• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 330

    مقدمه درس


    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    نظر امام خمينى(ره) در مركبات و دخول آنها در بحث مقدمه

    امام بزرگوار «قدس سره» فرمودند: مركبات دو نوع است: مركبات حقيقيه و مركبات غير حقيقيه.مركبات حقيقيه هم دو قسم بود يك قسم كه اجزائشان اجزاء تحليليه عقليه بود مثل مسأله جنس ونوع در ماهيّت و قسم ديگر كه اجزائشان اجزاء خارجيه بود، مثل مسأله هيولا و صورت در رابطه باوجود.
    و اما مركبات غير حقيقيه دو نوع بود: مركبات صناعيه و مركبات اعتباريه، كه عمده فرق بين اين دونوع اين بود كه در مركبات صناعيه اعتبار وحدت نشده است، ولو اين كه عنوان واحد است، اسم‏واحد است، نام يكى است، اما نيازى به اعتبار وحدت در آنها ملاحظه نمى‏شود. اما در مركبات‏اعتباريه مسأله مهم همان ملاحظه وحدت بين اين امور است به نامش ارتباطى ندارد، به همان ديدمطرح است، با يك ديد وحدت اعتبارى معتبر ملاحظه كرده است. ولو اين كه در آنچه كه مربوط به‏بحث مقدّمه واجب است فرقى بين اين دو نوع نيست، همان طورى كه بيان مى‏كنيم «ان شاء اللّه».
    در مركبات حقيقيه كه قسم اول بود، امام بزرگوار اصل مقدميّت آن اجزاء را انكار كردند، اجزاءتحليليه جزئيت دارند، امّا مقدميت ندارند، براى اين كه هيچ نوع مغايرتى بين آنها وجود ندارد.ماهيّت انسان همان حيوان است و ناطق، «لا مغاير لهما» ولو با مغايرت اعتباريه. در اجزاى خارجيه‏هم همين طور.انّما البحث در مركبات غير حقيقيه است. در مركبات غير حقيقه ايشان هر دو مطلب‏را پذيرفتند، هم مسأله مقدميت را پذيرفتند و هم دخول اين مقدمات را در بحث مقدمه واجب.خلافاً لمرحوم آخوند كه ايشان مقدميّت را پذيرفتند، لكن روى مسأله لزوم اجتماع مثلين، فرمودندكه اجزاء نمى‏تواند داخل در بحث مقدمه واجب باشد. اما امام بزرگوار مى‏فرمايند: در اين قسم ازمركبات هم مقدميت مورد قبول است و هم دخول اين مقدمات مثل مقدمات خارجيه در محل‏بحث، آن هم مورد قبول ايشان هست. منتها توضيحش توقف بر اين دارد، كه ما در اين قبيل ازمركبات در رابطه با اراده فاعلى، يعنى آنجايى كه انسانى بالمباشرة بخواهد يك مركب صناعى را درخارج ايجاد كند. كسى بخواهد مسجدى بسازد، بخواهد خانه‏اى را تأسيس كند، م

    مركب صناعى

    فرض كنيد يك كسى اراده مى‏كند به اين كه مسجدى را بنا كند. اين اراده منشأش چيست؟ حالا يااين يك آدمى است كه پاى صحبت يك منبرى نشسته و او فضائل زيادى را براى بناء مسجد نقل‏كرده، روايت معروفه را هم نقل كرده، كه اگر كسى يك مسجدى به اندازه مفحص قطاة بنا كند،خداوند خانه‏اى در بهشت براى او بنا مى‏كند، اين با شنيدن اين روايت تحت تأثير قرار مى گيرد واراده مى‏كند مسجدى بناء كند؛ يا اهل علمى خودش مطالعه مى‏كند به يك چنين روايتى برخوردمى‏كند؛ تصميم مى‏گيرد بر اين كه مسجدى را بسازد و بناء كند. در اين اراده هم، مبادى اراده وجوددارد. بناء مسجد را تصور كرد، فايده آن را تصديق كرد، كه «بنا اللّه له بيت فى الجنّة» اين فائده‏اى‏است كه بر بناء مسجد مترتب مى‏شود. مقدّمات و مبادى ديگر اراده هم، تحقق پيدا كرد و مصمم‏شد و به دنبال آن اراده حتميّه به بناء مسجد، متعلق شد؛ سؤال مى‏كنيم اينجايى كه اراده متعلق به بناءمسجد مى‏شود، با اين كه مسجد يك مركب صناعى است، يعنى داراى يك اجزائى هست كه اين‏اجزاء علاوه بر اين كه تعدد و تكثّر دارند، حقيقتشان هم با هم مختلف است، مواد مختلفى از قبيل‏آهن، سيمان، آجر و امثال ذلك، در تهيّه مسجد نقش دارند، كه داراى حقايق مختلف اند، اين از نظركيفيت.
    از نظر كميت هم به حسب واقع يك كميت خاصّى به اقتضاء آن مسجدى كه در نظر گرفته‏اندلازم دارد. چه مقدار آهن و چه تعداد آجر و چند كيسه سيمان لازم دارد؟ و چه مقدار مواد مختلف‏ديگر نياز دارد؟ حالا سؤال اين است، اين كسى كه اراده حتمى او متعلق مى‏شود به بناء مسجد با ديدن‏يا شنيدن روايت «من بنى مسجداً كمفحص قطاة بنى الله له بيت فى الجنّه» آيا در اراده متعلقه به‏مسجد، لازم است كه اين مريد و اراده كننده جميع اين مواد لازمه با كم و كيفش در ذهن او آمده‏باشد؟ يا اين كه نه لازم نيست بداند كه چه موادى در احداث مسجد و تركيب آن نقش دارد؟ و از نظركميّت چه مقدار از اين مواد و مصالح در تركيب مسجد نقش دارد؟ سؤال اين است كه آيا مسجد، بااين كه يك عنوان بيشتر نيست، امر مسبّبى نيست كه بگوييم: داراى مسبّب و سبب است. مسجدعنوانى است براى اين مجموعه كه يسمّى و يُعَنوَن بعنوان المسجديّه؛ مسجد مسبّب از اين مجموعه‏نيست، مسجد نفس اين مجموعه است، عنوان واحدى است كه بر اين مجموعه اطلاق مى‏شود. حالااين هم كه اراده‏اش تعلق گرفته به ايجاد و بنا مسجد، آيا اين اراده كه با غفلت از كمّ و كيف موادمسجد، به اصل بناء المسجد متعلق شده، آيا اوّلاً اين اراده امكان دارد يا نه؟ و آيا اين اراده ناقص است‏يا خير؟
    به عبارت ديگر فرق است بين كسى كه با بنّايى سر و كار ندارد و اراده‏اش متعلق به بناء مسجدمى‏شود و كسى كه مهندس كامل است و تمام جزئيات ساختن مسجد در ذهنش حضور دارد و حتّى‏ملتفت اليه ذهنش هست، يعنى اگر يك مهندس آشناى به ساختمان مسجد، اراده‏اش تعلق بگيرد به‏اين كه مسجدى بسازد، با آن كسى كه هيچ از مهندسى و بنّايى اطلاع ندارد، لكن تصميم گرفته به اين‏كه مسجدى بناء كند، آيا از نظر تماميّت و نقص در رابطه با اراده، بين اين دو تا فرق وجود دارد؟وجداناً مى‏توانيم بگوييم بين اين دو فرق هست؟ يعنى آن مهندس چون تمام اجزاء در ذهنش است،مى‏تواند اراده‏اش متعلق به بناء مسجد شود، اما اين چون به مسائل ساختمانى چندان آشنايى ندارد،نمى‏تواند از او اراده صحيح و كامل به ساختن مسجد متعلق شود. آيا كسى وجداناً مى‏تواند بين اين‏دو فرق بگذارد؟
    وجداناً هيچ فرقى نيست؛ اگر يك مهندس و غير مهندسى پاى آن منبرى كه اين حديث را درفضيلت بناء مسجد نقل مى‏كند، باشند و هر دو تصميم به ساختن مسجد بگيرند، در تعلق اراده كامله‏به بناء مسجد، بين اين دو هيچ فرقى وجود ندارد. او كه اجزاء مسجد حتّى كميتّش را هم در ذهنش‏است و اين از اجزاء مسجد چه بسا غافل است و قطعاً اگر كيفيتش هم در ذهنش باشد، از نظر كمّيت‏مسأله‏اى در ذهنش نيست، او چه مى‏داند كه مسجد ساختن، چقدر آجر لازم دارد و از اين قبيل. پس‏از اينجا پى مى‏بريم كه اين مركب با اين كه مركب صناعى است و يك عنوانى بيش نيست و واقعيتش‏همان مواد و آن هيئتى است كه در خارج تحقق پيدا مى‏كند، معذلك در تعلّق اراده كامله به عنوان بناءمسجد، هيچ گونه ضرورتى ندارد كه مقدّمات حتى در ذهنش حضور پيدا كرده باشد، آنچه كه بالفعل‏وجود دارد اراده متعلقه به بناء مسجد است. بعد مى‏خواهد اين مراد را در خارج محقق كند. مى‏آيدسراغ مثلاً مهندس، مى‏گويد: ما تصميم داريم مسجدى بسازيم، مى‏گويد مانعى ندارد، اول مثلاًزمينى را تهيه كنيد؛ اينجا اين تصميم مى‏گيرد به اين كه زمينى را خريدارى كند، كه زمين جزئى است‏از اجزاء مسجد. اينجا وقتى كه به او گفته مى‏شود كه اولين مقدمه عبارت از تهيّه زمين و خريد زمين‏است، وجداناً مسأله چه طورى است؟ آيا وجداناً مسأله اين است كه قبلاً خريدن زمين را تصوّرمى‏كند، فائده‏اش را هم تصديق مى‏كند كه در حقيقت فائده غيريه است. تمكن پيدا مى‏كند با خريدن‏زمين از بناء مسجد. به دنبال تصديق به فائده مراحل ديگر تحقق پيدا مى‏كند و ثم يريدُ اين كه زمين‏خريدارى كند. آيا اين اراده‏اى كه متعلق مى‏شود به خريدن زمين، اين همان اراده متعلقه به بناءمسجد است؟ يا اين «ارادة اخرى له مبادٍ آخر».
    مسأله ترشح كه حتى در مقدمات خارجيه ذكر كردند، گفتند: از «اراده متعلقه بكون على السطح‏يترشح منه ارادة متعلقة بنصب سلّم»، ما روز اول اين ترشح را معنا كرديم، گفتيم معناى يترشح اين‏نيست كه نصب سلّم اراده‏اش ديگر مبادى لازم ندارد، تا شما اراده‏تان متعلق به ذى المقدمه شد، ديگربدون مبادى و بدون خصوصياتى كه قبل از تحقق اراده معتبر است، يك اراده قهريه متعلق به نصب‏سلم متولد مى‏شود، گفتيم مسأله اينطور نيست. از تعبير به ترشح نبايد كسى اين معنا را استفاده كند. واگر مراد قائلش هم همين معنا باشد اين يك امر غير صحيحى است. اراده بدون مبادى امكان ندارد.مى‏خواهد اين اراده متعلق به ذى المقدمه باشد، يا متعلق به مقدمه. همين طور كه در مقدمات‏خارجيه، اين مسأله را ذكر كرديم، در رابطه با اراده‏اى كه متعلق به تهيه زمين براى بناء مسجدمى‏شود، آن هم همين طور است. اگر شما هم تعبير به ترشّح كنيد، معناى آن تسبّب و سببيّت ومسبّبيّت نيست، معنايش اين است كه اين هم خودش مبادى دارد، منتها ارتباطش با آن اراده اوّل، دررابطه با تصديق به فائده است، كه آن اراده متعلق به مسجد به عنوان غرض اصلى مطرح است، اما اين‏به عنوان تمكن از بناء مسجد و امكان رسيدن به آن ذى المقدمه مطرح است. پس ما نمى‏توانيم‏اينجايى كه اراده‏اى از اين به تهيه زمين تعلق مى‏گيرد، بگوييم: يك اراده قهريه است، يك اراده بدون‏مبادى است. نمى‏توانيم بگوييم: اين همان اراده متعلقه به بناء مسجد است.
    آيا اراده متعلقه به بناء مسجد، با اراده متعلقه به تهيّه زمين، ارادة واحدة ام لا؟ اگر مراد متعدد شد،اراده هم تعدد دارد. چه دليلى بر تعدد مراد داريد؟ دليلش اين است كه وقتى كه اراده شما به بناءمسجد متعلق شد، بناء المسجد در ذهن شما حضور پيدا كرد؛ اما تهيّه زمين در ذهن شما نيامد،تصوّر كه اولين مبدأ اراده است، كه بنام وجود ذهنى و التفات نفس مطرح است، اين اصلاً در ذهن‏شما نيامد. چيزى كه در ذهن شما نيامده و بعداً در ذهنتان آمد پس از مراجعه مثلاً به مهندس، اراده به‏آن متعلق شد، آيا وجداناً اين دو اراده يك اراده است؟ مراد از اين دو شى‏ء يك شى‏ء است؟ اگر يك‏شى‏ء است، پس چرا اوّلى ملتفت اليه بود و دومى مغفول عنه؛ يك شى‏ء كه نمى‏شود هم ملتفت اليه‏باشد و هم مغفول عنه باشد. پس لا محاله بايد دو شى‏ء باشد، دو شى‏ء هم بايد دو اراده داشته باشد.

    ارتباط تعدد اراده و مراد

    در فلسفه هم خوانديد كه تشخّص اراده به مراد است؛ شما اگر ده چيز هم پشت سر هم قطار كنيدو عطف كنيد. مثل اين كه الان براى فرداتان برنامه تنظيم مى‏كنيد، ساعت اول فلان وجداناً نمى‏توانيم اين معنا را منكر شويم، اين شخصى كه اراده‏اش اوّلاً متعلق شد به «بناءالمسجد فى حال كونه غافل عن الموادّ و الاجزاء» نمى‏توانيم بگوييم اين اراده‏اش ناقص است، نه،اين اراده كامله‏اى به بناء مسجد دارد؛ بعد كه براى تهيه اجزاء مراجعه مى‏كند، هر كدام از اينها هم يك‏اراده مستقّله‏اى با مبادى خودش در رابطه با آن مطرح است؛ براى تهيه زمين يك اراده دارد، براى تهيه‏آهن اراده ديگرى دارد، براى تهيّه سيمان اراده سوم پيدا مى‏كند، براى تهيه آجر اراده چهارم در رابطه‏با مقدمات پيدا مى‏كند.

    عدم فرق بين مقدمات خارجيه و مقدمات داخليه

    وقتى كه مسأله وجداناً در رابطه با مسجد كه يك مركب صناعى است، اين طور شد؛ در اراده‏فاعلى هم بحث مى‏كنيم. اتفاقاً يك نكته ديگرى هم هست كه بايد به آن توجه كرد و آن اين است كه‏مسجد هم، مقدمات داخليه و اجزاء دارد، مثل همين مواد و مصالحى كه ذكر كرديم و هم مقدمات‏خارجيه دارد، مقدمات خارجيه‏اش چيست؟ مثلاً شما بنّا و عمله‏اى يا طراح و نقشه كشى را استيجارمى‏كنيد، اينها مقدمات خارجيه‏اش است؛ ديگر استيجار بنّا كه در ماهيت همان تركيب صناعى‏مسجد دخالت ندارد، مثل زمين و آجر و آهن نيست، آن يك مقدمه خارجيه است. اما از نظر تعلّق‏اراده، آيا وجداناً فرق مى‏كند بين اراده متعلقه به تهيه اجزاء؟ و اراده متعلقه به مقدمات خارجيه؟ظاهر اين است كه هيچ فرقى وجداناً وجود ندارد. همان طورى كه انسان سراغ مصالح مسجدمى‏رود، اگر عمله و بنّا هم دير كنند سراغ آنها هم مى‏رود. هيچ فرقى در اين مسأله وجود ندارد. دراراده فاعلى چنين است.
    ما به اين نتيجه رسيديم كه در مركبات صناعيه، با اين كه عنوان مسجد فقط يك عنوان است، نه‏يك امر مسبّب از ساختمان. مسجد همين ساختمان است، اين مجموعه ساختمانى، يُعنَون بعنوان‏المسجديه. و اينها هم اجزائش هستند. به تعبير ديگر مقدمات داخليه هستند. اما در اراده فاعلى‏ديديم كه فرق است بين اراده متعلقه به نفس اين عنوان و ارادات متعدده‏اى كه هر كدامش متعلق به‏تهيّه يك جزء يا يك مورد از مصالح است، همان طورى كه يك اراده‏اى هم متعلق به مقدمات‏خارجيه است. اگر در اراده فاعلى مسأله اين طور شد، آنجايى كه مولا عبد خودش را امر مى‏كند به‏اين كه يك مسجدى را بناء كن، يا خداوند تبارك و تعالى به صورت امر استحبابى يا فرضاً وجوبى،(داخل در بحث مقدمه واجبه كه بعداً هم بيان مى‏كنيم) به اين امر كند كه يك مسجدى بايد بنا شود،اينجا هم، مسأله مقدميت اين مواد و مصالح مطرح است و هم تعميم نزاع به مقدمات.

    دليل مقدميت اجزاء

    در باره مسأله مقدميت بيان كرديم دليل بر مقدميت اين اجزاء و مواد و مصالح، تعدد اراده‏است و اين كه گاهى از اوقات عند تعلق الارداة به بناء المسجد، اين مواد و مصالح جُلاً يا كُلاً مغفول‏عنه است و ملتفت اليه نيست و بعد تك تك در جريان كار و ضرورت كار، هر كدامش متعلق يك‏اراده مستقله مى‏شود، منتها فراموش نشود كه فائده‏اش در مقدمات، همان رسيدن به بناء المسجد كه‏غرض اصلى و هدف اوّلى اين مريد است. اگر در اراده فاعلى اين طور شد، در اراده آمرى هم همين‏طور است. چه فرق مى‏كند بين اراده فاعل و اراده آمر؟
    اگر كسى در بحث مقدمه واجب مسأله ملازمه را اختيار كرد، حالا تلازم را بين الارادتين ببيند،همان طور كه امام بزرگوار طرفين ملازمه را عبارت از دو اراده مى‏دانستند، منتها اراده متعلقه به بعث‏ذى‏المقدمه و اراده متعلقه به بعث الى المقدمه. يا اين كه انسان طرفين ملازمه را نفس بعثين و نفس‏وجوبين، يا استحبابين كه مسأله استحباب هم در همين بحث مقدمه واجب مطرح است، يعنى‏بحث‏هايى كه در باب واجب پياده مى‏شود، طابق النعل بالنعل، در مقدمات مستحب هم سارى وجارى هست.
    اگر مولا به صورت امر وجوبى گفت: «ايّها العبد ابنِ مسجداً» شما هم قائل به ملازمه شديد وطرفين ملازمه را بعثين گرفتيد، معنايش اين است كه «ابن مسجداً» ملازم با اين است كه زمينى راخريدارى كن به صورت بعث، مواد آهن و آجر و سيمان و امثال ذلك، هر كدام به بعث مستقل، منتهابعث مقدّمى همان طورى كه در اراده فاعلى به هر كدام يك اراده مستقل متعلق مى‏شد، در مقام بعث ووجوب هم به هر كدام يك بعث مستقلى تعلق مى‏گيرد، منتها عنوان بعثش غيريت است، امّا «ابن‏مسجداً» عنوان بعثش نفسيّت است. اما تلازم بين الوجوبين بنا بر اين قول تحقق دارد.

    تلازم اجتماع مثلين در مقدمات داخليه

    اين فرمايش مرحوم آخوند(ره) را هم كه فرمودند: اگر مقدمات داخليه در محل نزاع وارد باشد،اجتماع مثلين لازم مى‏آيد، ديگر با اين بيان جا براى فرمايش مرحوم آخوند باقى نمى‏ماند. كجااجتماع مثلين لازم مى‏آيد؟ بناى مسجد چه ارتباطى به «اشتر ارضاً» يا خريدن مثلاً آهن و آجر دارد؟اينجا چه اجتماع مثلينى در كار است. اجتماع مثلين فرع وحدت اينها است. ما كه تعدد و تغاير اينها راثابت كرديم، گفتيم اراده‏هاى متعدد به اينها متعلق مى‏شود، تعلق اراده‏هاى متعدد كاشف از تعدداينهاست. اگر تعدد پيدا كردند، يكى‏شان واجب نفسى شد، بقيّه وجوب غيرى پيدا كردند. مسأله‏اجتماع مثلينى كه مرحوم آخوند ذكر كرده‏اند و به استناد آن مقدمات داخليه را از نزاع در باب مقدمه‏واجب بيرون كردند، روى بيان ايشان هيچ لازم نمى‏آيد. كما اين كه مثال در مورد مركبات صناعيه‏بود، مركبات اعتباريه هم همين حكم مركبات صناعيه درشان جريان دارد.
    فرقى بين مركبات صناعيه و اعتباريه نيست، جز اين كه در مركبات اعتباريه، اعتبار وحدت بين‏اجزاء شده، اما در مركبات صناعيه فقط نامش واحد است، بدون اين كه اعتبار وحدتى در كار باشد.اما در پياده شدن اين جهتى كه ما در مركبات صناعيه ذكر كرديم، در مركبات اعتباريه هيچ فرقى‏نمى‏كند، همان مطالب عيناً در مركبات اعتباريه پياده مى‏شود. در نتيجه چون بحث ما هم در فقه درمركبات اعتباريه هست، خلاصه، نظر امام بزرگوار اين است كه اينها هم مقدميت دارند، ركوع وسجود و قرائت فاتحه و تشهد و تسليم هم عنوان مقدميت درشان تطبيق مى‏كند و هم داخل در محل‏نزاع در باب مقدمه واجب هستند. اما چون مطالب ديگرى هم در رابطه با بحث مقدمات داخليه‏مطرح است تا بعد ان شاء الله

    تمرينات

    مركبات حقيقيه و غير حقيقيه را توضيح دهيد
    بيان امام «ره» در مقدميت اجزاء مركب حقيقى و غير حقيقى را بيان كنيد
    اشكال مرحوم آخوند(ره) بر دخول مركبات غير حقيقيه در نزاع مقدمه واحب را بيان‏كنيد
    بيان امام «ره» در دخول مقدمات در نزاع مقدمه واجب چيست