جمعه 15 تير 1403 - 26 ذيحجه 1445 - 5 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
تدریس استاد
متن
40 328
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
مراد مرحوم آخوند(ره) از تعبير (بِالْأَسْر) در عنوان
مرحوم آخوند(ره) براى تأييد مقدميّت اجزاء فرمودند كه مغايرت اعتباريّه بين مقدمه و ذىالمقدمه كفايت مىكند و ضرورتى ندارد كه مقدمه و ذى المقدمه دو وجود مستقل باشند. منتها درتعبيرشان مىفرمايند كه ممكن است كسى توهّم خلاف كند. مىفرمايند: در باب اجزاِ مقدمه عبارتاست از اجزاء بِالْأَسْر و ذى المقدمه همين اجزاء است منتها به شرط الاجتماع .اين كلمه بِالْأَسْر كهاَسر به معناى جمع و عموم است. مقصود ايشان اين نيست كه مقدمه عبارت از مجموعه اجزاء است،«الاجزاء بِالْأَسْر» مقصود مجموعه اجزاء نيست. اگر مجموعه اجزاء شد، اوّلاً لازمهاش اين است درآنجايى كه مركب، مركب از ده جزء است، ما يك مقدمه داشته باشيم، در حالى كه مدّعا اين است كه بهتعداد اجزاء مقدمه تعدد پيدا مىكند. اگر شيئى مركب از دو جزء شد «له مقدّمتان» و اگر مركب از سهجزء شد «له ثلاث مقدمات» و اگر مركب از ده جزء شد داراى ده مقدمه داخليه است. پس اگر اينكلمه بِالْأَسْر به معناى مجموع باشد، معنايش اين است كه يك مركب از ده جزء، له مقدمة واحده وهو جميع الاجزا. علاوه ديگر مغايرت بين مقدمه و ذى المقدمه تحقق پيدا نمىكند. براى اينكهجميع الاجزاء همان ذى المقدمه است. چه فرق مىكند كه شما تعبير به جميع الاجزا كنيد؟ و يا تعبيركنيد «الاجزا بشرط الاجتماع، بشرط الانضمام». پس مقصود ايشان از كلمه أَسر كه به معناى جميعاست، در حقيقت آن عام استغراقى ملحوظ و مقصود است، نه عام مجموعى. «الاجزاء بِالْأَسْر» يعنى«كل واحد من الاجزاء» هر يك از اجزاء اين اتّصاف به مقدميت دارد و با تعدد اجزاء، تبعاً مقدمهداخليه هم تعدد پيدا مىكند. اين حالا يك نكتهاى بود كه در كلام ايشان توهم خلاف نشود. فرضكرديم كه در باب مقدمات داخليه دو تا بحث وجود دارد: يك بحث اصل مقدميت مقدمات داخليهاست و در حقيقت بحث در صحت اين تقسيم است. اين كه ما مقدمه را تقسيم مىكنيم «بانّها اما انتكون داخليه و امّا ان تكون خارجيه» آيا اين تقسيم صحيح است؟ كه معناى صحت تقسيم اين استكه عنوان مقسم در هر يك از دو قسم بايد تحقق داشته باشد؟ عنوان مقدميت هم بايد در قسم اول كهمقدمه داخليه است و هم قسم دوم كه مقدمه خارجيه است، تحقق داشته باشد؟ در اين مرحله معلومشد كه اين تقسيم صحيح است و مقدمات داخليه هم عنوان مقدميت را واجد هستند.
امّا مرحله دومى كه در همين جا مورد بحث است، عبارت از اين مرحله است،
تعلق وجوب غيرى به اجزاء و نظر آخوند(ره)
مرحوم آخوند در كتاب كفاية در اين مرحله مخالفت مىكنند. مىفرمايند ما مقدمات داخليه راثابت كرديم، اما در عين حال در نزاع در باب مقدمه واجب، اينها نمىتوانند وارد شوند. يك مشكلخاصى دارند كه اينها از محل نزاع خارج هستند. مشكل آنها چيست؟ مىفرمايد: مشكل اين است،اين بيان ايشان با اشكالى كه ايشان وارد شده و جوابى كه ايشان دادند، دقت بفرمائيد، تا بعد آنوقتبايد ببينيم كه در باره كلام ايشان چه مطالبى گفته شده و يا لازم است گفته شود. ايشان مىفرمايند: دراجزاء كه شما از آن تعبير مىكنيد به مقدمات داخليه و ما هم قبول كرديم، «اقيموا الصلوة»، كه عبارتاز امر متعلق به اقامه صلاة است، «اقيموا الصلوة» مكلّف را به چه تحريك مىكند؟ مكلّف را به چهبعث مىكند؟ آيا غير از اين است كه «اقيموا الصلوة» ملكف را به همين اجزا بعث مىكند؟ «اقيمواالصلوة» است كه مكلّف را بعث به ركوع مىكند. «اقيموا الصلوة» است كه مكلّف را بعث به سجودمىكند. «اقيموا الصلوة» است كه مكلّف را بعث به ساير اجزاء مىكند. اگر«اقيموا الصلوة» مكلف رابعث به اين اجزاء نمىكند، پس به چه بعث مىكند مكلّف را؟ مكلّف را به چه تحريك مىكند؟ چهچيزى را بر مكلّف واجب كرده؟ لذا مىفرمايد: ما ترديدى نداريم كه «اقيموا الصلوة» اصلاً معنا وحقيقتش و عبارت اخرايش، عبارت از «بعث الى السّجود و الرّكوع و القرائة و ساير الجزاء» است، آياغير از اين مىشود ما معنا كنيم «اقيموا الصلوة» را؟ پس در حقيقت ركوع مبعوث اليه به بعث خود«اقيموا الصلوة» است، سجود مبعوث اليه به خود «اقيموا الصلوة» است. اگر ركوع و سجود به خود«اقيموا الصلوة» كه «اقيموا الصلوة» يك واجب نفسى است و وجوبش وجوب نفسى است، اگر اجزاءبه خود اين «اقيموا الصلوة» مبعوث اليه واقع شدند، ديگر شما اينجا بخواهيد اين حرف را بزنيد،بگوييد: ضمن اينكه ركوع به امر وجوبى نفسى «اقيموا الصلوة» مبعوث اليه هست، روى اينكه ركوعمقدميت دارد و ما مسأله مقدميتش را پذيرفتيم و مثلاً قائل به وجوب مقدمه هم شديم، پس در نتيجهلازم مىآيد كه همين ركوع يك وجوب غيرى مقدمى هم به او تعلق گرفته باشد. پس در نتيجه خودعنوان ركوع، هم متعلق وجوب نفسى و مبعوث اليه بعث نفسى است و هم متعلق وجوب غيرىمقدمى و مبعوث اليه به بعث غيرى مقدمى. دو تا وجوب روى ركوع تمركز پيدا كرده، دو تا وجوبدر يك جا مجتمع شده و هذا عبارت عن اجتماع مثلين. و چون اجتماع مثلين ممتنع است، همانطورى كه اجتماع ضدّين ممتنع است، اجتماع مثلين هم امتناع دارد. براى اينكه ما گرفتار مشكلاجتماع مثلين نشويم، چاره نداريم جز اينكه بگوييم: مسأله وجوب غيرى مقدّمى در رابطه با اجزاءپياده نمىشود. مقدميت دارد، اما وجوب مقدمى ندارد. مقدميتش محرز است، اما داخل در نزاع درباب مقدمه واجب نيست و الاّ يلزم اجتماع المثلين.
اشكال به مرحوم آخوند(ره) در جواز اجتماع
اينجا كأنّ يك مستشكلى پيدا مىشود و به ايشان اشكال مىكند، اگر ما در مسأله اجتماع امر ونهى در صلاة در دار غصبى قائل به جواز اجتماع شديم، چون مسألهاى محل خلاف است، كه آيااجتماع امر و نهى امتناع دارد در آن چيزى كه محل نزاع در آنجاست يا اينكه نه مانعى ندارد؟ «هليجوز ام يمتنع؟». اين ان قلتى كه به ايشان اشكال مىكند، مىگويد اگر ما در آنجا قائل به جواز اجتماعشديم، محل نزاع در باب اجتماع امر و نهى، آنجائى است كه مكلّف مندوحه داشته باشد، راه تخلّصداشته باشد، بتواند نمازش را در غير دار غصبى انجام دهد. آن وقت قائل به جواز اجتماع، مىگويد:آن كه به مولا ارتباط دارد، مرحله تعلق تكليف است، در مرحله تعلق و تكليف صلاة و غصب دوعنوان است. اما آن مصيبتى كه گريبان مكلّف را گرفته، ارتباط به مولا و مقام تكليف ندارد و ثانياً هممربوط به سوء اختيار مكلّف است. مىتوانست در اين خانه نمازش را در خانه انجام ندهد و نمازشرا مثلاً در مسجد انجام دهد. قائل به جواز به اجتماع امر و نهى يك چنين راهى را طى مىكند. آنوقت مستشكل به مرحوم آخوند، مىگويد: چه مانعى دارد كه ما نظير اين راه را، منتها در رابطه بااجتماع مثلين در باب اجزاء و مقدمات داخليه پياده كنيم، بگوييم: ركوع به عنوان ركوعى، اينمبعوث اليه به امر نفسى است، مبعوث اليه به خود «اقيموا الصلوة» است. اما اينجا يك عنوان ديگرىداريم كه از آن تعبير به عنوان مقدمه مىكنيم و آن مقدمه معروض وجوب غيرى و محكوم به وجوبغيرى است. پس چطور شما مىگوييد اجتماع مثلين لازم مىآيد؟ وجوب نفسى متعلق به عنوانركوع است، وجوب غيرى متعلق به عنوان مقدمه است.
مقدمه يك عنوان، ركوع يك عنوان ديگر، او محكوم به وجوب نفسى است، اين هم محكوم بهوجوب غيرى، منتهى در خارج اين دو تا با هم مجتمع شدهاند، در تحقق در خارج اين دو تا با هماجتماع و ارتباط اتحاد پيدا كردهاند. اما اين اتحاد خارجى ضربه به تغاير در مقام تعلق تكليف كهمربوط به مولاست، ضربهاى به آن تغاير نمىزند، او وجوب نفسىاش را متعلق به عنوان ركوع وسجود كرده، وجوب غيرى شرعى هم متعلق به عنوان مقدمه شده است. پس چطور شما مرحومآخوند مىفرماييد: اجتماع مثلين لازم مىآيد. اگر ما در مسأله اجتماع امر و نهى قائل به جواز شديم،اينجا هم قائل به جواز مىشويم و فرقى بين اين دو تا ملاحظه نمىشود.
جواب مرحوم آخوند از اشكال در جواز اجتماع
مرحوم آخوند در جواب اين اشكال مىفرمايند: مسأله اين طور نيست. اينجا را با مسأله اجتماعامر و نهى مقايسه نكنيد. حسابى در آنجا هست كه آن حساب را نمىشود اينجا باز كرد و بين ما نحنفيه و آنجا مغايرت تحقق دارد. ايشان مىفرمايد: در آنجا آنهايى كه قائل به جواز اجتماع هستند كهتصادفاً خود مرحوم آخوند هم اجتماعى نيستند، اما آنهايى كه قائل به جواز اجتماع هستند، همانطورى كه بيان كردم، مىگويند دو عنوان وجود دارد، دو تا طبيعت تحقق دارد. اين عنوانها هر كدامموضوعيت دارد. و به اصطلاح علمى حيث آنها، حيث تقييدى است، يعنى وقتى كه مولامىگويد:«اقيموا الصلوة» اين «اقيموا الصلوة» واسطه در اين نيست كه اين وجوب روى يك شىءديگرى پياده شود. خود عنوان صلاة موضوعيت دارد، خود عنوان صلاة تمام الموضوع عنوان صلاةمركز حكم است. ديگر حكم از عنوان صلاة جاى ديگرى نمىرود و عنوان صلاة واسطه نيست كهحكم از اين عنوان روى شىء ديگر برود. لذا مىبينيم در «اقيموا الصلوة»، صلاة عنوان له موضوعية وحيثته حيثية تقييدية. در باب غصبش هم همين طور است. وقتى كه مولا مىگويد: «لا تغصب» مركزتحريم نفس عنوان غصب است، موضوع حرمت نفس عنوان غصب است. و حيثيت غصب در رابطهبا متعلق حكم، يك حيث تقييدى است، نه اينكه غصب واسطه شده باشد براى اينكه چيز ديگرىحرام باشد و مركز اصلى حرمت يك شىء ديگرى باشد كه اين غصب مثلاً واسطه براى آن شىءديگر شده باشد؟ نه «الغصب له الموضوعية الكامله و حيثه حيثية تقييديه» صلاتش هم همين طور.لذا قائل به جواز اجتماع مىگويد: اين دو موضوع از هم جداست. موضوع امر با نهى چه ارتباطىدارد؟ حيثيت تقييديه صلاة، با حيثيت تقييديه غصب چه ارتباطى در عالم حكم بينشان وجود دارد؟چون هيچ ارتباطى وجود ندارد، لذا مانعى ندارد كه امر به صلاة متعلق شود و نهى هم به غصب.
حالا ببينيم در ما نحن فيه هم اين معنا به اين صورت مىتواند پياده شود يا نه؟ در ما نحن فيه يك«اقيموا الصلوة» داريم، بله «اقيموا الصلوة»، صلاة حيثش تقييدى است، صلاة همين ركوع و سجود وامثال ذلك است. «اقيموا الصلوة» بعث به همينها مىكند، صلاة عبارت اخراى عن الركوع و السجودو القرائة و ساير الاجزاء است. پس اگر ما بگوييم: «اقيموا الصلوة» روى نفس عنوان صلاة، كه عنوانصلاة عبارت اخراى از عنوان ركوع و سجود و تشهد و تسليم است، اين معنايش همين است كه امردر «اقيموا الصلوة» به صورت وجوب نفسى به نفس همين عناوينى كه عبارت از ركوع و سجود وامثال اينها است متعلق شده است. براى اينكه صلاة همانطورى كه ديروز عرض كرديم يك مركباعتبارى است و عبارت اخراى از همين اجزا است. در ناحيه وجوب نفسيش مسأله
ارتباط حيثيت مقدميت با واجب غيرى
در نتيجه حيثيت مقدميت در رابطه با وجوب غيرى، ديگر حيثتش تقييدى نيست، اين يكحيثيت تعليلى است، يعنى مقدميت علت مىشود كه وجوب روى نصب سلّم تمركز پيدا كند، نصبسلم واجب شود بالوجوب الغيرى. پس نتيجه چه شد؟ اين شد كه ما در اينجا دو تا حيث تقييدىنداريم. يك حيث تقييد عنوان صلاة است، آن
تمرينات
مراد مرحوم آخوند(ره) از تعبير (اَسْر) در عنوان مقدميت چيست
تعلق وجوب غيرى به اجزاء و نظر آخوند(ره) را بيان كنيد
جواب مرحوم آخوند از اشكال در جواز اجتماع را توضيح دهيد
ارتباط حيثيت مقدميت با واجب غيرى چيست
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...