• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 تقسيم واجب به واجب مطلق و مشروط 356

    مقدمه درس


    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    نقش قيود جملات در ارتباط به عالم لفظ و لحاظ

    اولين راهى كه به عنوان قرينه عقليه در تصرف در ظهور بيان شده است، اين بود كه هيئت، داراى‏معناى حرفى است و معناى حرفى، استقلال ندارند، حداقل متقوّم به شيئين هست كه اگر بخواهدتقييدى در رابطه با آنها به وجود بيايد، نياز به لحاظ استقلالى دارد و چون لحاظ استقلالى با معناى‏حرفى جمع نمى‏شود، پس تقييدِ معناى حرفى ممتنع خواهد بود.
    در جواب اين اشكال عرض كرديم كه بايد قيدها را در جملات ملاحظه كنيم و عمده بررسى‏روى اين جهت است كه ببينيم اين قيدها به عالم لحاظ ارتباط دارد يا به عالم لفظ ارتباط دارد يا اينكه‏اين قيدها يك واقعيتهايى هستند با قطع نظر از لفظ و با قطع نظر از لحاظ و در آن واقعيتها، همان‏معانى حرفيه هستند كه در آنها تقييد هست؟ ديروز مثال زديم، منتها اين معنا در جمل خبريه خيلى‏واضح و روشن بود براى اينكه در جملات خبريه، الفاظ خيلى ارزشى ندارند و فقط عنوانشان،عنوان حكايت است، عنوانشان عنوان، مرآتيّت است، همان واقعيت را بازگو مى‏كنند، همان حقيقت‏را به نمايش مى‏گذارند، اما خود الفاظ هيچ موضوعيتى و ارزش چندانى در باب جملات خبريه‏ندارند اما بحث كه در جملات خبريه نيست، بلكه بحث در جملات انشائيه است مثل «إن جائك زيدفاكرمه» و امثال ذلك. در جملات انشائيه در يكى از بحثهاى گذشته راجع به حقيقت انشا بحث‏كرديم كه آيا حقيقت انشا چيست؟ اينكه مى‏گوييد: زوجيت به لفظ «انكحت» انشا مى‏شود، اينكه درباب بيع، مى‏گوييد: تمليك به لفظ «بعت» انشا مى‏شود، اينكه در باب جملات انشائيه متضمّنه احكام‏مى‏گوييد: وجوب با هيئت «اكرم» انشا مى‏شود، «ما حقيقة الانشاء؟» اينجا نظرى در رابطه با انشا بودكه آن نظر، مسأله انشا را به جملات خبريه نزديك مى‏كند و همان حسابى كه در جملات خبريه‏هست، در باب انشا هم همان معنا پياده مى‏شود و آن نظر اين است كه معناى انشا اين است كه يك‏لفظى ابراز كند و اظهار كند آنچه را كه در ضمير موجود است، آنچه را كه در نفس موجود است. درحقيقت؛ قرارداد زوجيت، يك امر نفسانى است. قرارداد بيع و شرا يك امر نفسانى است. ايجاب يك‏امر نفسانى است، منتها مُظهر و مبرز اين امر نفسانى عبارت از اين الفاظى است كه شما مى‏بينيد.«بعت» اظهار كننده آنچه است كه در رابطه با نفس و ضمير از تمليك و تملّك هست و «انكحت‏هكذا». جملات انشائيه متضمّنه احكام هم همين طور است.
    اگر حقيقت انشا را عبارت از يك چنين معنايى بدانيم - كه بعض الاعلام در كتابهاى متعددشان‏اين معنا را در باب انشا اختيار كرده‏اند - اين شبيه به همان جملات خبريه مى‏شود، يعنى در حقيقت«بعت» حكايت مى‏كند و اظهار مى‏كند و ابراز مى‏كند آنچه را كه در ضمير و در نفس وجود دارد.«انكحت» در باب نكاح همين طور «اكرم زيداً» در باب انشا وجوب و انشا بعث و تحريك هكذا. اين‏شبيه همان جملات خبريه مى‏شود كه در حقيقت، يك واقعيتى وراى اين الفاظ وجود دارد، منتها اين‏واقعيت، واقعيت خارجى نيست، اين واقعيت، واقعيت نفسانى است و واقعيتى است كه به ضميرانسان ارتباط پيدا مى‏كند، كانّ اين الفاظ حاكى از آن واقعيتهاى نفسانى هستند. لذا روى اين مبنا، انشانزديك به همان جملات خبريه مى‏شود و عنوان مُظهريت، مبرزيّت، حكايت و امثال ذلك در باره‏انشا مطرح است.

    نظر مشهور در باره حقيقت انشاء

    اما اين مبنا را در بحث گذشته در رابطه با حقيقت انشا، نپذيرفتيم بلكه مبناى مشهور در باب انشارا پذيرفتيم كه نظرشان اين است كه وقتى بايع مى‏گويد: «بعت»، قصد مى‏كند مفهوم بيع، به اين لفظحاصل شود. «قصد تحقق مفهوم البيع بلفظ بعت»، ديگر عنوان «ما فى النفس و فى الضمير» وحكايت «عما فى النفس و عما فى الضمير» مطرح نيست. انشا در حقيقت به معناى ايجاد است، منتهااين ايجاد، ايجاد اعتبارى است حتّى ايجاد در ذهن هم نيست. وجود ذهنى خودش يك واقعيت است‏در مقابل وجود خارجى، هم وجود ذهنى قسيم وجود خارجى است و هم واقعيتى است مثل وجودخارجى. اما اين به آن صورت حتى به نحو وجود ذهنى هم نيست بلكه يك امر اعتبارى است لذاامور انشائيه هميشه در رابطه با مسائل اعتباريه مطرح است. شما نمى‏توانيد به مفهوم انسان وجودانشائى دهيد، يا به مفهوم حيوان وجود انشائى دهيد حتى در اعراض هم وجود انشائى معنا ندارد.شما بخواهيد براى سواد غير از وجود خارجى و وجود ذهنى، يك وجود انشائى سواد نتيجه اين مى‏شود كه مسأله انشا، سر و كارش با لفظ است، يعنى الفاظ در باب انشا داراى يك‏ارزش بالا و يك ارزش مهمى هستند، به خلاف الفاظ در باب جمل خبريه و به خلاف الفاظ در باب‏انشا بنا بر مبناى بعض الاعلام. اين طورى كه انشا را معنا كرديم، فقط با لفظ سر و كار دارد. «بعت»بايد باشد تا بيع تحقق پيدا كند، يعنى مفهوم بيع بدون «بعت»، نمى‏شود تحقق پيدا كند. مفهوم نكاح‏بدون «انكحت»، نمى‏شود تحقق پيدا كند. مفهوم وجوب بدون لفظ «اكرم»، نمى‏شود تحقق پيدا كند.

    راه حل اشكال طبق مبناى مشهور

    روى اين مبنا، حل مسأله ابتدا، مشكل به نظر مى‏رسد كه «اكرم» دارد انشاى وجوب مى‏كند، انشاءبعث و تحريك اعتبارى مى‏كند و اين هم متقوّم به لفظ «اكرم» است. چيزى نمى‏تواند جاى اين لفظ رامثلاً پر كند. اگر متقوّم به لفظ شد، پس شما در مقام تقييد، وقتى بخواهيد هيئت را تقييد كنيد، لازم‏مى‏آيد كه در مرحله لفظ، (در مرحله استعمال كه اساس انشاء ارتباط به مرحله لفظ و مرحله انشادارد) يك لحاظ استقلالى نسبت به معناى حرفى تعلق بگيرد در حالى كه ذات معناى حرفى ابا دارد ازاينكه لحاظ استقلالى به آن تعلق بگيرد و اگر لحاظ استقلالى به آن تعلق گرفت، «يخرج عن كونه‏معنىً حرفياً». چطور روى اين مسأله و روى اين مبناى مشهور، مشكله را حل كنيم؟
    حلش اينطور است مى‏گوييم: شما اگر مسأله را صد درصد محدود در عالم لفظ كرديد، معنايش اين است كه «هذا اللفظُ علةٌتامة» اما مى‏بينيم مسأله اين طور نيست. اين ما را هدايت مى‏كند به اينكه همين جا هم يك پشتوانه‏معنوى - معنوى در مقابل لفظى - وجود دارد، يعنى مولا هنوز اين لفظ را نگفته، هنوز جمله «ان‏جائك زيد فاكرمه» را القا نكرده، قبلاً مسأله را در ذهن خودش پخته، قبلاً حسابهايش را كرده و بعد«إن جائك زيدٌ فاكرمه» را گفته است. نمى‏خواهيم بگوييم: اين «ان جائك زيدٌ فاكرمه»، حكايت‏مى‏كند «عما فى ضمير المولى» اين حرف را نمى‏زنيم. عنوان مظهريت و مبرزيّت به آن نمى‏دهيم، امااينطور هم نيست كه مولا نه موضوع را تصوّر كرده و نه محمول را تصوّر كرده بلكه مسأله را در ذهن‏خودش ساخته و پرداخته و مى‏گويد: «ان جائك زيد فاكرمه». آيا مسأله اين طور است يا مسأله،مراحل قبلى دارد؟ يك ساختن در ذهن مولا در مسأله مطرح است. آن ضابطه كليه‏اى كه براى تعلق‏قيود به ماده و تعلق قيود به هيئت ذكر كرديم و گفتيم: «امر المولى» جانشين اراده فاعلى و جانشين‏اراده مباشرى مولاست. در اراده مباشرى مولا، مطلب دو رقم است: قيود متنوع است: بعضى از قيودبا اراده ارتباط دارد، بعضى از قيود با مراد ارتباط دارد. به طورى كه در تصديق به فائده مراد، آن قيدمراد هم مورد لحاظ است و در ترتّب فائده بر مراد و تصديق به فائده مراد نقش دارد. اينجا اين حرف‏را مى‏زنيم، مى‏گوييم: مولايى كه به «ان جائك زيدٌ فاكرمه» انشا مى‏كند وجوب اكرام را و حقيقت‏انشا هم همان ايجادِ بعث و تحريك اعتبارى است به هيئت «اكرم» و به لفظ «اكرم» اما اين نه به اين‏معناست كه در قلب مولا نه تصوّر اكرامى و نه تصوّر وجوبى و نه تصوّر مجيئى نبوده و اصلاً اين به‏طور كلى بريده از معناست بلكه اين مقدمه دارد. و در مقدمه‏اش مى‏گوييم: مولا حساب كرده كه اين‏قيد مجى‏ء زيد از نوع آن قيودى است كه در رابطه با اراده است. قبل از اينكه «ان جائك زيدٌ فاكرمه» واين وجوب را انشا كند، مولا حسابهايش را كرده، ديده مجى‏ء زيد از آن قيودى است كه به اراده‏متعلق است لذا مى‏گويد: «ان جائك زيدٌ فاكرمه».

    عدم لحاظ استقلالى در مرحله تقييد در جملات انشائيه

    در حقيقت؛ جواب در جملات انشائيه، انكار لحاظ استقلالى در مرحله تقييد است مثل همان‏واقعيتى كه در جملات خبريه بود كه گفتيم: مسأله لحاظ مطرح نيست. در «ضرب زيد عمرواً يوم‏الجمعة»، شما چيزى را لحاظ استقلالى نكرده‏ايد بلكه همان واقعيت را با تمام خصوصيات بازگوكرده‏ايد، منتها آنجا مسأله خيلى روشن است اما در انشائيات هم شبيه همين معناست، يعنى مولا قبل‏از اينكه بگويد: «ان جائك زيدٌ فاكرمه» مسأله وجوب اكرام و صدور امر را نسبت به اكرام، بررسى‏كرده و اينها را تحليل نفسى كرده است. در آن تحليل نفسى ملاحظه كرده كه مجى‏ء، قيد اراده است.واقعيت اين است كه مجى‏ء، قيدِ اراده است. همان واقعيت را به «ان جائك زيدٌ فاكرمه» انشا مى‏كند،همان واقعيت را به تعليق هيئت بر قيد مطرح مى‏كند همانطورى كه ظاهر جمله شرطيه است. كجا دراينجا يك لحاظ استقلالى دخالت دارد تا شما بگوييد: لحاظ استقلالى با معناى حرفى نمى‏سازد ومعناى حرفى را از معناى حرفى بودن، خارج مى‏كند؟ اين لحاظ استقلالى در چه مرحله‏اى مورد نيازاست؟ آيا در عالم لفظ؟ لفظ كه اضافه بر آنچه كه در ذهن مولا ساخته و پرداخته شده بر يك چيزديگرى دلالت نمى‏كند. در نفس مولا هم مسأله اين است كه مجى‏ء زيد از آن قيودى است كه با اراده‏مرتبط است و هم با مراد مرتبط است چون قيود دو رقم بود: بعضى از قيود مى‏توانست به اراده‏ارتباط پيدا كند، بعضى از قيود هم با مراد ارتباط داشت. اما مجى‏ء زيد با اراده مرتبط است و چون بااراده مرتبط است، مى‏گويد: «ان جائك زيدٌ فاكرمه» اما اگر با مراد مرتبط بود، جمله را عوض مى‏كرد،تعبير را تغيير مى‏داد و به جاى «ان جائك زيدٌ فاكرمه»، مى‏گفت: «اكرم مثلاً زيداً الجائى»، مرحوم‏شيخ قيد را به ماده مى‏زند، اگر مرادش اين بود كه مجى‏ء، قيد براى مراد باشد، «الجائى» را دنبال «اكرم‏زيداً» ذكر مى‏كرد به صورت تعليق و با قضيه شرطيه، مسأله را مطرح نمى‏كرد كه ظاهر در اين‏معناست كه هيئت معلق است و كاشف از اين معناست كه قيد در آن مرحله ساختن و تحليل نفسانى‏مولا ارتباط به اراده دارد، ارتباط به مراد ندارد.
    در نتيجه، اين دليل اول ضمن اينكه در جملات خبريه اين يك راهى بود كه به عنوان قرينه عقليه مطرح شده بود تا جلوى ظهور قضاياى شرطيه گرفته‏شود. لكن چند راه ديگر هست كه بيشتر كلام شيخ ناظر به راه اوّلى است از اين راههايى كه‏مى‏خواهيم بگوييم كه آن را هم بايد بررسى كنيم و عرض كرديم از اين راههاى ثلاثه حتّى اگر يكى‏هم

    تمرينات

    ارتباط قيود جملات را به عالم لحاظ و لفظ توضيح دهيد
    نظر مشهور را در باره حقيقت انشاء بيان كنيد
    آيا در جملات انشائيه، انكار لحاظ استقلالى در مرحله تقييد مثل جملات انشائيه استتوضيح دهيد
    راه حل اشكال طبق مبناى مشهور چيست