دوشنبه 18 تير 1403 - 29 ذيحجه 1445 - 8 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
تقسيم واجب به واجب مطلق و مشروط
تدریس استاد
متن
40 تقسيم واجب به واجب مطلق و مشروط 353
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
اقسام قيود بحسب مقام ثبوت
قيود بحسب مقام ثبوت، دو نوع هستند: بعضى از قيود در حقيقت متعلق به ماده است و بعضىاز قيود متعلق به هيئت است. توضيح اين مطلب، از راه تطبيق هيئت و ماده بر اراده و مراد بود كهگفتيم: امر جانشين اراده فاعل است. در افعال مباشرى، فاعل به اراده خودش متوسل به تحقّق مرادمىشود و در افعال تسبيبى به وسيله امر، متوسل به اين معنا مىشود. همان طورى كه در اراده فاعل،ملاحظه مىكنيم بعضى كه از قيود در مراد نقش دارد و بعضى از قيود در اصل تحقّق اراده نقش دارددر باب اوامر و مأموربهها كه جانشين اراده فاعل و مراد هستند، آنها هم به همين صورت است، يعنىقيد هم مىتواند به ماده ارتباط داشته باشد و هم مىتواند به هيئت ارتباط داشته باشد. منتها ضمناينكه تنّوع در قيود را اثبات كرديم، ضابطه هم براى مسأله مشخص شد كه كدام قيد ارتباط به هيئتدارد و كدام قيد ارتباط به ماده دارد. آن قيودى كه در اراده و مراد به اراده ارتباط پيدا مىكند، قاعدتاً درمقام تعلّق امر به امر ارتباط دارد و به هيئت ارتباط دارد و آن قيودى كه در اراده فاعلى در مراد نقشدارد، قاعدتاً در مقام تعلق امر، مربوط به مأموربه و مربوط به ماده و مربوط به اكرام در «ان جائك زيدفاكرمه» است.
پس مطلبى كه ديروز گذشت، دو جهت را توانست روشن كند: يكى اصل مسأله تنوع قيود بهحسب مقام ثبوت بود، در مقابل آن دليلى كه بعداً از مرحوم شيخ(ره) نقل مىكنيم كه ظاهر آن دليلاين است كه جميع قيود به حسب مقام ثبوت و به حسب مقام لُب، به ماده برمىگردد. اين مطلبِ اولبراى نفى اين معنا بود كه اينطور نيست كه قيود به حسب لُب يكنواخت باشند، بلكه به حسب لُبتنوع بين آنها وجود دارد. مطلب دومى كه گذشت، اين ضابطه بود كه ملاك قيود مربوط به هيئت وقيود مربوط به ماده، در مقام تطبيق بر اراده و مراد روشن مىشود. اگر به جاى هيئت و ماده، اراده ومراد را قرار بدهيم، بايد ديد اين قيد به چه چيز برمىگردد؟ اگر به اراده برگشت كند، قاعدتاً در مقاماثبات، مربوط به هيئت خواهد بود و اگر به مراد برگشت كند، قاعدتاً در مقام اثبات، به مادّه ارتباطپيدا خواهد كرد. پس هم اصل تنوع قيود روشن شد و هم ضابطه در اينكه كدام قيد راجع به هيئتاست و كدام قيد راجع به ماده است، روشن شد.
اما مرحوم محقق عراقى(ره) ضابطه ديگرى را ذكر كردند كه كلام ايشان را هم به عنوان تأييدمطرح مىكنيم و هم به عنوان مناقشهاى كه امام بزرگوار(ره) در رابطه با آن دارند. چون كلام ايشانهم آن مطلب اول را ثابت مىكند يعنى مسأله تنوع قيود و يكنواخت نبودن قيود را كلام ايشان ثابتمىكند كه ما هم در مقام اثباتش بوديم. اما در مطلب دومش كه ضابطه و معيار عبارت از چيست؟مناقشه شده است. پس كلام ايشان نسبت به آن مطلب اول جنبه تأييدى دارد و نسبت به مطلب دومكه عنوان ضابطه را ايشان مطرح مىكنند، مورد مناقشه است كه بعداً عرض مىكنيم.
كلام محقق عراقى(ره) در باره قيود و شرائط در شريعت
اما اصل كلام ايشان؛ مىفرمايد: وقتى كه در شريعت به يك قيود و شرائطى برخورد مىكنيم ولودر باره يك عبادت، در باره يك عمل، مىبينيم اين قيود و شرائط با هم فرق مىكنند. اسم بعضى را«شرط التكليف»، مىگذارند و اسم بعضى ديگر را «شرط المكلّف به». مىفرمايد: در باب نمازمىبينيم نماز هم ارتباط با وقت دارد و هم ارتباط با طهارت و ستر و استقبال قبله و امثال ذلك دارد وهمه اينها در يك جهت هم مشترك هستند كه اگر بدون يكى از اينها نماز واقع شود، محكوم به بطلاناست. صلاة اگر بدون رعايت وقت تحقق پيدا كند، باطل است. بدون رعايت طهارت و ستر واستقبال و امثال ذلك تحقق پيدا كند، باطل است. با اينكه همه اين شرائط در اين جهت مشتركهستند، معذلك مىبينيم در مقام تعبير، وقت را به عنوان «شرط التكليف و شرط الوجوب و شرطالحكم» قرار مىدهند، اما طهارت و ستر و استقبال را مىگويند: شرط حكم نيست، بلكه شرطمأموربه است، شرط خود صلاة است، شرط مكلّفبه است. پس حتّى در عبادت واحده مثل صلاة، بهدو قسم شرط برخورد مىكنيم با اينكه همه هم در اين جهت اشتراك دارند كه اگر رعايت نشوند،نماز محكوم به بطلان است و در اين جهت فرقى وجود ندارد.
اما اينكه ملاك و ضابطه چيست؟ ايشان يك ضابطهاى را بيان مىكنند كه عرض مىكنيم و بعدهم تنظير و تشبيه مىكنند به يك مسأله طبى عرفى و از راه اين تنظير، معيار و ضابطهاى را كه بيانكردهاند، كاملاً تثبيت مىكنند. مىفرمايند: نقش شرائط در رابطه با صلاتى كه مأموربه است، به دوگونه است، اين طور نيست كه يكنواخت رابطه و نقشى در باره صلاة داشته باشند بلكه اينها دو گونههستند. رابطه دو گونه وجود دارد: يك وقت رابطه طورى است كه مأموربه فى نفسه با قطع نظر ازاين شرط، هيچ مصلحتى ندارد بلكه كانّ بين مأموربه و بين مصلحت، يك جدايى وجود دارد، يكفاصله زيادى وجود دارد. نقش شرط اين است كه اين فاصله را برمىدارد مثل دو نفرى كه بينشاناختلاف هست و به تعبير عرفى با هم قهر هستند، نفر سومى پيدا مىشود و دست يكى از اينها رامىگيرد، سراغ اوّلى مىآورد و دستش را در دست اوّلى مىگذارد و بين اينها ايجاد الفت و ايجادآشنايى و ارتباط مىكند. اينجا هم بين صلاة و بين آن مصلحتى كه در صلاة وجود دارد، مثلمعراجيت و امثال ذلك، فاصله وجود دارد. نقش شرط گاهى طورى است كه اين فاصله را برمىدارد،مىرود دست مصلحت را مىگيرد، مىآورد سراغ مأموربه يعنى اين مقدار تأثير دارد و به اين كيفيترابطه با مأموربه دارد بطورى كه اگر اين شرط نباشد، بين مأموربه و بين مصلحت، جدائى كاملوجود دارد و مأموربه فاقد آن مصلحتى است كه اقتضاى تكليف و اقتضاى ايجاب كرده است. ايشانمىگويد: اسم اين را «شرط التكليف» مىگذاريم مثل وقت براى نماز. وقت براى نماز، اين حساببرايش باز مىشود كه به وجود آورنده و ايجاد كننده مصلحت است براى نماز و موجب ارتباط بيننماز و مصلحت است به طورى كه اگر اين وقت نباشد، اين صلاة ديگر هيچ مصلحتى ندارد.
اهميت وقت نسبت به شرائط ديگر
اينجا نكتهاى را اضافه به بيان ايشان مىكنم كه در حقيقت، بيان ايشان مستحكمتر شود. مثلاًوقت نقش مهمى در رابطه با صلاة دارد، در مقام تزاحم بين وقت و سائر شرائط، همه شرائط محكوموقت هستند و اينكه شما مىبينيد كه مىگويند: اگر كسى «واجد الماء» نيست، تيمم كند، اگر كسىقدرت بر قيام ندارد، نشسته نماز بخواند، اگر قدرت بر جلوس ندارد، نوبت به استلقا مىرسد وبالاتر از اين، اگر كسى مثلاً در دريا مشغول غرق شدن است، نمازش به يك كيفيت مخصوصى بايدتحقق پيدا كند، اينها همه براى رعايت وقت است و الاّ اگر مسأله وقت و اهميت وقت نبود، امر دائربود بين اينكه انسان با وضو خارج وقت نماز بخواند يا در وقت نماز بخواند، بدون وضو با تيمم،چرا انتقال به تيمم پيدا مىكند؟ براى اينكه وقت، حساب خاصى در رابطه با نماز دارد. آدمى كهمريض است بايد نشسته نماز بخواند. چه ضرورتى دارد نشسته نماز بخواند؟ صبر كند وقتى حالشخوب شد، ايستاده نماز بخواند. اما اهميت وقت و بالا بودن مقام آن و ارتباط خاص با نماز، اينمسائل را به وجود مىآورد كه صورتهاى مختلفى براى نماز مىبينيم و سائر شرائط هم تحت الشعاعواقع مىشود. الاّ بعضى از شرائط «فى بعض الحالات». پس اين دليل بر اين است كه وقت، حسابخاص دارد. به نظر ايشان حساب خاصش اين است كه در حقيقت متولى اين امامزاده عبارت از وقتاست و اين مصلحت آورنده براى نماز است. اگر اين نباشد، نماز سر سوزنى مصلحت ندارد. لذا اگرنقش شرط به اين كيفيت باشد، ايشان مىفرمايد: از آن تعبير مىكنيم به «شرائط التكيف». و يا بهعبارت ديگر: تعبير مىكنيم به «قيود الهيأة»، قيودى كه ارتباط به حكم و به خود هيئت دارد.
شرائط فعليت مصلحت
اما نوع ديگر، آن شرائطى است كه در اصلِ آوردنِ مصلحت براى مأموربه نقش ندارد. كانّمأموربه بدون آنها هم در عالم انشاء، يعنى «قبل الفعلية» مصلحت دارد اما اگر اين مصلحت بخواهدفعليت پيدا كند و در خارج پياده شود، اين شرائط در پياده شدن مصلحت در خارج نقش دارد، اينشرائط در فعليت مصلحت نقش دارد مثل آن تعبيراتى كه خودمان در رابطه با مدخليّت علم درفعليت تكاليف قائل هستيم، مىگوييم: علم در اصل حكم انشايى نقش ندارد. «ان للّه فى كل واقعةحكماً يشترك فيه العالم و الجاهل». در احكام واقعيه انشائيه، علم هيچ گونه نقش و مدخليتى ندارداما اگر آن حكم بخواهد به مرحله فعليت برسد، به جايى برسد كه در خارج بايد رعايت شود و امتثالشود، علم در اينجا نقش دارد. پس مىتواند يك چيزى در واقعيت، نقش نداشته باشد اما در فعليت وتحقق در خارج و پياده شدن در خارج، داراى نقش باشد كه ايشان مىفرمايد: ما از اينها تعبير مىكنيمبه شرائط مكلّفبه و شرائط مأموربه و در اصطلاح بحث، از آنها به شرائط ماده تعبير مىكنيم.
ايشان مىفرمايد: مسأله طهارت، ستر و استقبال قبله، در رابطه با نماز عبارت از همين قبيلشرائط است، يعنى در حقيقت، طهارت در اصل مصلحت، هيچ نقشى ندارد اما در پياده شدنمصلحت و فعليت مصلحت نقش دارد و همين طور سائر شرائطى كه در رديف طهارت قرارگرفتهاند. مىفرمايد: مثال عرفى روشنتر اين است كه يك مريضى كه علاجش عبارت از خوردنمسهل است، به دكتر مراجعه مىكند، دكتر به او دستور مىدهد كه تو بايد مسهل بخورى لكن قبل ازخوردن مسهل بايد يك جوشانده باشد. اينجا ايشان مىگويد: سه چيز داريم: يكى: مسأله آن كسالتىكه علاجش عبارت از شرب مسهل و خوردن دواى مسهل است و ديگر مسأله مُنرِج كه قبل از مسهلبر حسب الزام طبيب بايد تحقق پيدا كند در اينجا بررسى مىكنيم كه آيا ارتباط مُنزِج با مسهل، باارتباط آن كسالت و اصل مرض با مُسهِل، يك ارتباط يا دو ارتباط وجود دارد؟ مىبينيم كه دو نوعارتباط وجود دارد. ارتباط مسأله مرض و كسالت با شرب مُسهل به اين نحو است كه خود اين مرضبه وجود آورنده مصلحت براى شرب مسهل است به طورى كه اگر اين مرض وجود نداشته باشد، نهتنها شرب مسهل مصلحت ندارد بلكه مضارى هم بر شرب مسهل، تحقق پيدا كند. پس رابطه مرضبا شرب مسهل، اين است كه مرض به وجود آورنده مصلحت براى شرب مسهل است به طورى كه«لولا المرض»، شرب مسهل «لا يكون فيه مصلحة و واجداً للمصلحة». اما مسأله مُنزج و جوشانده،در فعليت مصلحت براى شرب مسهل دخالت دارد، يعنى شرب مسهل در مورد كسالتى كه به وجودآورنده مصلحت در شرب مسهل است، اينجا اگر بخواهد اين مصلحتى كه از طريق مرض تحقق پيداكرده، در خارج پياده شود و فعليت پيدا كند، متوقف بر اين است كه مُنزجى قبل از آن مسهل خوردهشود. لذا مىبينيم كه تعليق در رابطه با شرب مسهل و در رابطه با اصل مرض
فرق بين وقت و ساير شرايط
در باب شرعيات هم همين طور است. اين همه روايات در باب وقت داريم. وقتى مسأله وقت رامطرح مىكند، به صورت قضيه شرطيه مطرح مىكند «اذا زالت الشمس فقد وجبت الصلاتان» اما آياجايى داريم كه اين قضيه تعليقيه را در باره سائر شرائط مطرح كرده باشد بگويد: «اذا طهّرت ثوبكيجب عليك الصلاة، اذا سترت عورتك يجب عليك الصلاة، اذ استقبلت القبلة يجب عليك الصلاة»؟در اين قضايا و در اين شرائط به صورت تعليق با مسائل برخورد نمىكنيم اما وقتى كه به مسأله وقتمىرسيم، مىبينيم مسأله «اذا» در كار است. يا در باب حج، وقتى كه مسأله استطاعت پيش مىآيد،مىگويد: «اذا استطعت يجب عليك الحج»، اين قضيه تعليقيه است، معنايش اين است كه استطاعتدر باب حج به وجود آورنده مصلحت ملزمه است، به طورى كه اگر استطاعت نباشد، هيچ گونهمصلحت ملزمه در باب حج وجود ندارد. اگر كسى بدون استطاعت، صد بار هم مكه برود و حج راانجام دهد، آن حج واجب به نام حجّة الاسلام كه مشروط به استطاعت است تحقق پيدا نمىكند. پسرابطه استطاعت با حج، رابطه وقت با صلاة است، يعنى حج بدون استطاعت، فاقد مصلحت ملزمهاست و نمىتواند مصلحت ملزمه در آن وجود داشته باشد اما در ساير شرائط اينطور نيست مثلمسأله تحصيل گذرنامه، تهيه بليط هواپيما و امثال ذلك، وقتى كه ارتباطش با حج مطرح مىشود،هيچ گاه به صورت قضيه شرطيه مطرح نمىشود.
پس هر چند در كلام امام بزرگوار(ره) مناقشاتى دارند كه عرض مىكنيم، ولى بيان ايشان بيانجالبى است مخصوصاً براى اصل هدف ما كه تنوع در باب قيود است و اينطور نيست كه قيود بهحسب مقام لُب و به حسب مقام ثبوت «فى عرضٍ واحد» و همه يكنواخت و نحوه ارتباط با مأموربهارتباط واحد باشد. بيان ايشان براى نقض اين معنا و ابطال اين معنا، بيان خوبى است. در ضابطهايشان هم با اينكه مناقشاتى در بعضى از موارد به آن وارد است، اما فى نفسه ضابطه خوبى است. پسخلاصه مطلب ايشان اين شد كه از آن شروطى كه در عالم انشاء به وجود آورنده مصلحت ملزمهبراى مأموربه است و در همان عالم ارتباط با مأموربه پيدا كرده، از اينها تعبير به قيود هيئت و ياشرائط تكليف مىكنيم، اما آنهايى كه در مقام فعليت و پياده شدن آن مصلحت در خارج است، از آنهاتعبير به قيود ماده و شرائط مكلّفبه مىكنيم. مناقشاتى كه امام بزرگوار دارند را مطالعه بفرماييد.
تمرينات
اقسام قيود را به حسب مقام ثبوت توضيح دهيد
كلام محقق عراقى درباره قيود و شرائط در شريعت چيست
اهميت وقت در بين شرائط نشانگر چيست
كداميك از شرائط در فعليت مصلحت دخالت دارد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...