دوشنبه 18 تير 1403 - 29 ذيحجه 1445 - 8 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
تدریس استاد
متن
40 333
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
اراده فاعلى در رابطه با علت و معلول
تفصيلى در رابطه با مقدّمات خارجيه هست كه اگر مقدّمه خارجيه علّت تامّه باشد، اين از محلبحث خارج است. امّا اگر مقدّمه خارجيه اجزاء علّت تامّه باشد، مثل سبب به تنهائى، يا شرط بهتنهائى، يا عدم المانع به تنهائى، اين داخل در محل بحث است. دليلى كه اقامه شده بود اين بود كهاراده آمر هميشه جانشين اراده فاعل است و فرق بين اراده فاعل و اراده آمر در وساطت عبد و عدموساطت عبد است. مولائى كه ارادهاش به «شراء اللحم» تعلّق مىگيرد، هيچ فرقى نمىكند كه اينمعنى را بالمباشرة انجام داده است يا بوسيله صدور فرمان و خواستن از عبد اين معنا انجام بگيرد. دررابطه با علّت و معلول جائى كه علّت، علّت تامّه باشد؛ اراده فاعلى لا محاله بعلّت متعلّق است نه بهمعلول، ولو اينكه به حسب ظاهر انسان چنين خيال مىكند كه اراده به معلول متعلّق مىشود.
براى اينكه آن چيزى كه مقدور براى فاعل است و دست قدرت فاعل به او مىرسد، علّت است. وامّا معلول، خارج از دايره قدرت فاعل است، آن امرى است كه «يترتب على العلّة قهراً» و چه بسإے؛ظظظاصلاً «يعد فعلا للفاعل»، در مسأله نار و «القاء فى النار»، آن كه فعل براى انسان مريد است چيزى استكه عمل خود اوست، عمل او القاء فى النار است. امّا سوزاندن، اين «ليس عملاً للفاعل»، اين عمل ناراست كه خداوند به مقتضاى طبع، اين معنى را در نار ايجاد كرده است و گاهى هم با امر جلوى اينمعنى را مىگيرد و نار هم نمىتواند تأثير در احراق كند. وقتى كه در اراده فاعلى اينطور شد، مىگويد:در اراده آمرى هم همين طور است. اگر مولا دستور داد، گفت: «احرق هذه الكتب الضالة» اين كتابهاىگمراه و گم راه كننده را شما بسوزان، ولو اينكه به حسب ظاهر مأموربه احراق است، امّا چون احراقمعلول «القاء فى النار» است، آن هم با تماميّت ساير اجزاء علّت تامّه، در حقيقت معنى «احرق هذاالكتب» يعنى «الق هذه الكتب فى النار». براى اينكه مأموربه بايد فعل مكلّف باشد، مقدور مكلّفباشد. و آن چيزى كه فعل مكلّف است و مقدور مكلّف است، ايجاد علّت تامّه است. امّا معلول كهعبارت از احراق است «لا يكون فعلاً للمكلّف، بل هو فعل للنار و خارج عن دايرة قدرة المكلّف». لذامىگويد: ما علّت تامّه را بايد از نزاع در باب مقدّمه واجب خارج كنيم.
اشكالات در خروج علت تامة از مقدمه واجب
اين حرف چند تا اشكال دارد: اولين اشكال اين است كه بر فرض كه ما همه اين حرفها رابپذيريم، نتيجهاى كه از اين حرفها گرفته مىشود، چيست؟ آيا نتيجه تفصيل در باب مقدّمه خارجيهاست؟ در باب مقدمه خارجيه شما داريد تفصيل مىدهيد. معناى تفصيل اين است كه در هر دو طرفعنوان مقدميّت محفوظ است، لكن در عين اينكه هر دو اشتراك در عنوان مقدميّت دارند، يكى از آنهاداخل در محل بحث است و يكى خارج از محل بحث. مثل تفصيلى كه مرحوم آخوند(ره) بينمقدّمات داخليه و مقدّمات خارجيه قائل بودند، يعنى وقتى كه از مرحوم آخوند(ره) سؤال مىشد،ايشان جواب مىدادند، هم مقدّمات داخليه عنوان مقدميّت دارند، هم اين مقدّمات خارجيه عنوانمقدميّت دارند. لكن مقدّمات داخليه بخاطر اينكه اجتماع مثلين لازم مىآيد داخل در بحث مقدّمهواجب نيستند. امّا مقدّمات خارجيه چون اين محذور در آنها نيست، آنها داخل در محل نزاع هستند.
پس معناى تفصيل اين است كه عنوان مقدميّت در هر دو طرف تفصيل مسلم باشد، لكن يكطرف مقدّمه خارج از محل بحث، طرف ديگر مقدّمه داخل در محل بحث. آيا اين تفصيلى كه شما درمقدّمات خارجيه مىگوييد، به اين كيفيت است؟ يا نتيجه تقريب شما اين است كه علّت تامّه اصلاًمقدميّت ندارد، علّت تامّه خودش مأموربه است، خودش ذى المقدّمه است. حتى اگر مولا تعبير به«احرق» هم كند، شما مىگوييد: باطن اين «احرق مولى» يعنى «القه فى النار». پس علّت تامّه خودشمأموربه است. همان چيزى است كه اراده فاعلى به قول شما به او متعلّق مىشود. اگر علّت تامّهخودش مأموربه شد، خودش ذى المقدّمه شد، ديگر شما در مقدّمه خارجيه تفصيلى قائل نشديد؟يعنى اگر از شما بپرسند كه مقدّمه خارجيه كدام است؟ شما مىگوئيد: اجزاء علّت تامّه است.مىگوييم: خود علّت تامّه مقدّمه است؟ مىگوييد: نه. علّت تامّه خودش ذى المقدّمه است، علّت تامّهخودش مأموربه است، علّت تامّه خودش وجوب نفسى دارد.
پس شما علّت تامّه را از دايره مقدميّت خارج كرديد، نه اينكه در باب مقدّمه خارجيه شماتفصيل قائل شديد. شما مىگوييد تمام مقدّمات خارجيه داخل در محل بحث است. منتها مىگوييد:خيال نكنيد كه علّت تامّه مثل اجزاء علّت تامّه است، نه، علّت تامّه «ليست بمقدمة، بل هو بنفسها ذوالمقدّمه»، پس آن كه عنوان مقدّمه خارجيه دارد به نظر شما خارج از محل بحث نيست، هيچ تفصيلىهم در آن وجود ندارد. و علّت تامّه به لحاظ اينكه «ليست بمقدمة خارجيه» خارج از محل بحثاست. پس اوّلاً نبايد اسمش را تفصيل در باب مقدّمه خارجيه گذاشت. ثانياً اين حرف شما يكجواب نقضى دارد و يك جواب حلّى دارد.
جواب نقضى به تفصيل در مقدمه
امّا جواب نقضى: شما مىگوييد: علّت تامّه «ليست بمقدمة»، براى اينكه اراده نمىتواند به معلولمتعلّق شود، معلول خارج از دايره قدرت است، معلول بيرون از اختيار مكلّف است. پس علّت تامّهنمىتواند عنوان مقدميت داشته باشد. سؤال مىكنيم اجزاء علّت چطور؟ شما مىگوييد: اجزاء علّتچرا؟ آنها مقدّمه خارجيه هستند. مقدّمات خارجيه براى چه كسى هستند؟ وقتى شما سراغ اجزاءمىآييد، سراغ سبب مىآييد، سراغ شرط مىآييد، سبب را مقدّمه چه چيزى قرار مىدهيد؟مىگوييد: سبب مقدّمه خارجى است؟ مىگوييم: ذى المقدّمهاش چيست؟ آيا ذى المقدّمهاش خوداين مجموعه علّت تامّه است؟ پس سبب، مقدّمه خارجيه نشد، سبب جزء علّت تامّه است، از اجزاءتشكيل دهنده علّت تامّه است. آن چيزى كه شما سبب را مقدّمه براى او مىدانيد و اسمش را هممقدّمه خارجيه مىگذاريد، آيا جزء معلول چيز ديگرى است؟ ما اين جا سه تا چيز كه نداريم! يكىمجموعه علّت تام است، يكى هم معلول. اين سبب كه مىگوييد: مقدّمه است، مقدّمه كدام است؟ اگرمقدّمه مجموعه علّت تامّه است، پس اين مقدّمه خارجيه نشد، مقدّمه داخليه است. اگر بگوييد: اينهامقدّمه خارجيه نباشد، مىگوييم: پس مقدّمه خارجيه را كجا پيدا كنيم؟ هر چه را كه شما به عنوانمقدّمه خارجيه فرض كنيد، يا به عنوان سبب مطرح است، يا به عنوان شرط و يا به عنوان عدم المانعمطرح است. ديگر چهارمى نداريم كه اسمش را مقدّمه خارجيه بگذاريم.
پس اگر سبب را شما مىگوييد: مقدّمه، ذى المقدّمهاش را مجموعه همين علّت تامّه قرارمىدهيد، همه اينها مقدمات داخليه است. «فاين المقدمات الخارجيه»؟ يك مورد براى مقدّمهخارجيه بما نشان دهيد. و اگر بگوييد: نه، ما اين اجزاء را به لحاظ معلول ملاحظه مىكنيم. مىگوييم:وقتى شما به لحاظ معلول ملاحظه كرديد، آيا آن اشكالى كه در علّت تامّه نسبت به معلول مطرحاست، در اجزاء علّت تامّه نسبت به معلول مطرح نيست؟ آن بيانى را كه شما در رابطه با علّت تامّهنسبت به معلول گفتيد، كه قدرت به معلول متعلّق نمىشود، آيا تنها در رابطه با مجموعه علّت تامّهاين مسأله مطرح است؟ يا وقتى نوبت به سبب تنها رسيد، آن وقت قدرت به معلول متعلّق مىشود.وقتى نوبت به شرط رسيد، قدرت به معلول متعلّق مىشود. امكان دارد كسى اين حرف را بزند كه اگرمجموع سبب، شرط و عدم المانع را ملاحظه كنيم اينها مقدور مكلّف است. معلول خارج از دايرهقدرت مكلّف است. اما اگر سبب تنها را حساب كنيم، معلول داخل در دايره ذى المقدّمه مىشود، امربه معلول تعلّق مىگيرد، اراده فاعلى به معلول تعلّق مىگيرد، آيا مسأله اينطورى است؟ يا اينكه اينراهى را كه شما طى كرديد، نه تنها روى علّت تامّه، در اجزاء علّت تامّه هم اين راهى را كه شما طىكرديد پياده مىشود؟ پس همانطورى كه علّت تامّه از محل بحث به قول شما خارج است، اجزاءعلّت تامّه هم بايد از محل بحث خارج باشد؟ و بالنتيجه جميع مقدمات خارجيه بايد از محل بحثخارج باشد. آن وقت اگر كسى مثل مرحوم آخوند(ره) مقدمات داخليه را خارج از محل بحث بداند،مسأله مقدمه واجب اصلاً يك مورد پيدا نمىكند. نه نسبت به مقدمات داخليه و نه نسبت به مقدماتخارجيه. اين جواب نقضى مسأله است.
جواب حلّى به قائل به تفصيل در مقدمه
و اما جواب حلى اين مسأله اين است كه اين حرف «من اصله» باطل است، حتى در اراده فاعلى همباطل است، چه برسد به اراده آمرى. در اراده فاعلى وقتى كه انسان مىخواهد چيزى مثل همانكتابهاى ضلال را بسوزاند، آيا وجداناً با قطع نظر از هر جهت خارجى، وقتى رساله را ملاحظهمىكند، رساله مىگويد: كه كتابهاى ضلال بايد فانى شود. اين مىبيند بهترين راههاى فانى كردنكتابهاى ضلال سوزاندن اين كتابها به آتش است. الان چه چيز را تصور مىكند؟ آيا مىنشيند حسابمىكند كه احراق جنبه غير ارادى دارد؟ و فعل نار است؟ اما آنچه كه مربوط به من انسان است، نفسالقاء اين كتابها در آتش است. وجداناً اراده او به چه تعلق مىگيرد؟ بلااشكال اين ارادهاش به احراقمتعلق مىشود. در ذهنش احراق را تصور مىكند، تصديق مىكند به فايده احراق، كه اين كتابهاىضلال منتشر نمىشود و در دسترس افرادى كه تحت تأثير واقع مىشوند، قرار نمىگيرد، بعد هماشتياق و عزم و جزم و مراحل اراده تمام مىشود، ثم اراده به احراق متعلق مىشود. علّت هم اين استكه در مسأله تعلق قدرت همان طورى كه مرحوم آخوند هم در موارد متعددهاى تصريح به اين معنىكردند، مسأله مقدوريّت يك عمل، اين نيست كه بلا واسطه مقدور باشد! مقدوريّت دو شعبه دارد:يك شعبه اين است كه عمل بلا واسطه مقدور انسان است، مثل اينكه انسان برخاستن را اراده كند،نشستن را اراده كند، حركت يد را ، اراده كند، اينها امور اراديه اختياريهاى است كه بلا واسطه مقدوربراى انسان است. اما يك سنخ امورى داريم كه نمىتوانيم آنها را خارج از دايره قدرت بدانيم،نمىتوانيم آنها را از عنوان مقدوريّت خارج بدانيم. منتها سنخ مقدوريّت آنها اين است كه بالواسطهمقدورند. احراق اگر بخواهد تحقق پيدا كند، بايد علّت تامهاش تحقق پيدا كند. و حيث اينكه علّتتامّه مقدور شماست احراق هم مقدور شماست، احراق هم در داخل دايره قدرت شماست. منتهااجزاء علّت تامّه مقدوريّتش بلا واسطه است، اما خود معلول نمىتوانيم بگوييم: «ليس بمقدور».«هو مقدور اما مع واسطة العلّة التامّه، مع الوساطة العلّة التامّه» و اگر يك چيزى بالواسطه مقدور شد مانمىتوانيم او را از دايره قدرت خارج كنيم. از اينجا نتيجه مىگيريم اگر مثلاً يك كسى آمد و يكحيوانى يا انسانى را در آتش انداخت و سوزاند. وقتى مىخواهيم اين داستان را در خارج نقل كنيم،اگر به صورت حقيقت بخواهيم نقل كنيم، حق نداريم بگوييم: زيد عمرو را سوزاند! بايد بگوييم:زيد عمرو را در آتش افكند و آتش او را سوزاند. اگر گفتيم: زيد عمرو را سوزاند، اين مجازى است.گاهى در دستورات اسلامى راجع به بعضى از موارد كه مسأله احراق مطرح است، مثل حيوانموطوئه، بگوييم: اين
تمرينات
اراده فاعلى در رابطه با علت و معلول را بيان كنيد
تفصيل مرحوم آخوند(ره) بين مقدمات داخلية و خارجية را بيان كنيد
اشكالات مربوط به خروج علت تامه از نزاع در باب مقدمه واجب، و جواب نقضى و حلّىاشكالات را بيان كنيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...