دوشنبه 18 تير 1403 - 29 ذيحجه 1445 - 8 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
اشكال شرائط متأخره و راه حل آن
تدریس استاد
متن
40 اشكال شرائط متأخره و راه حل آن 342
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
شرطيت وجود خارجى براى تكليف
در رابطه با شرائط تكليف امورى داريم كه واقعيت و وجود خارجى آنها شرطيت براى تكليفدارد و نمىتوانيم مسأله شرطيت آنها را تنها در رابطه با وجود ذهنى و مرحله نفسانى محدود كنيم.در آن حيثى كه مربوط به انشاى مولاست و مربوط به تكليف به معناى مصدرى است، طبعاً مراحلنفسانى نقش دارد ولى در آن جهتى كه مربوط به تكليفِ به معناى اسم مصدرى است و يا به اصطلاحديگر: مربوط به فعليت تكليف است، در آن مرحله بايد مسأله وجود خارجى را مطرح كنيم. آنچهشرط براى فعليت وجوب نماز ظهر و عصر است، زوال خارجى و تحقق زوال شمس در خارجاست و آنچه شرطيت براى فعليت وجوب نماز مغرب و عشاء دارد، به حسب خارج و به حسبواقع غروب شمس است، كما اينكه در آن مثال معروف «ان جائك زيدٌ فاكرمه» همان مجئى زيدخارجى است كه نقش در وجوب اكرام دارد منتها اين مثالهايى كه ذكر شد، جزء شرط مقارن است،يعنى نماز ظهر و عصر وجوبش با فعليت زوال و مقارن با فعليت زوال، فعليت پيدا مىكند، تقدّم وتأخّرى در كار نيست. در باب مجئى زيد و وجوب اكرام هم مسأله به همين كيفيت است. منتها عرضكرديم كه بايد يك راه حلى پيدا كنيم براى جايى كه شرط به همين نحو شرطيت داشته باشد، لكن بهنحو متقدّم يا مقارن مطرح باشد. ديروز مثال آنرا عرض كرديم.
اشكال در مثال شرط متقدم براى تكليف
نسبت به مثال بحث قبل براى بعضىها شبههاى پيدا شده بود كه اگر ما واجب معلق را منكرشديم و گفتيم: استطاعت دو ماه قبل از موسم شرط است و مشروطش همان وجوب الحج فى زمنالحج است، (روى انكار واجب معلق) شبههاى كه در ذهن اينها آمده بود اين بود كه در استطاعت،حدوثش به تنهايى كفايت نمىكند، بايد اين استطاعت تا زمان حج و تا موسم حج باقى بماند. بهعبارت روشنتر: ما در باب شرط متقدّم، در جايى كه قاعده عقليه منخرم مىشد، فرض در جايىاست كه شرط متقدّم وجود پيدا كند و بعد منعدم شود اما اگر شرط متقدّم وجود پيدا كرد و باقى بود تازمان مشروط، اسمش را بايد شرط مقارن بگذاريم براى اينكه بقاى اين شرط دخالت در مشروطدارد و بقائش مقارن با مشروط است. پس جايى محل اشكال است كه شرط متقدّم وجود پيدا كردهباشد و بعد از بين رفته باشد به طورى كه در زمان مشروط، ديگر شرط وجود نداشته باشد، اما اگر درزمان مشروط، همان شرطى كه قبلاً حادث شده، بقاء داشته باشد، اسمش شرط متقدّم نيست، اينشرط مقارن است براى اينكه ما در شرط مقارن گفتيم: معنايش اين نيست كه حدوث شرط با حدوثمشروط مقارن باشد بلكه معنايش اين است كه وجود شرط با حدوث مشروط مقارن باشد چه وجودشرط در همان زمان حادث شده باشد، يا قبلاً حادث شده باشد، لكن تا زمان مشروط باقى باشد.روى اين اساس؛ شبههاى كه در ذهن اينها آمده بود، اينكه اين مسأله استطاعتى كه شما مثال زديد، ايناستطاعت تا زمان حج باقى ماند يا اينكه در اين وسط منعدم شد؟ اگر فرض كنيد كه استطاعت در اينبين از بين رفت، ديگر اصلاً حج واجب نيست. اگر كسى امشب مستطيع شد، فردا شب دزد آمد واموالش را از بين برد، «هذا ليس بواجب الحج» پس بايد استطاعت را طورى فرض كنيد كه در زمانحج باقى باشد و اگر تا زمان حج باقى بود، اين ديگر اسمش شرط مقارن است، نه شرط متقدّم. اينيك شبهه خوبى است كه به ذهن مىآيد.
حقيقت شرط مقارن
جواب از اين شبهه اين است: در آنجايى كه مىگفتيم: اگر شرط وجود پيدا كند و باقى بماند، اين«من الشرط المقارن» براى اين مىگفتيم: «من الشرط المقارن» كه آنچه دخالت در مشروط دارد،وجود شرط در همان زمان مقارن مشروط است. در حقيقت وجودش در زمانهاى قبلى هيچ گونهنقشى در مسأله ندارد. آنچه نقش در مسأله دارد، اين است كه وقتى كه مشروط مىخواهد تحقق پيداكند، اين شرط وجود داشته باشد. اما از ده روز قبل اين شرط وجود پيدا كرده، اين وجود از ده روزقبل، هيچ نقشى در تحقق مشروط ندارد. اما وجودش در آنِ مقارن با تحقق مشروط نقش دارد و لذاما از آن تعبير به شرط مقارن مىكنيم، ولو اينكه از ده روز قبل اين شرط وجود پيدا كرده چون وجوددر اين ده روزش هيچ گونه نقشى نداشته، بلكه وجود در آنِ مقارن مدخليت در مشروط داشته است.
در باب مثال حج نمىتوانيم مسأله را اينطور فرض كنيم.
عدم ارتباط قواعد تكوينيات به شرعيات
اين مثال خيلى روشنى است كه روى مبناى انكار واجب معلق ما مىتوانيم مثال براى ما نحن فيهپيدا كنيم. منتها عرض كردم ما نبايد گير مثال باشيم، اين يك مشكلهاى است كه بايد حل شود. در اينمواردى كه مسأله وجود ذهنى و مراحل نفسانى مطرح نيست، در اين مرحله چطور مشكل را حلكنيم؟ حالا مثال داشته باشيم كه داريم همانطورى كه ملاحظه فرموديد، يا مثال هم نداشته باشيم.اينجاست كه بهترين راه براى جواب، همان چيزى بود كه در كلام محقق عراقى به آن اشاره شده بود،منتها ايشان پا را خيلى فراتر گذاشته بود و مىخواست در تكوينيات هم مسأله را تصحيح كند، ماگفتيم: در تكوينيات نمىشود مسأله تصحيح شود. شما بخواهيد حقيقت شرط را به اضافه برگردانيدو در اضافه توسعه قائل شويد، بگوييد: مضاف اليه ممكن است مقارن باشد، ممكن است متقدّمباشد، ممكن است متأخّر باشد، اين حرف غير صحيحى است. اما اگر ما يك قدرى پا را فراترنگذاريم و به تكوينيات كارى نداشته باشيم و نخواهيم كه از راه تكوينيات مسائل اعتبارى شرعى راحل كنيم، بهترين راه اين است كه بين اين دو تفكيك كنيم، بگوييم: اين قاعده عقليهاى كه مرحومآخوند ذكر كردند كه علت و اجزاى علت در رابطه با معلول، تقدّم رتبى دارد و مقارنت زمانى دارد،اين واقعاً براى علت و معلول است. علت و معلول جايى است كه يك واقعيتى مطرح باشد، جايى كهتأثير و تأثّرى مطرح باشد، جايى كه يك امر محسوس و مشاهدى مطرح باشد. اما در رابطه باتكليف، كه تكليف صرفاً يك امر اعتبارى است و همان طورى كه در مفاد هيأت «افعل» تفصيلاً بحثكرديم، گفتيم: مفاد هيأت «افعل» بعث و تحريك اعتبارى است منتها اين بعث و تحريك اعتبارى ازنظر عقلا جانشين بعث و تحريك تكوينى و حقيقى است، جانشين آن بعث و تحريك واقعى استاما خودش به حسب واقع هيچ بعث و تحريكى نيست، فقط اعتباراً يك بعثى است، اعتباراً يكتحريكى وجود دارد. اگر چيزى شرطيت براى اين بعث و تحريك اعتبارى پيدا كرد، ولو اينكه آنشىء يك واقعيت خارجيه باشد مثل زوال شمس كه يك واقعيت خارجيه است اما وقتى كه شما بهاين زوال شمس لباس شرطيت مىپوشانيد و از شما سؤال مىشود كه مشروط شما چيست؟ شماجواب مىدهيد كه مشروط ما وجوب نماز ظهر و عصر است. وجوب چيست؟ وجوب يك امراعتبارى است.
آيا اينجايى كه مشروط ما يك امر اعتبارى باشد، مثل همانجايى است كه مشروط ما يك واقعيتىباشد؟ مسأله شرطيت زوال شمس براى وجوب نماز ظهر و عصر، مثل مسأله شرطيت مجاورت وقرب جسم براى احراق است. آنجا احراق يك واقعيت است، مقتضى و مقتضى واقعيت است، شرطيك امر واقعى است، شرطيت خودش يك واقعيتى دارد كه ما مىبينيم كه هزار آتش هم وجود داشتهباشد، اگر مجاورت جسم و مقاربت جسم در كار نباشد، احتراق تحقق پيدا نمىكند. اين يك امرملموس و يك امر مشاهدى است. چطور در مسائل اعتباريه، اين قاعده فلسفيه كه اساس و محورشواقعيات و تكوينيات است را بياوريم پياده كنيم، بگوييم: همانطورى كه در تكوينيات روى آن قاعدهعقليه نمىشود شرط تقدّم بر مشروط داشته باشد، نمىشود شرط تأخّر از مشروط داشته باشد،آنجايى هم كه مشروط يك امر اعتبارى است همين طور؟ چه كسى گفته همينطور است؟ آيا عقليك چنين حكمى مىكند؟ آن يك قاعده عقليه است، حاكم بر آن قاعده عقل است. در امور اعتباريهكه هيچ واقعيتى ندارد و همهاش «يدور مدار الاعتبار» آيا آن مسأله عقليه واقعيه در اينجا هم پيادهمىشود؟ هيچ ربطى به آن مسأله عقليه ندارد. لذا در همين قسمى كه محل بحث ماست كه شرائطالتكليف است، يعنى مشروط تكليف است يكى از احكام خمسه تكليفيه، حيث اينكه تمام اينها اموراعتباريه هستند، وجوب و حرمت كه در رأس اينهاست از امور اعتباريه است «فبالنتيجة المشروطيكون امراً اعتبارياً» وقتى امر اعتبارى شد، ديگر از مورد آن قاعده عقليه و مجراى آن قاعده عقليهبيرون مىرود.
كيفيت ارجاع مقدمات شرعيه به مقدمات عقليه
نكتهاى را من لازم است تذكر دهم، شايد در ذهن بعضى از شما به صورت «ان قلت» اين حرفآمده باشد و آن اين است كه شما از يك طرف مىگوييد: اين مسائل، مسائل اعتباريه است و آن قاعدهعقليهاى كه مرحوم آخوند هميشه صحبت از انخرام و عدم انخرامش مىكند، اصلاً مورد آن قاعدهعقليه نيست. و از طرف ديگر حرفى قبلاً زديد كه در تقسيم شرائط، به شرائط عقليه و شرائط شرعيه،گفتيد: شرائط شرعيه يرجع الى الشرائط العقليه، مقدمات شرعيه را ارجاع به مقدمات عقليه كرديد،اگر مقدمات شرعيه ارجاع به مقدمات عقليه داده شد، پس در نتيجه اين قاعده عقليه در مقدماتشرعيه هم بايد جريان پيدا كند، پس چطور اينجا تفكيك مىكنيد و مسائل شرعيه و شرائط شرعيه رااز شرائط عقليه جدا مىكنيد؟
جواب اين «ان قلت» اين است كه ما كه شرائط شرعيه را ارجاع به شرائط عقليه كرديم، اگرنظرتان باشد دليلش را اينطور ذكر مىكرديم، مىگفتيم: در باب مقدّميت، يك صغرا و يك كبرا لازماست. در مقدمات شرعيه «هذا شرطٌ» را شارع مىگويد، شارع مىگويد: «الوضؤ شرط للصلاة»،شارع مىگويد: «الطهارة شرط للصلاة» شارع مىگويد: «الزوال شرطٌ لوجوب» نماز ظهر و عصر. اينصغرا را شارع مىگويد. منتها مىگفتيم: اساس مقدميت را كبرا تشكيل مىدهد و آن اين است كه بعداز آنكه شرطيت محرز شد، «من الذى يحكم بانّ المشروط لا يتحقق بدون الشرط؟» اين يك حكمعقل است و اساس مقدّميت در رابطه با اين كبراست اما صغراى مسأله يك چيزى است كه به شارعارتباط دارد. عقل از كجا مىفهمد كه طهارت، شرطيت براى نماز دارد؟ تمام عقول عقلاى عالم راروى هم بگذارند، نمىتوانند درك كنند كه طهارت و وضو به اين كيفيت، ارتباطى با مسأله نماز داردلذا صغراى مسأله، يك صغرايى است كه بايد از شرع گرفته شود. حالا كه اينطور شد، در اين حرفىكه امروز مىزنيم به كبرا كارى نداريم كه شما بگوييد: محور در باب مقدّميت، كبراى مسأله استبلكه ما امروز داريم صغرا را معنا مىكنيم مىخواهيم بگوييم: وقتى كه شارع مىگويد: «زوالالشمس شرطٌ لوجوب الصلاة» اين را داريم معنا مىكنيم، مىگويد: مشروطش يك امر اعتبارىاست. مشروط عبارت از وجوب الصلاة است، ولو اينكه شرطش عبارت از يك واقعيتى است به نامزوال، اما مشروطش يك امر اعتبارى است. زوال خارجى شرطيت دارد براى يك امر اعتبارى. همينصغرا مسأله را از اين قاعده عقليهاى كه ما در باب شرط متقدّم و متأخّر رويش بحث داريم بيرونمىبرد براى اينكه در شرط متقدّم و متأخّر، آنجايى است كه شرط و مشروط هر دو واقعيت داشتهباشد، شرط و مشروط هر دو، يك امر تكوينى و يك حقيقتى باشد اما آنجايى كه يكى امر اعتبارىباشد ولو مشروط، اين از مورد قاعده عقليه كاملاً بيرون مىرود و اصلاً نبايد اين قاعده عقليه را اينجاپياده كنيم.
علت خلط بين مسائل شرعى و عقلى
چيزى كه سبب شده اين دو مسأله به هم مخلوط شود، عبارت از اين است كه اين تعبيراتى كه بهنام سببيت، به نام شرطيت، به نام مانعيت در تكوينيات به كار مىرود، اين اصطلاحاتى كه درتكوينيات مطرح است، چون در شرعيات هم اين اصطلاحات به كار رفته، هم كلمه سببيت هم كلمهشرطيت و هم كلمه مانعيت به كار رفته، اين تشابه و اشتراك اين دو در استعمال اين اصطلاحات و دربه كارگيرى اين اصطلاحات، سبب شده كه خيال كردهاند آن قاعده عقليهاى كه براى سببيت واقعيهاست، در سببيت شرعيه هم بايد آن را پياده كنيم، آن قاعده عقليه كه براى شرائط تكوينيه است درشرائط شرعيه هم بايد آن را پياده كنيم در حالى كه قاعده عقليه ملاك دارد، آن روى استعمال واصطلاح دور نمىزند و دنبال همين بحث ذكر مىكنيم كه مسأله اين اصطلاحات در تكوينيات، هركدامشان روى يك محور و اساس است، يعنى شما حق نداريد از سبب تكوينى به شرط تعبير كنيد وحق نداريد از شرط تكوينى تعبير به سبب كنيد. مانع تكوينى همان مانع تكوينى است، اينطور نيستكه اختيار دست انسان باشد كه يك كسى بخواهد بگويد: «النار سبب للاحراق» ديگرى دلش بخواهدبگويد: «النار شرط للاحراق» مسأله اينطور نيست بلكه ملاك دارد، كه ملاكش را عرض مىكنيم. اماوقتى در شرعيات مىرسيم، با اينكه اصطلاح سبب را به كار مىبريم، اصطلاح شرط را به كارمىبريم اما شما هر چه فكر كنيد كه در شرعيات، آنجايى كه ولو فقها كلمه سبب را به كار مىبرند، چهعلتى داشته كه كلمه سبب را به كار بردهاند و در آنجايى كه كلمه شرط را به كار مىبرند چه ملاكىداشته كه كلمه شرط را به كار بردهاند به طورى كه آنجاهايى كه كلمه سبب به كار گرفته شده، اگر شماتعبير به شرط كنيد، به نظر مىرسد كه هيچ اشكالى ندارد و آنجاهايى كه تعبير به شرط كردهاند، اگرتعبير به سبب كنيد، هيچ اشكالى وجود ندارد اما در تكوينيات روى يك اساس و ملاك مخصوصىاين اصطلاحات و اين تعبيرات به كار گرفته مىشود. اما اينكه آن ملاك چيست بعد مىگوييم. بعدهم در شرعيات بحث مىكنيم ببينيم آيا اين ملاكاتى كه در بكارگيرى اين اصطلاحات روىتكوينيات مطرح است، در شرعيات هم مىتوانيم اين ملاكات را پياده كنيم مثلاً در همين مسأله نار واحراق؟
بحث اخلاقى
به مناسبت سالگرد شهيد بزرگوار استاد ارزشمند مرحوم مطهرى(ره)، دو سه جمله هم در رابطهبا ايشان صحبت مىكنيم به عنوان اين كه هم يادى از اين بزرگمرد باشد و هم بهرهاى هم از اين معناگرفته باشيم.
من يك وقت پيش خودم فكر مىكردم كه اگر ما بخواهيم يك روحانى و به اصطلاح يكآخوندى را يقيناً بدانيم كه اين به عنوان يك روحانى شيعه، مورد قبول بزرگان شيعه است، موردقبول حضرت بقية الله (روحى و ارواح العالمين له الفداء) است، چه كسى را مىتوانيم معرفى كنيم وبا چه ويژگيهايى مىتوانيم معرفى كنيم؟ به نظرم رسيد كه قدر متيقّنى كه در همين بحثهاى خودمان،حالا امام بزرگوار كه بالاتر از مسأله طلبه و روحانى است، او اصلاً يك مرد استثنايى در تاريخ است،خيلى هم نبايد انتظار داشته باشيم كه به يك چنين مقامى برسيم قطعاً هم نمىرسيم اما در بينروحانيتى كه براى ما مىتواند الگو واقع شود و انسان مىتواند قسم بخورد كه اين روحانى با اينكيفيت و با اين ويژگى، مورد نظر امام زمان و مرضّى آن وجود مقدس است، به نظرم قدر متيقّن، اينشهيد بزرگوار آمد. چرا اينطور بود؟ براى اينكه اوّلاً از نظر مقام علمى و از نظر آشنايى با مسائلاسلامى در ابعاد مختلف، بدون هيچ شك و ترديد يك اسلامشناس واقعى بود، اسلام را به نظر من آنهايى بهتر از ما شخصيت اينها را درك كردند كه در مقام از بين بردن اينها برآمدند.آنها بهتر از ما فهميدند كه اينها چه اثر وجودى دارند و چه آثارى بر وجود اين شخصيتها مترتبمىشود و اگر اينها از جامعه گرفته شوند، جامعه چه محروميتهايى به واسطه فقدان اين شخصيتهاپيدا مىكند. به هر حال بعد از أئمه هدى و امام زمان (صلوات الله عليهم اجمعين) او يك چنينشخصيتى بود. براى ما بايد الگو و اسوه واقع شود. بايد همه ما مطهرى باشيم، بايد همه ما يك چنينشخصيتى باشيم، هم از نظر آشنايى با اسلام و هم از نظر خدماتى كه به اسلام در طول همان مدتكوتاه به دست اين مرد تحقق پيدا كرد.
در نتيجه وقتى كه روزهايى مصادف با سالگرد چنين شخصيتهايى است كه عرض كردم: چنينشخصيتهايى بسيار نادر و كم هستند، آنچه بيش از همه اهميت دارد، اين است كه ما سعى كنيم روشآنها و راه آنها را در زندگى طلبگى و روحانى ادامه بدهيم. ببينيم اينها چطور به اين موقعيت رسيدند.چه اخلاصى در وجود اينها ثابت بود. چه مرارتهايى را در زندگى متحمل شدند و معذلك دست ازرشته روحانيت برنداشتند و چه وظائفى را احساس كردند.
در آن روزگارى كه رفتن به دانشگاه، مسأله سنگينى بود، آخوند يك مغايرت كامل با مسألهدانشگاه داشت، لكن ايشان بر حسب وظيفه سعى كرد كه در دانشگاه راه پيدا كند، ولو اينكه سمترسمى هم نداشت، داراى مسأله ليسانس و دكترا و امثال ذلك نبود، ولى به اتكاى آن مقام علمى كه دراو بود و مورد استفاده دانشجويان قرار مىگرفت، كمكم در دانشگاه موقعيت پيدا كرد و همينها زمينهشد براى اينكه دانشگاه در مسائل مبارزه جزو مردم شود و همگام با مردم شود. و الاّ دانشگاه صد وهشتاد درجه در نقطه مقابل حوزه و روحانيت قرار داشت و اصلاً انسان به خواب نمىديد كه يكروز بين حوزه و دانشگاه رابطهاى برقرار شود، تا چه برسد به اينكه مسأله وحدت حوزه و دانشگاهپيش بيايد.
روى اين شخصيت بزرگوار از تمام جهات اعتقادى اخلاقى، عبادى، اخلاص، اسلامشناسى،تلاش در معرفى اسلام، تحمل مرارتها و رنجها، واقعاً بايد تكيه كرد و ايشان را ما به عنوان يكاسوهاى قرار دهيم. اگر اينطور شديم، بدانيد يقيناً مرضىّ امام زمان هستيم و الاّ بايد كلمه «فيه تأمل»را در كنار مسائل بگذاريم و انسان اطمينان ندارد به اينكه واقعاً آن روحانى مطلوب امام زمان هستيا نه؟
اميدوارم خداوند اين شخصيت بزرگوار و همين طور آن كسى كه اين شخصيت بزرگوار دردامان او تربيت شد كه عبارت از امام بزرگوار است، خدا هر دوى آنها را با اولياء و ائمه هدى (عليهمالسلام) محشور بفرمايد و خداوند ما را هم موفق كند كه راه و روش اينها را ادامه دهيم و در همانراهى قدم بگذاريم كه اينها قدم گذاشتند و به نتايج مطلوب رسيدند. و السلام عليكم و رحمة الله وبركاته.
تمرينات
اشكال مثال شرط متقدم تكليف چيست
حقيقت شرط مقارن را بيان كنيد
چرا قواعد تكوينيات به شرعيات ارتباط ندارد توضيح دهيد
كيفيت ارجاع مقدمات شرعيه به مقدمات عقليه به چه صورت است
علت خلط بين مسائل شرعى و عقلى چيست
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...