دوشنبه 18 تير 1403 - 29 ذيحجه 1445 - 8 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
اشكال شرائط متأخره و راه حل آن
تدریس استاد
متن
40 اشكال شرائط متأخره و راه حل آن 339
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
تصوير شرط متأخّر و شرط متقدّم
مرحوم محقق عراقى(ره) يك راه حلى براى تصوير شرط متأخّر و شرط متقدّم ذكر كردهاند ومىفرمايند: اين راهحل نه تنها در مسائل شرعى كه امور اعتباريه هستند جريان دارد، بلكه در امورتكوينى كه واقعيت محض هستند هم جريان دارد. در مثال نار و احراق مىفرمايند: - البته بعضى ازخصوصيات و تشبيهات را هم من اضافه مىكنم، براى اينكه بيان ايشان روشنتر و بهتر مفهوم شود -ما خارجاً ملاحظه مىكنيم كه طبيعت نار و طبيعى نار نمىتواند تأثير در احراق داشته باشد و الاّ اگر«نفس الطبيعة و نفس الماهية» بتواند مؤثر در احراق باشد، ديگر لازم نيست كه خصوصيتى در كارباشد، ديگر لازم نيست كه آن جسمى كه مىخواهد محترق شود، مجاورت با نار داشته باشد، لازمنيست در آن جسمى كه مىخواهد محترق شود، استعداد و قابليت احراق وجود داشته باشد. از اينجامىفهميم كه طبيعى نار نقشى در احراق ندارد بلكه اين طبيعت داراى حصصى است، - روى آنمبنايى كه خود ايشان در رابطه با حصص طبيعت دارد - اين طبيعى نار داراى يك حصّه خاصّهاىاست، كه آن حصّه خاصّه مىتواند مؤثر در احراق باشد، بر آن حصّه خاصّه چنين اثرى مترتب استو در ساير حصص اين نقش و اثر و خصوصيت وجود ندارد. حالا اين حصّه خاصّه بايد داراى يكامتياز و يك خصوصيت غير موجوده در ساير حصص باشد.
اصولاً مىفرمايند: معناى اينكه طبيعت تحصّص به حصص متعدده پيدا مىكند اين است كه هرحصّهاى يك مزيتى دارد كه در حصّه ديگرى وجود ندارد. و الاّ اگر قرار باشد كه تمام حصص همانطبيعت باشند و يك خصوصيت زائدهاى در هر حصّهاى وجود نداشته باشد، اين مسأله حصصنمىتواند مفهومى داشته باشد و معنايى پيدا كند. پس نفس اينكه ما مىگوييم: «حصة من الطبيعة»ولو اينكه دنبال اين كلمه حصّه، يك كلمه خاصّه و صاحب مزيت هم نگذاريم، نفس عنوان حصّهيعنى اين طبيعت است با يك اضافه و خصوصيت مميزه و الاّ اگر اين حصّه، همان طبيعت است ليسالاّ، حصّه ديگر هم همان طبيعت است ليس الاّ، پس دو حصّه يعنى چه؟ حصص متعدده چه مفهومىمىتواند داشته باشد؟ پس نفس وجود حصص متعدده براى يك طبيعت، ما را هدايت و راهنمايىمىكند كه هر حصّهاى داراى يك ويژگى و خصوصيتى است كه آن خصوصيت در حصّه ديگر وجودندارد و الاّ تحصّص بحصص متعدده يك مطلب غير صحيحى خواهد بود. حالا ما با كلمه خاصّهديگر توضيح مىدهيم و الاّ در خود عنوان حصّه خصوصيت هم مأخوذ است. پس آن چيزى كهتكويناً، تأثير در احراق مىكند «ليس طبيعة النار و ليس ماهية النار، يعنى فى ضمن أية حصةتحصصت» بلكه يك حصّه خاصّهاى از اين ماهيت نقش در احراق دارد و مؤثر در احراق است.
اما آن حصّه خاصّه خصوصيتش چيست؟ آن خصوصيتى كه اين حصّه را جدا مىكند و اينحصّه امتياز پيدا مىكند بواسطه تأثير در احراق، آن خصوصيت چيست؟ مىفرمايد: اين خصوصيتعبارت است از يك اضافهاى كه بين اين مقتضى، يعنى نار تحقق دارد و بين آن خصوصيتى كه درجسم و مسبّب تحقق دارد. در حقيقت اين خصوصيت يك اضافه است، كه اضافه مضافى لازم دارد ومضاف اليهى لازم دارد. مضافش نار است و مضاف اليه آن خصوصيّات معتبره در جسم است كهعبارت از مجاور بودن آن جسم مع النار و يبوست و عدم رطوبت آن جسم و در هر حقيقت استعدادآن جسم براى تحقق احراق و قابليت احراق است. پس در حقيقت وقتى كه ما اين نار را با نارهاىديگرى كه فاقد اين اضافه و فاقد اين خصوصيت است، ملاحظه مىكنيم مىبينيم كه فقط ويژگى اينحصّه در ثبوت همين اضافه است. اين اضافه سبب شده است كه اين حصّه اين خصوصيت را پيداكند و اين اثر خاص بر آن مترتب شود. پس ريشه و منشأ اين خصوصيت، همين خصوصيت است.نار از يك طرف اضافه است به نام مضاف و آن خصوصيات معتبره در جسم كه شما از آن تعبير بهشرط مىكنيد، كه عرض كردم از عدم المانع هم ايشان تعبير به شرط كردند، آن طرفش هم به ناممضاف اليه همين شرايطى است كه در تحقق احراق اعتبار دارد. پس در حقيقت ما در ريشهيابى هرچه بحث داريم بايد روى اين اضافه پياده كنيم. ببينيم آيا يك شيئى همان طورى كه مىتواند به يكامر مقارن و به يك امر فعلى اضافه داشته باشد مىتواند به يك امر استقبالى هم اضافه داشته باشد؟مىتواند به يك امر ماضى متصرّم و منعدم هم اضافه داشته باشد؟
خصوصيات اضافه نسبت به امر گذشته و حال و استقبال
ايشان مىفرمايد: در باب اضافه هيچ اشكالى ندارد. از خصوصيات اضافه اين است، كه مىتوانديك طرف اضافه فعليت داشته باشد اما طرف ديگر اضافه يك امر استقبالى باشد يا يك طرف اضافهفعليت داشته باشد و طرف ديگرش امر متحقق در گذشته و متصرم و منعدم باشد. در باب اضافه هيچضرورتى ندارد كه مضاف اليه فعليت داشته باشد يا مقارن باشد، اينها ضرورتى ندارد. براى توضيحكلام ايشان مسأله علم را فرض كنيد. علم يك امرى است ذات اضافه، يك اضافه به انسان و نفسانسان دارد و يك اضافه هم به آن معلوم دارد. نمىشود كه انسان عالم باشد ولى معلومى در كار نباشد.علم هم نياز به عالم دارد و هم نياز به معلوم دارد، يك امر اضافى است. حالا در اين امر اضافى آياشرط اين است كه معلوم انسان هميشه فعليت داشته باشد؟ يا اگر معلوم انسان امر استقبالى هم باشدمانعى ندارد؟ الآن شما عالم هستيد كه فردا دوشنبه است. فردايى هم اكنون وجود ندارد، زمانى به نامفردا بعداً تحقق پيدا مىكند اما در عين اينكه تحقق ندارد، ولى براى شما معلوم است. يا گاهى يكى ازمسائلى را كه انسان در آينده يقين دارد، ولو خود زمان هم نباشد. انسان يقين دارد روى بعضى ازمسائل كه فلان حادثه در ماه آينده تحقق پيدا مىكند. يك خوابى ديده است، از اين خواب برايش علمپيدا شده است كه اين حادثه در ماه آينده تحقق پيدا مىكند. وقتى كه اين مسأله را انسان براى دوستشنقل مىكند ممكن است دوست انسان مناقشه كند كه خواب براى انسان نبايد علم بياورد. اما آيامناقشه مىكند كه علم به يك امر آينده متعلق مىشود؟ حادثهاى كه دو ماه ديگر مىخواهد تحقق پيداكند و الان تحقق ندارد، چطور مىشود براى انسان معلوم شود؟ نه! هيچ مانع ندارد. نسبت به گذشتهكه ديگر بحث ندارد. اين همه حوادثى كه در گذشته واقع شده است و الان خارجاً اثرى از آن حوادثوجود ندارد، معلوم براى انسان است. علم فعليت دارد اما طرفش كه عبارت از معلوم است، «المعلومقد وجد و تصرم» و الان اثرى از معلوم تحقق ندارد. و مثل اينكه در تاريخ چنين چيزى اصلاً وجودنداشته است.
ايشان مىفرمايد: وقتى كه مسأله شرطيت باطنش به همان مسأله اضافه رجوع كرد، كار ما آسانمىشود. در اضافه، مضاف و مضاف اليه مىخواهد، اما مضاف اليه گاهى متقارن است و گاهى امرمتأخر و گاهى امر متقدّم. وقتى كه اين معنى را در تكوينيات و در واقعيات بتوانيم به اين صورت حلكنيم، در مسائل شرعيه كه از اول تا آخر امور اعتباريه است، چه در احكام تكليفيه آن و چه در احكاموضعيه آن، ديگر به طريق اُولى اشكال حل شده است، و هيچ مسألهاى در اين رابطه وجود ندارد. اينراه حل را ايشان ذكر كردهاند.
جواب امام(ره) از بيان محقق عراقى(ره)
لكن امام بزرگوار(ره) جوابى از بيان مرحوم محقق عراقى(ره) ذكر فرمودهاند، كه البته جوابايشان هم يك مقدار نياز به توضيح و اضافه من دارد تا روشن شود. ايشان مىفرمايند: شما يكقاعدهاى را در رابطه با علت و معلول در مسأله شرط متقدّم و مقارن مطرح كرديد و سعى شما اين بودكه با اين قاعده عقليه برخوردى پيش نيايد. آن قاعده عقليه اين بود كه علت بر معلول بجميع اجزائهاتقدّم رتبى دارد. از نظر زمان مقارنت زمانى با معلول دارد، اين وقتى كه اين قاعده در معقول و منطق، در هر دو ثابت شد، امام بزرگوار مىفرمايند: الآن كه نارتحقق دارد و شرط نيامده و در استقبال مىخواهد تحقق پيدا كند، شما مىگوييد: اضافه هست يا نه؟اگر مىگوييد: اضافه هست، معناى ثبوت اضافه اين است كه هم مضاف و هم مضاف اليه تحقق دارد.آيا مىشود ما براى يك پدرى عنوان ابوّت فعليه ثابت كنيم، در حالى كه دو سال ديگر فرزند پيدامىكند يا اينكه ابوّت و بنوّت متضايفين هستند. اگر يكى از آنها فعليت داشته باشد حتماً بايد ديگرىهم فعليت داشته باشد. نمىشود در فعليت، بين اينها تفكيك قائل شويم بگوييم: الان ابوّت هست،اما لازم نيست كه الان بنوّتى وجود داشته باشد و دو سال ديگر بنوّت تحقق پيدا مىكند، اين يك امرغير معقولى است. در اضافه هم نمىشود كه مضاف فعليت و تحقق داشته باشد اما مضاف اليه نباشد.مىگوييم: مضاف اليه كجاست؟ مىگويند: حالا لازم نيست مضاف اليه بالفعل وجود داشته باشد،بلكه مضاف اليه در آينده تحقق پيدا مىكند، مىفرمايند: اين يك امر غير معقولى است. وقتى كه شمابه ثبوت اضافه بالفعل حكم كرديد، لازمه حكم به ثبوت اضافه بالفعل اين است كه هم مضاف فعليتداشته باشد و هم مضاف اليه فعليت داشته باشد. ما نمىتوانيم تعقل كنيم كه اضافه فعليت داشتهباشد، اما از مضاف اليه الآن خبرى و اثرى نباشد. آن مسأله علم را كه من به عنوان توضيح بيان مرحوممحقق عراقى ذكر كردم، كه در رابطه با جواب امام كه خود ايشان على الظاهر ذكر نكردهاند، بايدجوابش را ذكر كنيم.
بيان امام يك بيان صحيحى است. اضافه چه معنى دارد اگر مضاف اليه آن الآن وجود نداشتهباشد؟ حتى نسبت به متقدّم هم همين طور است. پس چطور ما علم داريم كه فردا دوشنبه است؟ پسچطور ما علم داريم به اينكه ديروز شنبه بوده است؟ شنبه كه «مضى و انصرم» دوشنبه هم كه نيامدهاست، در حالى كه اين دو علم تكويناً تحقق دارد و نمىشود كسى وجود اين دو علم را انكار كند. علمبه ديروز و علم به فردا را نمىشود انكار كرد يا علم به حادثهاى كه گذشته است، علم به حادثهاى كهيك نفر فوت شده است. ديگر نمىشود انكار كرد كه چون چهل روز از فوت او گذشته ما ديگر عالمبه فوت او نيستيم. بلكه ما به فوت او عالم هستيم. يا نسبت به واقعهاى كه در آينده واقع مىشود، اگرما از طريقى عالم شديم، مثل اينكه گاهى ائمه هم نسبت به حوادث آينده بعضى از خواصشان را درجريان مىگذاشتند. اگر امام فرمود: فردا چنين حادثهاى واقع مىشود، از قول امام معصوم براىانسان علم پيدا مىشود، در حالى كه فعلاً حادثهاى وجود ندارد، فردا مىخواهد تحقق پيدا كند. لذاتكويناً كسى تعلق علم به «ما مضى و ما سيأتى» را انكار نمىكند. پس اين با قاعده فرعيتى كه امامبزرگوار ذكر مىكنند چگونه قابل جمع است؟ و چگونه در اين رابطه جواب محقق عراقى را بدهيم؟كلمه علم در عبارت ايشان نيست. ايشان مىفرمايد: همانطورى كه در علم مسأله اينطور است، درباب اضافه به شرايط هم ما همين حرف را مىزنيم.
جواب استاد از محقق عراقى در توجيه كلام امام(ره)
جواب متوقف بر يك نكتهاى است كه ما چند مرتبه اين نكته را تذكّر داديم و خود اين نكته هم ازمعقول گرفته شده است و از امام بزرگوار استفاده كردهايم؛ كه اصلاً در باب علم حتّى نسبت به آنچيزهايى كه الان وجود دارد مثل اينكه الان من عالم هستم به اينكه شما در اين مسجد حضور داريد،اين جاى بحث نيست. مقارن هم نيست، نه مستقبل و نه ماضى. لكن اينجا دو معلوم وجود دارد: يكمعلوم بالذات وجود دارد و يك معلوم بالعرض وجود دارد. معلوم بالذات، شما نيستيد بلكه معلومبالذات، آن صورت حاصله از حضور شما در اين مسجد است. آن است كه مىتواند در نفس من واقعشود، آن است كه مىتواند جايگاه نفسانى پيدا كند و ملتفت اليه نفس و حاضر در نفس باشد لذا وقتىكه مىگوييم: «مجئى زيد يكون معلوماً لى يعنى يكون معلوماً لى بالعرض» و الاّ آن كسى كه معلومبراى من است مجئى زيد نيست، مجئى زيد يك امر خارجى است. يك امر خارجى چطور مىتواندبا نفس من ارتباط پيدا كند؟ اما آن صورتى كه حاصل مىشود از مجئى زيد در نفس، معلوم بالذاتاست و عبارت از معلوم بالاصل است. لذا اطلاق معلوم بر اين موجودات خارجيه به عنوان اين استكه اينها معلوم بالعرض هستند و الاّ معلوم بالذات آن صور حاصله از اين موجودات خارجيه درنفس انسان است. وقتى كه معلوم بالذات اين شد، مسأله استقبال و مقارن و ما مضى ارتباط بهوجودات خارجيه دارد اما از نظر حضور در نفس، همه آنها الان حاضر در نفس هستند. شما كه الانعالم هستيد به اينكه فردا دوشنبه تحقق پيدا مىكند، آن صورت حاصله از آن معلوم الان در نفس شماوجود دارد. شما كه عالم هستيد به اينكه ديروز شنبه تحقق داشت، در حالى كه الان اثرى از شنبهوجود ندارد، آن صورت حاصله الان تحقق دارد. لذا مسأله استقبال و مسأله تقارن و مسأله تقدّم درباب معلومهاى بالعرض مطرح است. اما از نظر معلوم بالذات همه آنها حاضر هستند. آن كسى كه دوماه پيش فوت شده است، آن صورت حاصله از موت او الان در نفس شماست ولو اينكه از نظرخارج و زمان، دو ماه از فوت او گذشته است. پس در باب مسأله علم كه واقعاً يك واقعيت است كهانسان نسبت به گذشته و آينده علم دارد، بايد آن معلوم بالذات را ملاحظه كرد. در معلوم بالذاتاستقبال و تقارن و تقدّم مطرح نيست. در معلوم بالذات هميشه علم حاضر است. علم اگر شد آنمعلوم شما حضور دارد، آن وجود ذهنى تحقق دارد، آن وجود نفس شما تحقق دارد، ولو اينكه درخارج بعد بايد واقع شود، يا در گذشته دو ماه قبل واقع شده است. لذا حل مسأله در باب علم ايناست.
اما در باب شرايط اين طورى كه مرحوم محقق عراقى مطرح مىكنند و واقعش هم اين است،آنجا ديگر ما بالذات و بالعرض نداريم، آنجا ديگر جاى بالذات و بالعرض نيست. آن چه شرطيتبراى احراق دارد چيست؟ اين است كه جسم خارجاً مجاورت با نار داشته باشد، جسم خارجاًيبوست و عدم رطوبت داشته باشد. آنجا ديگر بالذات و بالعرض ندارد، آنجا خارجيتش است، آنجاواقعيتش است، آنچه طرف اضافه است، آن واقعيت مجاورت جسم براى نار است، واقعيت يبوستو عدم رطوبت جسم است. لذا چون بالذات و بالعرض ندارد، بلكه روى همان واقعيت دور مىزندآنجا ما نمىتوانيم تصور كنيم كه اضافه الآن باشد، اما مضاف اليه تحقق نداشته باشد. پس در حقيقتمقايسه كردن مسأله شرطيت مجاورت را با مسأله علم، غير صحيح است. در علم يك خصوصيتىهست كه اضافه (سؤال... و جواب استاد): وجود صورت يعنى وجود ذهنى. وجود ذهنى يك دايره وسيعى دارد.نسبت به فعل و گذشته و آينده اين وجود ذهنى بالفعل تحقق دارد و هيچ اشكالى نيست.
پس در حقيقت مسأله علم را هم به عنوان توضيح بيان مرحوم محقق عراقى ذكر كرديم و هم درجواب امام هم خودمان اين مسأله را جواب داديم و مقايسه بين علم و بين مانحن فيه يك مقايسه غيرصحيح است. در نتيجه جواب مرحوم محقق عراقى نتوانست حل اشكالى در مسأله شرط متأخّر وشرط متقدّم را داشته باشد.
تمرينات
محقق عراقى(ره) چگونه شرط متأخر و شرط متقدّم را تصوير مىكنند
جواب حضرت امام(ره) از مرحوم عراقى را بيان كنيد
چرا راه حل مرحوم عراقى در حل اشكال شرط متأخر و متقدم مؤثر واقع نشد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...