• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 337

    مقدمه درس


    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    مقدمه مقارنه و متقدمه و متأخره

    يكى از تقسيمات مقدمه نسبت به ذى‏المقدمه اين است كه گاهى مقدمه، مقدمه مقارنه است وگاهى مقدمه متقدّمه و گاهى مقدمه متأخّره است. و مقصود از تقدّم و تأخّر و تقارنى كه در اينجامطرح است همان تقدّم و تأخّر و تقارن به حسب وجود است، يعنى مقدمه گاهى از نظر تحقق ووجود، تقدّم بر وجود ذى المقدمه دارد و گاهى اين دو وجود مقارن با هم هستند و گاهى هم وجودمقدمه از وجود ذى المقدمه تأخّر زمانى دارد. ذى المقدمه از نظر زمان قبلاً تحقق پيدا مى‏كند ومقدمه از نظر زمان، از ذى المقدمه تأخّر دارد. پس اين تقدّم و تأخّر و تقارن در رابطه با ذى المقدمه باتوجه به زمان است. يك وقت زماناً وجود مقدمه متقدّم است و يك وقت زماناً وجود مقدمه مقارن‏است و يك وقت زماناً وجود مقدمه تأخّر دارد. يك چنين تقسيمى در كلمات ملاحظه مى‏شود.
    در اين تقسيم هم تقريباً مثل تقسيمهاى گذشته در دو مرحله بايد بحث كنيم: يك مرحله اينكه‏اصلاً اين تقسيم «من حيث هو تقسيم و من حيث» اينكه اقسامى وجود دارد و مغايرتى بين اقسام‏تحقق دارد، آيا اين تقسيم فى نفسه يك امر متصوّر و معقولى است يا اينكه مثل بعضى از تقسيمات‏گذشته در همان مقام تقسيم اشكال دارد؟ مثل تقسيم به عقليه و شرعيه و عاديه، كه ملاحظه فرموديدكه شرعيه و عاديه‏اش هر دو رجوع به عقليه مى‏كرد، يعنى اشكال در آن تقسيم در رابطه با اصل‏تصوير بود، فقط روى يك احتمال در مقدمه عاديه يك تصورٌمايى مى‏توانستيم

    تصوير مقدميت در اقسام ثلاثه مقدمه

    اما بحث در مرحله اُولى كه اصل تصوير مقدميت و اين اقسام ثلاثه باشد. اينجا مقدمتاً علما ومحققين از معقولين در بحث علت و معلول مطلبى ذكر كرده‏اند و اين مطلب بين آنها تسلّم دارد، هيچ‏گونه شبهه و مناقشه‏اى بين علما و متخصصين در علم معقول وجود ندارد. آن مطلب را مقدمتاً بايدتوجه داشته باشيم تا بعد وارد شويم در صحت و عدم صحت تقسيم. در باب علت و معلول و دررابطه‏اى كه بين علت و معلول وجود دارد تقريباً دو مطلب مسلم بين آنهاست: يكى اينكه علت ازنظر رتبه تقدّم بر معلول دارد چون در علت جنبه افاضه و ايجاب هست و معلول يك رشحه‏اى ازوجود علت است و يك شعاعى است در رابطه با علت و اين علت است كه «يأثر فى وجود المعلول ويفيض المعلول»، اين معناى عليّت و معلوليت اقتضا مى‏كند كه رتبه علت تقدّم بر معلول داشته باشد.و اگر بخواهيم تعبير كنيم به تعبير روز، بايد گفت: جايگاهش قبل از معلول است و موقعيت آن قبل‏از معلول است اما نه به معناى اين كه زمانش قبل از تحقق معلول است. پايگاه و جايگاهش به لحاظاينكه جنبه مؤثّريت و موجديت دارد، طبعاً مقامش پيش از معلول است، از نظر مقام و رتبه تقدّم برمعلول دارد. اما در عين اينكه اين تقدّم رتبى محفوظ است و هيچ جاى مناقشه نيست و كسى‏نمى‏تواند در آن ايراد كند، اگر ما مسأله زمان را ملاحظه كنيم بين علت و معلول تقارن زمانى تحقق‏دارد. از نظر زمان تقدّم و تأخّرى مطرح نيست بلكه تقارن تحقق دارد.

    تقارن زمانى بين علت و معلول

    لكن راجع به اين تقارن بايد به يك نكته توجه كنيم و آن معناى تقارن است؟ معناى تقارن اين‏است كه اين معلولى كه وجود نداشته است، در آن زمانى كه معلول وجود پيدا مى‏كند، علت هم درهمان زمان و به تعبير روز همزمان حادث شده باشد، علت هم همانطورى كه معلول مسبوق به عدم‏است و تا لحظه تحقق معلول، معلول تحققى نداشته و بلكه عدم مضافاً الى المعلول در كار بوده‏است. آيا مسأله تقارن زمانى علت و معلول اين است؟ اين خصوصيت در علت هم بايد وجود داشته‏باشد؟ يعنى علت هم همزمان با معلول از عدم متبدل به وجود شده باشد؟ اين است معناى تقارن‏زمانى يا اينكه معناى تقارن زمانى بين علت و معلول عبارت از اين است كه در آن حال وجود معلول،علت بايد متلبس به وجود باشد، اما چه موقع حادث شده باشد و چه موقع علت تحقق پيدا كرده‏باشد، هر زمانى كه مى‏خواهد تحقق پيدا كرده باشد. چون اين علتى كه ما در ادامه اين بحث اشاره به‏آن مى‏كنيم، مقصود از اين علت، مجموعه اجزاء علت تامه نيست، بلكه «كل ما هو دخيل فى العلية»،مقتضى و شرط علت به اين معناست. عدم المانع علت به اين معناست.
    به عبارت روشن‏تر: اينكه مى‏گوييم: بين علت و معلول تقارن زمانى بايد تحقق داشته باشد،اينطور نيست كه در مقابل معلول مجموع اجزاء علت را حساب كنيم كه مجموع اجزاء العلة همان‏علت تامه است و علت تامه مركب و متشكل از مقتضى و شرط و عدم المانع است بلكه مى‏خواهيم‏اين مسأله تقارن زمانى با معلول را در هر جزئى از اجزاء علت مطرح كنيم. وقتى كه يك چنين معنايى‏پيش آمد، شما مى‏گوييد: علت تقارن زمانى با معلول دارد. معنايش اين است كه در حال حدوث‏معلول و وجود معلول علت بايد وجود داشته باشد كه ما با اين عبارت دو فرض را بايد خارج كنيم.يك فرض آنجايى است كه در حال وجود معلول اصلاً علت وجود نداشته باشد و بعداً هم وجود پيدانكرده است و بعداً هم حادث نشده است. اصلاً معلول بخواهد تحقق پيدا كند «من دون ان يكون»قبل از او علتى وجود پيدا كرده باشد، اين را مى‏خواهيم خارج كنيم. و همين طور يك فرض ديگرى‏را مى‏خواهيم خارج كنيم و آن اينجاست كه اگر قبلاً علت وجود پيدا كرده است، لكن بعد «صارمعدوماً»، در حالى كه معلول مى‏خواهد وجود پيدا كند اثرى از علت پيدا وجود ندارد. قبلاً علت‏وجود پيدا كرده است و بعد منعدم شده است. ديگر از لباس وجود بيرون آمده است. در حالى كه‏معلول مى‏خواهد تحقق پيدا كند هيچ گونه اثرى از وجود علت همزمان با وجود معلول تحقق ندارد،اين را هم مى‏خواهيم خارج كنيم. پس وقتى كه اين دو مورد را خارج كرديم، آن وقت معناى تقارن‏زمانى علت و معلول عبارت از اين مى‏شود كه آن زمانى كه معلول مى‏خواهد وجود پيدا كند همزمان‏بايد علت باشد. اما چه موقع وجود پيدا كرد؟ و چه موقع حادث شده است؟ مى‏خواهد قبلاً حادث‏شده باشد و باقى مانده باشد، يا اينكه حادث نشده است، همين حالا با معلول همزمان با هم حادث‏شده است. و منافاتى ندارد كه همزمان با هم وجود پيدا كنند، لكن در عين حال رتبه علت تقدّم بررتبه معلول داشته باشد و مقام علت قبل از مقام معلول باشد.
    در نتيجه؛ آن چيزى را كه علماى معقول در بحث علت و معلول و در رابطه با اضافه و نسبتى كه‏بين علت و معلول وجود دارد مى‏گويند، عبارت از اين دو معناست: يكى تقدّم رتبه علت بر معلول وديگرى تقارن زمان علت و معلول. منتها معناى تقارن زمانى همين بود كه ما عرض كرديم كه لازم‏نيست كه علت قبلاً نباشد بلكه اگر قبلاً هم وجود پيدا كرده است وجودش باقى باشد و استمرارداشته باشد. بطورى كه اگر معلول مى‏خواهد در صحنه حاضر باشد و تحقق پيدا كند علت هم وجودداشته باشد. حالا مى‏خواهد اين وجود همان لحظه اول وجودش باشد و يا استمرار وجود قبلى و يابقاء وجود قبلى باشد، كه عرض كرديم دو فرض را ما مى‏خواهيم خارج كنيم. يكى آنجايى كه اصلاًعلت وجود پيدا نكرده است و يكى هم آنجايى كه علت قبلاً وجود پيدا كرده است «ثم خرج عن‏لباس الوجود و صار منعدماً». اين دو صورت را مى‏خواهيم خارج كنيم، براى اينكه تقارن زمانى دراين دو صورت تحقق ندارد.

    اشكال تقسيم مقدمه از نظر علماى فن معقول

    با توجه به اين دو مطلبى كه متخصصين فن معقول در رابطه بين علت و معلول مطرح كرده‏انداين تقسيم فعلاً به حسب بادى النظر دچار اشكال مى‏شود، مخصوصاً در مقدمه متأخّره. مقدمه‏متأخّره معنايش اين است كه ذى المقدمه الآن وجود پيدا كرده است و لكن در زمان متأخّر مقدمه كه‏جنبه علّيت دارد براى ذى المقدمه، كه اينجا به صورت توضيح اين نكته را هم عرض كنيم كه كلمه‏مقدمه، يك معنايى اوسع از علت و اجزاء علت نيست، اينطور ابتداءً در ذهن كسى نيايد. بگويد:مطلبى كه علماى معقول ذكر كرده‏اند در رابطه با علت و معلول است، اما «ليس كل مقدمة علة»، مابحثمان در تقسيم مقدمه است، چرا شما مطلبى را كه در رابطه با علت و معلول مطرح است اينجا ذكرمى‏كنيد؟ جوابش اين است كه مقدمه عبارت از همين اجزاء علت است، ديگر چيزى غير از اجزاءعلت داشته باشيم و از آن تعبير به مقدمه كنيم، ما چنين چيزى نداريم. بالآخره مقدمه نسبت به ذى‏المقدمه يا عنوان مقتضى دارد يا عنوان شرط دارد يا عنوان عدم المانع دارد؟ همين‏هايى كه تشكيل‏دهنده علت تامه هستند و اجزاء علت تامه شناخته مى‏شوند. پس يك وقت اين معنى در ذهن كسى‏خلجان نكند كه مسأله مقدمه كه مورد اين تقسيم است يك معناى اعم از اجزاء علت است بلكه‏مقدمه غير از اجزاء علت چيزى نيست كه ما بتوانيم از آنها تعبير به مقدمه كنيم.
    لذا مستشكل اينطور اشكال مى‏كند. مى‏گويد: روى اين مطلبى كه علماى معقول ذكر كرده‏اند،مخصوصاً مقدمه متأخّره كه اشكالش روشن‏تر از مقدمه متقدّمه است ولو اينكه اشكال در هر دوجريان دارد كه ذكر مى‏كنيم، گفته است كه در مقدمه متأخّره چطور ما مقدميت را تصوير كنيم؟ ذى‏المقدمه حالا واقع شود و مقدمه يك ساعت بعد وجود پيدا كند، در عين اينكه مقدمه هم هست و درعين اينكه از اجزاء علت هم شناخته مى‏شود، اين يك معنايى است كه مستشكل مى‏گويد: مانمى‏توانيم تعقل كنيم. «كيف يكون وجود العلة او جزء من اجزاء العلة متأخّراً عن وجود المعلول؟»معلول حالا وجود پيدا كند اما يك جزء از اجزاء علتش بعد مى‏خواهد وجود و تحقق پيدا كند! درمقدمه متقدّمه هم اين اشكال هست براى اينكه مقصود از مقدمه متقدّمه آن صورتى نيست كه ما از آن‏تعبير به تقارن زمان علت و معلول مى‏كرديم بلكه مقصود از آن مقدمه متقدّمه عبارت از آن مقدمه‏اى‏است كه قبلاً وجود پيدا كرده است «ثم انعدم»، نه اينكه وجودش باقى بود الى زمان المعلول، نه اينكه‏استمرار وجودى تا زمان وجود معلول داشته است بلكه قبلاً وجود پيدا كرده است و «ثم انعدم» ووجود را از دست داده است، حالا هم مى‏خواهد معلول وجود پيدا كند. اين با تقارن زمانى كه علماى‏معقول در رابطه بين علت و معلول مطرح مى‏كنند چگونه تصوير مى‏شود؟
    لذا هر دو طرف اين تقسيم، كه يكى مقدمه متقدّمه است و يكى مقدمه متأخّره هر دو دچاراشكال عقلى است و مغاير با آن مطلب ثابت فى المعقول است. متقدمه‏اش خيلى روشن ومتأخّره‏اش هم فرض آنجايى است كه «وجد و انعدم»، نه آنجايى كه «وجد و بقى الى زمان وجودالمعلول»، آنجايى كه «وجد و بقى» اشكالى ندارد و با حرف علماى معقول منافاتى ندارد.
    و چيزى كه مزيد بر اشكال است اين است كه در فقه و در شريعت به موارد زيادى آن هم نه يك‏مورد و دو مورد، موارد بسيار زيادى چه در باب عبادات و چه در باب معاملات و چه در باب بعضى‏از ايقاعات برخورد مى‏كنيم كه مى‏بينيم همين عنوان مقدمه متقدّمه دارد، يا عنوان مقدمه متأخّره داردو ظاهرش بر خلاف آن چيزى است كه در معقول ثابت شده است كه مثالهاى متعددى هم براى‏مقدمه متأخّره و هم بر مقدمه متقدّمه وجود دارد در ابواب مختلفه فقه كه مثالهايش را بعداً ذكرمى‏كنيم و ببينيم كه اين مشكل عقلى چگونه حل مى‏شود و به قول مرحوم آخوند، آيا اين قاعده‏عقليه در اين موارد انخرام پيدا كرده است، ضربه خورده است در اين موارد كثيره‏اى كه در شرع‏مشاهده مى‏شود يا اينكه اينها يك توجيهاتى دارد كه آن توجيهات مسأله را با آن قاعده عقليه تطبيق‏مى‏دهد و سبب انخرام و ضربه خوردن آن قاعده عقليه نمى‏شود؟

    بحث اخلاقى

    گفت: "از هر چه بگذرى، سخن دوست خوشتر است." ما روى اين كارهاى طلبگى و تحصيلمان‏يك قدرى عنايت بيشترى داشته باشيم و بحث كنيم. بحثهاى سياسى بحمد الله به بركت انقلاب‏اسلامى، اكثر مردم ما در جريان همه مسائل هستند و از رسانه‏ها و مطبوعات و حتى اكتفا به اين حدنمى‏كنند، همه جا را مى‏بينند و مسائل را مى‏گيرند و اخبار را بررسى مى‏كنند، كه فوايد زيادى بر اين‏مترتب است. البته نه اينكه انسان تمام وقتش را روى اين مسائل بگذارد، يا وقتهاى اساسى را صرف‏اين كار كند.
    در حالات امام بزرگوار(ره) نقل مى‏كنند ايشان به دليل كسالت قلبى، مجبور بودند روزى دو ياسه نوبت در حياط منزل پياده روى داشته باشند. (نوع كسانى كه مبتلاى به مسائل قلبى هستند براى‏آنها پياده‏روى يك دستور الزامى است). امام بزرگوار در همان حياط منزلشان پياده‏روى داشتند ولى‏در همان حال، پياده‏روى را در زمانهايى قرار داده بودند كه اخبار مهم راديو هم در همان زمان منتشرمى‏شد لذا يك راديويى در دستشان بود، ضمن پياده‏روى اخبار را هم گوش مى‏كردند و در جريان‏مسائل قرار مى‏گرفتند. اين معنايش اين است كه ضمن اينكه انسان بايد با اين مسائل مرتبط و آشناباشد، اما نه به اين معنى كه بهترين وقت خودش را صرف اين مسائل كند، آن مسائل كه وظيفه يك‏طلبه و يك محصل است كه عبارت از شدت اهتمام به مسائل تحصيلى، چه مطالعه، چه نوشتن، چه‏ من اين را عرض كردم كه با تمام توسعه‏اى كه حوزه‏هاى ما پيدا كرده است و مخصوصاً حوزه قم،ولى متأسفانه حوزه علميه نجف گرفتار يك بليه عجيبى شده است، كه اميدواريم خداوند به حق‏مولى الموحدين اميرالمؤمنين (صلوات الله عليه) كه آن حوزه در جوار قبر مقدس اميرالمؤمنين‏است، به حقيقت آن مرد بزرگ، آنهايى كه آن مسائل را در آنجا به وجود آورده‏اند، مخصوصاً صدام رإے؛،،ظظظهر چه زودتر ريشه كن كند! و عذاب دنيا را قبل از آخرت به او بچشاند! كه چه در ايران و چه در عراق‏و چه در كشورهاى ديگر به علت جاه‏طلبى و جنون اين مرد، گرفتاريهاى عجيبى براى اسلام ومسلمين پيش آمد كه در طول تاريخ كم نظير است. اين همه مصائب و مشكلاتى براى مسلمين پيش‏آمد و چنين حادثه عجيبى براى آن حوزه با آن قدمت و سابقه پيش آمد، با توجه به اينكه آثار وبركات و كثيرى از كتابهاى ما در فقه و اصول همه از بركات آن حوزه است. كتاب جواهر كه ما افتخارمى‏كنيم، كتابهاى شيخ انصارى، كتاب مرحوم آخوند، كتابهاى بزرگان همه از آثار آن حوزه مقدسه‏است. حالا اين مشكله كه پيش آمده است، وظيفه ما را سنگين كرده است. ما بايد كارى كنيم. بالاخره‏اسلام ضربه خورده است. به علت اين ضربه بزرگى كه به حوزه نجف وارد آمده است. حالا چه بايدكرد؟ بايد نشست و نگاه كرد؟! ضمن اينكه بايد از راههاى مختلف براى حل اين مشكل راهى پيداشود، فعلاً بايد جبران علمى شود. جبران علمى الان به دست من و شماست؛ يعنى من و شما برايمان‏لازم است كه بيش از سابق

    تمرينات

    مقدمه نسبت به ذى المقدمه از نظر زمان وجود چند تقسيم دارد
    نظر علماى معقول در بحث علت و معلول و در رابطه با اضافه و نسبت بين معلول و علت‏را بيان كنيد
    آيا مقدمه مى‏تواند چيز ديگرى غير از اجزاء علت باشد
    اشكالات عقلى وارد به مقدمه متقدمه و متأخرة را بيان كنيد