دوشنبه 18 تير 1403 - 29 ذيحجه 1445 - 8 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
تقسيم واجب به واجب مطلق و مشروط
تدریس استاد
متن
40 تقسيم واجب به واجب مطلق و مشروط 354
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
ضابطه محقق عراقى(ره) در تمييز شرائط وجوب از واجب
ضابطه كلى كه مرحوم محقق عراقى(ره) براى تمييز شرائط وجوب از شرائط واجب و بهعبارت ديگر، براى تمييز قيود ماده از قيود هيئت ذكر فرمودند و خلاصهاش اين بود كه شرائطوجوب در اصل «اتّصاف المأمور به بكونه ذات مصلحة» و ايجاد مصلحت براى مأموربه نقش دارند،اما شرائط ماده آنهايى هستند كه در فعليّت مصلحت براى مأموربه نقش دارند و الاّ مأموربه با نبودآنها، مصلحت واقعيه دارد لكن اين مصلحت واقعيه، فعليت پيدا نمىكند و خارجيت پيدا نمىكند وپياده نمىشود مگر با وجود اين شرائط. اين بيان، مورد مناقشه امام بزرگوار(ره) قرار گرفته كه هم دررابطه با قيود هيئت و شرائط وجوب و هم در رابطه با قيود ماده و شرائط واجب است. عرض كرديمكه اصل اين بيان، در يك مرحلهاش مورد تأييد است به لحاظ اينكه بيان ايشان حاكى از اين است كهاين طور نيست كه قيود به حسب واقع و به حسب لُب، يكنواخت باشد بلكه در قيود تنوع وجوددارد، از اين نظر مورد تأييد است اما از نظر بيان ضابطه كه قيود راجع به هيئت داراى چه خصوصياتىاست و قيود راجع به ماده داراى چه خصوصيتى است؟ مورد اشكال امام بزرگوار قرار گرفته. ايشاندر رابطه با شرائط وجوب، تقريباً دو اشكال دارند:
اشكال امام(ره) به محقق عراقى(ره) در ضابطه وجوب و واجب
در يك اشكالشان مىفرمايند: فرض كنيم استطاعت در اصل آوردن مصلحت براى حج نقشدارد و حج بدون استطاعت هيچ گونه مصلحت ملزمهاى ندارد، روى اين مبناى شما حتماً بايد«شرط الوجوب» باشد و قيد هيئت باشد. مىفرمايند: كانّ از مرحوم محقق عراقى سؤال مىكنيم كهآيا به نظر شما استحاله دارد كه يك قيدى در آوردن مصلحت و در ايجاد مصلحت نقش داشته باشد ودر عين حال، قيد مأموربه باشد؟ چون يك فرق مهم بين قيد هيئت و قيد ماده در اين جهت است كهقيود هيئت - كه همان چيزى است كه سابقاً از آن تعبير به مقدمة الوجوب مىكرديم - لزوم تحصيلندارند. بر كسى لازم نيست كه خودش را مستطيع كند. اگر در طول جريان سال، استطاعتى براى اوپيدا شد، وجوب حج مطرح است.
پس ويژگى مهم قيد هيئت در رابطه با اين است كه قيد هيئت ولو اينكه در اختيار انسان هم باشد،يك وقت فرض كنيد مثل مجىء زيد است، فعل غير است، يمكن اينكه بگوييم: فعل غير، در اختيارانسان نيست. اما آنجايى كه در اختيار خود انسان هم باشد، در عين حال، لزوم تحصيل ندارد. «اناستطعت يجب عليك الحج». اگر استطاعت پيدا شد، بدون اينكه تحصيل استطاعت لازم باشد، آنوقت وجوب حج تحقق پيدا مىكند. اما اگر قيد، قيد مأموربه شد، مثل مسأله طهارت و ستر واستقبال مىشود كه اينها لزوم تحصيل دارد، بايد طهارت را براى نماز تحصيل كرد، بايد ستر واستقبال را در نماز تحصيل كرد. قيد اگر قيد واجب شد، لزوم تحصيل دارد. اگر لزوم شرعى مقدمى راهم شما انكار كنيد، آن لزوم عقلىاش بلااشكال است كه در بحث مقدمه واجب گفتيم: آن لابديّتعقليه مقدمه را كسى نمىتواند انكار كند. نزاع در لزوم شرعى مقدمه است. لذا اشكال امام بزرگوار بهاين صورت مطرح است، كانّ مىفرمايند: از مرحوم محقق عراقى سؤال مىكنيم كه آيا به نظر شمامنافات دارد و ممتنع است كه يك قيدى در ايجاد مصلحت نقش داشته باشد و معذلك قيد مأموربه ولازم التحصيل هم باشد؟ آيا جمع بين اين دو ممتنع است كه اگر قيدى در ايجاد مصلحت نقشداشت، حتماً بايد قيد هيئت و غير لازم التحصيل باشد اما اگر بخواهد همين قيدى كه در ايجادمصلحت دخالت دارد، قيد مأموربه باشد و لازم التحصيل هم باشد؟
به عبارت ديگر، در مسأله استطاعت با اينكه استطاعت در اصل آوردن مصلحت براى حج، نقشدارد مولا به جاى اينكه بگويد: «ان استطعت يجب عليك الحج»، بگويد: «حُجَّ مستطيعاً»، بايد حج راانجام دهيد و حجّ تو هم «عن استطاعة» باشد مثل «صلّ متطهراً». همان طورى كه در «صلّ متطهراً»،طهارت قيد براى صلاة و لازم التحصيل است، مسأله استطاعت هم قيد براى حج باشد و لزومتحصيل داشته باشد. سؤال اين است كه اين ممتنع است يا ممكن است؟ اگر امكان پيدا كرد، اينضابطه خلل پيدا مىكند براى اينكه توانست يك قيدى هم به وجود آورنده مصلحت باشد و هم درعين حال، لازم التحصيل باشد.
فرق بين استطاعت قهرى و لازمة التحصيل
البته اين اشكال را از طرف مرحوم محقق عراقى مىتوان جواب داد كه آن استطاعتى كه در آوردنمصلحت براى حج نقش دارد، «غير لازمة التحصيل» است. اگر استطاعت «لازمة التحصيل» باشد، درآوردن مصلحت براى حج نقش ندارد اما اگر استطاعت خود به خود حاصل شود و لزوم تحصيلنداشته باشد، اين است كه يك مصلحت ملزمهاى براى حج مىآورد.
به عبارت روشنتر: اگر نظر مرحوم محقق عراقى اين باشد كه «نفس الاستطاعة» بدون هيچخصوصيت ديگرى، مصلحت ملزمه براى حج مىآورد، آن وقت اين اشكال امام بزرگوار به ايشانوارد است كه اگر «نفس الاستطاعة» مصلحت آورنده است، ممكن است همين استطاعت، قيدمأموربه باشد هم مصلحت مىآورد و هم قيد مأموربه و لازم التحصيل است. اما اگر نظر محققعراقى اين شد كه استطاعتى كه خود به خود حاصل شود، به وجود آورنده مصلحت براى حج است،ديگر جايى براى اين اشكال باقى نمىماند براى اينكه استطاعت غير لازمة التحصيل را نمىشود قيدمأموربه قرار داد. چيزى كه قيد مأموربه است، حتماً لزوم تحصيل دارد، ولو به همان لابديت عقليه.لذا به نظر مىرسد كه اين اشكال امام بزرگوار از طرف مرحوم محقق عراقى قابل دفع است.
اشكال به ضابطه بودن وجود مصلحت براى وجوب
اما ايشان اشكال ديگرى در همين شرائط وجوب و قيود هيئت ذكر مىفرمايند كه انصافاً اشكالواردى است و آن اين كه اگر مأموربه فى نفسه داراى يك مصلحت ملزمه كامله «لازمة الاستيفاء»است، هيچ قيد و شرطى هم ندارد لكن مولا وقتى مىخواهد امر را متعلق به چنين مأموربهاى بكند،در ناحيه امر، به يك مانعى برخورد مىكند كه اين مانع، اضافه به امر دارد، اضافه به تكليف دارد اما بامكلّفبه هيچ ارتباطى ندارد. از باب مثال مثل اينكه پسر مولا در دريا افتاده و مشغول غرق شدن وهلاكت است، خود مولا هم هيچ گونه قدرتى براى استخلاص او ندارد، اينجا رو به عبد مىكند ونمىداند كه آيا عبد هم مثل خود مولا عاجز از نجات فرزند است يا اينكه عبد قدرت دارد و در شنامتخصص است و مىتواند فرزندش را نجات دهد، اينجا مولا مجبور مىشود كه به صورت يكقضيه تعليقيه در خطاب به عبد بگويد: «ايها العبد!» اگر قدرت دارى كه فرزند مرا نجات دهى، حتماًنجات بده. اينجا قدرت داشتن عبد چه دخالتى در مصلحت واقعيه نجات فرزند مولا دارد؟ نجاتفرزند مولا، يك مصلحت كاملهاى دارد كه مولا مىخواهد زمين و آسمان را به هم بدوزد تا بتواندفرزند خودش را از هلاكت نجات دهد اما از طرفى هم ملاحظه مىكند كه شايد اين عبد هم مثل خودمولا آشنايى به شنا نداشته باشد، مىگويد: اگر قدرت دارى اين را حتماً نجات بده؟ اين قدرت روىضابطه مرحوم محقق عراقى شرط وجوب است چون به وجود آورنده مصلحت مىباشد. آيا قدرتعبد به وجود آورنده مصلحت است كه اگر عبد قدرت نداشته باشد، نجات فرزند مولا هيچ گونهمصلحتى ندارد يا بلااشكال نجات فرزند مولا سر تا پا مشتمل بر مصلحت است؟ منتها تعليقوجوب به قدرت براى اين است كه مىبيند اگر اين قدرت نداشته باشد چه معنا دارد كه دستورالزامى در رابطه با عبد صادر كند؟ لذا مىگويد: اگر قدرت دارى، بر تو واجب و لازم است كه فرزندمرا نجات دهى؟ پس در حقيقت، در اين مورد، قدرت، شرطيت براى هيئت دارد در حالى كه در اصلوجود مصلحت براى مأموربه هيچ نقشى ندارد. مأموربه كاملاً فى نفسه مصلحت دارد.
اين انصافاً مطلب خوبى است. يك مناقشة مائى در اين فرمايش امام بزرگوار(ره) است كهبگوييم: اينجايى كه فرزند مولا مشغول غرق شدن است، يك مسأله، نجات فرزند مولاست، يكمسأله نجات دادن عبد است، فرزند مولا را. يك وقت نجات فرزند مولا را با قطع نظر از هر اضافهاىمطرح مىكنيم، يك وقت، نجات فرزند منتسب به عبد را «انقاذ العبد للابن الغريق»، نه نجات «هذاالغريق» به معناى اسم مصدرى. آنچه مأموربه است، معناى مصدرى مأموربه است، عمل مأموربهاست، «فعل العبد» مأموربه است. اگر «فعل العبد» شد، «يمكن ان يقال» كه در همين مثالى هم كه شماذكر مىكنيد، آن كه مشتمل بر مصلحت است با قطع نظر از هر چيزى است، آن نجات به معناى اسممصدرى است اما نجات منسوب به عبد به طورى كه اضافه به عبد پيدا كند، در مصلحتش قدرتدخالت دارد. ممكن است كسى اين طور در اين بيان مناقشه كند كه فرق است بين نجات به معناىاسم مصدرى و بين انقاذ به معناى نجات دادن منسوب «الى العبد». در نجات دادن منسوب الى العبد،قدرت به وجود آورنده مصلحت است اما در نجات به معناى مصدرى، چيزى دخالت ندارد و آن كهمأموربه است عبارت از «فعل العبد و العمل المضاف الى العبد» است. لذا ممكن است چنينمناقشهاى در مناقشه امام(ره) باشد.
اشكال ضابطه محقق عراقى در رابطه با شرائط واجب
اما در رابطه با شرائط واجب مثل مسأله ستر و طهارت و استقبال، ايشان كانّ مىفرمايد: اين يكحرفى است كه با ذوق و با آن چيزى كه در ذهن متشرعه مرتكز است، منافات دارد. آيا متشرعه زيربار اين حرف مىرود؟ متشرعهاى كه «لا صلاة الاّ بطهورٍ» را ديده و شنيده، به او بگوييم: صلاة بدونطهارت خيال نكنيد مصلحت ندارد بلكه همان معراجيت، همان قربانيت، همان «خير موضوعٍ»واقعى در صلاة بدون طهارت هم وجود دارد. اما اگر اين معراجيّت بخواهد پياده شود، نياز بهطهارت دارد، نياز به ستر دارد، نياز به استقبال دارد. اين يك حرفى است كه از اذهان متشرعه و ازآنچه كه در ذهنشان مرتكز است، بعيد است. اينها مىخواهند بگويند: نماز بدون طهارت، نه تنها درمقام خارج «ليس بشىء»، در واقع هم «ليس بشىء». كانّ در آن مسأله انشا هم اثر و فايده ندارد. اما اگرتفكيك كنيم بگوييم: فرق بين وقت و بين طهارت و صلاة اين است كه وقت به وجود آورندهمصلحت در صلاة است، اما طهارت هيچ نقشى در اصل ايجاد مصلحت براى صلاة ندارد و فقط درپياده شدن آن مصلحت، نقش دارد، اين چيزى است كه با ارتكاز متشرعه سازگار نيست.
در نتيجه؛ با اين خصوصياتى كه عرض كرديم، ايشان اين ضابطه را نمىپذيرند و ضابطه به همانمطلب قبلى برمىگردد كه به جاى امر، «ارادة الفاعل» را بگذاريم، ببينيم هر چيزى كه به اراده ارتباطپيدا مىكند و قيديت براى اراده دارد، آن را «شرط الهيأة» بدانيم و هر چيزى كه ارتباط به مراد پيدامىكند و در تصديق به فائده مراد دخالت دارد، به طورى كه وقتى كه فاعل مريد مىخواهد تصديق بهفائده كند، وجود آن را در مراد، به عنوان اينكه نقش در فائده دارد، مورد تصديق قرار مىدهد، آنها راقيد براى ماده و قيد براى واجب مىدانيم.
اگر به حسب مقام ثبوت، تمام قيود مربوط به هيئت باشد، نزاع بين مشهور و شيخ بايد كنار برود.اگر تمام قيود مربوط به ماده باشد، باز نزاع بين مرحوم شيخ و مشهور كنار مىرود اما اگر بعضى ازقيود مربوط به ماده شد و بعضى از قيود مربوط به هيئت شد و در مقام ثبوت، تنوع قيود مطرح بود آنوقت نوبت مىرسد به مقام اثبات كه حال كه قيود در مقام ثبوت، متنوع است، ببينيم در مقام اثبات،آيا قيود اثباتاً رجوع به هيئت مىكند يا رجوع به ماده؟ لذا بحث در مقام اثبات واقع مىشود.
رجوع قيود به هيئت و ماده از نظر مقام اثبات
در مقام اثبات، يك مطلبى در باب جمله شرطيه، متّفق عليه بين شيخ و مشهور است كه هيچ كدامدر اين مطلب نمىتوانند اختلافى داشته باشند و آن اين است كه در قضاياى شرطيه چه جزائشجمله انشائيه باشد و چه جمله خبريه باشد، طبع قضيه شرطيه اين اقتضا را دارد كه شرط، شرطيتبراى مجموع جزاء دارد، نه يك جزئى از اجزاء جزاء. قضيه شرطيهاى كه شما تشكيل مىدهيد، هرچيز در اين قضيه شرطيه به صورت شرط و مقدم مطرح باشد، اين شرطيت براى مجموع جزاء دارد.مجموع جزاء عبارت از يك جمله است. چون در قضاياى شرطيه خصوصيتش اين است كه همشرطش جمله مستقلى است و هم جزائش جمله مستقلى است.
به عبارت ديگر: قضاياى شرطيه، غير از قضاياى حمليه است كه موضوعش مفرد و محمولشهم مفرد است. قضاياى شرطيه، شرطش هميشه جمله است و جزائش هم جمله است مثل «انجائك زيدٌ فاكرمه» است. «جائك زيدٌ جملةٌ فعلية». «اكرمه»، يعنى «اكرِم زيداً»، اين هم «جملةمستقلة». پس هر كدام از شرط و جزاء به عنوان جمله مطرح است. وقتى كه اين طور شد، شما كهمىگوييد: شرط شرطيت دارد براى جزاء، يعنى براى مجموع جزاء. مجموع جزاء جمله است نه«بعض الجزاء». معنا ندارد كه شرط شرطيت براى بعض الجزاء داشته باشد مگر اينكه قرينهاى قائمشود و الاّ ظاهر، حتى در آنجايى كه شرط و جزاء به صورت جمله خبريه باشد مثل اينكه شما بهرفيقت مىگويى: اگر خانه من بيايى، من هم خانه شما مىآيم. شرطيت، براى اين مجموع دارد، يعنىآمدن شما به منزل من شرطيت دارد براى مجموع جزاء كه آمدن من به منزل شما باشد. ترديدى دراين نيست كه ظاهر جمله شرطيه اين است. اما در آن جايى كه جزاء، عبارت از يك جمله انشائيهاست مثل همين «فاكرمه»، كه در اين قضيه شرطيه جزاء است با اينكه در اين قضيه «اكرم» جزاء نيستبلكه «اكرم زيداً» جزاء است. «اكرم» يك هيئتى دارد و يك مادهاى دارد كه هيئتش دلالت بر وجوبمىكند، مادهاش هم دلالت بر اكرام مىكند، زيدش هم مضافاليه است، نه مضافاليه نحوى، يعنىطرف اضافه اكرام است.
شما كه مىگوييد: «ان جائك زيدٌ فاكرمه»، يعنى مرحوم شيخ كه مجىء زيد را به اكرام مىزند، نهبه وجوب اكرام، جواب مرحوم شيخ را مىدهيم كه مگر شما ادبيت نخواندهايد؟ مگر شما نمىدانيدكه قضيه شرطيه شرطش، شرطيت براى جزاء دارد؟ جزاء «اكرمه»، اكرام نيست بلكه جزاء «اكرمه»،وجوب الاكرام است، جمله «فاكرم زيداً» است كه يك جمله انشائيه است كه هيئتى دارد و مادهاىدارد و مفعولى به نام زيد دارد.
محل نزاع مشهور با شيخ در جملات شرطيه
آيا مشهور با مرحوم شيخ در اين مرحله بحث دارند؟ يعنى مرحوم شيخ نمىدانسته كه در جملاتشرطيه، شرط شرطيت براى جزاء دارد و جزاء هم عبارت از وجوب اكرام است نه عبارت از نفساكرام؟ مسأله اين نيست، هر دو اين مطلب را قبول دارند كه در قضاياى شرطيه، شرط، شرط براى«مجموع الجزاء» است و اساس در «اكرمه»، همان هيئتش است كه دلالت بر وجوب مىكند. پس نزاعدر اين است كه مرحوم شيخ مىفرمايد: با اينكه قضيه شرطيه در همين معنايى كه شما مىگوييد،ظهور دارد و ظاهرش اين است كه مجىء زيد، قيد براى وجوب اكرام است، من هم قبول دارم لكنمشكل اين است كه اينجا يك قرينه عقليهاى وجود دارد كه آن قرينه عقليه سبب مىشود كه ما درظهور اين جمله شرطيه تصرف كنيم؛ يعنى همان طورى كه قرائن لفظيه ظاهر را از ظاهر بر كنارمىكند، قرينه لفظيه «يرمى»، ظهور اسد را در حيوان مفترس كنار مىگذارد و اقواى از ظهورِ اسد درمعناى حقيقىاش مىشود و نتيجتاً «رأيت اسداً يرمى»، با توجه به قرينه، ظهور در رجل شجاع پيدامىكند. گاهى قرينه، قرينه لفظيه نيست بلكه قرينه عقليه است. قرينه عقليه هم موجب تصرف درظاهر است و حمل ظاهر بر خلاف ظاهر. لذا نزاع مشهور و مرحوم شيخ انصارى(ره) به اينبرمىگردد كه بعد از آنكه هر دو اتفاق دارند بر اينكه ظهور قضيه شرطيه «ان جائك زيدٌ فاكرمه»، دراين معناست كه مجىء زيد براى وجوب اكرام زيد، شرطيت و قيديت دارد لكن آيا يك قرينهعقليهاى كه موجب تصرف در اين ظهور و حمل اين ظاهر بر خلاف ظاهر شود، داريم يا نه؟ مرحومشيخ مدعى هستند كه قرينه عقليهاى وجود دارد كه ما را ملزم مىكند كه از اين ظاهر دست برداريم امامشهور معتقدند: قرينه عقليهاى كه ما را به تصرف در ظهور قضيه شرطيه ملزم كند، نداريم. حالانزاع متمركز مىشود در اين قرينه عقليهاى كه مورد استناد مرحوم شيخ واقع شده و يا ممكن استكسى به نفع مرحوم شيخ، اين قرينه عقليه را ذكر كند كه آيا چنين قرينهاى هست يا وجود ندارد؟
تمرينات
اشكال اول امام(ره) و جواب استاد در رابطه با شرايط وجوب و قيود هيئت چيست
اشكال دوم امام(ره) در رابطه با شرايط وجوب و قيود هيئت را بيان كنيد
فرق بين مأموربه به معناى مصدرى و اسم مصدرى را توضيح دهيد
اشكال ضابطه محقق عراقى(ره) در رابطه با شرائط واجب را توضيح دهيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...