• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 اشكال شرائط متأخره و راه حل آن 340

    مقدمه درس


    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    جواب مرحوم آخوند(ره) در شرط متأخر و متقدم

    از اشكال مهمى كه در رابطه با شرط متأخّر و شرط متقدّم است، جوابهاى متعددى داده شده‏است. يك جواب را ملاحظه فرموديد كه به نظر ناتمام مى‏رسيد. يك جوابى مرحوم آخوند(ره) دركتاب كفايه ذكر كرده‏اند كه اين جواب نياز به توضيح دارد. و در يك قسمت هم امام بزرگوار«ره» بااين جواب موافقت فرمودند. حالا بايد ملاحظه كنيم كه آيا اين جواب تمام است يا تمام نيست وحتّى در آن موردى كه امام بزرگوار موافقت فرموده‏اند به نظر قاصر ما صحيح است يا مورد مناقشه واشكال است؟ مرحوم آخوند مى‏فرمايند: اين شرايطى كه در حقيقت ابتداءً به خلاف آن قاعده عقليه‏است و به نظر مى‏رسد كه آن قاعده عقليه در مورد اين شرايط منخرم شده و ضربه خورده است «على‏ثلاثة اقسام»، اين شرايط سه رقم است: بعضى از اينها شرط براى اصل حكم تكليفى هستند كه‏مشروط به شرط متقدّم يا متأخّر نفس حكم تكليفى است، نفس تكليف شارع است. قسم دوم‏شرايطى است كه مشروط آن حكم وضعى شارع است، مثل مسأله صحت، مثل مسأله ملكيت و امثال‏ذلك، كه اينها هم احكام شرعيه هستند، لكن مشروط در احكام شريعه وضعيه و اين شرايط متقدمه يامتأخره عبارت از خود اين احكام وضعى است. اما قسم سوم عبارت از آن شرايطى است كه مشروطآن مكلّف‏به است، نه به تكليف ارتباط دارد و نه به وضع ارتباط دارد.
    در حقيقت؛ اين سه نوع را بايد از هم جدا كرد و هر كدام كأنّ يك جواب مستقل و راه حل خاصى‏دارد، ولو اينكه مرحوم آخوند(ره) در رابطه با حكم تكليفى و حكم وضعى، با اينكه اينها را دو نوع‏مى‏كند، تقريباً جواب مشتركى در رابطه با اين دو ذكر مى‏كند. اما به خلاف آن قسم أخير كه عبارت ازشرط ملكّف‏به باشد، نه شرط تكليف و نه شرط وضع اما در رابطه با شرط تكليف جوابى را كه ايشان‏مى‏دهند، امام بزرگوار هم با اين جواب موافق هستند و ضمناً مثالى هم براى اين ذكر مى‏فرمايند.شرط متأخّر در آن جايى كه مشروط آن عبارت است از نفس حكم و نفس تكليف است، مثالش راايشان ذكر فرموده‏اند. مثال اين است؛ يكى از شرايط عامه تكليف عبارت از اين است كه مكلّف‏قدرت بر امتثال داشته باشد، «قدرة المكلف على الامتثال شرطٌ لاصل التكليف و لاصل ثبوت‏الحكم». و اينجا صحبت شده است كه آن قدرتى كه لازم است مكلّف داشته باشد، قدرت بر امتثال«فى زمن الامتثال» است، نه اينكه در حال تكليف اين قدرت وجود داشته باشد. اگر مولى دستور دادبه عبد كه «يجب عليك ان تسافر غداً» بر تو واجب است كه فردا مسافرت كنى، آن قدرتى كه عقلاً درتوجه اين تكليف اعتبار دارد، اين نيست كه الان قدرت بر مسافرت داشته باشد، بلكه در ظرف امتثال‏و در ظرف انجام مأموربه بايد قدرت بر امتثال داشته باشد. پس ظرف قدرت بر امتثال همان زمان‏امتثال است.

    ظرف تحقق قدرت نسبت به تكليف

    اينجا اين حرف پيش مى‏آيد كه اگر مولا الان دستور صادر كند، الان عبد را مكلّف كند به يك‏چيزى در فردا، مثل همين مثالى كه ذكر كرديم «يجب عيلك ان تسافر غدا» اين تكليف كى تحقق‏دارد؟ اين تكليف الان تحقق دارد براى اينكه شرايطى كه در اين تكليف هست مثل «ان جائك زيدفاكرمه» نيست، الان دارد مى‏گويد: «يجب عليك» الان چه چيزى واجب است؟ «ان تسافر غداً». اين‏طور نيست كه اين بنحو يك واجب مشروطى باشد كه بايد منتظر آمدن فردا باشد تا اين تكليف‏فعليت داشته باشد، همين الان اين تكليف هست، به مجرد اينكه مولا اين دستور را صادر كردتكليف فعليت دارد. حالا كه تكليف فعليت دارد، سؤال از شرط اين تكليف است، شرط اين تكليف«القدرة للسفر غداً»، آيا قدرت بر سفر غدا هم الان تحقق دارد يا قدرت «للسفر غداً» فردا تحقق پيدإے؛==ظظظمى‏كند؟ هنوز غد نيامده، هنوز فردايى تحقق پيدا نكرده است. اگر كسى فردا قدرت پيدا كرد بر اينكه‏مثلاً خدايى ناكرده يك سيلى به كسى بزند، نمى‏تواند بگويد: "من الان قدرت دارم كه فردا يك سيلى‏توى گوش كسى بزنم"، واقعيت اين مسأله به چه صورت؟ الان قدرت دارى كه فردا سيلى بزنى ياوقتى كه مسأله فردا پيش آمد، زمان آينده پيش آمد؟ نمى‏شود قدرت مضاف به زمان آينده‏اى كه‏هنوز تحقق پيدا نكرده است تحقق داشته باشد. قدرت فردا تحقق دارد، فردا كه آمد قدرت هم هست.چطور شد اينجا تكليف الان محقق است، شرط تكليف هم قدرت در زمان امتثال است، الان هم‏قدرت در زمان امتثال نيست بخاطر اينكه زمان امتثالى وجود ندارد. وقتى ظرف تحقق نداشت،مظروف نمى‏تواند تحقق داشته باشد.
    پس در اين مثال وقتى كه مولا مى‏گويد: «يجب عليك ان تسافر غداً» قدرت لازم دارد، قدرت درزمان امتثال هم مى‏خواهد، اما الان قدرت در زمان امتثال عقلاً نيست براى اينكه زمان امتثالى وجودندارد، ظرفى تحقق ندارد. پس ما مجبوريم كه بگوييم: مشروط كه عبارت از وجوب است، عبارت ازتكليف است الان تحقق دارد، اما شرط آن متأخّر است، شرط آن فردا تحقق پيدا مى‏كند. با آمدن زمان‏امتثال، مى‏توانيم بگوييم: قدرت فعليه در زمان امتثال است. پس اصل الحكم كه عبارت از مشروطاست، الان محقق است اما شرط كه عبارت از قدرت است بعداً تحقق پيدا مى‏كند، بعداً واقعيت پيدامى‏كند. پس اينجا ما يك شرط متأخّر كه مشروط آن عبارت از خود حكم و خود تكليف است پيداكرديم حالا چطور اين مسأله را حل كنيم؟

    توضيح كلام مرحوم آخوند(ره) در حل مسأله شرط

    در اينجا امام بزرگوار با مرحوم آخوند در اين فرض در حل مسأله مشترك هستند. حل مسأله‏همين است. چون كلام مرحوم آخوند هم اينجا يك قدرى موجز است، ابتداءً انسان نمى‏تواند به‏مراد ايشان برسد، يك كمى نياز به توضيح دارد. مرحوم آخوند مى‏فرمايد: در افعال اختياريه‏اى كه ازفاعل مختار صادر مى‏شود و از فاعل مختار تحقق پيدا مى‏كند، چون فعل ارادى است، فعل ارادى‏مبسوق به اراده است و اراده هم داراى مبادى و داراى مقدماتى است، از جمله اولين مبدأ اراده، تصورآن شى‏ء مراد است، يعنى نفس انسانى التفات پيدا كرده باشد و توجه پيدا كرده باشد به آن شى‏ء مراد.مبدأ دوم؛ مسأله تصديق به فائده است.
    يك رمز و يك نكته در تصديق به فائده است. نكته آن اين است كه ما كارى به فائده واقعيه آن‏شى‏ء مراد نداريم. چه بساء يك شيئى داراى فائده واقعيه باشد، لكن اين فاعل نتوانسته باشد كه به‏فوائدش برسد و آن فائده را تصديق كند. و چه بسا در يك شيئى به حسب واقع سرتا پا ضرر و مفسده‏باشد، لكن اين فاعل مختار و مريد، خيال كرده و معتقد شده است كه اين مشتمل بر منفعت است،مشتمل بر فائده است. آن كه نقش دارد و به عنوان يكى از مقدمات اراده مطرح است وجود واقعى‏مصلحت نيست، وجود واقعى تصديق به فائده است. تصديق، يعنى اعتقاد اين شخص «بانّ هذا شى‏ءله فائدة»، حالا يك وقت هم به حسب واقع فائده ندارد. يك وقت هم شيئى فائده دارد، اما اين‏نتوانسته اعتقاد به فائده آن پيدا كند. گاهى انسان به دست خودش با اراده خودش يك كارهايى راانجام مى‏دهد كه به حسب واقع به ضرر انسان است، اما انسان در حال انجام، خيال مى‏كرده كه‏مشتمل بر فائده است، تصديق به فائده اين شى‏ء را داشته است. پس در اين مرحله كه يك مرحله‏مهمى است در رابطه با مبادى اراده، نگفته‏اند كه يكى از مبادى اراده، وجود الفائده است، بلكه‏تصديق به فائده است. آيا تصديق به فائده مربوط به خارج است يا مربوط به نفس انسان است كمااينكه آن مرحله اول كه تصور است آن هم ارتباط به نفس انسان دارد؟ اينها مراحلى است كه درصحنه نفس و صفحه نفس تحقق پيدا مى‏كند.

    خلاّقيّت نفس نسبت به اراده

    در باب اراده يك مطلبى را مرحوم آخوند در جاهاى ديگر ذكر كرده‏اند كه آن مطلب منتها مرحوم آخوند در باب اراده يك حرفهاى ديگرى دارند، كه آنها غير صحيح است و منجر به‏يك مسائل بدى مى‏شود. منتها در جواب از اين اشكالى كه حالا مورد بحث ماست ديگر فرقى‏نمى‏كند كه ما واقعيت را در باب اراده به همين كيفيتى كه بيان كرديم مطرح كنيم يا همان نظر ايشان را.لكن ضرورتى ندارد كه آن حرف غير صحيح اينجا مطرح شود. همين حرف صحيح مطرح مى‏شودو حل اشكال هم على نظر ايشان و نظر امام بزرگوار(ره) به اين مسأله مى‏شود. پس در نتيجه در افعال‏اراديه تمام مسائل، مسائل نفسانى است از اراده و از تصور و از تصديق به فائده و عزم و جزم اراده‏وقتى كه در خارج تحقق پيدا كرد، واقعيت خارجيه آن بعد اراده است اما اراده و قبل الارادة همه‏مسائل نفسانى است. و نكته‏اى كه تصديق به فائده هم نقش دارد اين را هم عرض كرديم.
    مرحوم آخوند مى‏فرمايد: همان طورى كه در فاعل اختياريه مطلب اينطور است، اگر يك چيزى‏شرطيت براى تكليف پيدا كرد، تكليف چيست؟ تكليف هم «عمل اختيارى صادر من المولى»، مولى‏وقتى كه مى‏خواهد ايجاد كند، «على العبد ان يسافر غداً» نفس اين ايجاب كه از آن تعبير به تكليف‏مى‏كنيم، اين عمل اختيارى مولاست، وقتى عمل اختيارى مولا شد تمام خصوصياتى كه در اعمال‏اختياريه مطرح است، در اين تكليف هم مطرح است. اين عمل اختيارى اراده مى‏خواهد. مگرمى‏شود مولا بدون ارادة الايجاب ايجاب كند؟ مى‏تواند بدون ارادة التكليف تكليف از مولى صادرشود؟ تكليف مولا وقتى مى‏خواهد حكم صادر كند، اين هم با ساير افكار مولا چه فرقى مى‏كند؟مگر مولاى مجبور حكم صادر مى‏كند؟ مگر مولا را مضطر كرده‏اند به اين كه حكم را صادر كند؟مولا اختياراً دارد حكم صادر مى‏كند و اين صادر كردن حكم و ايجاب مثل ساير افعال اختياريه‏مولاست. همان طورى كه ساير افعال اختياريه مولى فقط واقعيت خارجى مربوط به خود فعل است‏و الاّ مقدمات ديگرش اراده و مبادى اراده است و همه آن مربوط به نفس مولاست در تكليف هم‏همين طور است. وقتى كه مولا مى‏خواهد ايجاب بكند با كلمه «افعل» به عبد بگويد: «ايها الله عبديجب عليك ان تسافر غداً» واقعيت خارجى اين حكم به همين است كه مى‏گويد: «يجب عليك ان‏تسافر غداً»، اما قبل از اين هر چه هست مربوط به نفس مولاست. مولا تصور كرده است اين‏مسافرت غد را و صدورش را از عبد و تصديق كرده به فائده آن و كسى را كه شرطيت براى تكليف‏دارد آن را هم ملاحظه كرده است.

    نقش قدرت مكلف در شرطيت

    نكته اصلى اينجاست كه در كلام امام هم ذكر شده است و آن اين است كه مولا مى‏داند كه بايدمكلّف قدرت بر امتثال فى ظرف امتثال داشته باشد. حالا چه نقشى در اين شرطيت دارد؟ اگر يك‏عبدى به حسب واقع قدرت بر امتثال «فى زمن الامتثال» دارد، اما مولا چون يك آدمى است كه علم‏غيب ندارد، نمى‏داند كه اين عبد چنين قدرتى را دارد، بلكه خيال مى‏كند كه قدرت ندارد سؤال اين‏است: «هل يجوز» كه چنين مولايى دستورى نسبت به اين عبد صادر كند؟ مولايى كه معتقد است كه«هذا العبد لايكون قادراً على الامتثال فى زمن الامتثال» مى‏تواند مبادى اراده حكم و ايجاب در اين‏مولا تحقق پيدا كند؟
    نه! كما اينكه در عكس آن، اگر يك عبدى به حسب واقع قدرت بر امتثال فى زمن الامتثال ندارد،اما مولا معتقد است كه قدرت دارد، مولا اعتقاد پيدا كرده است به اينكه اين عبد فردا مى‏تواند به‏مسافرت برود و قدرت بر امتثال فى زمن الامتثال براى او هست، آيا مولا حق ندارد در اينجا چنين‏دستورى صادر كند يا حق دارد؟ از اينجا مى‏فهميم كه مسأله قدرت بر امتثال فى زمن الامتثال، مثل‏مسأله تصديق به فائده است، كه آن چيزى كه در مبدأيت اراده نقش دارد، وجود فائده واقعيه براى‏شى‏ء مراد نيست، آن چيزى كه نقش دارد اين است كه فاعل معتقد باشد به اينكه اين شى‏ء مراد «له‏فائدة». در باب قدرت بر امتثال فى زمن الامتثال هم مسأله به اين كيفيت است. قدرت واقعيه ملاك‏نيست، قدرت خارجيه ملاك نيست، آنچه ملاك است تشخص «المولى و اعتقاد المولى بثبوت‏القدرة للعبد على الامتثال فى زمن الامتثال» است.
    پس در نتيجه اگر اين طور تعبير كرديم، گفتيم: در نتيجه؛ وقتى كه ما تكليف را به عنوان يك عمل اختيارى صادره عن المولى در نظر بگيريم و باساير افعال اختياريه مقايسه كنيم و ببينيم كه در ساير افعال اختياريه تمام مراحل مقدماتى ارتباط به‏مسائل نفسانى دارد، اينجا هم آن چيزى كه شرطيت دارد، تشخيص المولى است و تشخيص المولى‏مربوط به نفس مولاست و مقارن با تكليف هم هست براى اينكه در همان حال تكليف اگر مولامعتقد بود كه اين عبد فردا قدرت بر مسافرت ندارد، قطعاً تكليف نمى‏كرد. اگر از او مى‏پرسيدند كه‏شما چرا اين عبد را تكليف كرديد؟ جواب مى‏دهد براى اين كه من معتقد هستم كه فردا اين مى‏تواندمسافرت كند و مأموربه را در خارج انجام دهد. پس اين اعتقاد به عنوان شرطيت براى تكليف مطرح‏است و بين اين اعتقاد و تكليف، تقدّم و تأخّرى وجود ندارد. اين توضيح و خلاصه بيان مرحوم‏آخوند و امام بزرگوار است، مخصوصاً با اين مثالى كه ذكر كردم. دقت بفرماييد كه آيا در اين حرف‏مى‏شود مناقشه كرد يا نه؟

    تمرينات

    جواب مرحوم آخوند(ره) در رابطه با شرط متأخر و متقدم را بيان كنيد
    ظرف تحقق قدرت بر تكليف چه زمانى است چرا
    آيا در تصديق به فايده كه از مبادى اراده است، ملاك فايده واقعيه است چرا
    تشابه اراده و قدرت را در مقام بيان كنيد