دوشنبه 18 تير 1403 - 29 ذيحجه 1445 - 8 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
تقسيم واجب به واجب مطلق و مشروط
تدریس استاد
متن
40 تقسيم واجب به واجب مطلق و مشروط 357
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
بررسى جزئيت معناى هيئت و معناى حرفى
نزاع بين مشهور و مرحوم شيخ انصارى(ره) در اين جهت است كه آيا يك قرينه عقليهاى برخلاف ظهور جمله شرطيه وجود دارد يا ندارد؟ مرحوم شيخ مدعى هستند كه چنين قرينهاى وجوددارد و بايد به استناد اين قرينه، تصرف در ظاهر جمله شرطيه شود اما مشهور منكر وجود چنينقرينهاى هستند. بحث در آن قرينه بود كه از طريقِ آن، قرينه عقليه توجيه شده بود كه جوابش راعرض كرديم. لكن دو طريق ديگر هم هست:
يك طريق كه ظاهر كلام مرحوم شيخ، استناد به همين طريق است و همين معنا در عبارت ايشانذكر شده عبارت از اين است كه هيئت و عموم حروف، داراى معانى جزئيه هستند و جزئى، قابلتقييد نيست. پس در حقيقت يك صغرا و كبرايى در اينجا مطرح است: يكى اينكه معنى هيئت يكمعناى جزئى است و دوم اينكه «كل جزئىٍ لايكون قابلاً للتقييد». اما مرحوم شيخ در رابطه با صغرا،همان نظريه مشهور را در باب وضع حروف قائل است. در اوائل مباحث الفاظ در رابطه با وضع، يكتقسيمى وجود داشت كه گاهى يك شىء، وضع عام و موضوع له عام دارد و گاهى وضع عام وموضوع له خاص است و گاهى وضع خاص و موضوع له خاص است. قسم چهارم هم به نظرمرحوم آخوند(ره) غير قابل تصوّر بود. اما آن سه قسم ديگر كه يكى وضع خاص و موضوع لهخاص است، مصداقش روشن است كه اعلام شخصيه و اسمهايى است كه براى اشخاص گذاشتهمىشود. اسمى را كه پدر براى فرزند انتخاب مىكند، وضع خاص و موضوع له خاص است. اما دروضع عام و موضوع له عام، آنجا هم يك مصاديق روشنى دارد مثل اسماء اجناس كلمه «رجل»، كلمه«مرئه»، كلمه «انسان»، اينها اسامى هستند كه وضع عام و موضوع له عام است. لكن در اين رابطه يكنزاعى واقع شده بود كه معانى حرفيه، يعنى حروف از قبيل «من» و «الى» و «على» و «حتّى»، آيا اينهاداخل در كداميك از اين اقسام ثلاثه هستند؟ نظريه مشهور اين است كه وضع اينها عام است وموضوع له خاص است، يعنى وقتى كه واضع كلمه «من» را به عنوان حرف مىخواست وضع كند،مفهوم و كلى «الابتدا» را ملاحظه كرده اما لفظ «من» را براى اين مفهوم كلى وضع نكرده بلكه براىمصاديقِ اين مفهوم كلى وضع كرده كه در حقيقت، هر مصداقى كانّ يك موضوعله براى «من» است.لذا اگر يك مشترك لفظى بخواهد داراى ملياردها معنا باشد، در همين وضع عام، موضوع له خاصبايد جستجو كرد براى اينكه موضوع له خاص، معنايش اين است كه كل ابتدا در هر رابطهاى، در هرجهتى، در رابطه با هر كسى، موضوع له براى كلمه «من» است بنا بر نظريه مشهور. پس مشهور درباب حروف اين معنا را اختيار كردند كه «الوضع عام و الموضوع له خاص».
نظر مرحوم آخوند(ره) در باب معانى حروف
مرحوم آخوند در اين باب با نظريه مشهور مخالفت كردند و فرمودند: در باب حروف، هم وضععام است و هم موضوع له عام است و هم مستعمل فيه عام است، منتها موارد استعمال آنعا مجزّاى ازيكديگر و مشخص است. بايد كلمه ابتدا در آنجايى استعمال شود كه ابتدا به عنوان استقلالىملاحظه شده باشد و كلمه «من» در جايى استعمال شود كه ابتدا به عنوان وصف و حالت وخصوصيت براى سير و بصره و امثال ذلك ملاحظه شده و الاّ از نظر وضع و موضوع له و مستعملفيه، بين كلمه «من» و كلمه «ابتدا» به نظر مرحوم آخوند هيچ فرقى وجود ندارد.
مرحوم شيخ با اينكه در بحث واجب مشروط مخالف با مشهور است اما در مسأله وضع حروف،همان نظريه مشهور را انتخاب كرده و فرموده است: حروف و «ما يشابه الحروف» كه يكى ازچيزهايى كه مشابه حروف است، همين هيئتى است كه محل بحث ماست در «ان جائك زيدٌفاكرمه»، وضع همه عام است اما موضوع له خاص و جزئى است. مثلاً در باب هيئتى كه محل بحثماست، وقتى كه واضع مىخواسته هيئت «افعل» را وضع كند، روى نظريه مشهور، كلى بعث وتحريك اعتبارى را ملاحظه كرده، وضعش عام است اما براى اين كلى وضع نكرده، براى مصاديقبعث و تحريك اعتبارى وضع كرده است. بعث و تحريك اعتبارى صادره از زيد و بعث و تحريكاعتبارى صادره از عمرو و همين طور از نظر مبعوث و از نظر مبعوثاليه، هر گونه اختلافى وجودداشته باشد، خودش يك موضوع له مستقلى براى هيئت افعل است.
پس صغرايى كه در كلام شيخ مطرح است، اين است كه شيخ مىفرمايد: ما در باب حروف و مايشابه الحروف كه از جمله هيئتى است كه در بحث واجب مشروط مورد بحث است، وضع را عام وموضوع له را خاص مىدانيم. در نتيجه اگر موضوع له خاص شد، مستعمل فيه هم تابع موضوع لهاست. استعمال حقيقى اين است كه لفظ در همان موضوع له خودش استعمال شود. پس اگر موضوعله جزئى شد، طبعاً مستعمل فيه هم به تبع موضوع له، جزئى خواهد بود. پس صغراى كلام شيخ،مبتنى بر بيان مشهور در مسأله وضع حروف است.
بررسى عدم قابليت تقييد جزئى
اما كبراى مطلب كه معناى هيئت خاص و جزئى باشد، چه اشكالى دارد؟ يك كبراى كلى اينجاپشت سر اين صغرا ذكر مىشود و آن اين است كه «كل جزئىٍ لا يكون قابلاً للتقييد». جزئى قابليّتتقييد ندارد. آنكه قابليت تقييد دارد، تقييد در مقابل مطلق است، در مقابل شمول است. يك چيزىبايد شمول داشته باشد، اطلاق داشته باشد مثل كلمه «رقبه» كه يك معناى عام و شاملى است و برهمه مصاديق انطباق پيدا مىكند، آيا اينجا مىشود عنوان رقبه مطلق را تقييد كرد چه تقييد به متصّلباشد، بگويد: «اعتق الرقبة المؤمنة» يا تقييد به منفصل باشد، به يك دليل منفصلى اين تقييد را مطرحكند؟ پس موضوع و محل و مورد براى تقييد، جايى است كه اطلاق در كار باشد، شمول در كار باشد.با اطلاق و شمول، تقييد دائرهاش را محدود مىكند، دائره مطلق رقبه را محدود به خصوص رقبهمؤمنه مىكند و هكذا اما چيزى كه به حسب ذات، اطلاق ندارد. چيزى كه فرض كرديد جزئى است،موضوع له و مستعمل فيهش خاص است و معناى خصوصيت، همان جزئيت است. چطور مسألهتقييد را در رابطه با جزئيت پياده مىكنيد؟ پس وقتى كه آن صغرا ثابت شد كه هيئت معناى جزئىدارد و كبرا هم به آن ضميمه شد كه جزئى قابليّت تقييد ندارد، نتيجه اين مىشود كه «فالهيأة غير قابلةللتقييد». امكان ندارد كه تقييد در هيئت جريان پيدا كند. پس اين يك قرينه عقليهاى مىشود، بر اينكهما قيد را به هيئت ارجاع نكنيم ولو اينكه ظاهر قضيه شرطيه، اين است كه قيد به هيئت مىخورد. امادر اين ظهور بايد حتماً تصرف كنيم و مسأله را بر خلاف ظاهر حمل كنيم. اين بهترين دليلى است كهدر كلام مرحوم شيخ هم روى آن تأكيد شده است.
مبناى مرحوم آخوند(ره) در باب وضع حروف
مرحوم آخوند كه چند سالى پيش مرحوم شيخ تلمّذ كردهاند، از شيخ انصارى(ره)، دو جوابمىدهند كه جواب اولشان جواب مبنايى است، همان نظريه خودشان را در جواب مرحوم شيخمىآورند، يعنى صغرا را منع مىكنند و مىگويند: شما فرموديد: در هيئت «و ما يشابه الهيأة منالحروف»، وضع عام و موضوع له خاص است ولى ما اين صغرا را قبول نداريم. ما در مسأله وضعحروف ثابت كرديم كه وضع عام، موضوع له عام، مستعمل فيه عام و فقط موارد استعمال مختلفاست. جاى استعمال مختلف است و به تعبير من، نيازهاى استعمالى فرق مىكند و الاّ از نظر موضوعله و مستعمل فيه، به نظر مرحوم آخوند هم عموميت دارد. اين كلام مرحوم آخوند بود.
ما كارى نداريم كه اصل مبناى مرحوم آخوند را نپذيرفتيم، لكن اشكال اين است كه طرفمرحوم شيخ تنها شما مرحوم آخوند نيستيد كه يك چنين مبنايى را ذكر كرديد، آن هم يك چنينمبنايى كه قبل از شما كسى چنين مبنايى را نداشت بلكه طرف مرحوم شيخ، مشهور است. حالا شمامبنايتان اين باشد كه در باب حروف، وضع عام، موضوع له عام، مستعمل فيه عام، شما خودتان ازصغرايى كه مرحوم شيخ ذكر كردند، تخلّص پيدا مىكنيد اما مشهور در رابطه با مرحوم شيخ چهكنند؟ مشهور كه در باب وضع حروف، همين نظريه شيخ را قائل هستند و شيخهم همين نظريه را درباب وضع حروف قائل است كه مشهور قائلند.
به عبارت روشنتر: به مرحوم آخوند عرض مىكنيم كه شما يك وقت جواب شخصى ازمرحوم شيخ مىدهيد، در جواب شخصى اما مرحوم آخوند يك جواب ديگرى دادهاند كه نسبتاً جواب خوبى است لكن جواب اساسىترو بهتر از جواب مرحوم آخوند هم وجود دارد كه هر دو را ذكر مىكنيم. جواب مرحوم آخوند فىنفسه خوب است، اما جواب اساسى نيست.
اقسام و كيفيت تقييد جزئى
جوابى كه مرحوم آخوند ذكر مىكنند كه شايد عبارت ايشان هم در كفايه خيلى در بادى نظرنتواند نظر ايشان را بيان كند، مى فرمايد: اينكه مىگوييد: «الجزئى يمتنع» كه مقيّد شود، تقييد جزئىبه دو شكل است: يكى امتناع دارد كه از محل بحث ما خارج است و ديگرى كه داخل در محل بحثماست را قبول نداريم امتناع داشته باشد. مىفرمايند: «تقييد الجزئى تارة» به اين كيفيت است كه شمااين جزئى را بدون تقييد، در خارج ايجادش مىكنيد «خالياً عن التقييد» لكن بعد از آنكه وجود پيداكرد و تحقق پيدا كرد، با وصف جزئيت مىخواهيد تقييدش كنيد، اين را ما قبول داريم كه امكانندارد مثل اينكه مولا اول به عبدش بگويد: مثلاً «اكرم زيداً» بدون قيد و شرطى، اينجا هيئت درخارج به نحو جزئى، روى مبناى مشهور تحقق پيدا كرد. حالا به يك دليل ديگرى شما بخواهيد اينجزئى را مقيّد كنيد، اين امتناع دارد و نمىشود كه چنين چيزى تحقق پيدا كند براى اينكه شمافرموديد: جزئى «لا يعرضه التقييد».
اما فرض ديگرى را كه ايشان مىفرمايد، ذكر مىكنيم كه از اوّل، وقتى مىخواهيم اين جزئى راايجاد كنيم و انشا كنيم، با وصف تقييد و تقيّد ايجادش مىكنيم، از اول هيئت را معلّق به مجىء زيدمىكنيم، نه اينكه يك هيئتى در خارج بوده، مدتها مسأله تقييد در رابطه با آن مطرح نبوده، حالامىخواهيم اين هيئت جزئى موجود در خارج را، يك قيدى به آن ارجاع دهيم، آن را معلق، مشروطو مقيدش كنيم، اين نمىشود اما اگر از اول گفتيم: «ان جائك زيدٌ فاكرمه» كه يك جزئى مقيّد از اولمُنشأ مولا واقع شد و مولا آن را انشا كرد و ايجاد كرد، چه دليلى بر استحاله اين قائم است؟ چه دليلىقائم شده كه اين جزئيت هم با تقييد منافات دارد؟ بلكه آن جزئيتى با تقييد منافات دارد كه جزئيت،بدون تقييد در عالم وجود تحقق پيدا كند و تقييد بعد از مدتى به سراغش بيايد. اما اگر از اول، مسألهبه صورت تقييد مطرح شد و در اختيار مكلّف و مأمور قرار گرفت، سؤال اين است كه چه دليلى برامتناع چنين جزئى و تقييد چنين جزئى وجود دارد؟
پس خلاصه جواب دوم مرحوم آخوند اين است كه «تقييد الجزئى على قسمين»: يك قسمشممتنع است و از بحث ما خارج است. آن قسمى كه داخل در محل بحث ماست، ما دليلى بر امتناعشنداريم. مثلا اگر از اول گفت: «اكرم زيداً ان جائك»، هيچ دليلى بر امتناعِ تقييد جزئى در اين فرضبراى ما قائم نشده چون مسأله هم مسأله عقليه است و بايد عقل حكم به امتناع كند. آيا چنين حكمىاز ناحيه عقل در اين صورت هست؟ مرحوم آخوند(ره) مىفرمايند: چنين حكمى وجود ندارد. اينجواب «فى نفسه»، جواب بدى نيست و خلاصهاش هم به اين برمىگردد كه براى كبراى مرحوم شيخدو صورت تصوير كرده: يك صورت را پذيرفته و يك صورت را قبول نكرده است.
قابليت تقييد جزئى
لكن جواب اساسى در اين رابطه اين است كه اصلاً ما اين كبرا را قبول نداريم. چه كسى گفته كهجزئى قابل تقييد نيست؟ جزئى را اگر بخواهند تقييد كنند، اولاً: وقتى لفظ اين دو را كنار هممىگذاريم، جزئى مىخواهد تقييد شود، يعنى نسبت به جزئى ديگر، مسأله تقييد كه نسبت به جزئىبا جزئى ديگر مطرح نيست. جزئى وقتى مىخواهد تقييد شود، يعنى به لحاظ حالات جزئى. اينجزئى در عين اينكه جزئى است، حالات متعددى دارد. به عبارت علمىتر: جزئى در عين اينكهجزئى است، نسبت به حالاتش اطلاق دارد. لذا وقتى شما مىگوييد: زيد، - كه ديگر بالاتر از زيد درجزئيت نمىتوانيم تصور كنيم - اين زيد هم زيد در حال قيام را مىگيرد و هم زيد در حال قعود رامىگيرد و هم زيد در حال اضطجاع را مىگيرد و هم زيد در حال مرض را مىگيرد و هم زيد در حالسلامت را مىگيرد و هكذا. در عين اينكه زيد بالاترين مصداق براى جزئى است براى اينكه از اعلامشخصيه است و همه مىگويند: اعلام شخصيه وضع خاص و موضوع له خاص دارند. وضع خاصيعنى واضع يك معناى كلى در نظر نگرفته، از اول نشسته مقابل بچهاش، بچهاش را تصوّر كرده و ناماو را زيد گذاشته، هم وضع خاص است و هم موضوع له. اما همين زيد جزئى، به لحاظ حالاتمختلف «له اطلاقٌ». اطلاق كه فقط وصف كلى نيست كه اگر ما از كلى پائين آمديم، ديگر كلمه اطلاقرا كنار بگذاريم بلكه يك مورد اطلاق، مسأله كلى است، يك موردش هم مسأله جزئى است به لحاظحالات متعدد و متكثر اين جزئى. وقتى كلمه زيد را مىگوييد، شامل همه اين حالات مىشود ونسبت به اين حالات اطلاق دارد. اگر جزئى به لحاظ حالاتش اطلاق داشت، پس چرا صلاحيت تقييدبه لحاظ بعضى از حالات نداشته باشد؟ همان طورى كه شما «اعتق الرقبة» را به لحاظ اطلاقش، مقيّدبه ايمان مىكنيد، حالا يا به منفصل يا به متصّل، اينجا هم مىگوييم: اين «اكرم» اين هيئت، «له معنىجزئى» كه عبارت از بعث و تحريك اعتبارى جزئى است اما همين بعث و تحريك اعتبارى جزئى،اطلاق دارد. يك وقت اين بعث و تحريك اعتبارى جزئى «فى جميع الحالات» ثابت است، يك وقتاين بعث و تحريك اعتبارى جزئى «فى حالةٍ خاصّة» ثابت است. معناى تقييد اين است.
وقتى كه شما مىگوييد: «اكرم زيداً» در مقابل «ان جائك زيد فاكرمه»، آن «اكرم زيداً» به لحاظحالات، اطلاق دارد ولو اينكه مفاد هيئت، يك معناى جزئى و معناى خاص است. اما «ان جائك زيدفاكرمه»، همان معناى هيئت مقيّد شده «بحالة مخصوصة»، مقيّد شده «بشأنٍ مخصوص» كه عبارت ازمجىء زيد است. مىتوانست چنين تقييدى در آن وجود نداشته باشد، مىتوانست اين بعث وتحريك اعتبارى اطلاق داشته باشد، چه مجىء زيد تحقق پيدا كند و چه مجىء زيد تحقق پيدا نكند.مىتوانست اطلاق داشته باشد لكن اين اطلاق «بقرينةٍ متّصلة و تقييدٍ متّصل مقيّد بمجىء زيد» شد،هيچ فرقى با «اعتق الرقبة المؤمنة» ندارد، منتها آن اطلاقش اطلاق اِفرادى است و مقيّد به ايمان شده واين اطلاقش اطلاق حالى است و مقيد به مجىء زيد شده و الاّ در اصل اطلاق، بين رقبه و بين مفادهيئت و مثل خود زيد كه ديگر مصداق كامل جزئى بتمام معناست معذلك اطلاق حالى دارد و اطلاقحالىاش قابل تقييد است و فرقى بين اينها نيست.
لذا جواب اساسى از مرحوم شيخ انصارى(ره)، عبارت از منع كبراست. اينكه شما مىگوييد:«الجزئى لا يمكن أن يعرضه التقييد و لا يكون قابلاً للتقييد» چرا؟ جزئى را به لحاظ جزئى ديگرحساب كنيد. جزئى كه نمىتواند شامل جزئى ديگر شود. جزئى كه نمىتواند اطلاق نسبت به جزئىديگر داشته باشد اما نسبت به حالات خودش و خصوصيات خودش، اين عنوان، اطلاق دارد و چونعنوان، اطلاق دارد، صلاحيت تقييد هم در آن هست.
لازمه اطلاق جزئى
يك مؤيّدى هم اينجا ذكر كنيم و اين دليل را خاتمه دهيم. سلّمنا در «ان جائك زيدٌ فاكرمه»،مرحوم شيخ مىفرمايد: قيد به هيئت نمىخورد «لان الهيأة جزئى»، پس به ماده مىخورد. ماده جزئىاست يا كلى؟ شما كه مىفرماييد: به مادّه مىخورد، اگر بخواهيم «ان جائك» را از ظاهر قضيه شرطيهبرداريم، به طورى كه قيد را به مادّه بزنيم، بايد بگوييم: «اكرم زيداً الجائى»، اين «جائى» به چه چيزىخورد؟ اين جائى به زيد مىخورد «كما هو الحق». چطور زيد را مقيّد به جائى كرديد، مگر زيدجزئى نيست؟ هيئت گناه كرده كه اگر جزئى باشد، قابل تقييد نيست، اما زيد با اينكه جزئى است،قابل تقييد هست؟ «اكرم زيداً الجائى» اين الجائى قيدِ چيست؟ يا بايد بگوييد: قيد زيد است، روشناست كه شما جزئى را داريد مقيّد مىكنيد چون ما كلى نداريم كه آن كلى اينجا مقيّد شده باشد. ممكناست شما بگوييد: قيد زيد نيست، قيد اكرام است. مىگوييم: كدام اكرام؟ كلى اكرام يا اكرام مضاف بهزيد؟ اكرام مضاف به زيد جزئى است. كلى اكرام را در نظر بگيريد، اما اكرام در مقام اضافه به زيد، آنهم عنوان جزئيت پيدا مىكند. پس شما الجائى را، چه صفت براى زيد و قيد براى زيد بگيريد،خودتان جزئى را مقيّد كرديد و چه قيد براى اكرام مضاف «الى زيد» بگيريد، چيزى كه اضافه بهخصوصيت پيدا كند، اضافه به جزئى پيدا كند، نمىشود كلى باشد. مضاف به جزئى، جزئى است.پس چطور تقييد عارض اين جزئى شد؟ شما مىگوييد: چون هيئت «له معنى جزئى لايمكن انيكون قابلاً للتقييد». مىگوييم: پس قيد «ان جائك» را به چه چيز بزنيم؟ يا بايد الجائى وصف زيدباشد، كه زيد جزئى مقيد مىشود يا بايد قيد اكرام مضاف الى زيد باشد. اكرام مضاف الى زيد هم بهلحاظ اينكه مضافاليه جزئى است، آن هم جزئى است. پس شما هم «على اىّ حالٍ» گرفتار تقييدجزئى هستيد. حالا كه گرفتار تقييد جزئى هستيد، پس چرا دست از ظهور قضيه شرطيه برداريم؟ظاهر قضيه شرطيه اين است: هيئت مقيّد و معلق به مجىء زيد است ولو اينكه هيئت داراى معناىجزئى باشد. جزئيت با تقييد قابل اجتماع است و هيچ گونه منافاتى بينشان وجود ندارد. پس ايندليل كه عمده دليلِ مرحوم شيخ بود، به اين كيفيت كه ملاحظه فرموديد، قابل جواب است.
تمرينات
نظريه مشهور در وضع معانى حرفيه چيست
نظر مرحوم آخوند(ره) در وضع معانى حرفيه چيست
جواب مرحوم آخوند(ره) به شيخ انصارى(ره) در مورد وضع چيست
جواب استاد را به مرحوم آخوند(ره) بيان كنيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...