دوشنبه 18 تير 1403 - 29 ذيحجه 1445 - 8 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
تقسيم واجب به واجب مطلق و مشروط
تدریس استاد
متن
40 تقسيم واجب به واجب مطلق و مشروط 351
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
تعريف واجب مطلق و مشروط
مرحوم آخوند(ره) مىفرمايند: براى واجب مطلق و مشروط، تعريفات متعدّد و زيادى شده واين تعريفات، نه تعريف به حد است و نه تعريف به رسم است و عنوان جامعيّت و مانعيت در آنمطرح نيست. لذا اشكالاتى كه در رابطه با جامعيّت و مانعيّت به اين تعريفات شده، وارد نيست. بلكههدف از اين تعريفات، همان است كه ايشان گاهى از آن تعبير به شرح الاسم مىكند و گاهى از آنتعبير به تعريف لفظى مىكند و مقصود اين است كه اينها در مقام بيان ماهيّت اين شىء معرَّفنبودهاند و فقط مىخواستهاند به اين لفظ اشاره كنند و معناى اشارهاى و اجمالى از اين لفظ كردهباشند. لذا هيچ اشكالى از نظر جامعيّت و مانعيّت به لحاظ اين كه در اين مقام نبودهاند، متوجه اينتعريفات نمىشود اما خود ايشان ذكرى از اين تعريفات نمىكنند. يك تعريفى مشهور ذكر كردهاند وتعريفى هم بعضى ذكر كردهاند و تعاريف ديگر هم هست.
آنچه مشهور در معنى واجب مطلق و واجب مشروط ذكر كردهاند، اين است كه واجب مطلق «مالا يتوقف وجوبه على ما يتوقف عليه وجوده». واجب مطلق آن چيزى است كه وجوبش متوقفنيست بر آن چيزى كه وجودش بر آن متوقف است. آن چيزى كه مقدمه وجوديه اين واجب است واگر آن نباشد، اين واجب تحقق پيدا نمىكند، وجوبش بر آن توقف ندارد، تنها توقف در رابطه باوجود است و وجوب خارج از دائره توقّف است. اما واجب مشروط، آن است كه در هر دو طرف آنتوقّف، وجود دارد. «ما يتوقّف وجوبه على ما يتوقف عليه وجوده». توقف هم در ناحيه وجود مطرحاست و هم در ناحيه وجوب مطرح است. ظاهر كلام مشهور اين است كه بين اطلاق و اشتراط، كانّتضادّى قائل هستند. خود اين تعريف بيانگر همين معناست.
به عبارت ديگر: در بحث ديروز گفتيم: مطلق و مشروط را با قطع نظر از مضافاليه نمىتوانيمبيان كنيم. اگر به ما گفتند: «صلاة، واجب مطلقٌ أم واجب مشروط»؟ بايد سؤال كنيم كه صلاة را دررابطه با چه چيز و با اضافه به چه امر ملاحظه مىكنيد؟ لذا نمىتوانيم در پاسخ بگوييم: صلاة، واجبمطلق است و يا واجب مشروط است بلكه بايد طرف اضافه و مضافاليه آن را در نظر بگيريم. بهلحاظ طرف اضافه، جواب بدهيم، بگوييم: صلاة را به اضافه به چه چيزى حساب مىكنيد؟ اگر بهاضافه به وضو و طهارت ملاحظه مىكنيد، واجب مطلق است. اما اگر با اضافه به وقت، ملاحظهمىكنيد، واجب مشروط است و هيچ مانعى ندارد كه يك شىء، هم واجب مطلق باشد و هم واجبمشروط باشد «فى آنٍ واحد» منتها با تعدّد اضافهها، با تعدد مضافاليهها. مثل مسأله ابوّت و بنوّتاست كه زيد مىتواند در آنِ واحد، هم عنوان ابوّت داشته باشد نسبت به فرزند خودش و هم عنوانبنوّت داشته باشد نسبت به پدر خودش. اما در متضادان ولو اينكه اضافهها هم متعدّد باشند و علل هممتعدّد باشند، «لا يعقل» در آنِ واحد دو شىء متضاد ولو به هر علت و با هر اضافهاى تحقق پيدا كند.جسم در آن واحد، نمىشود هم معروض سواد باشد و هم معروض بياض به هر علتى و با هراضافهاى.
اما ظاهر تعريف مشهور اين است كه اينها با مسأله اطلاق و اشتراط برخورد تضاد كردهاند. ازواجب مطلق، در هيچ جا به واجب مشروط تعبير نمىكنند و از واجب مشروط هم به عنوان واجبمطلق، تعبير نمىكنند بلكه بين اينها تضاد قائل هستند. در حقيقت، مىخواهند بگويند: آن چيزى كهوجوبش متوقّف باشد «على ما يتوقف عليه وجوده، فهو الواجب المشروط» و اگر وجوبش متوقفنباشد «على ما يتوقف عليه وجوده، فهو الواجب المطلق». اينها نمىخواهند بگويند: هر دو امكاندارد در يك جا جمع شوند.
چون ظاهر مشهور اين است و از تعريف هم اين معنا استفاده مىشود كه برخورد اينها با مسألهاطلاق و اشتراط به صورت تضاد است به اينها اشكال مىشود كه صلاة، واجب مطلق است يا واجبمشروط؟ اينها نمىتوانند جواب دهند براى اينكه اگر صلاة را نسبت به طهارت حساب كنيد، «لإے؛--ظظ1!يتوقف وجوبها على ما يتوقف عليه وجودها»، وجود صلاة متوقف بر طهارت است اما وجوبشتوقف بر طهارت ندارد. اما همين صلاة را اگر شما در رابطه با وقت حساب كنيد، مىبينيد «يتوقفعلى الوقت وجوبها كما يتوقف على الوقت وجودها»، نسبت به وقت اگر حساب كنيم، هم وجودصلاة متوقف بر وقت است، صلاة «قبل الوقت ليست بصلاة صحيحة» و هم وجوبش متوقف بروقت است «اذا زالت الشمس وجبت الصلاتان» دو نماز ظهر و عصر واجب مىشوند. لذا اين اشكالدر خود نماز، به مشهور وارد است كه شما كه با مسأله اطلاق و اشتراط برخورد تضاد مىكنيد، دررابطه با نماز چه چيزى مىگوييد؟ «هل هو واجبٌ مطلق أمْ مشروط»؟ هر دو تعريف شما در بابصلاة، صادق است. نسبت به آن مقدمه، آن مطلب صادق است، نسبت به اين مقدمه هم، اين مطلبصادق است.
تعريف واجب مطلق و مشروط از نظر صاحب فصول(ره)
تعريف ديگرى براى واجب مشروط و مطلق شده كه ظاهراً مربوط به صاحب فصول مىباشد.ايشان فرموده است كه واجب مطلق؛ آن است كه وجوبش غير از شرايط چهارگانه تكليف كه عبارتاز: بلوغ و عقل و قدرت و علم است، بر شرط ديگرى توقف نداشته باشد. اما واجب مشروط: آناست كه علاوه بر توقفِ بر اين چهار شرط عمومى، بر يك سرى شرايط ديگر هم توقف داشته باشدولو يك شرط هم باشد كه به عنوان شرط پنجم، مدخليّت در وجوب داشته باشد. از ظاهر همينتعريف هم مسأله تضاد استفاده مىشود براى اينكه مىگويد: واجب مطلق: آن است كه «لا يتوقفوجوبه على غير الشرائط الاربعة العامة». اما واجب مشروط: آن است كه «يتوقف على غير الشرائطالعامة، بل على بعض الشرائط الآخر» مثل حج نسبت به استطاعت كه غير از آن شرائط چهارگانه،مسأله استطاعت در وجوبش نقش دارد.
يك اشكالش همين است كه اينها خيال كردهاند مسأله تضاد مطرح است، يعنى اگر چيزى واجبمطلق شد، ديگر نمىشود مشروط باشد و اگر واجب مشروط شد، ديگر نمىشود واجب مطلق باشددر حالى كه بر حسب آن مطلبى كه ديروز ذكر شد، مسأله اطلاق و اشتراط، مسأله عنوانين متضاديننيست بلكه مسأله متضايفين است و در آنِ واحد، هم قابل اجتماع است. ظاهراً در بين واجبات، يكواجبى كه غير از شرائط اربعه عامه، بر هيچ چيز ديگر توقف نداشته باشد، نداريم براى اينكهمىگوييد: صلاة غير از شرايط اربعه بر وقت توقف دارد. روزه غير از شرائط اربعه، بر ماه رمضان وآن زمان خاص، توقف دارد. حج توقف بر استطاعت دارد. زكات توقف بر نصاب دارد. ظاهر ايناست كه ما يك واجبى كه فقط شرائط اربعه عامه، شرطيّت براى وجوبش داشته باشد را نداشتهباشيم. نه تنها اكثر، بلكه تمامى واجبات به يك اعتبار، شرايط ديگرى هم دارد «من الوقت و الزمانالخاص و النصاب و المسائل الاخر». ظاهراً روى اين بيان، نمىتوان براى واجب مطلق مصداق ومثالى ذكر كرد.
در اين مسأله اساس اين تعريفها باطل است. اساس اين است كه برخوردشان برخورد به دوعنوان متضاد است در حالى كه واقعيت مسأله، تضايف است و اگر تضايف شد، بايد همه شرايط راحساب كنيم، با همه مضاف اليهها برخورد كنيم. هر مضافاليهى كه شرطيت براى وجوب دارد،واجب را نسبت به آن مشروط بدانيم و هر مضافاليهى كه شرطيت براى وجوب ندارد، واجب رانسبت به آن مطلق بدانيم و بسيارى بلكه تمامى واجبات هم اتّصاف به عنوان اطلاق دارد و هماتّصاف به عنوان مشروط دارد. شايد يك واجبى پيدا نكنيم كه مشروط محض باشد نسبت به تمامىمضافاليهها و يا مطلق محض باشد نسبت به تمامى مضافاليها، بلكه در تمامى واجبات، - اين دوعنوان متضايف به لحاظ شرايط مختلف - هم عنوان مطلق هست و هم عنوان مشروط. اين راجع بهاصل تعريفِ مطلق و مشروط بود.
اختلاف شيخ انصارى(ره) و مشهور در تعريف واجب مطلق و مشروط
اما بحث مهمى كه در مسأله واجب مطلق و مشروط مطرح است، آن خلاف عجيب و عظيمىاست كه بين شيخ انصارى شيخ اعظم بزرگوار(ره) و بين مشهور واقع شده كه محل اين نزاع، در يكسنخ قضاياى تعليقيهاى است كه مشتمل بر شرط و جزاء است و جزائش هم مشتمل بر ماده و هيئتاست مثل «ان جائك زيدٌ فاكرمهُ» كه يك قضيه شرطيه است و مشتمل بر شرط و مقدّم و جزاء است وجزاء هم يك جملهاى است كه مشتمل بر هيئت و ماده است. «اكرمه» كه خودش يك جمله مستقلىاست، منتها در اين قضيه شرطيه، به صورت جزاء براى شرط واقع شده است. محل نزاع بين شيخ وبين مشهور اين است كه در مثل «إن جائك زيد فاكرمه»، آيا اين شرط كه عبارت از مجىء زيد است وبه عنوان قيد مدخليّت دارد، براى چيست؟ آيا شرط براى هيئت «اكرمه» است؟ هيئت اكرم دلالت برهمان وجوب مىكند؟ دلالت بر بعث و تحريك اعتبارى كه عبارت از همان ماهيّت وجوب است،دارد؟ آيا اين قيد، «قيدٌ للوجوب و قيدٌ للحكم» يا اينكه اين قيد به ماده «اكرمه» ارتباط دارد كه ماده«اكرمه» عبارت از اكرام است؟ مثل اينكه به جاى «اكرمه»، تعبير كرده بود به «يجب اكرامه»، «إن جائكزيدٌ يجب عليك اكرامه»، اگر اين طورى تعبير مىكرد، آيا اين مجىء زيد، قيد براى وجوب و قيدبراى حكم است يا اينكه مىخواهد اكرام را مقيّد به مجىء كند؟ همان طورى كه يك قيدى همراهاكرام هست و آن اضافه اكرام به زيد است. شما اگر به جاى زيد، عمرو را اكرام كنيد، اين تكليفتحقّق پيدا نكرده و اين تكليف موافقت نشده است. عقيده مرحوم شيخ اين است كه همان طورى كهمتعلق وجوب اكرام مضاف به زيد و مقيّد به زيد است به طورى كه اگر شما به جاى زيد، ديگرى رااكرام كنيد، مأموربه در خارج تحقق پيدا نكرده، يك قيد ديگرى هم در كار است و آن آمدن زيد استسراغ شما. در حقيقت، دو قيد اينجا مطرح است: يكى اكرام «مقيّداً بكونه مضافاً الى زيد» و قيد دومهم دارد: اگر زيد را در خيابان ديدى و اكرام كردى فايده ندارد «إن جائك زيد فاكرمه». «زيد متصفبانّه جاء اليك»، «الجائى»، اين هم در مأموربه دخالت دارد، در اكرام دخالت دارد. پس مأموربه عبارتاز اكرام مقيّد به قيدين است: «احد القيدين» عبارت از اضافه به زيد است، قيد دومش هم اين است كهجميع حالات زيد، ولو در كوچه و خيابان به زيد برخورد كند، ملاك نيست تنها در يك حالتمخصوص است و آن حالت «جائك» اتّصاف زيد «و اسناد المجىء الى زيدٍ» و آمدن زيد به سراغشما.
نتيجه اختلاف شيخ(ره) و مشهور در واجب مطلق و مشروط
پس اين اختلاف بين مشهور و بين مرحوم شيخ هست كه مشهور در قضيه شرطيه «إن جائكزيد فاكرمه»، براى اين شرط و قيد مجىء زيد مدخليّتى در وجوب قائلند اما مرحوم شيخ براى «انجائك زيد» قيديّت در واجب قائل است، نه قيديت در اصل وجوب. روى مبناى مشهور تا زمانى كهمجىء زيد در خارج تحقق پيدا نكند، اين حكم مولا فعليّت پيدا نمىكند. در مثل «اذا زالت الشمسفصَلّ صلاتين» هم همين مسأله است. «اذا زالت الشمس فصل صلاتين»، روى مبناى مشهور، زوالشمس، شرطيت براى اصل وجوب نماز ظهر و عصر دارد. معنايش اين است كه تا زوال شمس تحققپيدا نكند، اصلاً اين حكم به وجوب نماز ظهر و عصر فعليت پيدا نكرده ولو اينكه مولا قبلاً انشاكرده، اما انشا وقتى بخواهد به مرحله فعليت برسد، توقف دارد بر اينكه زوال شمس در خارج تحققپيدا كند. اما روى بيان مرحوم شيخ(ره) كه زوال شمس را قيد براى واجب بدانيم، همان موقعى كهمولا مىگويد: «ان جائك زيدٌ فاكرمه»، حكم، فعليت پيدا كرده، منتها واجب مقيّد است، مأموربه تقيّددارد، اما حكم مطلق است، حكم هيچ گونه قيد و شرطى ندارد. حكم وجوب الاكرام است بدوناينكه حالت انتظارى از نظر فعليت حكم مطرح باشد، منتها اكرام دو قيد دارد.
پس روى بيان مشهور، «قبل تحقّق الشرط» در قضيه شرطيه، حكم فعليت پيدا نمىكند اما روىبيان مرحوم شيخ، به لحاظ اينكه حكم هيچ قيد و شرطى ندارد، حكم فعليت دارد ولو اينكه واجب ومأموربه و مكلّفبه مقيّد است. و ثمراتى بر اين بار مىشود. ابتداءً خيال نشود كه چه فرق مىكند كهتا زيد اتصاف به مجىء پيدا نكند، لازم نيست اكرام شود؟ به كيفيتى كه مرحوم شيخ با اين قضيهبرخورد مىكند و به كيفيتى كه مشهور با اين قضيه برخورد مىكند، چه فرقى مىكند؟ بالاخره چهوقت بايد اين مخاطب زيد را اكرام كند؟ وقتى كه مجىء زيد تحقّق پيدا كرده باشد. هم روى مبناىمشهور اين طور است و هم روى مبناى مرحوم شيخ اين طور است. اما يك ثمراتى در رابطه باوجوب مقدمه و بعضى از مسائل ديگر بر آن ترتب پيدا مىكند كه ان شاء الله در ضمن همين بحث،آن ثمرات را هم ذكر خواهيم كرد. پس نتيجتاً اين اختلاف سابقهدارِ بين شيخ و بين مشهور هست وبايد اين را بررسى كنيم و ببينيم نتيجتاً آيا بايد جانب مشهور گرفته شود يا حق با مرحوم شيخانصارى(ره) است؟
تمرينات
تعريف مشهور بر واجب مطلق و مشروط را بيان كنيد
فرق بين تعريف مشهور و شيخ انصارى(ره) چيست توضيح دهيد
تعريف صاحب فصول(ره) در واجب مطلق و مشروط را بيان كنيد
اختلاف نظر شيخ(ره) و مشهور در واجب مطلق و مشروط چيست
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...