• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 تقسيم واجب به منجّز و معلّق 363

    مقدمه درس


    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    عدم ترتب فايده بر تقسيم صاحب فصول(ره)

    سومين ايراد در تقسيم واجب، به واجب منجّز و معلّق اين است كه آن جهت كه صاحب فصول‏را وادار كرده بر التزام به واجب معلّق، ما آن جهت را موجب التزام به اين معنا نمى‏بينيم. به عبارت‏ديگر مشكله‏اى در بعضى از موارد وجود داشته كه راه حل آن مشلكه را صاحب فصول در التزام به‏واجب معلّق مى‏ديده و فكر مى‏كرده كه اگر ما ملتزم به واجب معلّق نشويم، آن مشكل قابل حل‏نيست و راهى براى تخلّص از آن مشكل وجود ندارد و اگر بتوانيم راهى غير از مسأله واجب معلّق‏پيدا كنيم، ديگر ضرورتى و داعى براى التزام به واجب معلّق وجود ندارد. در عين اين كه امكان و عدم‏استحاله‏اش جاى ترديد نيست، اما در عين حال ضرورتى براى اين كار ملاحظه نمى‏شود.

    داعى صاحب فصول(ره) بر تقسيم واجب

    در مثل حج، بعد از آن كه استطاعت تحقق پيدا كرد و شرط وجوب حاصل شد. صاحب‏فصول(ره) اين طورى ملاحظه كرده كه اگر استطاعت در ماه شعبان پيدا شد، در حالى كه حج قبل اززمان معيّن تحقق پيدا نمى‏كند، همان طورى كه صلاة قبل الوقت غير صحيح است، حج قبل الوقت‏هم غير صحيح است. پس اگر ما بخواهيم براى وقت در باب حج همان حسابى را كه براى وقت درباب نماز مطرح است، باز كنيم، اشكال به وجود مى‏آيد. در باب نماز وقت دو خصوصيت دارد: يكى‏اين كه صلاة قبل الوقت باطل است و ديگر اين كه صلاة قبل الوقت وجوب ندارد و در حقيقت وقت،شرطيت براى وجوب و براى اصل تكليف و فعليت تكليف دارد. آن وقت ايشان فرموده: اگر در باب‏حج هم بخواهيم همين حساب را باز كنيم، بگوييم «حج قبل موسمه و قبل زمانه لا يكون واجباً». به‏مجرد استطاعت، وجوب پيدا نمى‏شود، استطاعت يك شرط براى وجوب است، شرط دومش هم‏عبارت از موسم و زمان است.
    پس به صرف استطاعت، وجوب حج فعليت ندارد. حالا اگر فعليت نداشت، پس ما چطور اين‏شخص را ملزم كنيم به اين كه مقدمات را انجام دهد؟ چگونه او را وادار كنيم به ثبت نام و تهيه‏گذرنامه و ساير مقدمات حج؟ حجى كه هنوز واجب نشده، مثل «وضوء قبل الوقت» است. آياوضوى «قبل الوقت» را انسان به عنوان مقدمه، مى‏تواند بگويد وجوب دارد؟ تا نماز واجب نشود،وضو به عنوان مقدّميت وجوب پيدا نمى‏كند. در باب حج هم اگر وجوبش متوقف بر زمان شد علاوه‏بر استطاعت، «قبل تحقق الموسم و الزمان، لا يجب الحج و اذا لم يتحقق وجوب الحج لا يجب‏مقدماته» براى اين كه مقدمه وجوبش غيرى است و بالملازمه ثابت مى‏شود؛ يكى از دو طرف‏ملازمه وجوب ذى المقدمه است؛ بين وجوب ذى المقدمة و وجوب مقدمه ملازمه تقدم دارد.
    پس اگر بخواهيم بگوييم كه قبل الموسم، حج واجب نيست؛ نتيجه اين مى‏شود كه «لا تجب‏المقدمات» و اگر بخواهيم بگوييم صبر كند تا موسم بيايد، وقتى كه موسم آمد، ديگر قدرت نداردحج را انجام دهد. اينهايى كه در بلاد بعيده هستند، امكان ندارد، بعد تحقق موسم ديگر خودشان را به‏حج و به اعمال حج برسانند. لذا اين مشكله به نظر صاحب فصول آمده و سبب شده كه ايشان راه حل‏را منحصر در واجب معلّق بداند و نتيجتاً حساب حج را از حساب صلاة در رابطه با وقت جدا كند،بگويد زمان و وقت خاص در باب صلاة، شرطيت براى وجوب دارد. اما در باب حج نه، شرطيت‏براى وجوب ندارد. آن كه شرطيت براى وجوب دارد، استطاعت است با آن انواع چهار گانه‏اى كه دراستطاعت هست، استطاعت مالى، بدنى، زمانى و استطاعت سِربى، كه معنايش اين است كه راه بازباشد و در جاده مانعى باشد. بگوييم به مجردى كه اين استطاعتهاى چهار گانه تحقق پيدا كرد، «يجب‏عليه الحج» و چون حج واجب است، مقدماتش هم وجوب پيدا مى‏كند. اما در عين حال مدخليت‏زمان را از بين نمى‏بريم، مى‏گوييم «لا يجوز الحج قبل الوقت» بايد حتماً در موسم و در وقت انجام‏بگيرد. اما اين دخالت، دخالت در واجب است، نه دخالت در اصل تكليف و وجوب حج.
    پس در حقيقت صاحب فصول(ره) راه حل اشكال را منحصراً از طريق واجب معلّق ملاحظه‏كرده، لذا در مقام اين تقسيم بر آمده كه گاهى از اوقات، واجب وجوبش فعليت داشته و فى الحال‏تحقق دارد. اما خود واجب متوقف بر يك امر غير مقدور است، مثل همين زمان كه در اختيار مكلّف‏نيست. اين طور نيست كه مكلّف زمان را بتواند تحصيل كند يا نتواند تحصيل كند. زمان يك امرى‏است كه خواه نا خواه خودش تحقق پيدا مى‏كند. پس ايشان از اين جهت، حساب وقت را در رابطه باحج از حساب وقت در رابطه با نماز جدا كرده است. اما اگر ما يك راه حلى غير از مسأله واجب معلّق‏پيدا كرديم، ديگر ضرورتى براى التزام به واجب معلّق در باب حج نيست و آن اين بود كه قبلاً هم‏اشاره كرديم. بگوييم وقت در باب حج با وقت در باب صلاة فرق نمى‏كند، هر دوى آنها قيد براى‏وجوب است و شرطيت براى وجوب دارد. منتها حج يك خصوصيتى دارد كه بايد مقدماتش را قبل‏از آن كه وقت تحقق پيدا كرد، انجام دهد. براى اين كه مكلّف مى‏داند اگر اين مقدمات را انجام ندهد،نمى‏تواند اين واجب را در ظرف خودش انجام دهد.
    در باب صلاة هم ما مى‏توانيم نظيرش را پيدا كنيم؛ در باب صلاة هم اگر كسى «قبل الوقت» مثلاً«قبل الغروب» يقين پيدا كند كه «اذا دخل الوقت لا يمكن له تحصيل الطهارة» الان برايش ممكن است‏تحصيل طهارت، اما اگر صبر كند وقت داخل شود «لا يمكن له تحصيل الطهارة» در باب صلاة كه‏هيچ اشكالى در اين نيست كه زمان و وقت قيد براى وجوب است. از نظر حكم فقهى حكمش‏چيست؟ يقين دارد كه «اذا دخل المغرب» تحصيل طهارت برايش امكان ندارد، اما الان برايش امكان‏دارد. قدر متيقّن را بخواهد بگيرد، اگر به انتظار وقت بنشيند، تحصيل هيچ يك از دو طهارت برايش‏امكان ندارد، اما الان امكان دارد. آيا مى‏توانيم بگوييم عقل به اين شخص اجازه مى‏دهد كه شما لازم‏نيست الان طهارت را تحصيل كنيد؟ همان عقلى كه در مسأله مقدمه واجب بنا بر قول به وجوب‏مقدمه، ملازمه را مى‏گويد و اساساً مسأله مقدمه واجب يك مسأله عقلى است، نه مسأله لفظى. البته‏اشتباه هم نمى‏شود كه مسأله عقلى است، اما وجوب مقدمه وجوب شرعى است، همان عقلى كه‏ملازمه را مى‏گويد، همان عقل اينجا حاكم است به اين كه اگر يقين دارى كه بعد «دخول الوقت»قدرت بر تحصيل طهارت ندارى، در حالى كه «لا صلاة الا بطهورٍ» اما الان قدرت برايت وجود دارد،بايد الان اقدام به تحصيل طهارت كنيد، در عين اين كه ذى المقدمه هنوز وجوب پيدا نكرده است.
    اين طور نيست كه عقل وجوب ذى المقدمة را به «قبل الوقت» سرايت دهد. بگويد: آدمى كه‏قدرت بر طهارت براى نماز ندارد، همين الان نماز مغرب برايش واجب است، وجوب ذى المقدمةرا سرايت به «قبل الوقت» نمى‏دهد، وجوب هم «بعد الغروب» مى‏آيد، اما اين حكم لزومى عقلى،الان ذى المقدمة را واجب نمى كند. منتها ديگر وجوب مقدمه وجوب شرعى نخواهد بود، اين همان‏وجوب عقلى و الزامى است كه از ناحيه عقل پيدا مى‏شود.
    اگر ما در باب صلاة هم اين مسأله را فرض كرديم، در باب حج چرا اين مسأله را فرض نكنيم؟بگوييم وجوب حج همان طورى كه استطاعت شرطيت براى وجوب دارد، وقت هم شرطيت براى‏وجود دارد، «حج قبل الموسم لا يكون واجباً، كما انه قبل الاستطاعة لا يكون واجباً».
    در حقيقت دو قيد براى وجوب حج مطرح است: يكى مسأله استطاعت، يكى مسأله وقت. منتهافرق بين اين دو اين است، اگر كسى مستطيع نشد، عقل به او نمى‏گويد بلند شو برو گذر نامه بگير،آدمى كه مستطيع نشد عقل هيچ گونه الزامى نسبت به او ندارد، چرا؟ براى اين كه استطاعت «يمكن‏ان توجد و يمكن ان لا توجد».
    ممكن است اين شخص تهيه گذرنامه كند، بعد هم برايش استطاعت پيدا نشود، پس چرا عقل اورا الزامش كند به اين كه بلند شو مقدمات حج را انجام بده؟ اما بعد از اين كه مستطيع شد، قيد دوم كه‏عبارت از وقت است، يك مسأله‏اى است كه حتماً تحقق پيدا مى‏كند و ديگر، يمكن و يحتمل درباره‏اش جريان ندارد. لذا بعد تحقق الاستطاعة ولو اين كه حج وجوب فعلى پيدا نكرده، در عين حال‏عقل حكم مى‏كند به اين كه چون اين قيد دوم «قطعى التحقق فى المستقبل» است، لذا بايد مقدمات‏حج و سفر حج را حتماً فراهم كنيم.
    (پاسخ استاد به شاگرد): مشكلى كه مطرح است، در رابطه با وجوب شرعى مقدمه نيست، مشكل‏در اين است كه آيا لازم است الان مقدمات حج را انجام دهد يا نه؟ مشكل چيست؟ آيا مشكلى كه درباب حج مطرح است، روى شرعيت وجوب مقدمه است؟ لازم نيست شرعيت داشته باشد. بحث دروجوب و عدم وجوبش است كه اگر وجوش را بگوييم، چطورى بگوييم؟ اگر بگوييم «ليس‏بواجب»، حج ترك مى‏شود. مشكل اين است و الاّ مشكل كه روى مسأله شرعيت وجوب و عدم‏شرعيت دور نمى‏زند، اگر اصل وجوب مسلم شد، ما مى‏خواهيم شرعيت كثيرى از محققين مسأله ملازمه و وجوب شرعى مقدمه را در تمامى موارد، انكار كردند. لذا مادنبال اين مسأله نيستيم كه براى تهيه مقدمات حج، يك وجوب شرعى

    نقطه مشترك ميان اشكالات بر تقسيم صاحب فصول(ره)

    در حقيقت سه ايراد به صاحب فصول مجموعاً وارد شده بود. لكن همه اين ايرادها مشترك دراين جهت هستند كه امكان واجب معلّق را منكر نيستند، يعنى نمى‏خواهند بگويند كه اين اصلاًامكان ندارد كه يك جا وجوب فعليت داشته باشد و واجب يك امر استقبالى باشد، نه و مرحوم شيخ‏و مرحوم آخوند هم اين مطلب را منكر نيستند و نه اين ايراد سومى كه مطرح شد، مبتنى بر اين است‏كه واجب معلّق مستحيل باشد. واجب معلّق مستحيل نيست، ايراد و اشكال متوجه تقسيم است. مثلاًمرحوم آخوند كه بر صاحب فصول ايراد كردند، خواستند بگويند: اين تقسيم در بحث مقدمه واجب‏اثر ندارد. اما نه اين كه تقسيم غير معقول و مستحيل است. يا مرحوم شيخ كه ايراد به صاحب فصول‏كردند، نمى‏خواهند به صاحب فصول بگويند اين تقسيم محال است. مى‏خواهند بگويند: واجب‏معلّق شما يك شعبه‏اى از واجب مشروطى است كه من قايلم و مبنايى خاص در واجب مشروطدارم. واجب مشروط شيخ كه بنا بر مبناى خودشان محال نيست، مى‏خواهند بگويند: اين واجب‏معلّق هم يك شعبه‏اى از واجب مشروط است. و يا اين ايراد سومى كه ما ذكر كرديم، نمى‏خواهيم به‏ايشان بگوييم كه واجب معلّق مستحيل است، مى‏خواهيم بگوييم: آن چيزى كه شما را مجبور كرد به‏اين كه اين تقسيم را به وجود بياوريد و ملتزم به واجب معلّق شويد، آن انسان را مجبور به اين معنانمى‏كند، راه حل ديگرى دارد كه اگر واجب معلّق هم نباشد، اين مسأله از آن طريق قابل حل است.پس هر سه ايراد در اين جهت مشترك بودند كه واجب معلّق در عين اين كه قابل تصوّر است ومستحيل نيست، اما در بحث مقدمه واجب ضرورتى براى اين تقسيم ملاحظه نمى‏شود.

    عدم استحاله واجب معلق

    جهت بعدى مسأله امكان و استحاله است. آيا واجب معلّق يك امرى است ممكن و در مقام‏ثبوت غير مستحيل؟ يا اين كه نه اصلاً يك چيز محال و غير ممكنى هست؟ جماعتى از بزرگان، آن‏هم از محققين از اصوليين قايل به استحاله واجب معلّق شدند با بيانات مختلفى كه در اين رابطه‏دارند. يكى از آن محققين و بزرگان مرحوم محقق اصفهانى، مرحوم آيت الله شيخ محمد حسين‏معروف به كمپانى است، در حاشيه‏اى كه بر كفايه دارند، اين معنا را مورد انكار قرار دادند. لكن ما قبل‏از آن كه بيان ايشان را بررسى كنيم، با توجّه به ايجابها و الزامهايى كه در بين عقلاء مطرح است، ببينيم‏مسأله وجداناً چطورى است؟ و بعد برويم سراغ بيانات اين محققينى كه استحاله واجب معلّق رإے؛ططظظ1!ادعا كردند.
    وجداناً كه ما ملاحظه مى‏كنيم. نه در اراده تكوينيه و نه در اراده تشريعيه كه همين وجوبى است‏كه جانشين اراده تكوينيه هست، در هيچ كدام از اين دو اراده، ما استحاله‏اى نسبت به واجب معلّق و يامراد مستقبل در اراده تكوينيه، نمى‏بينيم. در اراده تكوينيه وجداناً ما ملاحظه مى‏كنيم، مى‏بينيم اراده‏ما در رابطه با مرادمان، مرادها مختلف است. گاهى انسان اراده مى‏كند الان از جا بلند شود، مرادش‏يك امر حالى و يك امر فعلى است، به مجرّدى كه اراده تعلق به اين امر فعلى و امر حالى پيدا مى‏كند،به مجرد تحقّق اراده و تعلّق اراده، اين شخص مريد، مراد را انجام مى‏دهد، مراد را در خارج ايجادمى‏كند. مثل انسانى كه نشسته اراده مى‏كند برخاستن را، يا انسانى كه ايستاده، اراده مى‏كند نشستن را.يا كسى كه مثلاً مى‏خواهد دستش را حركت دهد، اراده مى‏كند تحريك يد را. به مجرد تحقق اراده‏مراد هم در خارج فعليت و تحقّق پيدا مى‏كند.
    اما گاهى از اوقات مراد انسان يك مراد استقبالى است، متوقف به زمان بعد است. مثل اين كه شماالان كه اينجا نشستيد، اراده داريد كه فردا هم در اين لذا وجداناً در اراده‏هاى تكوينيه، ما مى‏بينيم كه حقيقت الاراده و ماهيت الاراده تحقّق دارد، هم‏در آنجايى كه مراد فعليت و حاليت دارد و هم در آنجايى كه مراد يك امر استقبالى و متوقف بر زمان‏آينده است. در اراده تشريعيه هم وقتى كه انسان اوامر خودش را نسبت به فرزندانش ملاحظه‏مى‏كند، اوامر مولا را نسبت به عبيدش ملاحظه مى‏كند، آيا در اوامر و بعثهايى كه از ناحيه موالى‏تحقّق پيدا مى‏كند، هميشه مبعوث‏اليه آن بايد يك كار فورى و كار فعلى باشد؟ وقتى مولا به عبدش‏بگويد: «ادخل السوق و اشتر اللحم» يعنى همين حالا ديگر يك «آن» هم معطل نكند. «ادخل السوق واشتر اللحم»؟ يا اين كه نه، مولا به عبدش مى‏تواند بگويد: «سافر الان» و مى‏تواند همين الان دستورصادر كند به اين كه «سافر غداً»، ايجاب الان است دستور و بعث حالا تحقق پيدا كرده، الان دارد الزام‏مى‏كند، اما به چى الزام مى‏كند؟ به مسافرت فردا.
    آيا اگر مولا يك چنين دستورى داد، به او مى‏گويند كه تو يك كار محالى را خواستى ايجاب كنى؟نمى‏شود كه بعث به امر استقبالى تعلق بگيرد، صبر كن فردا بيايد بعد از اين كه فردا آمد، دستور سافررا صادر بكن، آيا اين طور است؟ يا اگر هم مى‏خواهى الان صادر كنى، بايد به صورت واجب‏مشروط باشد. مثل «ان جائك زيدٌ فاكرمه» كه خود بعث بعد تحقق المجى‏ء تحقق پيدا مى‏كند. آياوجداناً در اوامرى كه خود ما نسبت به فرزندانمان داريم و موالى نسبت به عبيدشان دارند، نمى‏شودالزام فعلى باشد و الزام به نحو واجب مطلق داشته باشد؟ الان وجوب تحقق دارد، اما مأموربه وواجب و مبعوث‏اليه مقيّد به زمان آينده باشد؟ مسافرت فردا مطلوب براى مولاست، يا اين كه مولادر «ادخل السوق و اشتر اللحم» مى‏گويد: «ادخل السوق و اشتر اللحم ساعت اخرى»، يك ساعت بعدبايد بروى بازار و گوشت تهيه كنى.
    مسأله از نظر عقلاء و وجدان چطور است؟ الان كه دستور صادر مى‏كند مى‏گويد: يك ساعت بعدبايد بروى بازار و گوشت تهيه كنى، آيا معنايش اين است كه الان ايجابى نيست؟ به صورت واجب‏مشروط است؟ اگر واجب مشروط است، واجب مشروط كه لازم نيست انسان شرطش را تهيه كند!«ان استطعت يجب عليك الحج» لازم نيست كه انسان برود تحصيل استطاعت كند. اگر استطاعت‏خود به خود پيدا شد، وجوب حج تحقق پيدا مى‏كند. پس اين «ادخل السوق و اشتر اللحم بعد ساعةٍ»اين مسأله به صورت واجب مشروط نيست. اگر به صورت واجب مشروط نشد و به صورت واجب‏مطلق شد، پس اين مسأله چه طورى است؟ آيا غير از اين است كه تكليف الان تحقق دارد، وجوب‏الان محقق است، منتها در واجب قيدى وجود دارد و او بعد ساعةٍ است. لذا وجداناً مسأله را چه دررابطه با اراده تكوينيه و چه در رابطه با اراده تشريعيه كه همان بعث و ايجاب است، ملاحظه مى‏كنيم،مسأله مكان واجب معلّق، يك مسأله وجدانى به نظر مى‏رسد.
    در مقابل هم حرفهايى زده شده، كه از جمله بيان مرحوم محقق اصفهانى(ره) است، كه در حاشيه‏بر كفايه ملاحظه مى‏فرمائيد، در بحث بعد «ان شاء الله» عنوان مى‏كنيم.

    تمرينات

    وجوب حج قبل از موسم، از نظر صاحب فصول(ره) چه اشكالى دارد
    راه حل استاد بر دفع اين اشكال را بيان نماييد
    به طور خلاصه عدم ترتب فايده بر تقسيم صاحب فصول(ره) را توضيح دهيد
    عدم استحاله واجب معلق را تقريب نماييد
    وقت در باب حج چه خصوصيتى نسبت به وقت در باب نماز دارد