دوشنبه 18 تير 1403 - 29 ذيحجه 1445 - 8 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
اشكال شرائط متأخره و راه حل آن
تدریس استاد
متن
40 اشكال شرائط متأخره و راه حل آن 348
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
تبيين محل نزاع در كلام محقق نائينى (ره)
مرحوم محقق نائينى(ره) بعد از آن كه چهار امر در رابطه با تحرير محل نزاع در باب شرط متأخّرذكر كردند كه در امر اول، شرائط متعلق تكليف را از محل نزاع خارج دانستند و در امر دوم علل غائيهكه وجوداً متأخّر از معلول هستند را از محل نزاع خارج دانستند و در امر سوم، عناوين و امورانتزاعيه و اضافاتى مثل تقدّم و تأخّر و سبق و لحوق را از محل نزاع خارج كردند و در امر چهارم،علل عقليه و فلسفيه را كه در حقيقت علل تكوينيه و واقعيه است را از محل نزاع خارج دانستند. منتهااين چهار امرى كه از محل نزاع خارج است، اينطور نيست كه از نظر حكم، يكسان باشند بلكه دركثيرى از اينها به نظر ايشان جواز مسلم است و در بعضى امتناع مسلّم است. معناى خروج از محلنزاع فقط بُعد جواز نيست، يعنى بعضىهايش جوازش مسلم است و بعضى مثل اين آخرى كهعبارت از علل عقليه و علل فلسفيه باشد، امتناعش مسلم است. پس خروجش از محل نزاع به معناىاينكه يكى از دو طرف جواز يا امتناع در رابطه با آن مسلم است و محل خلاف و اشكال نيست. بعدمىفرمايند: در نتيجه آنچه داخل در محل نزاع است و رويش اختلاف شده و نزاع در آن واقع شده،عبارت از علل شرعيه و شرائط شرعيهاى است كه اينها در رابطه با خود حكم باشند، در رابطه با نفسحكم باشند. حالا مىخواهد حكم تكليفى باشد يا حكم وضعى.
پس در حقيقت؛ به نظر ايشان آن دو قسم اوّلى كه در كلام مرحوم آخوند ذكر شده، تنها محل نزاعاست. شرائط تكليف، يعنى شرائط شرعيه تكليف و شرائط وضع، يعنى شرائط شرعيه وضع. ايشانمىفرمايد: من از اين شرائط تعبير به موضوعات احكام مىكنم. مرحوم آخوند از آن به شرطالتكليف و شرط الوضع تعبير مىكند، من از آن به موضوع الحكم تعبير مىكنم، منتها دائره حكم راتوسعه مىدهم به حكم تكليفى و حكم وضعى كه در ضمن بيانشان روشن مىشود كه چرا تعبيرمىكنند. مىفرمايند: من معتقد هستم كه در اين موضوع حكم، يعنى همان شرائط تكليف و شرائطوضع، شرط متأخّر امتناع دارد و نمىتوانيم راهى براى شرط متأخّر و تصحيح شرط متأخّر بعد مىفرمايند: براى توضيح اين مطلب كه چرا قائل به استحاله هستيم، بايد اوّلاً فرق بين قضيهحقيقيه و خارجيه را براى شما ذكر كنيم و بعد اين معنا را ذكر كنيم، كه اين قضايايى كه در شريعت دررابطه با بيان احكام وارد شده، آيا به نحو قضاياى حقيقيه است يا به نحو قضاياى خارجيه؟ بعد از آنكه روشن شد كه به نحو قضاياى حقيقيه است، آن وقت رابطه موضوع و حكم را در قضاياى حقيقيهبراى شما تبيين كنيم. بعد از آن كه اينها روشن شد، معلوم مىشود كه اگر شرط متأخّرى در رابطه باتكليف، يا وضع در كار باشد، معنايش اين است كه حكم در موضوع خودش تقدّم پيدا كند و اينامكان ندارد كه حكم بر موضوع خودش تقدّم پيدا كند كه يك يك شروع مىفرمايند.
تعريف قضاياى خارجيه
مىفرمايند: قضاياى خارجيه عبارت از يك قضاياى شخصيه جزئيه خارجيه است، مثل اينكهيك مولايى به عبد خاصش خطاب مىكند، مىگويد: «يا زيد افعل كذا» اين «قضيةٌ خارجيةٌ» براىاينكه متعرّض بيان حكم در رابطه با يك موضوع جزئى و موضوع شخصى و موضوع خارجى است.البته اين را بايد به عنوان تتميم كلام ايشان ذكر كنيم كه مقصود از اين شخصى خارجى اين نيست كهحتماً بايد فرد باشد، اگر يك افراد خارجيهاى هم در يك جا وجود داشته باشند، مثل اينكه بگويد:«ايها المجتمعون فى هذا المجلس» ظاهر اين است كه اين را هم ايشان قضيه خارجيه بايد بداند، ولواينكه در عبارتشان تعبير به شخصيه جزئيه خارجيه شده و اين عبارت اين عنوان را نمىگيرد، اماظاهر اين است كه اين هم با اينكه جنبه اجتماعى دارد، «ايها المجتمعون فى هذا المسجد» اين همقضيه خارجيه است، نه قضيه حقيقيه باشد. اما در عبارت ايشان يك چنين معنايى نيست.
بعد مىفرمايد: قضيه حقيقيه، عبارت از آن قضايايى است كه حكم روى يك عناوين كلّيه بارشده، كه آن عناوين كلّيه انطباقش بر مصاديقش خودش يك مسأله قهرى و مسأله واقعى است، ديگرلازم نيست كه تك تك مورد ملاحظه و عنايت واقع شود. وقتى كه مىگويد: «اكرم كل عالمٍ» حكمرفته روى نفس اين عنوان، هر كسى كه مصداق براى عنوان عالم شد، اين حكم مثلاً بر او انطباق پيدامىكند. منتها اين مثالى كه مىزنيم براى متعلق تكليف است، اما از نظر بيان قضيه حقيقيهمىخواستيم اين معنا را توضيح دهيم. پس مىفرمايد: قضيه حقيقيه عبارت از قضايايى است كهمخاطب اينها شخص نيست، مخاطب اينها عناوين است، اين عناوين هم انطباقش بر مصاديق چهبسا اصلاً مورد نظر مولا نباشد و خود مولا توجه به مصداقيت اين فرد و انطباق هم اصلاً نداشتهباشد.
فرق بين قضيه حقيقيه و خارجيه
بعد مىفرمايد: بين قضيه حقيقيه و قضيه خارجيه، وجوه متعدد و وجوه شتّايى وجود دارد، لكنآنچه از اين وجوه فارقه مهم و مورد نظر است، اين است كه در قضيه شخصيه علم آمر نقش دارد، ولواينكه چه بسا اين علم مخالفت با واقع داشته باشد، اما بالاخره علم او هست كه خطاب شخصى را
حقيقيه بودن قضاياى شرعى
ايشان مىفرمايند كه تمام قضايايى كه متعرض بيان احكام شرعى است، به نحو قضيه حقيقيهاست. «المستطيع يجب عليه الحج» اينكه پاى شخص مطرح نيست، وجوب الحج روى عنوانالمستطيع رفته است به اصطلاح منطقى «كل من وجد فى الخارج و كانَ مستطيعاً» به همان استطاعتىكه خود شارع بيان كرده، حج بر او واجب است، منتها شارع عالم به اين است كه چه كسى مستطيعاست يا مستطيع نيست؟ اما لو فرض كه شارع عالم به اين معنا هم نبود كه زيد مستطيع است و عمرومستطيع نيست، فرقى در اين حكم به وجود نمىآورد چون حكم روى عنوان «المستطيع يجب عليهالحج» رفته است. پس احكام در شريعت به نحو قضاياى حقيقيه مطرح است. وقتى كه بنحو قضيهحقيقيه مطرح شد، داراى موضوع و داراى محمول است. موضوع عبارت از مستطيع است، محمولعبارت از وجوب الحج عليه است. به عبارت ديگر - روى بيان ايشان - سه چيز در اينجا داريم: يكحكم به نام وجوب كه يك متعلقى دارد به نام حج و يك موضوعى دارد به نام مستطيع، يعنى «منوضع عليه الحكم» آن كه موضوع در اين قضيه حمليه واقع شده «المستطيع يجب عليه الحج».
مىفرمايد: بحث در همين است، شما استطاعت را نمىگوييد شرط تكليف است، در حقيقتاين شرط التكليف به موضوع الحكم التكليفى تغيير عنوان پيدا كرد، يعنى فرقى نمىكند كه شمابگوييد: «الاستطاعة شرطٌ لوجوب الحج» يا بگوييد: «المستطيع موضوع لوجوب الحج عليه» درقضيه حمليهاى كه موضوع و محمول دارد، مىگوييم: «المستطيع يجب عليه الحج». حالا كه اينطورشد، چه چيز را بايد بررسى كنيم؟ در تعبيرات قبلى، در حقيقت شرط و مشروط را بررسىمىكرديم، وقتى كه بررسى و تحقيق شد، ديديم مسأله موضوع و حكم مطرح است، «المستطيع» بهعنوان موضوع مطرح است، «يجب عليه الحج» به عنوان حكم مطرح است. حالا كه مسأله موضوع وحكم شد، ايشان مىفرمايد: اينجا دو مبنا وجود دارد: يك مبنا اين است كه در مسأله موضوع و حكم،قائل به جعل سببيت بشويم، يعنى بگوييم: آن كارى را كه شارع در اين رابطه انجام داده و آن نقشى رإے؛ظظ1!كه شارع داشته، اين است كه براى مستطيع بودن نسبت به وجوب حج سببيت قرار داده، يعنى حاكمبراى موضوع نسبت به حكم جعل سببيت كرده «جعل الموضوع سبباً لترتب الحكم». اما يك مبناىديگر اين است كه مسأله موضوع و حكم را به باب سببيت و جعل سببيت نبريم، در موضوع و حكم،جعل سببيت نشده بلكه آنچه در آن جعل شده مسأله «وجوب الحج على المستطيع» است، يعنى«اثبات الحكم على الموضوع» است، همين مقدار. اما ديگر يك عنوان سببيتى در رابطه با موضوعنسبت به حكم قائل شويم، يك چنين چيزى مطرح نيست. مىفرمايند نظر خود من هم همين است،كه جعل سببيت مطرح نيست.
لكن ما روى هر دو مبنا اينجا بحث مىكنيم: اما روى مبناى اول كه شارع در «المستطيع يجبعليه الحج» جعل سببيت كرده باشد، اگر جعل سببيت كرد، ايشان مىفرمايد: مطلب خيلى واضحاست. براى اينكه «اذا جُعل الشىء سبباً لشىءٍ آخر كيف يمكن» اينكه سبب، متأخّر از مسبب باشد؟چطور مىتواند انسان تعقل كند كه يك چيزى سببيت براى يك مسببى داشته باشد و در عين حال،متأخّر از مسبب باشد و مسبب قبل از سبب تحقق پيدا كرده باشد؟ لذا مىفرمايد: امتناع شرط متأخّرروى مبناى جعل سببيت در رابطه با موضوعات احكام نسبت به خود احكام، يك مطلب واضح ومطلب بيّنى است. و اما اگر قائل به جعل سببيت نباشيم، بگوييم: مسأله سببيت در «المستطيع يجبعليه الحج» مطرح نيست، مىفرمايند: در عين اينكه سببيت را قائل نيستيم، اما مىتوانيم آن مسألهاىكه بين موضوع و حكم مطرح هست را كنار بگذاريم و آن اين است كه موضوع مقدم بر حكم است.در مسأله تقدّم موضوع بر حكم ولو اينكه جعل سببيت را هم انكار كنيم، كما هو الحق اما رابطه بينموضوع و حكم را نمىشود بهم زد. حكم در حقيقت - به تعبير من - مثل يك عَرَض است نسبت بهموضوع و معروض خودش. موضوع به منزله يك معروضى است نسبت به عرض خودش. آياامكان دارد كه عَرَض، اول تحقق پيدا كند بعد معروض تحقق پيدا كند؟ اين قابل تعقّل و امكان هستيا اينكه اين معنا بديهى است كه معروض نمىشود تأخّر از عرض داشته باشد؟
در باب موضوع و حكم هم مسأله به اين كيفيت است كه ولو اينكه جعل سببيت نباشد، لكن تقدّمموضوع بر حكم، يك تقدّم روشنى است و تأخّر حكم از موضوع، همين طور است لذا نمىتوانيمتعقل كنيم كه يك موضوعى تأخّر از حكم داشته باشد و بعد از حكم وجود پيدا كند. در باب شرائطحكم چه شرائط تكليف و چه شرائط وضع، براى اينكه حكم وضعى هم بالاخره حكم است، آن همموضوع مىخواهد، آن هم موضوعش بر حكمش تقدّم دارد. اينطور نيست كه مسأله فقط در رابطه باحكم تكليفى باشد، حكم وضعى هم از موضوعش تأخّر دارد، همان طورى كه حكم تكليفى تأخّردارد.
خلاصه بيان محقق نائينى(ره) در شرائط متعلق تكليف
پس آن چه كه محور اصلى بيان ايشان است اين است كه مىخواهند بفرمايند: شرائط متعلقتكليف را از محل نزاع خارج كنيد، آن بلا اشكال جايز است. بحث در شرائط تكليف و شرائط وضعاست، مثل استطاعت نسبت به وجوب حج، مثل اجازه در باب عقد فضولى. لذا ايشان مىفرمايد:شرائط تكليف و وضع، تبدّل عنوان پيدا مىكند. با تحليل اينكه قضاياى حقيقيه و قضاياى شرعيهعلى نهج قضاياى حقيقيه است، عنوان شرائط حكم، تبديل مىشود به موضوع الحكم. شما چه تعبيركنيد: «الاستطاعه شرطٌ لوجوب الحج» يا تعبير ايشان: «المستطيع يجب عليه الحج» مستطيع،موضوع است، وجوب، حكم است، حج هم متعلق حكم است. متعلق وجوب، حج است، اماموضوع بر حسب اصطلاح ايشان، عنوان المستطيع است. پس تمام شرائط حكم اعم از تكليف ووضع، به موضوع حكم برمىگردد، به موضوع در قضيه مشتمله بر بيان حكم برمىگردد. وقتى كهشرائط به موضوع برگشت، بايد حساب را روى موضوع و حكم پياده كنيم، وقتى سراغ موضوع وحكم مىآييم مىبينيم كه تأخّر موضوع از حكم مستحيل است، چه قائل به جعل سببيت در رابطه باموضوع نسبت به حكم شويم و يا قائل به جعل سببيت هم نشويم، لكن اين معنا روشن است كهموضوع نمىشود تأخّر از حكم داشته باشد، شبيه اينكه معروض بخواهد مثلاً تأخّر از عرض داشتهباشد. لذا نظر ايشان اين است در آنچه محل نزاع است، قائل به امتناع هستيم، قائل به استحاله هستيم،آنهايى كه از محل نزاع بيرون است، بعضىهايش جايز و بعضىهايش غير جايز است. ايشانمىفرمايد: آن چه در محل نزاع وارد است، استحاله و امتناع است براى اينكه «يلزم تأخّر الموضوععن الحكم و هو مستحيلٌ على كلا التقديرين».
اين خلاصه بيانات محقق نائينى(ره) است، البته در بين كلماتشان كلمات مرحوم آخوند را دركفايه كه خود اين كلمات ايشان هم از فوائد مرحوم آخوند است كه در ذيل حاشيه رسائلشان چاپشده و تفصيلش را آنجا ذكر كردند. خود مرحوم آخوند هم در ذيل مىفرمايند: ما كلام را درفوائدمان بسط دادهايم و اين حرفهاى كفايه تقريباً يك تلخيصى است از مسائلى كه در فوائدشان ذكركردهاند. لذا مرحوم محقق نائينى كلمات مرحوم آخوند را در كفايه و در فوائد، مورد انتقاد و اشكالقرار مىدهند كه ضرورتى نيست آنها را مطرح كنيم. اما آنچه كه در اصل نظر ايشان و مختار ايشان،چه در رابطه با تحرير محل نزاع و چه در رابطه با نظر در آنجايى كه محل نزاع است، بود، همينمقدار عرض كردم. ببينيم آيا به كلام ايشان در هر دو قسمت چه در رابطه با تحرير محل نزاع و چه دررابطه با نظريه خودشان، اشكالى متوجه هست يا نه؟
تمرينات
محل نزاع را در كلام محقق نائينى(ره) بيان كنيد
تعريف قضاياى خارجيه و حقيقيه چيست
فرق بين قضيه حقيقيه و خارجيه را بيان كنيد
قضاياى متضمن احكام شرعى به نظر مرحوم نائينى(ره) چه نوع قضايائى است
خلاصه بيان محقق نائينى(ره) را در شرائط متعلق تكليف بيان كنيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...