دوشنبه 18 تير 1403 - 29 ذيحجه 1445 - 8 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
تدریس استاد
متن
40 334
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
تقسيمات در مقدمه
بحث ما در تقسيماتى بود كه براى مقدمه ذكر شده بود. يكى از اين تقسيمات كه بحثش گذشتاين بود كه مقدمه را تقسيم كرده بودند به مقدمه داخليه و مقدمه خارجيه. تقسيم دوم اين است كهمىگويند: «المقدمه امّا عقلية و امّا شرعية و امّا عادية»، سه رقم مقدمه به حسب اين تقسيم تصويرشده است: مقدمه عقلى و مقدمه شرعى و مقدمه عادى. بايد ببينيم اوّلاً اين تقسيم صحيح است يا غيرصحيح؟ و بر فرضى كه صحيح باشد، آيا همه اقسامش داخل در نزاع در باب مقدمه واجب هست، يااينكه بعضى از اقسام ولو اينكه تقسيم هم صحيح باشد از محل نزاع در باب مقدمه واجب خارجاست؟
معناى مقدمه عقليه
مقدمه عقليه عبارت از آن مقدمهاى است كه به حسب واقع ذى المقدمه بدون آن نمىتواندتحقق پيدا كند. يعنى امكان ندارد. امكان ندارد يعنى عقلاً امكان ندارد يعنى تحقق ذى المقدمه بدونآن استحاله عقلى دارد. يك حكم قطعى عقلى در رابطه با آن مطرح است كه بدون اين مقدمهنمىتواند تحقق داشته باشد، مثل همين مثالى كه در فلسفه معمولاً ذكر مىشود و آن مسأله ممكنالوجود در رابطه با وجود است. اگر چيزى ممكن الوجود شد، يعنى داراى ماهيّتى بود كه نسبتش بهوجود و عدم على السواء بود، نه وجود اولويتى نسبت به آن ماهيّت داشت و نه عدم اولويتى نسبت بهآن داشت، نه وجود ضرورت داشت و نه عدم ضرورت داشت، كه معنى ممكن الوجود يعنى چنينماهيّتى - ماهيّت «متساوية النسبة الى طرفى الوجود و العدم» است - چنين ماهيّتى اگر بخواهد وجودپيدا كند، اگر بخواهد متلبس به لباس وجود شود، بدون علّت موجِده و علّت مرجّحه عقلاً امكانندارد تحقق پيدا كند. مستحيل است كه وجود و عدم، نسبت با ماهيّت تساوى داشته باشند، معذلكخودبخود، بدون يك جهت مرجّحه و بدون يك علّت مرجّحه وجود رجحان و غلبه پيدا كند. لذا آنعلّت موجِده نسبت به ماهيّت ممكن الوجود مقدّميّت عقليه دارد، به معنى اينكه بدون آن علّتموجِده استحاله عقليه دارد كه ذى المقدمه كه عبارت از وجود ممكن است در خارج تحقق پيدا كندحقيقتاً، واقعاً، عقلاً، قطعاً. استحاله دارد كه ممكن الوجود بدون علّت مرجّحه و بدون علّت موجدهاتصاف به وجود و متلبس به وجود شود. اين مقدّميّت، يك مقدّميّت روشنى است، يك مقدّميّتبديهى است و ترديدى در مقدّميّتش وجود ندارد.
تعريف مقدمه شرعيه و رجوع آن به مقدمه عقليه
اما مقدمه شرعيه. معناى ابتدايى مقدمه شرعيه كه در بادى نظر به ذهن مىآيد عبارت از آن چيزىاست كه شارع براى آن مقدّميّت قائل شده است و آن را متصّف به مقدميّت كرده است. مرحومآخوند(ره) مىفرمايند: مقدمه شرعيه به مقدّمه عقليه رجوع مىكند و چيزى در برابر مقدمه عقليهنيست و امر ديگرى قسيم مقدمه عقليه نيست و يك بيانى ذكر مىكنند، لكن اين بيان يك مكمّلى ازنظر ورود و ختم در اين بحث دارد. اين مكمّل در حقيقت دو مكمّل مىشود: يك مكمّل راجع بهاصل مقدّمات شرعيه است، يك مكمّل هم در دنباله بيان ايشان مطرح است كه با توجّه به اين دومكمّل مىتوانيم حرف ايشان را تصديق كنيم و مقدّمات شرعيه را ارجاع به مقدّمات عقليه دهيم. لذااين بيانى كه من عرض مىكنم تقريباً يك جزئش مربوط به مرحوم آخوند است، امّا دو جزئش همبراى تكميل بحث است و آن اين است كه در مقدّمه شرعيه ابتداءً دو احتمال وجود دارد. اينكه مامىبينيم شارع طهارت را شرط صلاة قرار داده است و اگر شارع قرار نمىداد اصلاً ما به آننمىرسيديم و عقل ما اين معنى را ادراك نمىكرد و هر چه هم فلسفه مىخوانديم و در فلسفه كهبراى كشف واقعيّات مطرح است تخصّص هم پيدا مىكرديم نمىتوانستيم به دست بياوريم كه بينصلاة و بين طهارت عنوان شرطيت و مشروطيّت مطرح است. اينجا دو احتمال وجود دارد:
يك وقت ما در رابطه با مقدّمات شرعيه اين حرف را مىزنيم كه اين مقدّمات شرعيه هم يكواقعيّاتى هستند، يك حقايقى هستند، منتها بالاتر از آنچه كه عقل ادارك مىكند، سطحش بالاتر ازادراك عقل و احاطه عقل و فهم عقل است. عقل خوب درك مىكند كه ممكن الوجود بدون علّتموجِده و علّت مرجّحه نمىتواند وجود پيدا كند. امّا اگر تمامى عقول عالم را روى هم بريزند و «كانبعضهم لبعض ظهيرا» معذلك نمىتوانند درك كنند كه طهارت شرطيّت براى نماز دارد امّا در عينحال اين يك واقعيّت است و يك حقيقت است. امّا اينطورى نيست كه دست عقل به همه حقايقبتواند برسد و ادراك عقل و احاطه عقل آنها را شامل شود.
يك وقت ما يك چنين حرفى در باره مقدمات شرعيه مطرح مىكنيم و مىگوييم: شارع مقدّسبراى ما اين واقعيّت را پرده بردارى و كشف كرده است، با «لا صلاة الاّ بطهور» ما را در جريان يكواقعيّت مافوق ادارك عقل قرار داده است، امّا اصل مسأله شرطيّت طهارت، يك واقعيّت است، منتهادر يك سطح بالا، اين يك احتمال است. اگر ما در مقدّمات شرعيه يك چنين مطلبى را معتقد باشيم ويك چنين مبنايى را بپذيريم، اين هم رجوع مىكند به مقدّمات عقليه براى اينكه معناى مقدّمه عقليهاين نبود كه عقل توقّفش را ادارك كند، عقل شرطيّت و مدخليّت را ادراك كند بلكه معناى مقدمهعقليه اين شد: «ما استُحيل واقعاً وجود ذى المقدمة بدونها»، آنچه كه به حسب واقع و حقيقت محالباشد ذى المقدمه بدون آن تحقق پيدا كند. در معناى مقدّمه عقليه كلمه ادراك عقل مطرح نيست،آنچه مطرح است، آن است كه به حسب واقع وجود ذى المقدمه بدون وجود اين مقدّمه امتناع واستحاله داشته باشد. اگر شما در باب مقدّمات شرعيه يك چنين مبنايى را اختيار كرديد كه اينشرطيّت يك واقعيّت است، اين مقدّميّت يك حقيقت است، منتها عقل نتوانسته ادراك كند، شارع ازروى اين حقيقت پرده برداشته و ما را در جريان واقعيّت و حقيقت قرار داده است، پس در حقيقتاين معنايى كه براى مقدّمه عقليه ذكر شد، روى اين مبنا در مقدمه شرعيه هم جريان دارد. «ما استُحيلواقعاً وجود ذى المقدمه بدون وجوده» يا «وجودها».
ما از كجا به اين واقع برسيم؟ گاهى از طريق عقل به واقع مىرسيم، مثل ممكن الوجود در رابطه باعلّت موجده و گاهى واقعيّت را از طريق شرع درك مىكنيم و آن در جائى است كه شارع بفرمايد: «لاصلاة الاّ بطهور» و ما كشف كنيم كه طهارت به حسب واقع شرطيّت براى نماز دارد منتها شارعمقدّس كاشف از اين معناست و بيان كننده اين معناست. لذا اگر اين مبنا را در مقدّمات شرعيهبپذيريم كه اينها واقعيّاتى است كه شارع از آنها همه حقايق كرده است، در نتيجه مقدّمات شرعيهبرگشت به همان مقدّمات عقليّه مىكند و ديگر مسأله جدائى و اختلاف و مباينت بين اينها وجودندارد.
اعتبارى بودن شرطيت مقدمه شرعيه
امّا اگر اين مبنا را نپذيرفتيم و گفتيم: مساله شرطيّت، يك مسأله اعتبارى است، مثل مسألهسببيّت، مثل مسأله ملكيّت و زوجيّت، اينكه شارع به دنبال يك بيع صحيح، مسأله ملكيّت را اعتبارمىكند، بايع را مالك ثمن مىبيند، مشترى را مالك مبيع مىبيند، اين ملكيّت، يك امر اعتبارى است،منتها شارع بر اين امر اعتبارى صحّه گذاشته و آن را پذيرفته است. در مسأله زوجيّت بعد از آن كه يكعقد صحيح نكاحى بين زن و شوهر واقع مىشود، شارع اعتبار زوجيّت مىكند و بر اين زوجيّت هماحكامى مترتّب مىكند. امّا اين نه به اين معنى است كه زوجيّت يك واقعيّت است. زن و مرد بعد ازتحقق صيغه نكاح واقعيّت و حقيقتشان تغيير نكرده است، فقط يك امر اعتبارى كه منشأ يك آثار واحكامى است به نام زوجيّت تحقق پيدا كرده است. در باب سببيّت، مىبينيم شارع سببيّت را درمواردى اعتبار كرده است، مثل اينكه مىگويد: «اتلاف مال الغير سبب للضّمان» اين سببيّت، سببيّتتكوينيه نيست، سببيّت اعتبارى است و به عبارت ديگر حكم وضعى است و احكام وضعيه مثلاحكام تكليفيه امور اعتباريه هستند. همان طورى كه وجوب و تحريم و ساير احكام تكليفيه اموراعتباريّه هستند، احكام وضعيه هم امور اعتبارى هستند، كه منها مسأله سببيّت و مسأله شرطيّتاست. وقتى كه طهارت را شرط براى نماز قرار مىدهد، معنايش اين است كه براى طهارت اعتبارشرطيّت مىكند، جعل شرطيّت مىكند، وضع شرطيّت مىكند، نه اينكه معناى شرطيّت كشف از يكواقعيّتى باشد، كشف از يك حقيقتى باشد كه ما در بعضى از موارد كه عقلمان نمىرسد شارع اينجابراى ما عنوان كاشفيّت و عنوان بيانگرى داشته باشد بلكه وقتى كه مىگويد: «يعتبر فى الصلاةالطهارة» براى اين طهارت جعل شرطيّت مىكند، اعتبار شرطيّت مىكند. اين اعتبار شرطيّت مثلاعتبار ملكيّت در دنبال بيع است، مثل اعتبار زوجيّت در دنبال عقد نكاح است نه اينكه شرطيّت يكواقعيّت و يك حقيقتى باشد.
اگر ما در رابطه با شرط شرعى اين مبنا را قائل شديم، آيا باز هم رجوع به مقدّمه عقليه مىكند؟مرحوم آخوند(ره) در اينجا مىفرمايد: بخاطر اينكه در مقدميّت مقدمه دو مطلب دخالت دارد: يكمطلب اين است كه بگوييم: «هذا شرط لذلك الشىء، الطهارة شرط للصّلاة»، امّا اين يك مطلب است،اين را شما بفرمائيد، شارع اعتبار كرده، شارع جعل كرده، گفته: «الطهارة شرط للصّلاة» به عبارتروشنتر گفته: «جعلت الطهارة شرطاً للصّلاة، اعتبرت الطهارة شرطاً للصّلاة»، ديگر بالاتر از ايننيست كه تعبير به جعل و تعبير به اعتبار كند، امّا حالا كه گفت: «اعتبرت الطهارة شرطاً للصّلاة» مطلبتمام نمىشود، يك چيز ديگر هم لازم دارد و آن چيز دوّم اين است كه «تحقق المشروط بدون شرطهممتنع»، اين را چه كسى مىگويد؟ اين را عقل مىگويد. در همين جا عقل حكم مىكند كه «اذا جعلالشارع الطهارة شرطاً للصّلاة كانّه، فاعلم التحقق المشروط بدون الشرط ممتنع»، چه كسى حكم بهامتناع مىكند؟ عقل حكم به امتناع تحقق المشروط بدون شرطش مىكند. عقل مىگويد: ممتنع استكه مشروط بدون شرط تحقق پيدا كند.
نقش عقل و شرع در حكم به وجوب مقدمه
آنچه در باب مقدميّت ركنيّت دارد و اساس است عبارت از همين نكته دوم و امر دوم است، كهحاكم به اين نكته و به اين امر عقل است. لذا مرحوم آخوند مىگويد: كأنّ آن مقدارى را كه شارعمىتواند نقش داشته باشد يك مقدمه براى مقدميّت است. و آن مقدمه براى مقدميّت «اعتبار الشرطيةللطهارة» امّا اينكه نماز بدون اين شرط نمىتواند تحقق پيدا كند، اين مسأله عقلى است. از هر كسىكه بپرسيد كه مشروط بدون شرط محال است تحقق پيدا كند، حاكم به اين محاليّت و استحالهكيست؟ مىگويد عقل. در همين جا هم مىگوييد: حاكم به اين استحاله عقل است. همين شارعبگويد: «هذا شرطٌ»، امّا دنباله كه كبراى مسأله است و اساس در باب مقدميّت هم همين كبرا است، آنرا عقل حكم مىكند، عقل مىگويد: «يستحيل تحقق المشروط بدون الشرط» و الاّ نمىتوانيم بگوييمكه استحاله تحقق مشروط بدون شرط، بعد بپرسيم كه آيا حاكم به اين استحاله عقل است يا حاكم بهاين استحاله شرع است يا اينكه بين موارد تفصيل دهيم بگوييم اينكه ممكن الوجود نمىتواند بدونعلّت مرجّحه وجود پيدا كند، اين استحالهاش را عقل مىگويد، امّا مشروط و شرط در باب شرعياتاگر مشروطى بدون شرط بخواهد تحقق پيدا كند عقل مىگويد: ما ديگر اينجا كارهاى نيستيم، مااينجا ديگر حرفى نمىزنيم كه مشروط بدون شرط محال است تحقق پيدا كند. عقل همين جا همانحكم را دارد. مىگويد: شرط و مشروط كه تحقق پيدا كرد، شرطيّت از هر طريق حاصل شود و هركسى شرطيّت را جعل كند و اعتبار كند، لكن بدان! وقتى كه شرطيّت احراز شد ديگر مشروط بدونشرط از نظر منِ عقل محال است تحقق پيدا كند.
لذا مرحوم آخوند هم در اين قسمت عبارت ايشان را حمل بر همين فرض بايد بكنيم و بگوييم:شرطيّت شرعيه يك امر اعتبارى مجعول شارع است، نه اينكه يك واقعيّتى باشد كه شارع كشف ازآن واقعيّت كرده باشد. امّا روى همين فرض اعتبارى اساس مقدميّت و آنچه ركن در باب مقدميّتاست، كه عبارت از عدم تحقق ذى المقدمه بدون مقدمه است، آن ركن را عقل حكم مىكند، حتّى درمقدّمات شرعيه. لذا روى اين مبنا هم باز بايد مقدمات شرعيه را ما ارجاع به مقدمات عقليه دهيم.
اشكال به عقلى بودن عدم تحقق صلاة بدون طهارت و جواب آن
منتها اينجا يك شبههاى است. و يك نكتهاى به عنوان مكمّل بايد به كلام مرحوم آخوند اضافهشود و آن نكته عبارت از اين است كه اگر كسى در ذهنش خلجان كند و به صورت «ان قلت» اينسؤال را مطرح كند، بگويد: ما حرف آخوند را مىپذيريم در آنجائى كه تعبير شارع در رابطه با شرطشرعى به اين نحو تعبيرات باشد كه بگويد: «يشترط فى الصلاة الطهارة» يا بگويد: «اعتبرت الطهارةشرطاً للصّلاة»، يا بگويد: «جعلت الطهارة شرط للصلاة». امّا اگر شارع اينطور تعبير كرد كه در رواياتهم اتفاقاً اين تعبير را داريم، شارع گفت: «لا صلاة الاّ بطهور»، در حقيقت همان معناى دوم در اينعبارت به حسب ظاهر مطرح شده است، فرموده: «لا صلاة، يعنى لا تتحقق الصلاة الاّ بوجود الطهور»پس همان نكته دوم و مطلب دوم را شارع بيان مىكند. چرا شما گفتيد: عقل در اين رابطه نظر دارد؟ بهعقل چه ارتباطى دارد؟ خود شارع مستقيماً دارد مىگويد: «لا صلاة الاّ بطهور» و آن ركن در بابمقدميّت را شارع به «لا صلاة الاّ طهور» بيان مىكند. پس چرا شما مىگوييد: عقل دخالت دارد؟ بهعقل چه ارتباطى دارد؟ آن حقيقت مقدميّت و اساس مقدميّت را شارع به كلمه «لا صلاة الاّ بطهور»دارد بيان مىكند. پس چرا مىگوييد: اين مسأله، مسأله عقليه است؟
ممكن است اين سؤال در ذهن ما خلجان پيدا كند، ولى جوابش اين است كه در اين «لا صلاة الاّبطهور» واقعش اين است كه شارع به اين «لا صلاة الاّ بطهور» مىخواهد همان اعتبار طهارت را بيانكند، يعنى همان امر اوّل در باب مقدمه را بيان كند. «لا صلاة الاّ بطهور» مىخواهد بگويد كه «يشترطفى الصلاة الطهارة، يعتبر فى الصلاة الطهارة»، منتها اين بيان ابلغ از آن بيان است.
به عبارت روشنتر: در «لا صلاة الاّ بطهور» اصلاً شارع كارى به آن حكم عقل ندارد، منتها ازطريق «لا صلاة الاّ بطهور» مىخواهد ما را راهنمائى به صغراى مسأله كند و آن اين است كه بدان! منطهارت را شرط براى نماز اعتبار كردم، طهارت را جعل كردم «شرطاً للصلاة»، كه اصلاً به طور تعبيركنائى مىخواهد آن مطلب را بيان كند، منتها در قالب اين عبارت و در قالب اين تعبير مطلب را بيانمىكند.
يا اين است كه بگوييم: اين همان حكم عقلى را بيان مىكند، منتها ارشاد به حكم عقل است،ارشاد به حكم عقل، كاشف از مفروغيت اعتبار طهارت به صورت شرطيّت. يعنى وقتى كه شارع بهما مىخواهد بگويد: بدانيد كه عقل شما مىگويد نماز بدون طهارت نمىشود، مىخواهد بگويد: بهخاطر اينكه من اعتبار طهارت كردم، من طهارت را شرط براى نماز قرار دادم و چون شرطيّتطهارت يك امر مفروغ عنه است، من شما را ارشاد مىكنم «الى ما حكم به العقل» و الاّ معنى ندارد كهشارع بخواهد اينجا مستقلاً در مقابل عقل بدون اينكه حكمش ارشاد به حكم عقل باشد، بگويد:همان طورى كه در واقعيّات عقل مىگويد: ذى المقدمه بدون مقدمه امكان تحقق ندارد، من هم درباب شرعيات مىخواهم بگويم: ذى المقدمه بدون مقدمه امكان تحقق ندارد كه شارع يك مطلبىزائد بر حكم عقل و علاوه بر حكم عقل مطرح كرده باشد.
در باب شرعيات، يك چنين مطلبى در كار نيست. معناى «لا صلاة الاّ بطهور» اين باشد كه منِشارع هم مىخواهم مثل حكم عقل در باب واقعيّات يك كبرايى در باب شرعيات پياده كنم و آن«امتناع تحقق المشروط» بدون شرط باشد. آيا مىشود «لا صلاة الاّ بطهور» را اينطور معنا كنيم واينطور از آن برداشت داشته باشيم يا اينكه قاعدهاش اين است كه «لا صلاة الاّ بطهور» يا به صورتكنايى مستقيماً ناظر به جعل شرطيّت و اعتبار شرطيّت است، كه اصلاً از اوّل مىخواست صغرى رابيان كند و اصلاً ناظر به كبرى نيست و يا اينكه اگر ناظر به كبرى هم باشد، به صورت ارشاد به حكمعقل است، منتها اين ارشاد ما را هدايت مىكند به اينكه شرطيّت شرعيه و اعتبار شرطيّت براىطهارت، يك امر مفروغ عنه عند الشارع است.
در نتيجه اگر در عبارات و روايات هم با تعبيرى مثل «لا صلاة الاّ بطهور» برخورد كنيم، معنايشاين نيست كه در باب شرعيات، استحاله تحقق مشروط بدون شرط را شارع گفته است، ديگر به عقلارتباطى ندارد و حكم شرعى هم ارشاد به حكم عقل نيست، بلكه جعل يك حكمى است مماثلحكم عقل، كه عقل در واقعيّات اين استحاله را بيان مىكند و شارع هم در شرعيّات اين استحاله رابيان مىكند، مسأله به اين كيفيّت نيست.
لذا نتيجه اين شد كه در شرايط شرعيه چه مسأله واقعيّت را مطرح كنيم و چه مسأله اعتبار و جعلشرعى را مطرح كنيم، چون اساس مقدميّت مقدمه كه عبارت از عدم تحقق مشروط بدون شرطاست، يك مسألهاى است كه به عقل ارتباط دارد و حاكم در اين مسأله عقل است، لذا با اين بيانمقدّمات شرعيه روى اين مبنا هم رجوع به مقدّمات عقليه مىكند و يك چيزى در مقابل مقدّماتعقليه نمىتوانند باشد.
تمرينات
معناى مقدمه عقليه را بيان كنيد
معناى مقدمه شرعيه چيست
چگونگى برگشت مقدمه شرعيه به مقدمه عقليه را توضيح دهيد
آيا حاكم به محال بودن مشروط بدون شرط شارع است يا عقل چرا
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...