دوشنبه 18 تير 1403 - 29 ذيحجه 1445 - 8 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
332 جلسه
تدریس استاد
متن
40 332 جلسه 332
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
بيان مركب اعتبارى و تقسيمات در آن
بالاخره جوابى كه از تفصيل بعض المحققين در رابطه با مركب اعتبارى و تفصيلى كه ايشان دراين رابطه داده بودند، عبارت از اين بود كه اوّلاً ما اصل اين تقسيم را نمىپذيريم كه براى مركباعتبارى دو صورت باشد. يك صورت لحاظ وحدت در رتبه سابقه بر امر و يك صورت لحاظوحدت در رتبه متاخره از امر. هميشه مركب اعتبارى بايد در همان رتبه سابقه، آن هم خود مولاىآمر اعتبار وحدت و لحاظ وحدت بين اشياء متخالفة الحقيقة كرده باشد. و ثانياً اگر ما فرضاً اينتقسيم را پذيرفتيم و از اشكال اوّل صرفه نظر كرديم و قبول كرديم كه در مركب اعتبارى مىشودلحاظ وحدت متاخّر از امر باشد و در نتيجه مقدميّت هم متاخّر از امر باشد، چون مقدميّت تابع همانلحاظ وحدت و اعتبار وحدت است بين اين اشياء، والاّ ذاتاً اين اشياء هيچ گونه ارتباطى بينشانتحقق ندارد. هر كدام يك شىء مستقل و حقيقت مستقله هستند. اين لحاظ وحدت بين اينها و اعتباروحدت بين اينهاست كه هر كدام از اينها را متّصف مىكند به عنوان مقدميّت.
فرض كرديم كه اين مقدميّت كه تابع لحاظ وحدت است، در رتبه متاخّره از امر است، گفتيم:مانعى ندارد، امّا تأخّر مقدميّت چرا بايد مانع از اين شود كه اين مقدمه داخل در محل نزاع و محلبحث در باب وجوب مقدمه شود؟ براى اين معنى يك جواب نقضى پيدا كرديم كه ديروز اشارهكرديم. جواب نقضى اين بود كه نه تنها اين مسأله در مقدمات داخليه پيش مىآيد و تصور مىشود،در مقدمات خارجيه، يعنى غير از مسأله اجزاء، آنجا هم ما دو جور مقدمه داريم: بعضى از مقدماتخارجيه است كه در حال تعلق امر و در حال صدور امر «من المولى» اتّصاف به مقدميّت دارد، يعنىدر همان حال صدور امر، ذى المقدمه بدون آن مقدمه امكان تحقق ندارد. امّا گاهى از اوقات در همانمقدمات خارجيه برخورد مىكنيم به يك مقدماتى كه در حال تعلق امر مقدميّت نداشته است، يعنىذى المقدمه بدون او امكان تحقق داشته است، امّا در زمان امتثال و در زمانى كه عبد در مقام موافقتامر مولا بر آمده است و مىخواهد مأموربه را در خارج انجام دهد، در اين زمان مقدميّت پيدا كردهاست، يعنى الان كه عبد مىخواهد مأموربه را انجام دهد، بدون اين مقدمه امكان پذير نيست. مثلاينكه فرض كنيد از باب مثال، غير از مثالى كه ديروز بيان شد. مثلاً يك زمان مسأله حج توقف برتحصيل گذرنامه نداشت، امّا حالا اينطور شده است، روى يك مسائل كلى و بين المللى مسأله حجتوقف بر تحصيل گذرنامه پيدا كرده است آيا مىتوانيم بگوييم: چون در سابق تحصيل گذرنامهمقدميّت براى حج نداشت، امّا فى زماننا هذا مقدميّت پيدا كرد، چون مقدميّتش متاخّر است لذا «لايجب» تحصيل گذرنامه. آنهايى كه مقدمه واجب را واجب مىدانند و قائل به ملازمه هستند،مىگويند: نه اين مقدمات «لا يجب تحصيلها». آيا كسى مىتواند تفوّه به اين معنى كند؟ اگر درمقدمات خارجيه مسأله به اين كيفيت است، كه هيچ فرقى نيست بين آن مقدمه خارجيهاى كه در حالامر مقدميّت داشته باشد و بين آن مقدمه خارجيهاى كه بعداً در حال امتثال و در حال موافقت جديدمقدميّت پيدا كرده است. در مقدمات خارجيه چنين تفصيلى وجود ندارد. خود اين محققى كه در مانحن فيه اين تفصيل را قائل شده، در مقدمات خارجيه چنين تفصيلى نداده است.
ما سؤال مىكنيم «ما الفرق» بين مقدمات خارجيه و داخليه؟ كه شما در مقدمات خارجيه اينتفصيل را نمىدهيد، امّا وقتى كه سراغ مقدمات داخليه و اجزاء مىآييد پاى اين تفصيل را به ميانمىآوريد؟ هيچ فرقى بين اين دوتا به نظر نمىرسد. اين يك جواب نقضى بود.
جواب حلى به مرحوم محقق عراقى(ره) در متعلق وجوب غيرى و مقدمى
امّا جواب حلى مسأله، يك چيزى بود كه در كلام مرحوم آخوند، (البته اين قسمتش، نه اصلمطلب ايشان)، اين قسمت از بيان ايشان در اين باب يك واقعيتى است. و آن اين است كه قائلبملازمه نمىخواهد بگويد: روى نفس عنوان مقدمه حكم بار مىشود، مفهوم المقدمه وجوبغيرى ندارد. مفهوم المقدمه، اين طرف ملازمه بنا بر قول به ثبوت ملازمه نيست، بلكه آن كه قائل بهملازمه وجوب غيرى را متعلق به او مىداند، عبارت از اين معنا است، آن چيزى كه به حمل شايععنوان مقدميّت دارد. مثلاً در باب نصب سلّم. ما دو تا عنوان داريم: يكى عنوان نصب السلّم است،يكى عنوان المقدمه است. كدامش متعلق وجوب غيرى است؟ كدامش طرف ملازم بنا بر قولملازمه واقع شده است؟ به عبارت روشنتر متعلق وجوب غيرى و مقدمى چيست؟ عبارت از نصبسلّم است، نصب سلّم وجوب غيرى دارد، نصب سلّم عبارت از طرف ملازمه است. چرا؟ براى اينكهآن چيزى كه «يتوقف عليه تكويناً الكون على السطح و لا يمكن ان يتحقق الكون على السطح بدونه»عبارت از نصب سلّم است. نصب سلّم است كه لا يمكن بدون او «كون على السطح» تحقق پيدا كند،اوست كه تكويناً راه «كون على السطح» را براى انسان باز مىكند. امّا عنوان المقدمه همان طور كهمرحوم آخوند ذكر فرمودند، اين حيثش حيث تعليلى است و جهتش جهت تعليليه است، نه اينكهحيث تقييدى باشد، نمىتواند حكم وجوب غيرى روى نفس عنوان المقدمه باشد. عرض كردم كهاگر انسان رو به قبله بايستد هزار بار هم المقدمه، المقدمه بگويد، تا نردبان نباشد، «كون على السطح»تحقق پيدا نمىكند. پس عنوان مقدميّت به صورت يك جهت تعليليه مطرح است، آنها مىگويند:وقتى كه ما نصب السلّم را واجب مىدانيم به عنوان وجوب غيرى، كانّ از ما سؤال مىكنند، كه «لماذايكون نصب السلّم واجباً» جواب مىدهيم «لانّه مقدمةٌ»، پس در حقيقت نصب سلّم وجوب غيرىدارد و علّت اتّصابش به وجوب غيرى عنوان مقدميّت است و به حمل شايع مصداق مفهوم مقدميّتاست. اگر مسأله اينطور شد، اگر حكم روى عنوان «ما هو بالحمل الشايع مقدمةٌ» آمد و اگر علّت حكمو جهت تعليلى عنوان مقدميّت شد، آن وقت در اين علّت و در آمدن حكم به واسطه اين علّت چهفرق مىكند كه مقدميّت همراه با امر و در رتبه سابقه بر امر باشد؟ يا در رتبه متاخّره و لاحقه بر امرباشد؟ شما كه مىگوئيد: «نصب السلّم واجب» مىگويند: چرا؟ مىگوييد: «لانه مقدمةٌ»، آيا در اينعلّت و در اين تعليل يك چيز ديگرى هم زائد بر عنوان مقدميّت نقش دارد؟ شما بايد بفرماييد بله،«لانه مقدمة سابقة على الامر»، اين «سابقة على الامر»، هيچ نقشى در عليّت و در حيثيت تعليليهمقدمه براى وجوب نصب سلّم ندارد. «تمام العلة لوجوب نصب سلّم انّما هى كونها مقدمة» ديگرهيچ فرقى نمىكند كه اين مقدميّت در رتبه سابقه بر امر باشد، در رتبه لاحقه بر امر باشد، هيچ گونهنقشى در عليّت نمىتواند داشته باشد.
لذا حل اين مسأله اين است كه اولاً معروض وجوب غيرى عنوان المقدمه نيست، بلكه «ماهوبالحمل الشايع مقدمةٌ» معروض وجوب غيرى است. و ثانياً تمام العلة لوجوب غيرى نصب سلّم وامثال نصب سلّم كه در ما نحن فيه عبارت از اجزاء مأموربه است، «تمام العلة هى كونها مقدمتاً» و اينعلّت همان طورى كه در اجزائى كه قبلاً لحاظ وحدت و اعتبار وحدت شده است، تحقق دارد، بنا برقول شما كه مركب اعتبارى را دو نوع مىدانيد، نسبت به آنهائى كه بعداً هم اتصاف به مقدميّت پيدامىكنند، همين علّت كاملاً تحقق دارد، ملاك وجوب غيرى هست. لذا بنابراين فرض هم ما نبايد بيندو نوع مركب اعتبارى تفصيل دهيم. تا اينجا در باره اجزاء، سه تا قول مطرح شد. يك قول مرحومآخوند بود كه ايشان مقدميّت همه اجزاء را، چه در مركبات حقيقيه و چه غير حقيقيه هر دومىپذيرفتند، لكن معتقد بودند كه هيچ كدام از اجزاء و مقدمات داخليه در هيچ مركبى داخل در محلنزاع نيست، براى اينكه اجتماع مثلين لازم مىآيد كه ما جواب ايشان را عرض كرديم.
تفصيل امام «ره» در مركبات حقيقيه و غير حقيقيه
يك قول هم اين قول اخير بود، كه حتّى در مركب اعتبارى تفصيل قائل بود بين دو نوع مركباعتبارى. امّا قول ديگر كه وجداناً يك قولى است كه انسان مىپذيرد و «يساعده الوجدان» همان بيانىبود كه امّام بزرگوار «قدس سره» بيان كردند كه بين مركبات حقيقيه و غير حقيقيه بايد ما تفصيل قائلشويم. در مركبات غير حقيقيه، اعم از مركبات صناعيه و مركبات اعتباريه هم مسأله مقدميّت وصغراى مقدميّت صحيح است و هم اينها داخل در محل نزاع در باب مقدمه واجب هستند و هيچگونه اجتماع مثلين به همان كيفيتى كه عرض كرديم، لازم نمىآيد.
امّا در مركبات حقيقيه، چه قسمى باشد، چه تحليليه باشد و چه خارجيه باشد اصلاً مسألهمقدميّت مطرح نيست. ما نمىتوانيم جنس و فصل را مقدمه ماهيت بدانيم و هيولا و صورت رامقدمه وجود بدانيم.
به نظر مىآيد كه تفصيل ايشان با آن توضيحاتى هم كه عرض كرديم و وجداناً هم در اراده فاعلىمسأله را بررسى كرديم، اين تفصيل بهتر از دو قول ديگرى است كه در اين رابطه ذكر شده است. پسدر حقيقت چون بحث ما هم در فقه و اصول روى مركبات اعتبارى است، بايد ما بگوييم اجزاء داخلدر محل نزاع است. بنابر قول به ملازمه وجوب غيرى دارد و بنا بر انكار ملازمه وجوب غيرى ندارد.لكن يك تفصيل ديگرى كه آخرين بحث در اين تقسيم مقدمه است، يك تقسيم ديگر در مقدماتخارجيه است.
تفصيل ديگر در مقدمات خارجيه
بحث در مقدمات داخليه بود. حالا يك «مفصِّلى على ما نقل» آمده در مقدمات خارجيه يكتفصيلى قائل شده است، بعضى از مقدمات خارجيه را از محل بحث بيرون كرده است و بعضى ازمقدمات خارجيه را داخل محل بحث كرد. آن تفصيل به اين كيفيّت است كه اين قائل مىگويد: مقدمهخارجيه دو جور است. اگر مقدمه خارجيه به صورت مجموعه علّت تامّه باشد، كه علّت تامّه متشكّلاز سبب و شرط و عدم المانع است. اين سه تا كه تحقق پيدا كرد، مقتضى كه موجود شد، شرائط كهتحقق پيدا كرد، موانع كه مفقود شد، اينجا علّت تامّه تحقق پيدا مىكند. اين قائل مىگويد: مقدمهخارجيه اگر به صورت علّت تامّه، يعنى مجموعه مركبه از سبب و شرط و عدم المانع باشد، اينخارج از نزاع در باب مقدمه واجب است. امّا اگر مقدمه خارجيه را به عنوان مجموعه مركب از اينهاحساب نكنيد، بلكه خود سبب را به تنهائى حساب كنيد، شرط را به تنهائى حساب كنيد، عدم المانعرا به تنهائى حساب كنيد، اين داخل در نزاع در باب مقدمه واجب هست. پس با اينكه سبب و شرط وعدم المانع، چه به صورت مجموعه و چه به صورت تك تك، مقدمه خارجيه است. براى اينكه ذىالمقدمه عبارت از معلول است و علّت مغاير با معلول است. علّت حتى جزء معلول هم نيست. «علّتامر خارج عن المعلول و يوجب تحقق المعلول و يتوقف المعلول عليها»، امّا در عين حال اين قائلچنين تفصيلى مىدهد. مىگويد: اگر سبب و شرط و عدم المانع را روى هم حساب كنيد كه اسمش راعلّت تامّه مىگذاريد، اين علّت تامّه با اينكه مقدمه خارجيه است، در باب مقدمه واجب داخل درمحل نزاع نيست. امّا اگر تك تك اينها را حساب كنيد، اينها مقدمات خارجيهاى هستند كه داخل درمحل نزاع در باب مقدمه واجب هستند.
جانشينى اراده آمر بجاى اراده فاعلى
در ذهن انسان اين تفصيل غير از آن جورى است كه اين قائل در مقام تقريب اين مسأله و توضيحاين مسأله ذكر مىكند. اول ببينيم علّت تفصيل چيست؟ تا بعد ببينيم آيا اين بيانش اصولاً با مدعايشتطبيق مىكند؟ يا اينكه نه مدعا يك مطلبى است و تقريب مطلب ديگرى را دلالت مىكند و افادهمىكند. در تقريب اين مطلب اينطور مىگويد: همان طورى كه ما هم در مسأله اراده بناء مسجد ذكرمىكرديم، اول مسأله را روى اراده فاعلى پياده مىكنيم، بعد روى اراده آمر و مولا كه محل بحث مااست نتيجه مىگيريم، اين قائل هم تقريباً از همين راه وارد شده است. مىگويد: هميشه اراده آمرجانشين اراده فاعل است و بين اراده فاعل و اراده آمر از نظر اصل اراده و از نظر مراد فرقى وجودندارد. فقط يك فرق بين اينها تحقق دارد و آن اين است كه فاعل و اراده فاعلى در آنجائى است كهفاعل بدون واسطه مىخواهد مرادش در خارج تحقق پيدا كند، بالمباشرة مىخواهد مرادش درخارج تحقق پيدا كند. امّا آمر به وساطت عبد و وساطت امر مىخواهد مرادش در خارج تحقق پيداكند. هدفش اين است كه «اشتراء اللحم» تحقق پيدا كند، هدفش خريدن گوشت است، منتها گاهىخودش بالمباشرة خريدن گوشت را اراده مىكند و بالمباشرة خودش بازار مىرود و گوشتمىخرد، گاهى هم نه همين اراده و همين مراد به وساطت عبد و وساطت امر تحقق پيدا مىكند، يكامرى صادر مىكند، تا اينكه عبد او و نوكر او برود بازار و تهيه گوشت كند و گوشت خريدارى كند. والاّ در اصل اراده و مراد بين اين دو صورت فرقى نيست، فقط فرق مسأله وساطت و عدم وساطتاست، مباشرت و عدم مباشرت است. اين قائل اين مقدمه را ذكر مىكند. بعد نتيجه مىگيرد،مىگويد: ما اول مسأله اراده فاعلى را در موارد علّت تامّه بررسى كنيم، بعد بياييم سراغ ارده آمرى،آنجا نتيجه بگيريم. در اراده فاعلى مىگويد: مثلاً اگر كسى ارادهاش تعلق گرفت به اينكه انسانى را ياغير انسانى را در آتش بسوزاند. مىخواهد حالا چيزى را در آتش بسوزاند، فرض كنيد كتاب ضلالاست و كتاب ضلال را مىخواهد فانى كند و در آتش بسوزاند. در اراده فاعلى اين قائل مىگويد:مطلب به چه صورت است؟ آيا اراده فاعلى متعلق به معلول است؟ يا اراده فاعلى محدود به همانحدود علّت تامّه است؟ مربوط به همان تهيه آتش است؟ ايجاد شرايط، رفع موانع و آخر هم «القاءهذا الشىء فى النار» اينها مجموعه علت تامّه را تشكيل مىدهد. بعد از آن كه مسأله القاء در نار تحققپيدا كرد، به دنبال اين علت تامّه، معلول كه عبارت از احتراق در نار و احراق به نار است تحقق پيدامىكند.
از نظر اراده فاعلى اين قائل مىگويد: اراده بيش از اينكه تعلق به علت تامّه بگيرد، بيش از ايننيست. و اما معلول آن خارج از دايره تعلق اراده و متعلق اراده است. چرا؟ براى اينكه آن چيزى كهمقدور براى انسان مريد بالفعل است او عبارت از علت تامّه است فقط. اما معلول اين خارج از دايرهقدرت اين است، بيرون از دايره قدرت اين است و چيزى كه بيرون از دايره قدرت باشد، اين معقولنيست كه اراده فاعلى به او تعلق بگيرد. اراده هميشه تعلق مىگيرد به يك مراد مقدور، به يك متعلقىكه تحت قدرت مريد و تحت اراده مريد واقع شود. لذا معلول چون مقدور براى اين مريد نيست، لذااراده فاعلى هم به اين معلول نمىتواند تعلق بگيرد.
و ثانياً دليل دومش مثلاً اين است، كه اصلاً مسأله احراق فعل انسان نيست، مسأله احراق فعل آتشاست، اين عملى است كه در رابطه با آتش مطرح است. خداوند اين خصوصيت را به آتش عنايتكرده است، كه «النار توجب و تأثر فى الاحراق و تحرق ما يقع فيها». گاهى هم خدا به او دستورمىدهد كه در اين مورد حق ندارى تأثير در احراق كنى، مثل همان برنامه حضرت ابراهيم، (على نبيناو آله و عليه السلام) كه خداوند به او دستور داد كه «برداً و سلاما» اينجا ديگر جاى احراق نيست،اينجا ديگر جاى سوزاندن نيست. پس معلوم مىشود كه احراق اصلاً فعل انسان نيست، احراق فعلنار است و چيزى كه فعل نار شد نمىشود متعلق اراده واقع شود. كلامش ناتمام است، فعلاً در ارادهفاعلى آن مطلب به اين صورت است، تا در اراده آمر نتيجه بگيريم و ببينيم كه اين حرف
تمرينات
جواب حَلّى به مرحوم عراقى(ره) را در متعلق وجوب غيرى بيان كنيد
تفصيل امام«ره» در مركبات حقيقية و غير حقيقية را بيان كنيد
قول به تفصيل در مقدمات خارجية را بيان كنيد
جانشينى اراده آمر بجاى اراده فاعلى را توضيح دهيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...