه؟ مشكل چيست؟ آيا مشكلى كه درباب حج مطرح است، روى شرعيت وجوب مقدمه است؟ لازم نيست شرعيت داشته باشد. بحث دروجوب و عدم وجوبش است كه اگر وجوش را بگوييم، چطورى بگوييم؟ اگر بگوييم «ليسبواجب»، حج ترك مىشود. مشكل اين است و الاّ مشكل كه روى مسأله شرعيت وجوب و عدمشرعيت دور نمىزند، اگر اصل وجوب مسلم شد، ما مىخواهيم شرعيت كثيرى از محققين مسأله ملازمه و وجوب شرعى مقدمه را در تمامى موارد، انكار كردند. لذا مادنبال اين مسأله نيستيم كه براى تهيه مقدمات حج، يك وجوب شرعى
نقطه مشترك ميان اشكالات بر تقسيم صاحب فصول(ره)
در حقيقت سه ايراد به صاحب فصول مجموعاً وارد شده بود. لكن همه اين ايرادها مشترك دراين جهت هستند كه امكان واجب معلّق را منكر نيستند، يعنى نمىخواهند بگويند كه اين اصلاًامكان ندارد كه يك جا وجوب فعليت داشته باشد و واجب يك امر استقبالى باشد، نه و مرحوم شيخو مرحوم آخوند هم اين مطلب را منكر نيستند و نه اين ايراد سومى كه مطرح شد، مبتنى بر اين استكه واجب معلّق مستحيل باشد. واجب معلّق مستحيل نيست، ايراد و اشكال متوجه تقسيم است. مثلاًمرحوم آخوند كه بر صاحب فصول ايراد كردند، خواستند بگويند: اين تقسيم در بحث مقدمه واجباثر ندارد. اما نه اين كه تقسيم غير معقول و مستحيل است. يا مرحوم شيخ كه ايراد به صاحب فصولكردند، نمىخواهند به صاحب فصول بگويند اين تقسيم محال است. مىخواهند بگويند: واجبمعلّق شما يك شعبهاى از واجب مشروطى است كه من قايلم و مبنايى خاص در واجب مشروطدارم. واجب مشروط شيخ كه بنا بر مبناى خودشان محال نيست، مىخواهند بگويند: اين واجبمعلّق هم يك شعبهاى از واجب مشروط است. و يا اين ايراد سومى كه ما ذكر كرديم، نمىخواهيم بهايشان بگوييم كه واجب معلّق مستحيل است، مىخواهيم بگوييم: آن چيزى كه شما را مجبور كرد بهاين كه اين تقسيم را به وجود بياوريد و ملتزم به واجب معلّق شويد، آن انسان را مجبور به اين معنانمىكند، راه حل ديگرى دارد كه اگر واجب معلّق هم نباشد، اين مسأله از آن طريق قابل حل است.پس هر سه ايراد در اين جهت مشترك بودند كه واجب معلّق در عين اين كه قابل تصوّر است ومستحيل نيست، اما در بحث مقدمه واجب ضرورتى براى اين تقسيم ملاحظه نمىشود.
عدم استحاله واجب معلق
جهت بعدى مسأله امكان و استحاله است. آيا واجب معلّق يك امرى است ممكن و در مقامثبوت غير مستحيل؟ يا اين كه نه اصلاً يك چيز محال و غير ممكنى هست؟ جماعتى از بزرگان، آنهم از محققين از اصوليين قايل به استحاله واجب معلّق شدند با بيانات مختلفى كه در اين رابطهدارند. يكى از آن محققين و بزرگان مرحوم محقق اصفهانى، مرحوم آيت الله شيخ محمد حسينمعروف به كمپانى است، در حاشيهاى كه بر كفايه دارند، اين معنا را مورد انكار قرار دادند. لكن ما قبلاز آن كه بيان ايشان را بررسى كنيم، با توجّه به ايجابها و الزامهايى كه در بين عقلاء مطرح است، ببينيممسأله وجداناً چطورى است؟ و بعد برويم سراغ بيانات اين محققينى كه استحاله واجب معلّق رإے؛ططظظ1!ادعا كردند.
وجداناً كه ما ملاحظه مىكنيم. نه در اراده تكوينيه و نه در اراده تشريعيه كه همين وجوبى استكه جانشين اراده تكوينيه هست، در هيچ كدام از اين دو اراده، ما استحالهاى نسبت به واجب معلّق و يامراد مستقبل در اراده تكوينيه، نمىبينيم. در اراده تكوينيه وجداناً ما ملاحظه مىكنيم، مىبينيم ارادهما در رابطه با مرادمان، مرادها مختلف است. گاهى انسان اراده مىكند الان از جا بلند شود، مرادشيك امر حالى و يك امر فعلى است، به مجرّدى كه اراده تعلق به اين امر فعلى و امر حالى پيدا مىكند،به مجرد تحقّق اراده و تعلّق اراده، اين شخص مريد، مراد را انجام مىدهد، مراد را در خارج ايجادمىكند. مثل انسانى كه نشسته اراده مىكند برخاستن را، يا انسانى كه ايستاده، اراده مىكند نشستن را.يا كسى كه مثلاً مىخواهد دستش را حركت دهد، اراده مىكند تحريك يد را. به مجرد تحقق ارادهمراد هم در خارج فعليت و تحقّق پيدا مىكند.
اما گاهى از اوقات مراد انسان يك مراد استقبالى است، متوقف به زمان بعد است. مثل اين كه شماالان كه اينجا نشستيد، اراده داريد كه فردا هم در اين لذا وجداناً در ارادههاى تكوينيه، ما مىبينيم كه حقيقت الاراده و ماهيت الاراده تحقّق دارد، همدر آنجايى كه مراد فعليت و حاليت دارد و هم در آنجايى كه مراد يك امر استقبالى و متوقف بر زمانآينده است. در اراده تشريعيه هم وقتى كه انسان اوامر خودش را نسبت به فرزندانش ملاحظهمىكند، اوامر مولا را نسبت به عبيدش ملاحظه مىكند، آيا در اوامر و بعثهايى كه از ناحيه موالىتحقّق پيدا مىكند، هميشه مبعوثاليه آن بايد يك كار فورى و كار فعلى باشد؟ وقتى مولا به عبدشبگويد: «ادخل السوق و اشتر اللحم» يعنى همين حالا ديگر يك «آن» هم معطل نكند. «ادخل السوق واشتر اللحم»؟ يا اين كه نه، مولا به عبدش مىتواند بگويد: «سافر الان» و مىتواند همين الان دستورصادر كند به اين كه «سافر غداً»، ايجاب الان است دستور و بعث حالا تحقق پيدا كرده، الان دارد الزاممىكند، اما به چى الزام مىكند؟ به مسافرت فردا.
آيا اگر مولا يك چنين دستورى داد، به او مىگويند كه تو يك كار محالى را خواستى ايجاب كنى؟نمىشود كه بعث به امر استقبالى تعلق بگيرد، صبر كن فردا بيايد بعد از اين كه فردا آمد، دستور سافررا صادر بكن، آيا اين طور است؟ يا اگر هم مىخواهى الان صادر كنى، بايد به صورت واجبمشروط باشد. مثل «ان جائك زيدٌ فاكرمه» كه خود بعث بعد تحقق المجىء تحقق پيدا مىكند. آياوجداناً در اوامرى كه خود ما نسبت به فرزندانمان داريم و موالى نسبت به عبيدشان دارند، نمىشودالزام فعلى باشد و الزام به نحو واجب مطلق داشته باشد؟ الان وجوب تحقق دارد، اما مأموربه وواجب و مبعوثاليه مقيّد به زمان آينده باشد؟ مسافرت فردا مطلوب براى مولاست، يا اين كه مولادر «ادخل السوق و اشتر اللحم» مىگويد: «ادخل السوق و اشتر اللحم ساعت اخرى»، يك ساعت بعدبايد بروى بازار و گوشت تهيه كنى.
مسأله از نظر عقلاء و وجدان چطور است؟ الان كه دستور صادر مىكند مىگويد: يك ساعت بعدبايد بروى بازار و گوشت تهيه كنى، آيا معنايش اين است كه الان ايجابى نيست؟ به صورت واجبمشروط است؟ اگر واجب مشروط است، واجب مشروط كه لازم نيست انسان شرطش را تهيه كند!«ان استطعت يجب عليك الحج» لازم نيست كه انسان برود تحصيل استطاعت كند. اگر استطاعتخود به خود پيدا شد، وجوب حج تحقق پيدا مىكند. پس اين «ادخل السوق و اشتر اللحم بعد ساعةٍ»اين مسأله به صورت واجب مشروط نيست. اگر به صورت واجب مشروط نشد و به صورت واجبمطلق شد، پس اين مسأله چه طورى است؟ آيا غير از اين است كه تكليف الان تحقق دارد، وجوبالان محقق است، منتها در واجب قيدى وجود دارد و او بعد ساعةٍ است. لذا وجداناً مسأله را چه دررابطه با اراده تكوينيه و چه در رابطه با اراده تشريعيه كه همان بعث و ايجاب است، ملاحظه مىكنيم،مسأله مكان واجب معلّق، يك مسأله وجدانى به نظر مىرسد.
در مقابل هم حرفهايى زده شده، كه از جمله بيان مرحوم محقق اصفهانى(ره) است، كه در حاشيهبر كفايه ملاحظه مىفرمائيد، در بحث بعد «ان شاء الله» عنوان مىكنيم.
تمرينات
وجوب حج قبل از موسم، از نظر صاحب فصول(ره) چه اشكالى دارد
راه حل استاد بر دفع اين اشكال را بيان نماييد
به طور خلاصه عدم ترتب فايده بر تقسيم صاحب فصول(ره) را توضيح دهيد
عدم استحاله واجب معلق را تقريب نماييد
وقت در باب حج چه خصوصيتى نسبت به وقت در باب نماز دارد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...