دوشنبه 18 تير 1403 - 29 ذيحجه 1445 - 8 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
تقسيم واجب به واجب مطلق و مشروط
تدریس استاد
متن
40 تقسيم واجب به واجب مطلق و مشروط 356
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
نقش قيود جملات در ارتباط به عالم لفظ و لحاظ
اولين راهى كه به عنوان قرينه عقليه در تصرف در ظهور بيان شده است، اين بود كه هيئت، داراىمعناى حرفى است و معناى حرفى، استقلال ندارند، حداقل متقوّم به شيئين هست كه اگر بخواهدتقييدى در رابطه با آنها به وجود بيايد، نياز به لحاظ استقلالى دارد و چون لحاظ استقلالى با معناىحرفى جمع نمىشود، پس تقييدِ معناى حرفى ممتنع خواهد بود.
در جواب اين اشكال عرض كرديم كه بايد قيدها را در جملات ملاحظه كنيم و عمده بررسىروى اين جهت است كه ببينيم اين قيدها به عالم لحاظ ارتباط دارد يا به عالم لفظ ارتباط دارد يا اينكهاين قيدها يك واقعيتهايى هستند با قطع نظر از لفظ و با قطع نظر از لحاظ و در آن واقعيتها، همانمعانى حرفيه هستند كه در آنها تقييد هست؟ ديروز مثال زديم، منتها اين معنا در جمل خبريه خيلىواضح و روشن بود براى اينكه در جملات خبريه، الفاظ خيلى ارزشى ندارند و فقط عنوانشان،عنوان حكايت است، عنوانشان عنوان، مرآتيّت است، همان واقعيت را بازگو مىكنند، همان حقيقترا به نمايش مىگذارند، اما خود الفاظ هيچ موضوعيتى و ارزش چندانى در باب جملات خبريهندارند اما بحث كه در جملات خبريه نيست، بلكه بحث در جملات انشائيه است مثل «إن جائك زيدفاكرمه» و امثال ذلك. در جملات انشائيه در يكى از بحثهاى گذشته راجع به حقيقت انشا بحثكرديم كه آيا حقيقت انشا چيست؟ اينكه مىگوييد: زوجيت به لفظ «انكحت» انشا مىشود، اينكه درباب بيع، مىگوييد: تمليك به لفظ «بعت» انشا مىشود، اينكه در باب جملات انشائيه متضمّنه احكاممىگوييد: وجوب با هيئت «اكرم» انشا مىشود، «ما حقيقة الانشاء؟» اينجا نظرى در رابطه با انشا بودكه آن نظر، مسأله انشا را به جملات خبريه نزديك مىكند و همان حسابى كه در جملات خبريههست، در باب انشا هم همان معنا پياده مىشود و آن نظر اين است كه معناى انشا اين است كه يكلفظى ابراز كند و اظهار كند آنچه را كه در ضمير موجود است، آنچه را كه در نفس موجود است. درحقيقت؛ قرارداد زوجيت، يك امر نفسانى است. قرارداد بيع و شرا يك امر نفسانى است. ايجاب يكامر نفسانى است، منتها مُظهر و مبرز اين امر نفسانى عبارت از اين الفاظى است كه شما مىبينيد.«بعت» اظهار كننده آنچه است كه در رابطه با نفس و ضمير از تمليك و تملّك هست و «انكحتهكذا». جملات انشائيه متضمّنه احكام هم همين طور است.
اگر حقيقت انشا را عبارت از يك چنين معنايى بدانيم - كه بعض الاعلام در كتابهاى متعددشاناين معنا را در باب انشا اختيار كردهاند - اين شبيه به همان جملات خبريه مىشود، يعنى در حقيقت«بعت» حكايت مىكند و اظهار مىكند و ابراز مىكند آنچه را كه در ضمير و در نفس وجود دارد.«انكحت» در باب نكاح همين طور «اكرم زيداً» در باب انشا وجوب و انشا بعث و تحريك هكذا. اينشبيه همان جملات خبريه مىشود كه در حقيقت، يك واقعيتى وراى اين الفاظ وجود دارد، منتها اينواقعيت، واقعيت خارجى نيست، اين واقعيت، واقعيت نفسانى است و واقعيتى است كه به ضميرانسان ارتباط پيدا مىكند، كانّ اين الفاظ حاكى از آن واقعيتهاى نفسانى هستند. لذا روى اين مبنا، انشانزديك به همان جملات خبريه مىشود و عنوان مُظهريت، مبرزيّت، حكايت و امثال ذلك در بارهانشا مطرح است.
نظر مشهور در باره حقيقت انشاء
اما اين مبنا را در بحث گذشته در رابطه با حقيقت انشا، نپذيرفتيم بلكه مبناى مشهور در باب انشارا پذيرفتيم كه نظرشان اين است كه وقتى بايع مىگويد: «بعت»، قصد مىكند مفهوم بيع، به اين لفظحاصل شود. «قصد تحقق مفهوم البيع بلفظ بعت»، ديگر عنوان «ما فى النفس و فى الضمير» وحكايت «عما فى النفس و عما فى الضمير» مطرح نيست. انشا در حقيقت به معناى ايجاد است، منتهااين ايجاد، ايجاد اعتبارى است حتّى ايجاد در ذهن هم نيست. وجود ذهنى خودش يك واقعيت استدر مقابل وجود خارجى، هم وجود ذهنى قسيم وجود خارجى است و هم واقعيتى است مثل وجودخارجى. اما اين به آن صورت حتى به نحو وجود ذهنى هم نيست بلكه يك امر اعتبارى است لذاامور انشائيه هميشه در رابطه با مسائل اعتباريه مطرح است. شما نمىتوانيد به مفهوم انسان وجودانشائى دهيد، يا به مفهوم حيوان وجود انشائى دهيد حتى در اعراض هم وجود انشائى معنا ندارد.شما بخواهيد براى سواد غير از وجود خارجى و وجود ذهنى، يك وجود انشائى سواد نتيجه اين مىشود كه مسأله انشا، سر و كارش با لفظ است، يعنى الفاظ در باب انشا داراى يكارزش بالا و يك ارزش مهمى هستند، به خلاف الفاظ در باب جمل خبريه و به خلاف الفاظ در بابانشا بنا بر مبناى بعض الاعلام. اين طورى كه انشا را معنا كرديم، فقط با لفظ سر و كار دارد. «بعت»بايد باشد تا بيع تحقق پيدا كند، يعنى مفهوم بيع بدون «بعت»، نمىشود تحقق پيدا كند. مفهوم نكاحبدون «انكحت»، نمىشود تحقق پيدا كند. مفهوم وجوب بدون لفظ «اكرم»، نمىشود تحقق پيدا كند.
راه حل اشكال طبق مبناى مشهور
روى اين مبنا، حل مسأله ابتدا، مشكل به نظر مىرسد كه «اكرم» دارد انشاى وجوب مىكند، انشاءبعث و تحريك اعتبارى مىكند و اين هم متقوّم به لفظ «اكرم» است. چيزى نمىتواند جاى اين لفظ رامثلاً پر كند. اگر متقوّم به لفظ شد، پس شما در مقام تقييد، وقتى بخواهيد هيئت را تقييد كنيد، لازممىآيد كه در مرحله لفظ، (در مرحله استعمال كه اساس انشاء ارتباط به مرحله لفظ و مرحله انشادارد) يك لحاظ استقلالى نسبت به معناى حرفى تعلق بگيرد در حالى كه ذات معناى حرفى ابا دارد ازاينكه لحاظ استقلالى به آن تعلق بگيرد و اگر لحاظ استقلالى به آن تعلق گرفت، «يخرج عن كونهمعنىً حرفياً». چطور روى اين مسأله و روى اين مبناى مشهور، مشكله را حل كنيم؟
حلش اينطور است مىگوييم: شما اگر مسأله را صد درصد محدود در عالم لفظ كرديد، معنايش اين است كه «هذا اللفظُ علةٌتامة» اما مىبينيم مسأله اين طور نيست. اين ما را هدايت مىكند به اينكه همين جا هم يك پشتوانهمعنوى - معنوى در مقابل لفظى - وجود دارد، يعنى مولا هنوز اين لفظ را نگفته، هنوز جمله «انجائك زيد فاكرمه» را القا نكرده، قبلاً مسأله را در ذهن خودش پخته، قبلاً حسابهايش را كرده و بعد«إن جائك زيدٌ فاكرمه» را گفته است. نمىخواهيم بگوييم: اين «ان جائك زيدٌ فاكرمه»، حكايتمىكند «عما فى ضمير المولى» اين حرف را نمىزنيم. عنوان مظهريت و مبرزيّت به آن نمىدهيم، امااينطور هم نيست كه مولا نه موضوع را تصوّر كرده و نه محمول را تصوّر كرده بلكه مسأله را در ذهنخودش ساخته و پرداخته و مىگويد: «ان جائك زيد فاكرمه». آيا مسأله اين طور است يا مسأله،مراحل قبلى دارد؟ يك ساختن در ذهن مولا در مسأله مطرح است. آن ضابطه كليهاى كه براى تعلققيود به ماده و تعلق قيود به هيئت ذكر كرديم و گفتيم: «امر المولى» جانشين اراده فاعلى و جانشيناراده مباشرى مولاست. در اراده مباشرى مولا، مطلب دو رقم است: قيود متنوع است: بعضى از قيودبا اراده ارتباط دارد، بعضى از قيود با مراد ارتباط دارد. به طورى كه در تصديق به فائده مراد، آن قيدمراد هم مورد لحاظ است و در ترتّب فائده بر مراد و تصديق به فائده مراد نقش دارد. اينجا اين حرفرا مىزنيم، مىگوييم: مولايى كه به «ان جائك زيدٌ فاكرمه» انشا مىكند وجوب اكرام را و حقيقتانشا هم همان ايجادِ بعث و تحريك اعتبارى است به هيئت «اكرم» و به لفظ «اكرم» اما اين نه به اينمعناست كه در قلب مولا نه تصوّر اكرامى و نه تصوّر وجوبى و نه تصوّر مجيئى نبوده و اصلاً اين بهطور كلى بريده از معناست بلكه اين مقدمه دارد. و در مقدمهاش مىگوييم: مولا حساب كرده كه اينقيد مجىء زيد از نوع آن قيودى است كه در رابطه با اراده است. قبل از اينكه «ان جائك زيدٌ فاكرمه» واين وجوب را انشا كند، مولا حسابهايش را كرده، ديده مجىء زيد از آن قيودى است كه به ارادهمتعلق است لذا مىگويد: «ان جائك زيدٌ فاكرمه».
عدم لحاظ استقلالى در مرحله تقييد در جملات انشائيه
در حقيقت؛ جواب در جملات انشائيه، انكار لحاظ استقلالى در مرحله تقييد است مثل همانواقعيتى كه در جملات خبريه بود كه گفتيم: مسأله لحاظ مطرح نيست. در «ضرب زيد عمرواً يومالجمعة»، شما چيزى را لحاظ استقلالى نكردهايد بلكه همان واقعيت را با تمام خصوصيات بازگوكردهايد، منتها آنجا مسأله خيلى روشن است اما در انشائيات هم شبيه همين معناست، يعنى مولا قبلاز اينكه بگويد: «ان جائك زيدٌ فاكرمه» مسأله وجوب اكرام و صدور امر را نسبت به اكرام، بررسىكرده و اينها را تحليل نفسى كرده است. در آن تحليل نفسى ملاحظه كرده كه مجىء، قيد اراده است.واقعيت اين است كه مجىء، قيدِ اراده است. همان واقعيت را به «ان جائك زيدٌ فاكرمه» انشا مىكند،همان واقعيت را به تعليق هيئت بر قيد مطرح مىكند همانطورى كه ظاهر جمله شرطيه است. كجا دراينجا يك لحاظ استقلالى دخالت دارد تا شما بگوييد: لحاظ استقلالى با معناى حرفى نمىسازد ومعناى حرفى را از معناى حرفى بودن، خارج مىكند؟ اين لحاظ استقلالى در چه مرحلهاى مورد نيازاست؟ آيا در عالم لفظ؟ لفظ كه اضافه بر آنچه كه در ذهن مولا ساخته و پرداخته شده بر يك چيزديگرى دلالت نمىكند. در نفس مولا هم مسأله اين است كه مجىء زيد از آن قيودى است كه با ارادهمرتبط است و هم با مراد مرتبط است چون قيود دو رقم بود: بعضى از قيود مىتوانست به ارادهارتباط پيدا كند، بعضى از قيود هم با مراد ارتباط داشت. اما مجىء زيد با اراده مرتبط است و چون بااراده مرتبط است، مىگويد: «ان جائك زيدٌ فاكرمه» اما اگر با مراد مرتبط بود، جمله را عوض مىكرد،تعبير را تغيير مىداد و به جاى «ان جائك زيدٌ فاكرمه»، مىگفت: «اكرم مثلاً زيداً الجائى»، مرحومشيخ قيد را به ماده مىزند، اگر مرادش اين بود كه مجىء، قيد براى مراد باشد، «الجائى» را دنبال «اكرمزيداً» ذكر مىكرد به صورت تعليق و با قضيه شرطيه، مسأله را مطرح نمىكرد كه ظاهر در اينمعناست كه هيئت معلق است و كاشف از اين معناست كه قيد در آن مرحله ساختن و تحليل نفسانىمولا ارتباط به اراده دارد، ارتباط به مراد ندارد.
در نتيجه، اين دليل اول ضمن اينكه در جملات خبريه اين يك راهى بود كه به عنوان قرينه عقليه مطرح شده بود تا جلوى ظهور قضاياى شرطيه گرفتهشود. لكن چند راه ديگر هست كه بيشتر كلام شيخ ناظر به راه اوّلى است از اين راههايى كهمىخواهيم بگوييم كه آن را هم بايد بررسى كنيم و عرض كرديم از اين راههاى ثلاثه حتّى اگر يكىهم
تمرينات
ارتباط قيود جملات را به عالم لحاظ و لفظ توضيح دهيد
نظر مشهور را در باره حقيقت انشاء بيان كنيد
آيا در جملات انشائيه، انكار لحاظ استقلالى در مرحله تقييد مثل جملات انشائيه استتوضيح دهيد
راه حل اشكال طبق مبناى مشهور چيست
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...