دوشنبه 18 تير 1403 - 29 ذيحجه 1445 - 8 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
تقسيم واجب به واجب مطلق و مشروط
تدریس استاد
متن
40 تقسيم واجب به واجب مطلق و مشروط 355
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
راههاى طرح قرينه عقليه در جملات شرطيه
نزاع بين مرحوم شيخ(ره) و مشهور كه هر دو اين را قبول دارند كه قضيه شرطيه ظهور در ايندارد كه شرط، براى مجموع جزاء شرطيت دارد و مجموع جمله جزائيه معلق بر شرط است، نه يكجزء و بعضش. و هر دو قبول دارند كه در «ان جائك زيدٌ فاكرمه» و امثال ذلك، آن كه در قضيه شرطيهجزاء واقع شده، عبارت از وجوب متعلق به اكرام زيد است، يعنى جمله «اكرم زيداً» جزاء واقع شدهو اين جمله، جمله انشائيه است و معنايش «وجوبُ اكرام زيد» است. هر دو اين را قبول دارند لكننزاع در اين جهت است كه آيا يك قرينه عقليه بر خلاف ظهورِ جمله شرطيه در كار هست كه مجبورشويم از ظاهر اين جمله شرطيه صرف نظر كنيم يا اينكه هيچ گونه قرينه عقليهاى بر خلاف ظاهرِجمله شرطيه وجود ندارد بلكه همان چيزى كه ظاهر اقتضا مىكند را بايد اخذ كنيم.
آن قرينه عقليهاى كه مىتواند بر خلاف اين ظاهر ادعا شود، تقريباً از سه راه مطرح شده و به سهكيفيت مطرح شده كه بايد ملاحظه كنيم. اگر به يكى از اين سه كيفيت هم صحيح باشد، باز مدعاىشيخ انصارى(ره) ثابت مىشود اما اگر هر سه طريق ابطال شد و هر سه كيفيت جواب داده شد،معنايش اين است كه ديگر قرينه عقليهاى بر خلاف ظاهر نداريم بلكه بايد اخذ به همان ظاهر كنيم.
يك راهش عبارت از اين است كه مىگويند: هيئت «اكرم» دلالت بر بعث و تحريك اعتبارىمىكند. همان طورى كه ما هم در بحثهاى گذشته همين را ذكر كرديم هيئت «اكرم» دلالت بر وجوبمىكند كه وجوب يك امر اعتبارى است و اين امر اعتبارى عبارت از بعث و تحريك اعتبارى استكه جانشين بعث و تحريك حقيقى و تكوينى مىشود. پس مفاد هيئت اكرم «البعث الاعتبارى والتحريك الاعتبارى».
حقيقت بعث
اما حقيقت بعث؛ بعث يك معناى حرفى است براى اينكه معناى اسمى عبارت از آن چيزى استكه استقلال داشته باشد، استقلال به مفهوميت داشته باشد اما اگر يك چيزى متقوّم به دو شىء بود يامتقوّم به سه شىء بود، معنايش اين است كه فاقد استقلال است و نمىتواند استقلال به مفهوميتداشته باشد. در «زيدٌ فى الدار» كه در باب معانى حرفيه مفصّل تحقيق اين مسأله را ذكر كرديم گفتيم:در «زيدٌ فى الدار» سه واقعيت داريم: يك واقعيت، عبارت از واقعيت زيد است و يك واقعيت،عبارت از واقعيت (دار) است و يك واقعيت هم واقعيت ظرفيتِ دار براى زيد است كه از اين سهواقعيت، دوتا استقلال به مفهوميت دارد. زيد يك معناى مستقل به مفهوميت است. دار هم داراى يكمعناى مستقل به مفهوميت است. اما آن واقعيت سوّم كه عبارت از ظرفيت مكانى دار براى زيد است،يك معناى حرفى است براى اينكه ظرفيت مكانى دار براى زيد، يك بُعدش اضافه به زيد پيدا مىكندو يك بُعدش اضافه به دار پيدا مىكند. يك چيزى است كه به اين دو بستگى و ارتباط دارد و چون بهاين دو ارتباط دارد، مىگوييم: ظرفيت، يك معناى حرفى است و غير مستقل به مفهوميت است.همان طورى كه در «زيدٌ فى الدار» روى ارتباطى كه يك طرف معناى حرفى به زيد دارد و يك طرفشبه دار دارد، اسمش را معناى حرفى گذاشتيد، در باب بعث هم مسأله به همين كيفيت است بلكه بعثبالاتر است براى اينكه بعث نياز به سه طرف دارد: يك بعث كننده لازم دارد، يك بعث شونده لازمدارد و يك مبعوثاليه لازم دارد.
پس در حقيقت، در رابطه با بعث، هم باعث لازم داريم و هم مبعوث لازم داريم كه عبارت ازمكلّف و مأمور است و هم مبعوث اليه لازم داريم كه عبارت از فعل مكلّفبه و مأموربه است. بعثيك امرى است كه نياز به اين سه چيز دارد و ارتباط به اين سه امر دارد و روى اين جهت، نمىتوانداستقلال به مفهوميت داشته باشد، نمىتواند يك لحاظ استقلالى به آن متعلق شود و اگر شما يكلحاظ استقلالى حتّى در باب حروف، به معناى حرفى كرديد، ديگر از معناى حرفى بودن خارجمىشويد. مثل اينكه در باب ابتدا، اگر ابتدا را به معناى مستقل به مفهوميت لحاظ كرديد، ديگر «ليسمعنى حرفياً». در «زيدٌ فى الدار»، اگر شما مفهوم ظرفيت را لحاظ كرديد، مفهوم ظرفيت، يك معناىمستقل به مفهوميت است اما اين معناى «زيدٌ فى الدار» نيست. «زيدٌ فى الدار»، واقعيت ظرفيت رابيان مىكند، واقعيت ظرفيت، متقوّم به ظرف و مظروف است و نمىشود شما به واقعيت ظرفيتبرسيد بدون اينكه پاى ظرف و مظروف مطرح باشد. در باب بعث و تحريك ولو اينكه بعث وتحريك هم امر اعتبارى است اما در عين حال، منافات ندارد كه امر اعتبارى يك معناى حرفى دارد ومعناى حرفى عدم استقلاليت است، معناى حرفى: آن است كه نمىشود آن را مستقلاً لحاظ كرد، تابخواهيد آن را مستقلاً لحاظ كنيد، از معناى حرفى و حقيقت معناى حرفى بيرون مىرود. پس درحقيقت، هيئت داراى معناى حرفى است و نمىشود لحاظ استقلالى به معناى حرفى متعلق شود.
لازمه رجوع قيد به هيئت
«ثم ماذا؟» نتيجه چه شد؟ اين را هم ضميمه مىكنند به آنكه اگر ما قيد را يعنى مجىء زيد را درجمله «ان جائك زيدٌ فاكرمه»، بخواهيم راجع به هيئت و قيد هيئت بدانيم، متوقف بر اين است كهيك لحاظ استقلالى به هيئت، تعلق بگيرد براى اينكه چطور مىشود تقييد در باره چيزى كه استقلالندارد واقع شود؟ بايد موصوف و ذات مقيّد را مستقلاً لحاظ كنيد و بعد يك وصفى را به آنبچسبانيد، يك قيدى را به آن الحاق كنيد. لذا تقييد متوقف بر لحاظ استقلالى است و با معناى هيئتسازگار نيست و چون هيئت داراى معناى حرفى است، «فلا يمكن تقييدها و لا يعقل تقييدها» چونقرينه عقليه اقامه مىكنند، پس بايد به صورت «لا يعقل» و به صورت «لا يمكن» مسأله مطرح شود.شما چه كار مىكنيد؟ آيا نسبت به معناى حرفى لحاظ استقلالى داريد يا نه؟ اگر لحاظ استقلالىنداريد، پس چه چيز را مقيّد مىكنيد و اگر لحاظ استقلالى داريد، معناى حرفى نيست. معناى حرفىآن است كه لحاظ استقلالى نمىتواند به آن تعلق بگيرد و اگر تعلق گرفت، «يخرج» از معناى حرفىبودن. لذا روى اين طريق و روى همين بيانى كه شما ملاحظه كرديد ادعاى استحاله عقليه مىشود كهقيد بخواهد رجوع به هيئت بكند.
بهتر اين است كه قبل از اينكه آن دو راه ديگر را ذكر كنيم، اول حساب اين راه اول را برسيم ببينيماين حرف اولاً: اين حرف را قبول داريم كه معانى حرفيه، استقلال به مفهوميت ندارد «تبعاً لبعضالمحققين» مرحوم محقّق كمپانى حاج شيخ محمد حسين اصفهانى(ره) در حاشيه كفايه كه ما تبعاً،فرمايش ايشان را ذكر كرديم كه معانى حرفيه يك واقعيات غير مستقله است و حتّى وجودش درمراتب وجودى، از وجود عرض هم پستتر است براى اينكه عرض نياز به يك معروض دارد، سوادنياز به جسم دارد اما كمتر از دو چيز نمىشود مورد نياز معانى حرفيه باشد. «زيدٌ فى الدار»، اگربخواهد تحقق پيدا كند، هم بايد زيد وجود داشته باشد و هم بايد دار وجود داشته باشد. واقعيتظرفيت هم نياز به ظرف دارد و هم نياز به مظروف دارد. لذا از نظر مراتب وجود، ضمن اينكه معانىحرفيه يك واقعيتهاى مسلّم هستند اما مرتبه وجودى آنها از مرتبه وجود اَعراض هم پائينتر وپستتر و ضعيفتر است روى اينكه حداقل در معانى حرفيه تقوّم به دو چيز لازم است اما به خلافعرض كه تنها نياز به معروض دارد. اين حرف را ما قبول داريم و هيچ ترديدى در اين معنا نيست.لكن تقييد متوقّف بر لحاظ استقلالى است. اگر معناى حرفى بخواهد تقييد شود، بايد لحاظاستقلالى در كار باشد و اگر لحاظ استقلالى در كار نباشد، تقييد نمىتواند تحقق پيدا كند. اين را بايدبررسى كنيم.
براى بررسى اين معنا يك مقدمهاى لازم است و آن مقدمه اين است كه اين تقييداتى كه در جملتحقّق پيدا مىكند، اين ظرفهاى زمانى و مكانى و ساير قيودى كه در جمل ذكر مىشود، آيا اينتقييدها صرفاً مربوط به عالم لفظ و عالم تشكيل جمله است يا اينكه اين الفاظ حكايت از واقعياتمىكند؟ آنجايى كه پاى تقييد مطرح است، چون در واقعيت قيد تحقق دارد، كدام يك از اينهاست؟اول جمل خبريه را بررسى مىكنيم ان شاء الله و بعد سراغ جمل انشائيهاى كه محل بحث است،مىرويم.
در «ان جائك زيدٌ فاكرمه» كه «اكرمه، جملةٌ انشائية» اول در باب جمل خبريه اين معنا بايدبررسى شود، شما كه مىگوييد: «ضرب زيد عمرواً يوم الجمعة»، اين «يوم الجمعة» يك قيد زمانىاست. «يوم الجمعة» يك ظرف زمانى است كه در جمله خبريه به صورت قيديت مطرح است و يومالسبت را خارج مىكند، ساير ايام را خارج مىكند و فقط عنوان «يوم الجمعة» اينجا باقى مىماند. آيادر «ضرب زيد عمرواً يوم الجمعة»، اين «يوم الجمعة» كه به عنوان قيد مطرح است، اين قيديّت تنهادر رابطه با تشكيل جمله و الفاظ مطرح است يا اينكه اين «يوم الجمعة» هم مثل بقيه جمله است؟نقش بقيه جمله اين است كه حكايت از واقعيت مىكند، حكايت از يك امر ثابت متحقق در گذشتهمىكند. آيا جمله «ضرب زيد عمرواً يوم الجمعة، بتمام اجزائه» حاكى از واقعيت است يا وقتى نوبتبه كلمه «يوم الجمعة» مىرسد، ديگر حساب واقعيت جدا مىشود و پاى لفظ در كار مىآيد؟ آيا كسىمىتواند اين معنا را در «ضرب زيد عمرواً يوم الجمعة» ادعا كند يا واقعيت مسأله اين است كه همانطورى كه ماده ضرب حكايت از يك واقعيتى به نام «ضربْ» مىكند و همان طور كه هيئت «ضَرَب»حكايت از ماضى بودن اين واقعيت مىكند، - چون در «يضرب» هم حكايت است اما حكايت ازمستقبل - هيئت «ضَرَبَ» كه هيئت فعل ماضى است، اين نقش را دارد كه مىگويد: اين «ضربْ تحقّقفيما مضى»، پس مادهاش حكايت از واقعيت ضرب كرد، هيئتش حكايت از تحقّق اين «ضرب فيمامضى» كرد، زيد هم حكايت از زيد خارجى كرد، عمرو هم حكايت از عمرو خارجى كرد. يومالجمعه چه نقش دارد؟ آن هم حكايت مىكند از اينكه اين ضرب در روز جمعه واقع شده است؟ آياغير از اين، در «ضرب زيد عمرواً يوم الجمعة» چيزى مىتوانيد تصوير كنيد؟ كسى نمىتواند تفوّهبه اين معنا كند كه تقييد مربوط به عالم لفظ است و مربوط به تشكيل جمله خبريه است بلكه جملهخبريه آينه است و در اين آينه واقعيت را مىبينيد. يكى از واقعيتهايى كه در آينه جمله خبريه مشاهدهمىشود، اين است كه ظرفيت زمانى اين ضرب، عبارت از «يوم الجمعة، بوده، نه «يوم السبت» و نه«يوم الخميس». پس در اين معنا نمىشود كسى ترديد كند.
تقييد معناى حرفى
در واقعيت ما بررسى مىكنيم تا ببينيم «يوم الجمعة» قيد چيست؟ اين ظرف چيست؟ به چهچيزى ارتباط دارد؟ آيا اين يوم الجمعة به عمرو ارتباط دارد؟ آيا اين يوم الجمعة به زيد ارتباط دارد؟آيا اين يوم الجمعة به ضرب، با قطع نظر از صدورش «من زيد» و وقوعش «على عمرو» ارتباط دارد،يعنى به مفهوم ضرب بدون اينكه اضافه صدورى ضرب را به زيد و اضافه وقوعى ضرب را بر عمروما مطرح كنيم؟ واقعيتش چيست؟ اين يوم الجمعة در واقعيت به چه چيزى بستگى دارد؟ وقتى كهانسان واقعيت را بررسى مىكند - عمده نكته در جملات خبريه، همين نكته است - به اين حقيقتمىرسد كه اين ظرفيت يوم الجمعة، قيديت دارد براى يك معناى حرفى. بگوييد: ما اينجا معناىحرفى نداشتيم، ضرب كه فعل ماضى است، زيد هم كه اسم است، عمرو هم كه اسم است، معناىحرفى كجا بود؟ مىگوييم: بله، شما كه نگفتيد: واقع يوم الجمعة قيد زيد است، اگر قيد زيد بود، قيديك معناى اسمى بود، اگر قيد عمرو بود، قيد معناى اسمى بود حتى اگر قيد ضرب به معناى كلّى بود،شما بگوييد: ضرب به معناى كلى هم يك معناى اسمى است و مستقل به مفهوميت است، اما اينطور نيست بلكه واقعيت اين است كه اين يوم الجمعة به يك معناى حرفى ارتباط دارد. معناى حرفى«وقوع الضرب من زيدٍ على عمروٍ» است براى اينكه يك طرفش به زيد ارتباط دارد، يك طرفش بهعمرو ارتباط دارد، يك طرفش هم به ضرب ارتباط دارد. اگر بخواهد ضرب از زيد صادر شود و برعمرو واقع شود، اين «صدور الضرب من زيدٍ و وقوعه على عمروٍ» متوقّف بر سه امر است: بايدزيدى باشد، عمروى باشد، ضربى هم از زيد صادر شود و بر عمرو واقع شود. همان طورى كه درباب بعث مىگفتيد: بعث يك معناى اعتبارى است و يك معناى حرفى است براى اينكه بعث باعثمىخواهد، مبعوث مىخواهد، مبعوثاليه مىخواهد اين «ضرب زيدٍ على عمروٍ» هم همينطوراست، ضارب مىخواهد، مضروب مىخواهد، ضرب مىخواهد. چيزى كه ضارب مىخواهد ومضروب مىخواهد و ضرب مىخواهد، آن هم «معنىً حرفى». با بعث چه فرق مىكند؟ چطور بعثيك معناى حرفى است، اما «صدور الضرب من زيدٍ و وقوعه على عمروٍ ليس بمعنى حرفىٍ؟» بلكهاين هم معناى حرفى است.
اگر اين معناى حرفى شد، شما به اين واقعيت مىرسيد، كه يوم الجمعة قيد همين معناى حرفىاست، معناى حرفى است كه مقيد شده، آن هم من مقيّد نكردم، من در تشكيل جمله تقييدى به وجودنياوردم. جمله، جمله خبريه است. جمله خبريه تمام ابعادش آينه واقعيت است، يعنى سر سوزنىمتكلّم در عالم لفظ از جيب خودش مايه نمىگذارد و اگر مايه بگذارد كذب مىشود. اگر جمله خبريهبخواهد صادق باشد و هيچ شائبه كذب در آن مطرح نباشد، آن است كه طابق النعل بالنعل واقعيت رانشان دهد. ما وقتى مىبينيم در واقعيت تقييد هست و تقييد هم به معناى حرفى ارتباط دارد، اينجاديگر چرا گناه را گردن متكلم بگذاريم، بگوييم: متكلم مىخواهد لحاظ استقلالى كند تا تقييد پيداشود؟ متكلم هيچ وقت كارى نمىكند. متكلم با لفظش با نقلش، همان واقعيتى را كه براى منمخاطب مجهول است، براى من و شما بازگو مىكند. و حتى اين مثالى كه ما زديم، براى جمله فعليهبود، بالاتر برويد، در جمله اسميه هم مسأله همينطور است. اولاً در خود جمله اسميه متكلم در مقامافاده و در مقام تفهيم چه چيز است؟ چه چيز را مىخواهد به اطلاع مخاطب برساند. وقتى كه متكلممىگويد: «زيدٌ قائمٌ» يك زيدى دارد كه معناى اسمى دارد، يك قائمى دارد آن هم همين طور. متكلّممىخواهد ارتباط بين قائم و زيد را در اختيار مخاطب بگذارد و به تعبير اصطلاحى: - كه مرحومآخوند(ره) در كثيرى از موارد دارند - جمله اسميه در مقام بيان هوهويت است، يعنى مىگويد: زيدهمان قائم است، زيد اتحاد با قائم دارد. خود اين هوهويت يك معناى حرفى است براى اينكههوهويت، يعنى اين اوست. اين اوست، تقوّم دارد به اينكه اين باشد، آن باشد، بينشان هم اتحادوجود داشته باشد «هذا معنى حرفى». اصلاً آن چيزى كه متكلم در جمله اسميه در مقام بيانش است،تفهيم يك معناى حرفى است. نمىخواهد زيد را به رخ ما بكشد، نمىخواهد معناى قائم را دراختيار ما بگذارد بلكه آن چيزى را كه در جمله «زيدٌ قائم» مىخواهد در اختيار بگذارد، اينهوهويت بين زيد و قائم است و هوهويت يك معناى حرفى است. لذا اگر يك قيدى هم دنبال «زيدٌقائمٌ» آورد، گفت: «زيدٌ قائمٌ يوم الجمعة» اين يوم الجمعهاش به همين هوهويت مىخورد. همينهوهويتى كه يك معناى حرفى است و خود متكلم در مقام بيان اين معناى حرفى است، همين معناىحرفى به حسب واقعيت مقيّد به قيد يوم الجمعة است.
پس چه معنا دارد كه بگوييد كه اگر تقييد بخواهد واقع شود، لحاظ استقلاليت لازم است، مگرتقييد دست متكلم است، كه لحاظ استقلاليت بخواهد بكند؟ بعد سراغ جمل انشائيه مىرسيم كهالبته به اين وضوح نيست اما در جمل خبريه مسأله خيلى روشن است، چه جمله خبريه اسميه باشدو چه جمله خبريه فعليه باشد تقييدها واقعياتى است كه متكلّم در مقام حكايت و نقل آن واقعيات رابيان مىكند. و واقعيات را هم كه بررسى مىكنيم، مقيّد به اين قيدها، معانى مستقل به مفهوميتنيست، بلكه مقيّد به اين قيدها، عبارت از معانى حرفيه است. پس دقت در جمله «زيدٌ قائمٌ يومالجمعة» يا جمله فعليه «ضرب زيدٌ عمرواً يوم الجمعة» اين را اقتضا مىكند كه اصلاً تقييد به عالملفظ هيچ گونه ارتباطى ندارد و صرفاً الفاظ حاكى از آن واقعيات هستند اما جمل انشائيه نياز بهتوضيح بيشتر دارد، كه ان شاء الله عرض مىكنيم.
تمرينات
نزاع بين مشهور و شيخ انصارى(ره) در جمله شرطيه در چيست
اولين راه طرح قرينه عقليه در كلام شيخ را بيان كنيد
آيا بعث يك معناى حرفى است حقيقت آن را توضيح دهيد
قيود موجود در جملهها مربوط به لفظ است يا حاكى از واقعيت است توضيح دهيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...