دوشنبه 18 تير 1403 - 29 ذيحجه 1445 - 8 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
اشكال شرائط متأخره و راه حل آن
تدریس استاد
متن
40 اشكال شرائط متأخره و راه حل آن 343
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
عدم جانشينى عناوين تكوينيه به جاى همديگر
عناوينى كه در تكوينيات به كار گرفته مىشود مثل عنوان سببيت، عنوان شرطيت، مانعيت وامثال ذلك، بنا بر ملاك و معيار واقعى است. ما نمىتوانيم سبب را به جاى شرط بنشانيم و يا شرط رابه جاى سبب قرار دهيم. اگر مىگوييم: «النار سببٌ للاحراق و مجاورة الجسم شرطٌ للاحراق والرطوبة مانعةٌ عن الاحراق» اين عناوين هر كدام روى يك ملاك و حسابى بر آنها اطلاق مىشود.وقتى كه ما عنوان سببيت را مطرح مىكنيم، معناى سببيت مؤثّريت است، معنايش اين است كه آنمسبب، مترشّح از اين سبب است و متولّد از اين سبب مىشود و سبب به اين نحو تأثير در تحققمسبب دارد. وقتى كه مىگوييم: «مجاورة الجسم و قرب الجسم من النار شرطٌ للاحراق» معناىشرطيت اين است كه مجاورت بما هى مجاورت، يك چيزى نيست كه «يترشّح منه الاحراق» يكچيزى نيست كه «يتولّد منه الاحراق» بلكه مجاورت در اين نقش دارد كه آن مقتضى و سبب، تأثير دراحراق كند. وقتى كه مجاورت تحقق پيدا كرد، وقتى كه شرط موجود شد، شما نمىتوانيد تعبير كنيدكه «المجاورة مؤثّرةٌ فى الاحراق» آن كه مؤثّر در احراق است، مناسب با احراق است، مسأله نار است.منتها بين مؤثّر و متأثّر يك چيزى بايد وجود داشته باشد كه اين دو را به هم مرتبط كند و كانّ بين اينهايك آشتى دهد و الاّ مجاورت كه تحقق پيدا كرد، ما نمىتوانيم بنشينيم حساب كنيم، اجمالاً بگوييم:حالا اگر نار نباشد، احراق نيست و اگر مجاورت هم نباشد، احراق نيست. پس نسبت نار و مجاورتبه احراق، يك نسبت واحده است شاهدش هم اين است كه هر كدام اگر نباشند احراق تحقق پيدانمىكند.
لكن مسأله اين نيست، مسأله را در جانب وجود بررسى كنيد و الاّ در جانب عدم با انتفاء يكى ازاجزاء علت، معلول
عدم برگشت شرط به مانع و مانع به شرط
واقعيت مسأله اين است كه اينها با هم فرق مىكنند. شرط «وجوده شرطٌ» و مانع «وجوده مانعٌ»كما اينكه در باره شرط هم كسى نمىتواند شرط را به مانع برگرداند، بگويد: عدم الشرط مانع استيعنى همان طورى كه توهّم كنند كه عدم المانع شرط است، توهّم كنند كه عدم الشرط هم مانعيتدارد. بگوييم: چرا اين نار تأثير در احراق نكرد؟ بگوييد: براى اينكه مانع وجود داشت. بگوييم: مانعچيست؟ بگوييد: «عدم المجاورة، عدم المقاربة» عدم را نمىشود به عنوان شرطيت مطرح كرد. نقششرط و مانع هر كدام در رابطه با وجودشان است، منتها وجود شرط مدخليت در تحقق معلول دارد،وجود مانع مانعيت از تحقق معلول دارد و هر دو مرتبط به عالم وجود اينها است. در باب تكوينياتمسأله اينطور است.
وقتى كه وارد شرعيات مىشويم به فقهمان مراجعه مىكنيم، مىبينيم نظائر اين تعبيرات در فقهدر موارد زيادى تعبير شده، وقتى كه مثلاً به كتاب الحج مىرسيم مىبينيم تمام فقها تعبير مىكنند كهاستطاعت شرطيت براى وجوب حج دارد. به استطاعت عنوان شرطيت مىدهند. وقتى كه به بابمعاملات مىرسيم، مىبينيم آنجا تعبير به سببيت مىكنند، مىگويند: «عقد البيع سبب لحصولالملكية لكل من المتبايعين بالنسبة الى مال الآخر، سبب لحصول ملكية البايع بالاضافة الى الثمن وملكية المشترى بالاضافة الى المبيع» اينجا مىبينيم كلمه سبب را به كار مىبرند. در كتاب نكاح نيزمىبينيم كلمه سبب به كار گرفته مىشود. «عقد النكاح سببٌ لحصول العلقة الزوجية بين الزوجين»ايجاب و قبول با شرائط در باب نكاح، سببيت دارد بر اينكه علقه زوجيت كه يك امر اعتبارى است،بين زوجين تحقق پيدا كند. همين طور تعبير به شرط مثلاً در باب شرائط تكليف مىگويند: «بلوغشرطٌ للتكليف». تعبير به سبب در مسأله بلوغ خلاف آن چيزى است كه در فقه به آن برخوردمىكنيم.
سؤال اين است كه اين تعبيرات: سبب، شرط، مانع - مثلاً مىگويند: حدث مانع از نماز است كهحدث را به عنوان مانع مطرح مىكنند - و امثال ذلك آيا اين تعبيرات اوّلاً با توجّه به اينكه اينها مسائلاعتباريه هستند، شما كه مىگوييد: استطاعت شرطيت دارد، مشروطش چيست؟ عبارت از وجوبالحج است. وجوب چيست؟ بعث و تحريك اعتبارى. وقتى كه مىگوييد: «عقد البيع سبب للملكية»مسبب چيست؟ عبارت از ملكيت. ملكيت چيست؟ يك امر اعتبارى. لذا مىبينيم وقتى كه مالكتبدّل پيدا مىكند، نه چيزى تغيير و تحولى تكويناً در مالك ديده مىشود و نه يك تغيير و تحولتكوينى در مبيع و ثمن انسان ملاحظه مىكند. يا عقد النكاح سبب للزوجية، مسبب عبارت اززوجيت است. زوجيت چيست؟ امر اعتبارى است. پس اولاً مسببها مشروطها، ممنوعها، در جايىكه مانع وجود دارد، همه مسائل اعتباريه است.
عدم تشابه ضوابط شرعى و تكوينى
ثانياً (عمده نكته اينجاست) آيا اين تعبيرها مثل تعبيرات در باب امور تكوينيه، واقعاً روى يكملاكها و ضوابطى است كه اگر ما آنجايى كه شرط تعبير مىكنند، آمديم تعبير به سبب كرديم، مثلا بهجاى اينكه بگوييم: «الاستطاعة شرط لوجوب الحج» گفتيم: «الاستطاعة سبب لوجوب الحج» كجاخراب مىشود؟ به كجا لطمه مىخورد؟ در مثال احراق و نار ديديد كه اگر كسى تعبير كند كهمجاورت «يتولد منه الاحراق»، به او مىخندند. مجاورت چيست كه از آن احراق توليد شود؟مجاورت بين سبب و مسبب ايجاد ارتباط و اتصال مىكند و الاّ آن كه مؤثّر در احراق است نار استكه «يتولد منه الاحراق و يترشح منه الاحراق». اما در باب شرعيات اگر ما به جاى «الاستطاعة شرطلوجوب الحج» گفتيم: «الاستطاعة سبب لوجوب الحج» به نظر شما اين تعبير باطل است؟ و اگر باطلاست روى چه ملاكى؟ ملاك در اطلاق شرطيت چيست كه اگر ما كلمه شرط را برداريم و به جايشكلمه سبب را بگذاريم، اين تعبير غير صحيح مىشود و اطلاق اين عنوان غير صحيح مىشود؟ يا درآنجاهايى كه تعبير به سببيت مىكنند اگر تعبير به شرط كرديم مثلا گفتيم: «عقد البيع شرط لحصولالملكية» اتفاقاً اين معنا شايد نزديكتر و بهتر هم باشد براى اينكه اعتبار ملكيت را شارع مىكند،اعتبار ملكيت را عقلا مىكنند، در مواردى كه عقلا حكم به ملكيت مىكنند. اما شرط اعتبار ملكيتاين است كه بين بايع و مشترى يك قرارداد معاملى تحقق پيدا كند. اگر اين قرارداد معاملى تحقق پيداكرد، شارع به دنبالش «يعتبر الملكية». در باب زوجيت اين شارع و عقلا هستند كه اعتبار زوجيتبين زوجين مىكنند. مىتوانيم چنين تعبير كنيم و بگوييم: «عقد النكاح شرط لحصول الزوجية»براى اينكه حاكم به زوجيت، شارع است، حاكم به زوجيت، عقلا هستند، منتها شرط اينكه شارعبخواهد حكم به زوجيت كند، اين است كه يك ايجاب و قبولى بين زن و شوهر تحقق پيدا كند، ازنظر عقلا هم مسأله همين طور است.
لذا در اين مواردى كه اين عناوين اطلاق مىشود - اين مطلب از كلام بعض الاعلام هم استفادهمىشود - ضابطهى آنطورى كه در تكوينيات مطرح است، در باب شرعيات يك چنين ضابطهاىنداريم بلكه مىبينيم «اطلاق السبب مكان الشرط» صحيح است، اطلاق الشرط هم مكان السبب، يكامر صحيحى است لذا نتيجه مىگيريم كه آن قاعده عقليهاى كه مرحوم آخوند(ره) گفتند، موردشتكوينيات است و موردش واقعيات است كه سببيتش روى ملاك است، شرطيتش روى ملاك است،مانعيتش روى ملاك اما در باب شرعيات كه هيچ ملاكى نمىتوانيم پيدا كنيم كه به چه مناسبت درباب معاملات اطلاق سببيت مىكنند؟ به چه مناسبت در باب استطاعت كلمه شرطيت را به كارمىبرند؟ به چه مناسبت بلوغ را به عنوان شرط مطرح مىكنند؟ به چه مناسبت زوال الشمس را سبببراى وجوب نماز ظهر و عصر قرار مىدهند؟ آيا مدخليت زوال شمس در توجه تكليف بيشتر استيا مدخليت بلوغ در توجه تكليف؟ ولى از بلوغ تعبير به شرط مىشود، اما به زوال الشمس كه نوبتمىرسد، از آن تعبير به سبب مىشود. اينها شاهد بر اين است كه ما نمىتوانيم تحت تأثير اطلاق اينعناوينى كه مشابه با عناوين در مسائل تكوينه است، قرار بگيريم، بگوييم: همان مسألهاى كه در بابسببيت نار براى احراق پياده مىشود كه همان قاعده عقليه است، كه بايد اجزاء علت از نظر رتبه تقدّمبر معلول داشته باشند و از نظر زمان تقارن داشته باشند، بگوييم: اين حرفها را بايد در شرعيات همپياده كنيم، براى اينكه اينجا هم كلمه سبب را فقها به كار بردهاند و هم كلمه شرط را به كار بردهاند،اينجا هم از كلمه مانع استفاده كردهاند بلكه اين فقط تشابه لفظ است، تشابه عنوان است و موجب ايننمىشود كه يك قاعده عقليهاى كه در باب تكوينيات با آن ملاكات واقعيه پياده مىشود، را در بابشرعيات هم بياوريم، بگوييم: نمىشود كه شرط تقدّم بر مشروط داشته باشد، نمىتواند شرط تأخّراز مشروط داشته باشد همان طورى كه در باب نار و احراق بايد مسأله تقدّم رتبى و تقارن زمانىمطرح باشد، مجاورت يك ساعت بعد نمىتواند در احراق الآن نقش داشته باشد. اگر احراق بخواهدحالا تحقق داشته باشد، همين الان مجاورت لازم است، الان لازم است كه مسأله مانع به عنوانرطوبت منتفى باشد اما يك ساعت بعد اگر مانع منتفى شود، نمىشود الان احراق در خارج تحققپيدا كند.
بالاخره يك چنين خلطى در كار است و همين سبب شده كه ما تحت تأثير اين عناوين قراربگيريم و خيال كنيم هر چه در باب تكوينيات مطرح است، اينجا هم طابق النعل بالنعل بايد همانمسائل مطرح باشد.
(سؤال... و پاسخ استاد:) بحث اين است كه روى چه ملاكى شما اين حرف را مىزنيد؟ من عرضكردم كه اگر يك مقدار بخواهيم دقت كنيم، شايد اينجاهايى كه تعبير به سبب كردند، اگر تعبير بهشرط مىكردند بهتر بود. و آنجاهايى كه تعبير به شرط كردند، اگر تعبير به سبب مىكردند بهتر بود.چه چيزى مسأله وجوب حج را گردن مكلّف مىگذارد؟ و به تعبير مسامحى، چه چيزى مؤثّر دروجوب حج است؟ استطاعت. استطاعت است كه آدم را بيچاره مىكند و در وجوب حج تأثيرمىكند. معذلك شما اسم اين بيچاره را شرط گذاشتيد، در باب معاملات سبب گذاشتيد با اينكه لعلعكس اُولى و بهتر باشد. اما اين كشف مىكند كه اين تعبيرات روى ملاك نيست، نه اينكه بى جهتاست، اصلاً به حسب واقع ملاك ندارد. فقط اينها يك تعبيرات استعارهاى است، يعنى عناونينتكوينيات را در تشريعيات به صورت استعاره آوردهايم، مثل اسدى كه شما اطلاق بر زيد مىكنيدبعلاقة المشابهة، اين عناوين هم بعلاقة المشابهة اطلاق شده و الاّ هيچ واقعيتى در پشت اين عناوينتحقق ندارد. وقتى تحقق ندارد، اين قاعده عقليه فلسفيه را چرا ما اينجا بياوريم، بعد هم در حل آندچار اشكال شويم؟ از اول مىگوييم: اين قاعده به اينجاها ارتباطى ندارد. اين قاعده براى نار واحراق و امثال ذلك است، اما در ما نحن فيه و مسائل شرعيه كه سببيت اطلاق مجاز است، اطلاقشرطيت بنحو استعاره است، وجهى ندارد كه ما اين قاعده را اوّل خيال كنيم كه اينجا هم هست، بعدهم در مقام حل اشكال برآييم. از اول مىگوييم: اين قاعده به اينجا ارتباطى ندارد، تا شما بخواهيداين مشكله را حل كنيد.
تمام اين بحثها راجع به قسم اول كلام مرحوم آخوند(ره) بود. مرحوم آخوند براى حل ايناشكال، فرمودند اين مواردى كه «تُوُهِّم انخرام القاعدة العقلية فيها» سه رقم است: بعضىها شرطتكليف است، همين كه ما بحث كرديم كه نتيجه اين شد كه تحقيق اين است كه اينها از مسائلاعتباريه هستند و اصلاً اين قاعده اينجا جايش نيست، تا اينكه ما بخواهيم حل كنيم. قسم دوم شرائطوضع است. قسم سوم هم شرائط مأموربه كه اينها را باز يك يك بايد بررسى كنيم.
راه حل مرحوم آخوند(ره) در شرائط وضع
در شرائط وضع مثل باب فضولى كه شما مىگوييد: اجازه شرطيت دارد، كاشفيت دارد عنالملكية، ملكيت يك حكم وضعى است، اجازه لاحقه هم شرطيت براى اين حكم وضعى دارد. وآنهايى كه در باب اجازه، مسأله كاشفيت را قائل هستند و كشف را هم كشف حقيقى مىدانند كهتوضيح داديم، گفتهاند: چطور مىشود كه اجازهاى كه يك ماه بعد تحقق پيدا مىكند، كشف از اين كندكه ملكيت از يك ماه قبل حاصل شده است؟ مشروط، ملكيت حين المعاملة است، شرط، اجازهلاحقه بعد از يك ماه است. اين شرط متأخّر است مشروطش هم ملكيت، «الّتى هى حكمٌ وضعىٌ».مرحوم آخوند مىفرمايند: همان راه حلى را كه ما در رابطه با شرائط تكليف ذكر كرديم، در رابطه باشرائط وضع هم همان راه حل را ذكر مىكنيم. به اين نحو كه در باب تكليف، تكليف يك عملاختيارى و فعل ارادى صادر من المولى است. اعمال اختياريه تمامشان مربوط به مراحل نفسانى آنفاعل است. همان طورى كه در افعال مباشرى از اراده و ما قبل الارادة تمام مسائل، مسائلى است كهمربوط به عالم نفس است. ايشان فرمود: تكليف هم همين طور است، تكليف هم يك عمل اختيارىصادر از مولاست و چون عمل اختيارى صادر از مولاست، مراحلى كه در اين تكليف نقش دارد بهصورت شرط و غير شرط، اينها مربوط به عالم نفس مولاست. و به تعبير ديگر: آن وجودات ذهنيهنقش در تكليف مولا دارد. ايشان مىفرمايد: عين همين مطلب را ما در شرائط وضع هم ذكر مىكنيم،مىگوييم: اين اجازه لاحقه مىخواهد در حكم مولا به ملكيت اثر كند. حكم مولا به ملكيت «عملاختيارىٌ صادرٌ من المولى» عمل اختيارى صادر از مولا مسبوق به يك مراحل نفسانى است، وجودخارجى در آن مؤثّر نيست، بلكه همان وجودات ذهنيه اعم از تصديق و تصوّر، در صدور حكم ازمولا نقش دارند. حكمى كه از مولا صادر مىشود چه حكم تكليفى و چه حكم وضعى باشد، آن همهمين مراحل نفسانيه را طى مىكند براى اينكه حكم وضعى هم حاكمش مولا و شارع است، آن همعمل اختيارى صادر از مولاست، عمل اختيارى صادر از مولا هم مسبوق به يك مراحل نفسانىاست ليس الاّ و وجودات خارجيه هيچ نقشى در حكم مولا نمىتواند داشته باشد. لذا مىفرمايند:همان جواب از شرائط تكليف، در شرائط وضع هم جريان دارد. در حقيقت آنچه در حكم شارع بهملكيت در مسأله فضولى نقش دارد، همان وجود ذهنى اجازه است كه مكان و محلش عبارت از ذهنمولا و عبارت از نفس مولاست.
اشكال استاد به مرحوم آخوند(ره) در تأثير شرط لاحق
همان اشكالى كه ما در شرائط تكليف ذكر كرديم، اينجا هم مىآيد و در حقيقت يك خلطى شدهاست كه ما در مسأله «ان جائك زيدٌ فاكرمه» اين معنا را توضيح داديم، گفتيم: مولا كه مىگويد: «انجائك زيدٌ فاكرمه» معنايش چيست؟ يعنى «جائك زيدٌ فى الخارج»؟ ممكن است مولا اصلاً خودشهم تصريح كند، «ان تحقق المجئى من زيدٍ خارجاً يجب اكرامه»، اينجا از مرحوم آخوند سؤالمىكنيم: شما اين مشكله را چطور حل مىكنيد؟ آنچه نقش در فعليت وجوب اكرام دارد چيست؟ وآيا فعليت حكم، به مولا ارتباط دارد يا ندارد يا اينكه حكم وقتى كه به مرحله فعليت مىرسد، ديگرارتباطش از مولا قطع مىشود؟ وقتى مجئى زيد در خارج تحقق پيدا كرد، مىگوييم: «يجب اكرامهفعلاً» اگر از ما سؤال شد كه چه كسى اكرام را ايجاب كرده و اين وجوب فعلى اكرام مستند به كيست؟بگوييم: ديگر به مولا ارتباط ندارد، آنچه به مولا ارتباط داشت، انشاى اين حكم بود، در آن انشاء هموجود ذهنى مجئى زيد نقش داشت اما اين كه الان شما مىبينيد كه مجئى خارجى زيد در آن نقشدارد، فعليت وجوب اكرام است. فعليت وجوب اكرام به مولا مربوط نيست؟ آيا اين به مولا ارتباطىندارد يا حكم مولاست؟ اگر حكم مولاست، اين مجئى خارجى در آن نقش دارد. شما مرحوم آخونداين مسأله را چطور حل مىكنيد؟ در باب اجازه هم اينجاست كه به مرحوم آخوند(ره) عرض مىكنيم كه شما چطور اينجا را
تمرينات
چرا عناوين تكوينيه را نمىتوان به جاى همديگر بكار برد
عدم برگشت شرط به مانع و مانع به شرط را توضيح دهيد
راهحل مرحوم آخوند(ره) در شرائط وضع را بيان كنيد
اشكال استاد به مرحوم آخوند(ره) در تأثير شرط لاحق را بيان كنيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...