دوشنبه 18 تير 1403 - 29 ذيحجه 1445 - 8 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
اشكال شرائط متأخره و راه حل آن
تدریس استاد
متن
40 اشكال شرائط متأخره و راه حل آن 344
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
شرايط مأموربه در تقسيم مرحوم آخوند(ره)
قسم سوم بر حسب تقسيم مرحوم آخوند(ره) فرمودند عبارت است از شرائط مأموربه. قسماول، شرايط تكليف بود و قسم دوم مربوط به شرايط وضع بود، قسم سوم هم شرايط مأموربه استكه البته مقصود از شرايط مأموربه آن شرايط شرعيهاى است كه در صحت مأموربه نقش دارد. چوندر يك تقسيمى كه براى مقدمه ذكر مىشد، به اين عنوان كه «المقدمة امّا مقدمة الوجود، او مقدمةالصّحة» بعد هم مقدمه علم و مقدمه وجوب، آنجا در باره مقدمه صحت، گفتيم كه مقدمه صحت همبرگشت به مقدمه وجود مىكند، چه ما الفاظ عبادات را اسامى براى خصوص معانى صحيحه آنهاقرار دهيم، بگوييم: صلاة يعنى صلاة صحيح. اگر معناى صلاة، صلاة صحيح شد، ديگر وضو شرطوجود صلاة صحيح است، صلاة صحيح اگر بخواهد وجود پيدا كند، «يتوقف على الوضوء»، پسوضو را ما مىتوانيم شرط وجود صلاة صحيح محاسبه كنيم. و گفتيم: اگر الفاظ عبادات هم براى اعموضع شده باشد، چون مقام، مقام مأموربه است و عبادت مأموربه حتماً عبادت صحيحه است،اينطور نيست كه اعم از صحيح و فاسد متعلق امر قرار گيرد، ولو اينكه در مقام وضع عموميت داشتهباشد، اما در مقام تعلق امر «اقيموا الصلوة» يعنى «الصلاة الصحيحة»، وقتى كه مأموربه مقيّد به صحتشد، آن وقت مىتوانيم بگوييم كه وضو شرط وجود مأموربه است. اگر مأموربه بخواهد وجود پيداكند، صلاة صحيح بخواهد تحقق پيدا كند، اين وضو شرط وجود صلاة صحيح است. لذا در آن تقسيمما مقدمه صحت را ارجاع به مقدمه وجود كرديم و گفتيم: روى آن مبنا اين طور نيست كه در مقابلمقدمه وجود، مقدمهاى هم به نام مقدمة الصّحة داشته باشيم.
اين كه من اين نكته را اينجا ذكر كردم براى اين جهت است كه در اين تقسيم مرحوم آخوند(ره)،قسم اول عبارت از شرايط تكليف بود، قسم دوم عبارت از شرايط وضع بود و قسم سوم شرايطمأموربه. جايى كه پاى صحت در كار است، مثل وضو كه شرط براى نماز است، آيا ما اين را جزءشرايط وضع حساب كنيم، بگوييم: شرط صحة الصلاة. صحت يكى از احكام وضعيه است يا اينكهبايد مسأله وضو و نماز را داخل در اين قسم سوم قرار دهيم بگوييم: وضو شرط وجودى مأموربهاست براى اينكه مأموربه لا محاله صلاة صحيح است و وضو در رابطه با صلاة صحيح شرطيتوجودى دارد، يعنى «لا تتحقق الصلاة الصحيحة بدون تحقق الوضوء» اين براى اين نكته بود كه اينمثالها داخل در قسم سوم است، نه داخل در قسم دوم. مثال قسم دوم مسأله بيع فضولى و اجازه است،كه اجازه لاحقه مىخواهد در ملكيت من حين العقد، تأثير كند. ملكيت يك حكم وضعى است و يكامر متأخّرى به نام اجازه لاحقه مىخواهد كه تأثير در اين امر متقدّم داشته باشد. لذا مثال براى شرايطوضع از قبيل بيع فضولى و اجازه لاحقه است. اما اين مسألهاى كه امروز مىخواهيم بگوييم، مثالشهمان اغسال ليليهاى است كه زن مستحاضه براى صحت روزه روز گذشتهاش انجام مىدهد. ابتداءًوقتى انسان با اين مثال مواجه مىشود، خيال مىكند كه اين مثال مربوط به قسم دوم است، در حالىكه اين مثال، مثالِ همين قسمى است كه ما الان مىخواهيم ان شاء الله بحث كنيم. اين يك نكتهاى بودكه تذكرش بى فايده نبود.
فرق بين راه حل مرحوم آخوند(ره) و محقق عراقى(ره)
در اين قسم سوم كه شرايط شرعيه مأموربه بحث است، مثل همين غسل شب آينده شرعاًشرطيت دارد براى مأموربه كه عبارت از روزه روز گذشته است. اين مثال براى اين قسم است.مرحوم آخوند براى حل اشكال در اين قسم يك راهى را طى مىكنند كه اين تقريبا همان راهى استكه از مرحوم محقق عراقى در ابتدا نقل كرديم. منتها يك فرق اساسى دارد، آن فرق اساسى اين استكه مرحوم محقق عراقى آن راهى را كه ذكر كرد كه محور و اساس آن، راه مسأله اضافه بود، دايرهاشرا به تكوينيات هم سرايت داده بود، اصلا مثال را روى تكوينيات پياده مىكرد. به عبارت ديگر:مرحوم محقق عراقى معناى شرطيت را حتّى در تكوينيات بر محور اضافه و اساس اضافه قرار دادهبود. مىگفت: در تكوينيات هم شرطيت لُبّش به يك اضافه برمىگردد، حقيقتش به يك اضافهبرمىگردد و در باب اضافه هم مسأله خيلى سهل و آسان است. مضاف اليه ممكن است كه مقارن بامضاف باشد، ممكن است كه متقدّم با مضاف باشد، ممكن است كه متأخّر از مضاف باشد. در اضافهيك دايره وسيعى وجود دارد. اما مرحوم آخوند(ره) براى حل اشكال در اين قسم سوم، مسأله اضافهرا مطرح مىكند، اما فقط در رابطه با شرايط شرعيه و در محدوده شرع مسأله اضافه را پيش مىكشند.اما در باب تكوينيات آن چيزى كه مرحوم محقق عراقى در تكوينيات قائل بود، ايشان در تكوينياتقائل نيستند. در بين وضو و صلاة، غسل ليله آتيه براى روزه گذشته و امثال ذلك و همين طور درشرايط مقارن هم ملاك همان ملاك است، منتها اضافهاش اضافه به مقارن است. تعبيرى كه مرحومآخوند(ره) دارند - كه با كفايه مأنوس هستيد، ايشان خيلى با بكار بردن اصطلاحات يك قدرى مسألهرا مشكل جلوه مىدهند، لكن باطنش يك مسأله آسانى را مطرح مىكنند و - آن اين است كه در بابمأموربه يك عدّهاى به نام عدليه معتقدند كه مأموربه بايد داراى حُسن باشد، داراى مصلحت باشد.در باب منهى عنه معتقدند كه بايد داراى قبح باشد، داراى مفسده باشد. يك عدّهاى هم گفتهاند: لازمنيست كه مأموربه واجد حُسن و مصحلت باشد، همين مقدار كه غرض مولى به آن تعلق گرفته باشدو محصّل يك غرضى از اغراض مولا باشد، همين كفايت مىكند در اين كه مأموربه قرار گيرد.
روى هر دو مبنا در اينجا فرق نمىكند، مىفرمايند: پس ما بايد روى عنوان حسن - چون ما داريممأموربه را مثال مىزنيم - و روى عنوان متعلق غرض بودن تكيه كنيم، ببينيم چه چيزى دخالت درحسن دارد؟ چه چيزى مىتواند نقش در حسن داشته باشد؟ چه چيزى مىتواند مدخليتى در تحققغرض مولا و متعلق غرض مولا داشته باشد؟ مىفرمايد: وجوه و اعتبارات و عناوين در اين مسألهنقش دارد. يك عنوانى ايجاد حُسن مىكند، يك عنوانى متعلق غرض مولا قرار مىگيرد. عناوين ووجوه اينها نقش مؤثّرى در مسأله حسن و در مسأله تعلق غرض مولا دارد. حالا اين عناوين از كجاپيدا مىشود؟ مىفرمايند: يكى از چيزهايى كه در تحقق اين عناوين، نقش دارد عبارت از اضافاتاست. اضافهها در تحقق عنوانها نقش دارد. اضافهها ريشه تحقق حسن و تعلق غرض مولا مىتواندقرار گيرد. وقتى كه اساس كار به اضافه برگشت كرد، آن وقت همان حرف مرحوم محقق عراقى كهدايره اضافه يك دايره وسيعى است، مضاف مىتواند به مضافاليه مقارنش اضافه داشته باشد،مىتواند به مضافهاليه متقدّم اضافه داشته باشد، مىتواند به مضافاليه متأخّر اضافه داشته باشد. ازباب مثال - كه تطبيقش را من عرض مىكنم - در همين مسأله صوم مستحاضه نسبت به اغسال ليليهآتيه، ما ابتداءً مىگوييم: «يشترط فى صحة صوم المستحاضة» بنابر فتواى بعضى از فقهاء، «الاغسالالليلية الآتية» در حالى كه اغسال ليليه بعد از خروج نهار تحقق پيدا مىكند، بعد از آنكه زمان روزهمنقضى مىشود تحقق پيدا مىكند. چون آن غسل حتماً بايد در شب تحقق پيدا كند، همان طورى كهروزه واجب است كه در روز تحقق پيدا كند، آن اغسال هم حتماً بايد در شب تحقق پيدا كند بهطورى كه اگر روز، آن غسلها را انجام دهد، به درد نمىخورد و مفيد نيست. آن وقت مىگوييم:«يشترط فى صحة صوم اليوم الماضى، الغسل فى هذه الليلة» آن گذشته است و تمام شده است، اماغسل امشب به صورت شرطيت مطرح است.
معناى شرطيت طبق مبناى مرحوم آخوند(ره)
اين جا روى اين معيارى كه مرحوم آخوند ذكر كردند، بايد بگوييم: معناى شرطيت چيست؟ اينكه شما مىگوييد: «يشترط»، اين «يشترط» بايد معنا شود، باطنش به چه چيزى برمىگردد و عندالتحليل معناى اين اشتراط چه چيزى بود؟ مرحوم آخوند مىفرمايند: معناى اين اشتراط اين است:بين اين صوم و بين اين غُسل يك اضافهاى وجود دارد، يك اضافه و ارتباطى هست كه مثلا ما از اينتعبير كنيم، بگوييم: «الصوم المتعقّب بالغسل» اضافهاش را به عنوان تعقّب مطرح كنيم. پس ارتباطبين صوم و بين غسل چيست؟ «كون الغسل واقعاً عقيب الصوم» و يا عنوان «تعقّب الصوم بالغسل؟»مىفرمايد: اين اضافه است كه همه مسائل را تصحيح مىكند، اين اضافه است كه صوم را صوم حَسنو مأموربه مىكند، اين اضافه است كه صوم را متعلّق غرض مولا قرار مىدهد. و معناى «تعقّب الصومبالغسل» اين نيست كه غسل حالا تحقق داشته باشد. اگر حالا تحقق داشته باشد، اصلا مفيد نيست.بايد اضافهاش به همين كيفيت باشد كه ما بتوانيم عنوان تعقّب به آن بدهيم و عنوان تعقّب در زمانىتحقق پيدا مىكند، كه بين صوم و بين غسل فاصله باشد، بين صوم و بين غسل تقدّم و تأخّر زمانىتحقق داشته باشد.
پس خلاصه بيان مرحوم آخوند در رابطه با اين قسم سوم كه از آن تعبير به شرايط مأموربهمىكنند، خلاصهاش همان ارجاع معناى شرطيت است اما نه در تكوينيات، بلكه در خصوصشرعيات، معناى شرطيت را ارجاع مىكنند به اضافه، كه آن اضافه عنوانى به اين صوم مىدهد وچهرهاى براى اين صوم
عدم تصور تقدّم و تأخّر در متضايفين
اين بيان ايشان و لو اينكه اقل اشكالاً از بيان مرحوم محقق عراقى است چون ايشان در بابتكوينيات هم اين مسأله را به اين صورت پياده كرد، اما مرحوم آخوند فقط در محدوده شرايطشرعيه اين فرمايش را ذكر فرمودند، اما در عين حال آن جوابى كه ما از مرحوم محقق عراقى داديم،يعنى امام بزرگوار(ره) ذكر فرموده بودند، آن جواب اينجا هم وارد است. ما مىگوييم: نمىشودمضافاليه اضافه وجود نداشته باشد. در متضايفين بايد حتماً هر دو تحقق داشته باشند. نمىشودابوّت حالا تحقق داشته باشد و بنوّت در آينده تحقق پيدا كند. هر كجا كه ابوّت هست، بنوّت همهمراهش هست، بنوّت هم ملازم با اوست.
اينجا يك نكتهاى را در رابطه با متضايفين عرض كنيم، در باب علت و معلولهاى واقعى،نمىگفتيم: علت بر معلول تقدّم رتبى دارد و تقارن زمانى با معلول دارد بلكه يك عنوان سومى آنجاهست. در مسأله علت و معلول، شما وجود اينها را كه ملاحظه مىكنيد، مىگوييد: تقارن وجودىدارند، رتبهشان را ملاحظه مىكنيد، مىگوييد: چون معلول مترشّح از علت است و متولّد از علتاست، يك تقدّم رتبى علت نسبت به معلول دارد اما يك حرف سومى هم هست و آن اين است كه آيابين «اتّصاف العلة بالعلية و اتّصاف المعلول بالمعلولية» چه نسبتى هست؟ علت و معلول خود ايندو عنوان متضايفين هستند، يعنى مىشود علت بدون معلول باشد؟ مىشود معلول بدون علتباشد؟ وصف علّيّت و وصف معلوليّت متضايف هستند. حالا كه متضايف شدند، لازمهاش ايناست كه در اتّصاف به علّيّت و اتّصاف به معلوليّت حتى تقدّم رتبى هم وجود ندارد، وقتى كه تضايف اين طور شد، اينجا ما به مرحوم آخوند(ره) تبعاً لسيدنا الاستاذ امامبزرگوار(ره) همان حرف را مىگوييم كه چطور مىشود كه مضاف حالا تحقق داشته باشد، اضافه همالان تحقق داشته باشد، اما وقتى ما سراغ مضافاليه را مىگيريم، مىگوييد: مضافاليه فعلا وجودندارد، چطور مىشود كه ما چنين چيزى را تعقّل كنيم؟ مضافاليهى كه وجود ندارد، چطور وصفمضافاليهى پيدا مىكند؟ چطور شىء غير موجود اتّصاف پيدا مىكند بانّه مضافاليه؟ و اگر مسألهمضافاليه كنار رفت، مضاف هم كنار مىرود. نمىشود بگوييم: مضاف با وصف مضاف بودن تحققدارد، اضافه هم تحقق دارد، اما فعلاً هيچ اثرى از مضافاليه نيست، ممكن است بعد تحقق پيدا كند، ياحتماً بعد تحقق پيدا مىكند، اما الان اثرى و رايحهاى از وجود را استشمام نكرده است، معذلكاضافه وجود دارد. مضاف با وصف مضاف بودن وجود دارد. اين يك امر غير قابل تعقّل است.
عدم قياس مقام به معلوم بالذات و معلوم بالعرض
ما در رابطه با مثال علم هم جواب اين مسأله را ذكر كرديم، كه آنجا بين معلوم بالذات و معلومبالعرض خلط شده است، آنچه كه معلوم بالذات است، ولو وجودش در آينده است، اما الان خودشحاضر در ذهن است، خودش مورد تصديق ذهن انسان است و علم به آن تعلق گرفته است، ولو اينكهمعلوم بالعرض در آينده تحقق پيدا مىكند. لذا نبايد انسان ابتداءً تحت تأثير اين مثال علم قرار گيرد وآن را شاهدى براى اين بياورد، كه علم حالا تحقق دارد و عالم همين الان تحقق دارد، اما معلوممىخواهد در مستقبل وجود پيدا كند. اين خلط بين معلوم بالذات و معلوم بالعرض است. لذا جوابمرحوم آخوند همان جواب از محقق عراقى است و ما نمىتوانيم از راه اضافه اين مسأله را تمام كنيم.پس چه بايد كرد؟ در رابطه با مثل اين مثال صوم مستحاضه و اغسال ليليه آتيه چطورى ما مسأله راحل كنيم؟ البته به اين تفصيلى كه بيان مىكنم حتى در كلام امام هم نيست ولى لازم است كه با توجّهبه حرفهاى گذشته، به اين تفصيل توجه كنيم.
اگر در شرايط شرعيه در آن تقسيمى كه براى مقدمه شده بود كه «المقدمة اما عقلية و اما شرعية واما عاديّة» ما در باب مقدمات شرعيه دو احتمال داديم. آيا مقدمات شرعيه يك واقعيات و حقايقىاست كه شارع كشف از آنها كرده است و نقش شارع فقط نقش كاشفيت بوده است، روى احاطهعلمى كه شارع به تمام واقعيات دارد و متأسفانه عقول ما خيلى كم به واقعيات رسيده است، عقل ماهيچ درك نمىكند كه بين نماز و وضو چه ارتباطى وجود دارد، در اين مثال بين صوم مستحاضه وغسل ليله آتيه چه ارتباطى وجود دارد، شارع روى احاطه علمىاش و اين كه همه مسائل از نظر اومعلوم و مورد اطلاع است، وقتى مىگويد: «لا صلاة الا بطهورٍ» در حقيقت مثل اينكه ما را ارشادمىكند به اينكه به حسب واقع وضو براى نماز شرطيت دارد، منتها شما نمىفهميد و منِ شارعمىفهمم و شما را ارشاد مىكنم. آيا شرايط شرعيه اين طورى است كه يك واقعيات و حقايقى استكه «كشف عنها الشارع» يا اينكه شرايط شرعيه مثل احكام شرعيه است، مثل وجوب و حرمت وامثال ذلك است، مثل ملكيّت و زوجيّت و حريّت و رقيّت است همان طورى كه آن احكام شارع يكامور اعتباريه است و از نظر واقع و حقيقت براى آنها جايگاهى وجود ندارد، بلكه صرف اعتبار استبعضى مواردش هم عقلا هم از اين اعتبارات دارند، عقلا هم بيع دارند، عقلا هم نكاح دارند، عقلا همچيزى به نام اجاره دارند. آيا شرايط شرعيه از همين قبيل است؟ يعنى بگوييم: وقتى شارع مىگويد:«لا صلاة الا بطهور» مثل همان است كه مىگويد: «اقيموا الصلوة»؟ «اقيموا الصلوة» چه چيزى است؟ايجاب اقامة الصلاة. ايجاب چيست؟ امر اعتبارى است. وقتى هم مىگويد: «لا صلاة الا بطهور» يكشرطيت اعتباريه را شارع جعل مىكند، يك شرطيت مجعوله را شارع بيان مىكند و به واقعياتارتباطى ندارد. مگر وجوب صلاة واقعيتى دارد كه حالا نوبت به شرطش كه مىرسد، مسأله واقعيترا پيش بكشيم؟ بلكه همان طورى كه اصل «ايجاب اقامة الصلاة امرٌ اعتبارىٌ، كون الصلاة مشروطاًبالطهارة و الطهارة شرط للصلاة»، هم امر اعتبارى مجعول شرعى است، واقعياتى نيست كه مثل آنچهدر فلسفه و امثال ذلك است منتها بگوييم: ما از طريق شارع به اين واقعيات مىرسيم. چون عقلبوعلى سيناها هم نمىتواند كشف كند كه بين وضو و بين صلاة چه ارتباطى واقعى وجود دارد. اينحرفها نيست. همان طورى كه اصل ايجابش يك امر اعتبارى است، مشروط بودنش «يا ايها الذينآمنوا اذا قمتم الى الصلاة فاغسلوا وجوهكم و ايديكم» اينها هم امور اعتبارى است.
احتمالات شرايط شرعيه
پس در باب شرايط شرعيه فعلا دو احتمال مطرح است: يك احتمال اينكه اينها واقعياتى باشند واحتمال دوم اينكه اينها امور اعتباريه باشند. اگر ما اينها را امور اعتباريه گرفتيم، مسأله حل است،براى اينكه آن قاعده عقليهاى كه مرحوم آخوند وحشت مىكند كه مبادا انخرام پيدا كند و ضربهبخورد، مربوط به واقعيات و حقايق است، مربوط به امور اعتباريه نيست. همان طورى كه شما درشرايط تكليف مسأله را به عنوان يك امر اعتبارى از مورد آن قاعده عقليه بيرون كرديد، همان طورىكه در شرايط وضع به عنوان اينكه ملكيّت و زوجيّت مسائل اعتبارى هستند و اينها را از آن قاعدهعقليه بيرون كرديد، همين طور مسأله اشتراط غسل آينده براى صحت صوم گذشته چون يك امراعتبارى است هيچ ربطى به واقعيت ندارد، اين هم جوابش همان جواب است. اصلا جاى قاعدهعقليه نيست كه ما بگوييم: جواب اين قاعده عقليه را چه بدهيم؟
لذا اگر اين مبنا را اختيار كنيم، كه واقعش هم همين مبناست، فقط مجرّد احتمال نيست، حقيقتاًدر باب شرايط شرعيه مسأله همين است، اصلا شرطيت امر اعتبارى شرعى و مجعول شرعى است،در امور اعتباريه حالا متقدّم باشد، يا متأخّر باشد، به قاعده عقليه چه ارتباطى دارد؟ آن مربوط بهعلت و معلول واقعى و تكوينى و حقيقى است. لذا اگر ما اين مبنا را اختيار كنيم كه عرض كردم واقعاهم همين مبنا در باب شرطيّت شرعيه مطرح است، حل مشكل از اوّل خيلى آسان است و ما ديگرنيازى به اينكه راههاى دور و درازى كه در اين رابطه ذكر شده نداريم. اما اگر گفتيم: اينها با شرايطتكليف فرق مىكند، اينها با شرايط وضع فرق مىكند، اينها واقعياتى است كه كاشف از اين واقعياتهم شارع است، اينجا بايد فكر كنيم كه براى حل آن اشكال عقلى كه اشكال عقلى روى اين فرض، دراينجا پياده مىشود براى اينكه اينجا هم پاى واقعيت مطرح است، پاى حقيقت مطرح است. آن وقتبراى حل آن اشكال بايد چارهاى بينديشيم. آن وقت راههاى مختلفى ذكر شده است، يك راهى امامبزرگوار ذكر فرمودهاند كه كلام ايشان را دقت بفرماييد تا ببينيم كه به كجا منتهى مىشود.
تمرينات
فرق بين راه حل مرحوم آخوند(ره) و راه حل محقق عراقى(ره) را بيان كنيد
معناى شرطيت را طبق مبناى مرحوم آخوند(ره) توضيح دهيد
چرا در متضايفين تقدّم و تأخّر تصور نمىشود
چرا مقام را به معلوم بالذات و معلوم بالعرض نمىتوان قياس كرد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...