• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 اشكال شرائط متأخره و راه حل آن 345

    مقدمه درس


    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    شرائط شرعيه از امور اعتباريه

    اگر شرائط شرعيه به طور كلى يك امور اعتباريه باشد، مانند احكام تكليفيه و احكام وضعيه كه‏چه بسا خود شرائط هم از احكام وضعيه است، اگر اينها از احكام وضعيه است ديگر مشكله آن قاعده‏عقليه جواب داده مى‏شود، زيرا آن قاعده در مورد شرائط واقعيه است، در مورد علت و معلول واقعى‏و اجزاء علت و معلول واقعى است و حق در مسأله هم همين است كه شرائط شرعيه امور اعتباريه‏است و راه حل آن اشكال هم همين است. لكن اگر ما فرض كرديم كه مسأله در باب شرائط شرعيه‏اين چنين نيست، بلكه اينها يك واقعياتى است كه خصوصيت اينها اين است كه جز شارع، كسى ازاين واقعيات خبر ندارد و تنها شارع است كه مطلع بر اين واقعيات است، اگر ما اين مبنا را در باب‏شرائط شرعيه قائل شديم، آن وقت راه حل آن اشكال در شرط متأخّر مخصوصاً، مثل همان اغسال‏ليليه كه براى صحت صوم روز قبل مستحاضه شرطيت دارد، چيست و به چه صورت ما آن قاعده‏عقليه را اينجا پياده كنيم كه ضربه و انخرامى به آن وارد نشود؟

    خصوصيت اجزاء زمان

    اينجا يك راهى را امام بزرگوار(ره) بيان فرمودند. ايشان مقدمتاً مى‏فرمايند: - كه اين مقدمه‏نتيجه‏اش روى بحث ما ظاهر مى‏شود و اساس دقت را بايد روى همين مقدمه انجام دهيم - اجزاءزمان ولو اين كه براى هر قطعه‏اى از آن اجزاء يك عنوانى لذا مى‏گوييم: وقتى كه دوشنبه و سه‏شنبه تقارن وجودى ندارند، لا محاله يكى از اين دو تقدّم‏دارد و ديگرى تأخّر دارد. وقتى كه اينها تدريجى شدند و اجتماع و تقارنشان در آنِ واحد ممتنع بود،لا محاله نوبت به تقدّم و تأخّر مى‏رسد. بايد بگوييم: دوشنبه متقدّم بر سه‏شنبه است و سه‏شنبه متأخّراز دوشنبه است. اينجا اين مشكله پيش مى‏آيد كه ما اينجا دو مطلب داريم، اين دو مطلب را در رابطه بإے؛خ‏خ‏ظظظاين تقدّم و تأخّر چطور جمع كنيم؟ به عبارت روشن‏تر: كانّ يك مسأله وجدانى بديهى اينجا وجوددارد، «و هو تقدّم يوم الاثنين على يوم الثلثا» و تأخّر روز سه‏شنبه از روز دوشنبه، آيا اين مطلب‏وجدانى قابل انكار است؟ اگر كسى انكار كرد، بايد تقارن را مثلاً مطرح كند؟ و تقارن با تدريجيّت‏نمى‏سازد. اين يك مسأله وجدانى است.

    متضايف بودن تقدّم و تأخّر

    از آن طرف مى‏بينيم تقدّم و تأخّر متضايفان است، عنوان تقدّم و عنوان تأخّر دو عنوان متضايف‏است مثل عنوان ابوّت و بنوّت، همان طورى كه در عنوان ابوّت و بنوّت نمى‏توانيم يكى از اين دو رابدون ديگرى تثبيت كنيم، نمى‏توانيم بگوييم: ابوّت تحقّق دارد و بنوّت تحقق ندارد و بلكه لازمه‏تضايف، تقارن عنوانين است، اين دو عنوان حتى بينشان تقدّم و تأخّر نيست، «اتصاف الاب بكونه‏اباً» حتى تقدّم رتبى هم ندارد بر «اتصاف الابن بكونه ابناً» اين دو اتصاف «فى رتبة واحده، فى زمان‏واحد كما هو شأن التضايف»، تضايف يك چنين اقتضايى دارد. تضايف يك چنين لازمى دارد كه دراتصاف به احد متضايفين، هيچ يك از دو طرف، تقدمى بر ديگرى ندارد، ولو تقدّم رتبى هم در كارنيست در مسأله متضايفين تا بخواهيد بگوييد: «زيدٌ اَبٌ»، در همان رتبه بايد بگوييد «عمرو اَب» و لايعقل كه زيد اَب، تقدّم زمانى بر عمرو ابن داشته باشد و حتى لا يعقل كه تقدّم رتبى داشته باشد. اينهافى زمن واحد و فى رتبة واحده هستند.
    پس يك مسأله، مسأله تضايف است، تضايف اقتضا مى‏كند كه اتصافين فى زمن واحد و فى رتبةواحده باشد. و مسأله تقدّم و تأخّر، يكى از مصاديق تضايف است، يكى از مصاديق متضايفين است.اگر گفتيد: اين شى‏ء بر آن شى‏ء تقدّم دارد، در همين زمان و در همين رتبه بايد بگوييد: شى‏ء دوم هم‏از شى‏ء اول تأخّر دارد. اينطور نيست آنكه اتصاف به عنوان تقدّم پيدا مى‏كند، در اين اتصاف تقدّم‏داشته باشد بر آن كه اتصافِ به عنوان تأخّر پيدا مى‏كند. تأخّر و تقدّم فى زمان واحد فرض كنيد مثل‏امام و مأموم است. امامت و مأموميت متضايفان هستند. اينطور نيست كه «اتصاف الامام بالامامة قبل‏اتصاف المأموم بالمأمومية» باشد. با اينكه مأموم، مأموم است، پشت سر امام است لكن اتصاف‏ها درعرض واحد و در رتبه واحده تحقق دارد. پس يك مسأله مسأله تضايف است.
    مسأله ديگر قاعده فرعيت است كه آن قاعده فرعيت را چند بار اشاره كرديم كه «ثبوت شى‏ءلشى‏ء فرع ثبوت المثبت له» اگر قيام را بخواهيد براى زيد ثابت كنيد، فرع اين است كه زيد ثبوت‏داشته باشد و وجود داشته باشد. بين قضيه موجبه و قضيه سالبه محصله، همين فرق وجود دارد،وقتى شما مى‏گوييد: «زيد قائمٌ» لا يعقل كه اين معنا بدون تحقق زيد تحقق پيدا كند. اما اگر گفتيد:«ليس زيد بقائم» به صورت سلب تحصيلى و سالبه محصله، سالبه محصله دو مصداق دارد: يك‏مصداقش اين است كه زيد باشد و قيام نداشته باشد، يك مصداقش اين است كه زيدى نباشد تااتصاف به قيام داشته باشد. لذا در سالبه محصله با انتفاء موضوع، قضيه سالبه محصله صحيح است واتصاف به صدق پيدا مى‏كند اما در قضيه موجبه، مسأله اينطور نيست، آنجا ثبوت شى‏ء لشى‏ء است واين متفرع بر اين است كه آن مثبت له اول ثبوت داشته باشد تا شما بتوانيد اين محمول را بر آن ثابت‏كنيد و آن را متصف به اين محمول كنيد. اين قاعده فرعيت هم يك قاعده مسلّمه عقليه است و كسى‏نمى‏تواند در اين قاعده ترديد داشته باشد.
    پس ما در اينجا سه مطلب داريم: يك طرف وجدان ما حكم مى‏كند به اينكه امروز دوشنبه تقدّم‏بر روز سه‏شنبه دارد. آيا كسى مى‏تواند در اين معنا مناقشه كند كه روز دوشنبه متقدّم بر روز سه‏شنبه؟اين يك مطلب وجدانى. دو قاعده عقليه هم اينجا هست: يكى اينكه وقتى كه شما مى‏گوييد: روزدوشنبه تقدّم دارد، اين تقدّم از عناوين متضايفه است، معنايش اين است كه روز سه‏شنبه تأخّر دارد واتصاف دوشنبه به تقدّم، در همان رتبه اتصاف سه‏شنبه است به تأخّر. تقدّم و تأخّر امران متضايفان‏هستند، حتى از نظر رتبه هم بينشان اختلاف نيست. پس تا مى‏گوييد: امروز دوشنبه تقدّم دارد،معنايش اين است كه سه‏شنبه تأخّر دارد. حالا مى‏خواهيد بگوييد: سه‏شنبه تأخّر دارد، كدام سه‏شنبه؟سه‏شنبه‏اى الان وجود ندارد. «ثبوت شى‏ء لشى‏ء فرع ثبوت المثبت له». الان شما داريد مسأله تقدّم وتأخّر را پياده مى‏كنيد، الان داريد اين دو اتصاف را وجداناً ثابت مى‏كنيد، مى‏گوييد: دوشنبه تقدّم ووجود دارد اما سه‏شنبه تأخّر دارد در حالى كه اثرى از وجود سه‏شنبه در كار نيست و «ثبوت شى‏ءلشى‏ء فرع ثبوت المثبت له». شما اول سه‏شنبه‏اى را موجود كن، مثبت له را ثابت كن، بعد بگو تأخّردارد. سه‏شنبه‏اى وجود ندارد تا شما آن را متصف به عنوان تأخّر كنيد. مى‏گوييم: سه‏شنبه متأخّر،كدام سه‏شنبه؟ سه‏شنبه‏اى در كار نيست، آن كه ما در آن واقع هستيم و وجود دارد، عبارت از يوم‏الاثنين است كه ما نحن فيه مى‏باشد اما سه‏شنبه بعد مى‏خواهد وجود پيدا كند، اجزاء زمانى است كه‏در آينده مى‏خواهد تحقق پيدا كند و الان هيچ گونه حضّ و بهره‏اى از وجود براى سه‏شنبه وجودندارد. وقتى سه‏شنبه‏اى وجود نداشت، چطور شما مى‏گوييد: تأخّر دارد؟ تأخّر وصف است. تأخّراثبات يك صفت براى سه‏شنبه است، سه‏شنبه‏اى كه وجود ندارد «كيف يمكن ان يتصف بالتأخّر»؟ واگر آن اتصاف به تأخّر پيدا نكرد، امروز هم نمى‏شود اتصاف به تقدّم پيدا كند، براى اينكه تقدّم وتأخّر امران متضايفان هستند. آيا در باب ابوّت و بنوّت مى‏شود يك تفكيكى قائل شويم بگوييم زيد،الان پدر است، به لحاظ اينكه ابنش يك ماه بعد مثلاً وجود پيدا مى‏كند؟! چطور آنجا تفكيك بين‏ابوّت و بنوّت غير معقول است، اينجا هم تفكيك بين تقدّم و تأخّر غير معقول است. و اين هم لازمه‏بيان امام است.
    شما بگوييد: صبر مى‏كنيم تا فردا بيايد، وقتى صبر كرديد فردا آمد، اشكال عكس مى‏شود. فردا كه‏در آن واقع شديم، مى‏خواهيد سه‏شنبه را متصف به عنوان تأخّر كنيد، تقدّمش دوشنبه است و حال‏اينكه اثرى از دوشنبه نيست. دوشنبه «وُجد و انعدم»، بقاء براى دوشنبه نيست. و لذا شما در مقام‏تعبير، تعبير بكانَ مى‏كنيد، مى‏گوييد: ديروز دوشنبه بود، معنايش اين است كه الان از وجود دوشنبه‏اثرى باقى نيست. يك وجود متدرّجى و قطعه‏اى از اجزاء زمان ديروز تحقق پيدا كرد، «و لم يبق بل‏صار منعدماً، صار متقضياً و متصرماً». فردا هم اگر صبر كرديد تا فردا، سه‏شنبه وجود پيدا مى‏كند،لكن اثرى از دوشنبه ديگر باقى نمى‏ماند. و اگر دوشنبه‏اى نباشد كه اتصاف به تقدّم پيدا كند، سه‏شنبه‏هم نمى‏شود اتصاف به تأخّر پيدا كند براى اينكه تقدّم و تأخّر امران متضايفان هستند.
    پس ما اين مشكله را چطور حل كنيم؟ از يك طرف مسأله وجدانى است كه شائبه خلاف هم درآن جريان ندارد، انسان قسم مى‏خورد كه دوشنبه تقدّم بر سه‏شنبه دارد، از طرفى با آن دو قاعده عقليه‏چطور مسأله را سازش مى‏دهيد؟ با مسأله تضايف و با مسأله قاعده فرعيت چطورى اين مسأله‏وجدانى را تطبيق مى‏دهيد؟ اتصاف در عرض هم، قاعده فرعيت هم مى‏گويد موضوع، اول بايدثابت باشد، بعد نوبت به محمول برسد، بعد نوبت به اتصاف برسد، سه‏شنبه‏اى كه وجود ندارد،«كيف يمكن ان يتصف بالتّأخّر»؟ و اگر اتصاف به تأخّر پيدا نكرد، امروز هم «لا يعقل ان يتصف‏بالتقدّم»، با اينكه اين اتصاف يك امر وجدانى و تقريباً امر بديهى است. اين مشكله را در خود اجزاءزمان چطور بايد حل كرد؟ واقعاً هم مشكله است.
    (سؤال و پاسخ استاد): يعنى وقتى شما مى‏گوييد، سه‏شنبه تقدّم دارد بر دوشنبه، اگر كلمه واقعى‏را دنبالش بچسبانيم، دروغ است؟ چه تقدّمى؟ تقدّم اصلاً از متضايفين است، نحوه تقدّم چه تقدمى‏است؟ تقدّم زمانى است. واقعى است يا تخيلى؟ تقدم واقعى است. تقدّم هم كه از متضايفان است.پس يعنى وقتى شما مى‏گوييد: «هذا متقدم» بايد در كنارش بگوييد: «و ذاك متأخّر» (ذاك) نداريد تااينكه حكم كنيد «بانه متأخّر»، (ذاك) فردا مى‏خواهد تحقق پيدا كند. سه‏شنبه‏اى نيست تا الان بگوييد:سه‏شنبه متأخّر. قاعده فرعيت را براى همين جهت ذكر كرديم. وقتى شما امروز مى‏گوييد دوشنبه،اين دوشنبه وجود دارد، متقدّمٌ، تقدّم هم از متضايفان است. بايد بگوييد: پس سه‏شنبه هم متأخّراست. سه‏شنبه را كه شما متصف به وصف تأخّر مى‏كنيد، كجاست سه‏شنبه كه شما مى‏گوييد تأخّردارد؟ اين مثل اين است كه زيدى كه نيست را بگوييد: اتصاف به قيام دارد. زيدى كه تحقق ندارد «لايعقل ان يتصف بالقيام» سه‏شنبه‏اى هم كه وجود ندارد، «كيف يتصف بانه متأخّر»؟ تأخّر وصف‏اوست. وصف بايد موصوفش ثابت باشد، وصف بدون موصوف را اين قاعده عقليه فرعيت نفى‏مى‏كند. پس اينجا چه كار كنيم؟

    راه حل اشكال تقدّم و تأخّر در زمان

    ايشان اين مسأله را اينطور حل فرموده‏اند، مى‏فرمايند: در باب تقدّم و تأخّر كه محل بحث‏ماست، يك وقت در اتصاف و اثبات تقدّم و تأخّر مى‏خواهيم صحبت كنيم، مى‏خواهيم تقدّم را براى‏يك شى‏ء و تأخّر را براى شى‏ء ديگر اثبات كنيم. يك وقت كارى به اين تعبيرات و به اين عناوين و به‏اين اتصاف‏ها نداريم، يك مطلب واقعىِ ذاتى را بررسى مى‏كنيم. وقتى كه مسأله دوشنبه را در رابطه باسه‏شنبه ملاحظه مى‏كنيم، مى‏بينيم كه اين دوشنبه به حسب ذات تقدّم بر سه‏شنبه دارد و كارى به‏اينكه بنشينيم قضيه تشكيل دهيم، وصف اما در ما نحن فيه مسأله تقدّم و تأخّر به ذات برمى‏گردد و نمى‏توانيم شبيه تقدّم و تأخّرهايى كه درجاى ديگر مطرح مى‏كنيم، را اينجا مطرح كنيم. جزء اول از زمان، يك تقدّم ذاتى بر جزء ثانى از زمان‏دارد، تقدّم كانّ داخل در ماهيتش است و داخل در ذاتش است و الاّ چيزى نيست كه ما خودمان‏بخواهيم اثبات كنيم و توصيف كنيم. حتى روى كلمه تقدّم و تأخّر هم تكيه نمى‏كنيم، اين را به عنوان‏بيان و اشاره به آن واقع، مسأله را مطرح مى‏كنيم. و الاّ شما ممكن است اوّليت و ثانويت را مطرح‏كنيد، يا عناوينى از اين قبيل براى معرفى اين معنا مطرح كنيد. اوليت و تقدّم جزء اول از زمان، جزءذاتش است در مقايسه با جزء دوم كما اينكه جزء دوم را وقتى كه با جزء اول مقايسه مى‏كنيد، تأخّرجزء ذاتش است و وقتى كه با جزء سوم مقايسه مى‏كنيد، تقدّمْ ذاتى آن مى‏شود و اين هيچ منافاتى‏ندارد. اگر مسأله به ذات برگشت و غير از مسائل اتصاف و اثبات و ثبوت شى‏ء لشى‏ء شد كه معناى‏وصفيت و معناى اضافه است، هيچ منافاتى با آن دو قاعده عقليه نمى‏تواند داشته باشد. همان مسأله‏وجدانى به قوت خودش باقى است، كما اينكه ما هم ارتكازاً اين تعبير را مى‏كنيم و در اين تعبير هيچ‏گونه مسامحه و عنايت هم نمى‏بينيم. مى‏گوييم: امروز تقدّم بر فردا دارد، در حالى كه فراديى نيست‏فعلاً كه اتصاف به عنوان تأخّر داشته باشد. اما اتصاف را بايد كنار بگذاريم، الفاظى از قبيل اتصاف رابايد از بين ببريم، براى اينكه معناى اتصاف، اين است كه يك چيزى زائد بر ذات است، يك چيزى‏اضافه بر ذات است در حالى كه در اجزاء زمان، اين تقدّم و تأخّر مربوط به ذاتشان است، نه به عنوان‏يك امر وصفى مثل قيامى كه براى زيد ثابت است.

    مؤيّد راه‏حل امام (ره)

    ايشان چند مؤيّد و بلكه دليل براى اين معنا ذكر مى‏كنند كه من يكى را امروز عرض مى‏كنم براى‏تفكيك بين اين دو جهت و آن اين است كه در باب علت و معلول مگر شما نگفتيد كه علت تقدّم‏رتبى بر معلول دارد منتها تقارن زمانى دارد، اما از نظر رتبه علت ذاتاً تقدّم رتبى بر معلول دارد درحالى كه در اين وصف تقدّم و تأخّر و وصف علّيت و معلوليّت، مسأله به چه نحو است؟ در رابطه باوصف علّيّت و معلوليّت همان طورى كه ديروز هم اشاره كردم، وصف علّيت و معلوليّت در زمان‏واحد است و در رتبه واحده. اينطور نيست كه اتصاف علت به علّيّت در يك رتبه، تقدّم بر اتصاف‏معلول به معلوليت داشته باشد «اتصافان فى زمن واحد و فى رتبةٍ واحده» و همين طور در همين‏علت و معلول. اينكه شما مى‏گوييد كه «العلة متقدّمة على المعلول» به حسب رتبه، در اتصاف علت‏به تقدّم، آيا باز تقدّمى براى علت هست؟ يعنى اول علت اتصاف به تقدّم پيدا مى‏كند بعد معلول‏اتصاف به تأخّر پيدا مى‏كند يا اتصاف علت به تقدّم حتى از نظر رتبه در عرض اتصاف معلول به تأخّراست؟ وقتى كه مى‏گوييم: «العلة متقدّمة و المعلول متأخّر»، اين دو قضيه موجيه حتى در رتبه هم‏بينشان اختلافى وجود ندارد. اتصاف علت به تقدّم در رتبه اتصاف معلول به تأخّر است،

    تمرينات

    اعتبارى بودن شرائط شرعيه را توضيح دهيد
    خصوصيت اجزاء زمان به چه صورت است
    راه‏حل اشكال تقدّم و تأخّر در زمان را بيان كنيد
    مؤيّد راه‏حل امام(ره) را بيان كنيد