• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 اشكال شرائط متأخره و راه حل آن 338

    مقدمه درس


    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    اشكال شرايط متأخره و راه حل آن

    در رابطه با علت و معلول و همين طور اجزاء علت نسبت به معلول آنطور كه محقق و مسلّم درمحل خودش هست اين است كه علت تقدّم رتبى بر معلول دارد، اما از نظر زمان بينشان تقارن تحقق‏دارد. و معناى مقارنه را هم عرض كرديم كه به معناى اين نيست كه علت هم با معلول حادث شده‏باشد. البته معناى مقارنه اين است كه علت در زمان وجود معلول بايد تحقق داشته باشد به خاطرحدوثش هم در همان زمان باشد، يا قبلاً حادث شده باشد، لكن بقاءً استمرار وجودى داشته باشد. واينكه در كلام مرحوم محقق خراسانى در همين رابطه ملاحظه مى‏فرماييد كه ايشان در ابتداى بيان‏اشكال مى‏فرمايد، «لابد من تقدّم العلة بجميع اجزائها على المعلول» و بعد در ذيل كلامشان‏مى‏فرمايند: "بديهى است كه بايد علت و معلول مقارنت زمانى داشته باشند" قرينه بر اين است كه‏مقصودشان از تقدّم در صدر عبارت، همان تقدّم رتبى است، ولو اينكه تصريح به اين معنا نكردند وكانّ ينبغى كه تصريح به اين معنى مى‏كردند. لكن پيداست كه منظورشان از تقدّم، تقدّم رتبى است واز نظر زمان همان مقارنت اعتبار دارد. روى اين جهت گفتيم: اشكال هم در شرائط متأخّره تحقق‏دارد، منتها روشن‏تر در شرايط متأخّره كه هنوز شرط تحقق پيدا نكرده است و در آينده مى‏خواهدتحقق پيدا كند، لكن مشروط همين حالا تحقق پيدا كند، يعنى امر آينده تأثير در گذشته داشته باشد وهمين طور در شرايط متقدمه كه مقصود از شرايط متقدمه‏اى كه محل اشكال است آن شرايطمتقدمه‏اى است كه وجود پيدا كرده است و منعدم شده است و الاّ اگر وجود پيدا كرده باشد ووجودش استمرار پيدا كرده باشد، آن در محل اشكال نيست. اشكالى كه در شرايط متقدّمه وجود داردآن شرايط متقدّمه‏اى كه وجود پيدا كرده باشد، «ثم انعدم» حالا در حال اعدامش مشروط مى‏خواهدتحقق پيدا كند و حاصل شود.
    چيزى كه حل اين اشكال را تقريباً الزامى مى‏كند اين است كه موارد زيادى در شرعيات، هم به‏شرايط متأخّره برخورد مى‏كنيم و هم به شرايط متقدّمه برخورد مى‏كنيم. موارد خيلى زيادى است كه‏از باب مثال، چندتا از شرايط را نسبت به شرايط متقدّمه و متأخّره اشاره مى‏كنيم. در شرايط متأخّره‏هم در باب عبادات مثال و مورد دارد و هم در باب معاملات.

    امثله شرائط متأخره

    در باب عبادات در مسأله صوم زن مستحاضه چنين است كه اگر استحاضه‏اش استحاضه كثيره‏است، بايد براى هر دو نماز يك غسل انجام دهد. البته اين فتوا عموميت ندارد، بعضى از فقها فتواداده‏اند كه غسل زن مستحاضه در شب آينده همان طورى كه مدخليّت در صحّت نماز مغرب وعشاى آن شب دارد، همانطور مدخليّت در صحّت روزه روز گذشته دارد. غسل مثلاً شب چهارشنبه‏مدخليّت در روزه روز سه‏شنبه دارد در حالى كه روزه با تمام شدن مغرب و آمدن ليل، وقتش تمام‏شده است. و در مورد اين مطلب آمده است كه در صحت اين روزه، غسل شب بعد براى نمازهاى‏بعد در روزه هم دخالت دارد. در باب عبادات بعضى‏ها چنين فتوا داده‏اند. به حسب ظاهر اين شرط،شرط متأخر است، روزه با دخول ليل تمام شد و حالا شرطش عبارت از غسل شب چهارشنبه است.البته نسبت به روزه‏اش اين اشكال هست. اما نسبت به نماز عشائين آن مسأله‏اى نيست، در آن‏به صورت شرط مقارن مطرح است.
    در باب معاملات هم مسأله بيع فضولى ذكر شده است، بنابراين كه اجازه كاشفه باشد، آن هم به‏كشف حقيقى. در باب اجازه مى‏دانيد كه سه احتمال وجود دارد: يك قول اينكه اجازه ناقله باشد،يعنى تا زمانى كه اجازه تحقق پيدا نكند نقل و انتقال و ملكيتى حاصل نمى‏شود. روى اين معنا اگراشكالى هم هست به شرط متقدّم ارتباط پيدا مى‏كند اما ما مى‏خواهيم براى شرط متأخّر مثال ذكركنيم. احتمال دوم در باب اجازه كاشفيت است. در باب كشف هم دو احتمال وجود دارد كه از يكى‏تعبير به كشف حقيقى مى‏كنند و از يكى تعبير به كشف حكمى مى‏كنند. معناى كشف حكمى اين‏است كه وقتى كه اجازه يك ماه بعد از بيع فضولى آمد، اين كشف نمى‏كند از اينكه ملكيت از يك ماه‏قبل حاصل شده است، نقل و انتقال از يك ماه قبل حاصل شده است، بلكه شما موظّف هستيد كه آثارملكيت را از يك ماه قبل بار كنيد بدون آنكه خود ملكيت تحقق داشته باشد. لذا روى كشف حكمى‏هم باز مسأله شرط متأخّر مطرح نيست. اما احتمال سوم در باب اجازه كاشفيت به كشف حقيقى‏است كه معناى كشف حقيقى اين است كه اجازه الآن كشف مى‏كند حقيقتاً از اينكه ملكيت يك ماه‏قبل حاصل شده است حين المعامله تحقق پيدا كرده است. پس تحقق ملكيت يك ماه قبل به سبب بيع‏فضولى، مشروطٌ بالاجازه‏اى كه يك ماه بعد حاصل مى‏شود. اين مثال براى شرط متأخّر در باب‏معاملات روى كاشفيت اجازه به نحو كشف حقيقى است.

    بيان مرحوم آخوند(ره) در شرط متقدم

    در شرط متقدّم هم مثال فراوان تحقق دارد. مقصود ما از شرط متقدّم، آن شرط متقدّمى است كه«وجد و انعدم»، اما شرطى كه «وجد و بقى» از آن تعبير به شرط مقارن مى‏شود، نه شرط متقدّم. اين هم‏در شرعيات فراوان مثال دارد. يك مثالش مسأله وصيّت است. اگر كسى در حال حيات وصيت كردكه بعد از مردن اين خانه من ملك زيد باشد، كه از آن تعبير به وصيت تمليكيه مى‏كنند چون وصيت رامنقسم كرده‏اند «الى عهدية و تمليكيه». اين مسأله وصيت تمليكى است كه امروز موصى در حال‏حيات وصيت مى‏كند كه بعد از موت من، خانه من ملك زيد باشد، مال زيد باشد كه ممكن است چندسال طول بكشد تا موت تحقق پيدا مى‏كند ولى بمجرد اينكه موت تحقق پيدا كرد، اين «موصى له» كه‏عبارت از زيد است، «يصير مالكاً للدار بمقتضى الوصية». وصيت چيست؟ وصيت عبارت از يك‏الفاظى است كه موصى ذكر مى‏كند. وصيت لازم نيست كه مكتوب باشد. به عبارت ديگر: ما تا كلمه‏وصيت را مى‏شنويم وصيّتنامه به ذهنمان مى‏آيد. نكته‏اى است اينجا كه وقتى مى‏رفتند بعضى ازفقهاى با احتياط و دقيق، تا يك وصيتنامه‏اى تنظيم كنند و بنويسند، مى‏گفت: اول تو اين چيزهايى راكه مى‏خواهى وصيت كنى به صورت لفظ وصيت بكن، بعد من اين را روى كاغذ بياورم كه وصيت به‏همان لفظ و عبارت تحقق پيدا مى‏كند. دقت ايشان اينطور اقتضا مى‏كرد. حالا اين الفاظى كه به عنوان‏وصيت از موصى صادر شده است چند سال قبل بوده است، ديگر اثرى از اين الفاظ وجود ندارد، امإے؛00ظظظملكيت حالا حاصل مى‏شود. «ملكية الموصى له للموصى به بعد موت الموصى» تحقق پيدا مى‏كند.پس الفاظ وصيت پنج سال قبل صادر شده است اما تأثير آن در ملكيت حالاست و در ملكيت بعدالموت است. اينجا شرط، شرط متقدّم است، براى اينكه الفاظ «وجد و انعدم و لا يكون منها اثر»،معذلك نقش و اثرش در ملكيت باقى و امروز ملكيت براى موصىله حاصل مى‏شود.
    همين طور معاملاتى كه نياز به قبض دارد. مثل بيع صرف و سلم كه بيع صرف و سلم در ميان‏معاملات اين خصوصيت را دارد كه علاوه بر ايجاب و قبول، مسأله قبض اعتبار دارد منتها در باب‏سلم فقط مسأله قبض ثمن مطرح است و در باب صرف، قبض هر دو ظاهراً اعتبار دارد. حالا اگر بين‏ايجاب و قبول و بين قبض ساعتها و روزهايى فاصله افتاد. ايجاب و قبول چند ساعت قبل وارد شده‏است، اما قبض حالا تحقق پيدا كرده است. آن ايجاب و قبول «مع كونها لفظاً و موجوداً ثم صارمنعدماً» الآن كه قبض تحقق پيدا مى‏كند اين تأثير در ملكيت پيدا مى‏كند، با قبض مى‏تواند مؤثّر درملكيت باشد.
    و اگر يك مقدار بخواهيم دايره اشكال را وسيع‏تر و دقيق‏تر مطرح كنيم بايد در كل معاملات اين‏حرف را بزنيم، براى اينكه در معاملات ايجاب و قبول هست. ايجاب اول واقع مى‏شود و قبول بعدالايجاب. آن زمانى كه قبول تمام مى‏شود از وجود ايجاب اثرى نيست. ايجاب يك لفظى بود وجودپيدا كرد منعدم شد، حالا نوبت به مشترى رسيده است و مشترى بايد تاى مضموم «اشتريت و قبلت»را بگويد تا مسأله ملكيت تحقق پيدا كند. پيداست وقتى يك معامله خاتمه پيدا مى‏كند و قبول‏تماميت پيدا كند، در آن حال ايجاب ديگر بقا ندارد، ايجاب «وجد و انعدم» هيچ اثرى از وجودايجاب به چشم نمى‏خورد.
    لذاست كه براى حل اين مشكله بايد يك راه حلى پيدا كرد. قاعده عقليه كه قابل انخرام و قابل‏تخصيص نيست، از طرفى هم به اين موارد متعدد و متكثر در شريعت برخورد مى‏كنيم، چه راه حلى‏براى اينها مى‏توانيم در نظر بگيريم؟ اين بحث، بحث دقيقى است و بايد با دقت بررسى شود. اينجاراه‏حلهاى متعددى ذكر شده است كه اينها بايد بررسى شود، مخصوصاً با توجه به اينكه بزرگان اين‏فن و فحول علم اصول اين راه‏حلها را ذكر كرده‏اند، بايد اينها بررسى شود تا ببينيم به نظر قاصر ماكداميك از اين راه‏حلها تمام است؟ و مثلاً اشكالات به راه حلهاى ديگر چيست؟

    راه حل مرحوم عراقى(ره) در شرعيات

    يك راه حلى را مرحوم محقق عراقى شيخ ضياء الدين كه از اعاظم و فحول علم اصول بوده است‏و از اساتيد بزرگ در نجف بوده است و شاگردان زيادى هم تربيت كرده است و فوت ايشان هم مسائل شرعيه مسائل اعتباريه است، وقتى كه شما مى‏گوييد: غسل شب آينده مدخليّت درصحّت صوم روز گذشته دارد، مثلاً خيال مى‏كنيد اين صحّت الصوم يك واقعيت و يك حقيقت‏ملموسى است، صحت هم يك حكم وضعى شرعى است، همانطورى كه احكام تكليفيه شرعيه‏امور اعتبارى هستند، احكام وضعيه شرعيه هم امور اعتبارى است. حتى در آنجايى كه خود شارع‏تصريح به سببيت بكند، بگويد: «اتلاف مال الغير سبب للضمان» آن كه واقعيت تكوينيه دارد، همين‏اتلاف اين وجود خارجى است. اصلاً اگر بگوييم: مال الغير، خود مال الغيرش هم يك امر اعتبارى‏است. آن چيزى كه تكويناً است، اين است كه شما با سنگ زده‏ايد اين شيشه را شكسته‏ايد، غير از اين‏ديگر واقعيتى وجود ندارد اما اين شيشه براى غير است، اين يك امر اعتبارى است و اين اتلاف‏سببيت دارد، اين يك امر اعتبارى است. ضمان در كار است، ضمان امر اعتبارى است. اينها همه‏اش‏مسائل اعتبارى است. فقط واقعيت تكوينيه‏اش شكستن اين شيشه به دست شماست. همين مقدار والاّ موضوع هم كه عبارت از اتلاف مال الغير، مال الغير امر اعتبارى است، مثل ملكيت است، كه‏ملكيت يك امر اعتبارى است. پس حتى در همانجايى هم كه شارع تصريح به سببيت مى‏كند، مسأله،مسأله اعتبار است.
    در باب شرطيتش هم همين طور، مسائل ديگرى هم عناوين اجزاء علت تامه تكوينيات است،آنها هم از همين قبيل است. ايشان مى‏فرمايد: در تشريعيات ما بايد بگوييم كه اصلاً گرفتارى نداريم.براى اينكه مسائل اعتبارى ربطى به قاعده عقليه ندارد كه بگوييم: قاعده عقليه انخرام پيدا مى‏كند، ياانخرام پيدا نمى‏كند. قاعده عقليه براى علت و معلول واقعى است براى علت و معلول تكوينى وتأثير و تأثّرهاى داراى واقعيت است. اما ايشان مى‏فرمايد: در عين حال ما يك راهى مى‏خواهيم‏

    راه حل محقق عراقى(ره) در تكوينيات

    ايشان مى‏فرمايد: ما به سراغ تكوينيات مى‏آييم و به شرعيات اصلاً كارى نداريم. در باب‏تكوينيات سراغ همين مثال معروفى مى‏آييم كه از اوّل با اين مثال سروكار داشته‏ايم: «النار سبب‏للاحراق». گفته‏اند كه نار سببيت براى احراق دارد. اما كنارش يك شرطى هم گذاشته‏اند و گفته‏اند: به‏شرط آن كه جسمى كه نار مى‏خواهد تأثير در احراقش داشته باشد، آن جسم مجاورت با نار داشته‏باشد و الاّ اگر مجاورت در كار نباشد، فاصله مكانى زيادى بين نار و بين آن جسم وجود داشته باشد،اين نار تأثير نمى‏كند در احراق آن جسمى كه فاصله دارد و تباعد مكانى با اين نار دارد. لذا مسأله‏مجاورت را به صورت شرطيت در مسأله احراق مطرح مى‏كنند. بعد يك چيز ديگرى كه ما از آن‏تعبير به عدم المانع مى‏كنيم ايشان تعبير به شرط مى‏كردند، فرقى هم در مسأله نمى‏كند چون هر دو ازاجزاء علت هستند چه تعبير به شرط شود، يا تعبير به عدم المانع، در آن حيثى كه ما در روى آن بحث‏مى‏كنيم، در آن حيث فرقى نمى‏كند. مى‏فرمايد: يك شرط ديگر هم وجود دارد و اين جسم مجاور بانار بايد يبوست داشته باشد و رطوبت نداشته باشد. و الاّ اگر جسمى مجاور باشد، بلكه داخل در نارهم باشد، اگر داراى رطوبت بود و فاقد يبوست بود، آن نار نمى‏تواند تأثير در احراق اين جسم واجدرطوبت بكند. پس يك شرط ديگر در اين تأثير عبارت از يبوست آن جسم مجاور و عدم رطوبت آن‏جسم مجاور است. ايشان مى‏گويند: اين مثال بعد مى‏فرمايد: ما مى‏خواهيم اين مثال را تحليل كنيم. ببينيم اصلاً اين شرطيت يعنى چه؟ اينكه‏نار مقتضى احراق است و شرطش مجاورت است، «ما معنى شرطية المجاورة؟» مجاورت شرطيت‏دارد يعنى چه و «ما معنى شرطية اليبوسة و عدم الرطوبة»؟ بايد معناى اين شرطيت كه يك امر واقعى‏تكوينى است و به شرعيات هم ارتباط ندارد، را

    تمرينات

    معناى تقارن علت با معلول چيست
    اشكال شرايط متأخره و متقدمه چيست
    چند مثال از شرايط متقدمه و متأخره را در شرع بيان كنيد
    راه حل مرحوم عراقى(ره) در شرائط متقدمه و متأخره شرعيه و تكوينيه را بيان كنيد