جمعه 15 تير 1403 - 26 ذيحجه 1445 - 5 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
تقسيمات مقدمه واجب
تدریس استاد
متن
40 تقسيمات مقدمه واجب 327
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
مقدمه واجب، مسأله فقهيه يا مسأله اصوليه
اشاره شد به اين كه آيا مسأله مقدمه واجب به عنوان يك مسأله فقهيه مطرح است يا به عنوان يكمسأله اصوليه؟ و بعضى از احتمالات ديگر هم داده شده و آن اين است كه به عنوان مسأله كلاميهمطرح باشد يا جزء مبادى احكاميه؟ گفتيم اگر نزاع در باب مقدمه واجب را به همان ترتيبى كه دركثيرى از كتب مطرح است، به عنوان وجوب مقدمة الواجب و عدم وجوب مقدمة الواجب قراردهيم، تبعاً مسأله فقهيه مىشود و جاى اين مناقشه هم نيست كه كسى بگويد عنوان مقدمه واجب،يك عنوان كلى است و بر كثيرى از افعال مكلّفين صدق مىكند. يك جا وضو مقدمه واجب است،يكجا ستر مقدمه واجب است، يك جا تحصيل گذرنامه براى حج مقدمه واجب است. عناوين متعددو مختلفى از فعل مكلّف تحت عنوان مقدمة الواجب واقع مىشود. و اگر اينطور شد، ديگر معلومنيست كه اين مسأله فقهيه شود. مسأله فقهيه آن است كه يك عنوان از عناوين فعل مكلّف، موضوعبراى حكمى قرار بگيرد و نزاع در اثبات و نفى آن حكم شود. اين مناقشه، مناقشه غير صحيحىاست، در مسأله فقهيه فرق نمىكند كه آن فعل مكلّفى كه موضوع براى حكم واقع مىشود، داراىعنوان واحدى باشد، ما بحث كنيم كه «صلاة الجمعة واجبة ام لا؟»، «فلان شىء محرمة ام لا» يا اين كهيك عنوان كلى كه تحت آن عناوين متعددى از فعل مكلّف واقع مىشود. بالاخره در فقهى بودنمسأله ملاك اين است كه موضوع فعل المكلّف باشد يا بعنوانه الخاص و يا به يك عنوان عامى، كهعناوين متعددى را شامل مىشود و بر آن منطبق مىشود.
لذا در فقه مباحث زيادى داريم كه به عنوان مسأله فقهيه مطرح است، اما عناوين زيادى در تحتآن عنوان مطرح است و اصولاً شايد قواعد فقهيه اين چنين باشد. آيا قواعد فقهيه كه به عنوان يكضابطه كلى مطرح است مثل قاعده «ما يضمن بصحيحه يضمن بفاسده» آيا ما يضمن بصحيحه عنوانبيع را شامل مىشود، عنوان اجاره را شامل مىشود، عناوين ديگرى كه در صحيحشان ضمان تحققدارد و هر كدام عنوان مستقلى هستند، لكن در عين حال مشمول اين قاعده ما يضمن هستند. پسبگوييم چون ما يضمن يك عنوان عامى است كه در تحت اين عنوان عناوين متعدده واقع شده، بحثدر قاعده ما يضمن نمىتواند بحث فقهى باشد، آيا اين طور است؟ يا اين كه ملاك در فقهى بودنمسأله، اين است كه موضوعش فعل المكلّف باشد؟ حالا يا به عنوان خاص مثل «احل اللّه البيع» يا بهعنوان عام مثل «ما يضمن بصحيحة». براى اين كه آن چيزى هم كه در صحيحهاش ضمان تحقق دارد،بالاخره فعل مكلّف است. بيع، فعل مكلّف است، اجاره، فعل مكلّف است و هكذا ساير چيزهايى كهدر صحيحشان ضمان تحقق دارد.
پس مجرّد اين كه مقدمة الواجب به يك عنوان عام موضوع براى وجوب و عدم وجوب واقعشود، اين سبب نمىشود كه ما در فقهى بودن اين مسأله مناقشه كنيم، بلكه اگر عنوان بحث به همينكيفيتى باشد كه در كثيرى از كتب هست، چارهاى جز اين نيست كه مسأله، مسأله فقهيه باشد.
اما اگر ما عنوان بحث را مسأله ملازمه قرار داديم. چه به آن كيفيتى كه امام بزرگوار (قدس سره)مطرح فرمودند و چه به آن كيفيتى كه ما عرض كرديم، مسأله چه عنوانى پيدا مىكند؟ اين يك قدرىمتوقف بر اين معناست، كه بدانيم ملاك در اصولى بودن يك مسأله و ضابطه در مسأله اصوليهچيست؟ اگر ضابطه همان مطلبى باشد كه ما اشاره كرديم، مسأله اصوليه آنى است كه بتواند در قياساستنباط حكم شرعى الهى، به عنوان كبرى واقع شود. در تشكيل قياسى كه نتيجه اين قياس يك حكمفقهى و يك حكم فرعى است، اين بتواند به عنوان كبرى در تشكيل اين قياس مطرح شود، اينمسأله، مسأله اصوليه هست. البته بعضى از موارد ديگرى هم كه در اوائل بحث اصول ذكر شد، گفتيم:گاهى از اوقات يك چيزهايى به عنوان كبرى در قياس استنباط واقع نمىشود، لكن مجتهد در مقامعمل ناچاراً به آنها منتهى مىشود و راهى غير از آنها ندارد، مثل ظن انسدادى، بنابراين كه نتيجهاشحكومت باشد، نه اين كه نتيجهاش كشف باشد. لكن على اى حالٍ در مانحن فيه همان ملاك اولتحقق دارد و اقتضا مىكند كه بحث در ملازمه، به عنوان يك بحث اصولى و مسأله اصوليه مطرحباشد. اما آنهايى كه احتمال دادند كه اين يك مسأله كلاميه باشد، انسان از حرف آنها و بالاتر ازاستدلال آنها خيلى تعجب مىكند چون مىگويند: اين بحث يك بحث عقلى هست، فلا محاله بايديك بحث كلامى باشد.
بحث در مقدمه واجب اصولى يا عقلى؟
اينها مطلب را از آن طرف اشتباه كردهاند مباحث كلاميه، مباحث عقليه هستند. اما نه اين كه تماممباحث عقليه كلاميه باشند! ما اصولمان به دو قسمت تقسيم شده است: مباحث الفاظ و مباحثعقليه. پس خوب است تمام اين بخش اصول را داخل در مسائل كلاميه بدانيم، به عنوان اين كه اينهامسائل عقليه هستند. كليت از آن طرف است، «كل مسألة كلامية مسألة عقليه لا كل مسألة عقليه مسألةكلاميه» و اما آنهايى كه اين مباحث را جزء مبادى احكاميه شمردهاند، مبادى احكاميه آنى است كه درحول و حوش احكام صحبت مىكند، به اين كيفيت كه آيا مثلاً وجوب، ماهيتش عبارت از چيست؟حرمت حقيقتش عبارت از چيست؟ آيا بين وجوب و حرمت تضاد تحقق دارد؟ يا تضاد تحققندارد؟ اينها مسائلى است كه بعد از مفروغيت الحكم در رابطه با شئون حكم بحث مىكند، اينهامبادى احكاميه است. در حالى كه ما در بحث مقدمه واجب، اين چنين بحث نمىكنيم، بحث ما درملازمه است كه آيا بين وجوب ذى المقدمه و وجوب مقدمه يك ملازمه عقليه تحقق دارد؟ يا اين كهتحقق ندارد؟ اين چه ربطى به بحث از شئون احكام دارد؟ به بحث از اين كه «ما هى ماهية الوجوب،هل التضاد بين الوجوب و عدمه موجود ام لا؟» و امثال ذلك من المباحث، اينها ارتباطى به مانحنفيه نمىتواند داشته باشد. در نتيجه بحث در مقدمه واجب به عنوان يك بحث اصولى، منتها اصولىعقلى، يا لفظى به آن كيفيت، توضيحش داده شد و مقدمهاش هم مورد قبول واقع نبود.
تقسيمات مقدمه واجب
از اينجا به بعد وارد تقسيمات مقدمه مىشوند. يك تقسيم مقدمه، تقسيم مقدمه به مقدمه داخليهو مقدمه خارجيه است. اينجا بايد ما دو جهت را ملاحظه كنيم. اول ببينيم نفس اين تقسيم آيا صحتدارد؟ يعنى لنا قسمان من المقدمه، يكى بنام مقدمهاى داخليه مطرح است و يكى بنام مقدمه خارجيه،اگر ما روى اين تقسيم صحة گذاشتيم و اين تقسيم را پذيرفتيم، آن وقت بايد بحث كنيم كه آيا هردوقسم مقدمه داخل در محل نزاع، در باب مقدمه واجب است؟ يا اين كه يك قسمش ولو اين كه عنوانمقدميت دارد، لكن در عين حال يك خصوصيتى در آن وجود دارد، كه بر حسب اقتضاى آنخصوصيت، از محل نزاعى در باب مقدمه واجب خارج است؟ پس اينجا دو مرحله بايد مورد نظرواقع شود. اما اصل تقسيم توضيح و تقريبى كه در رابطه با اصل تقسيم ذكر شده، عبارت از اين استكه گفتهاند كه ما خارجاً ملاحظه مىكنيم، كه ما دو جور مقدمه داريم: يكى مقدمه داخليه، كه مقدمهداخليه و مقدمات داخليه عبارت از آن مقدماتى است كه در تركيب مأموربه و در ماهيت مأموربه ودر تشكيل حقيقت مأموربه نقش دارد. و لا محاله بايد مقدمات داخليه هميشه تعدد داشته باشد،يعنى ما نمىتوانيم جايى را پيدا كنيم كه يك دانه مقدمه داخليه وجود داشته باشد، مقدمه داخلى،يعنى جزء المأموربه جزء، المأموربه، يعنى آن كه در قوام مأموربه نقش دارد، در اصل تحقق ماهيتمأموربه آن نقش دارد، بطورى كه اگر آن نباشد، تقريباً مثل جنس و فصل مىماند در باب ماهيت،منتها نه به آن سبك، همان طورى كه ماهيت بدون جنس و فصل نمىشود، اينجا هم چون مركباتشرعيه ما نوعاً بلكه كلاً مركبات اعتباريه هستند و معناى مركب اعتبارى عبارت از اين معناست، كهشارع يك عده از اجزاء را با اين كه به حسب ماهيت و مقوله، چه بسا بينشان اختلاف وجود داشتهباشد و اينها از مقولات متباين باشد و لازمه اختلاف در مقوله، اين است كه اينها بحسب وحدتمنطقى قابل اتحاد منطقى نباشند اصلاً، چون مقولات متباينه و مختلفه هستند. لكن شارع مقدس باآن احاطه علمى كه به تمام واقعيات دارد، ملاحظه كرده كه اجتماع و تركيب اينها و تحقّق اينها درخارج، يك نقشى دارد، اين عنوان معراجيت دارد، عنوان قربان كل تقى دارد، بر عنوان خير موضوعٍ،ترتب پيدا مىكند. لذا با يك ديد وحدت بين اينها يك تركيب اعتبارى و يك وحدت اعتباريه شارعمقدس ملاحظه كرده اما در عين اين كه اينها وحدتشان اعتبارى است، در آنچه كه شارع مىبيند، هركدام از اينها جزئيت دارد، هر كدام از اينها دخالت دارد. بطورى كه اگر يكى از اينها تحقق نداشتهباشد، ماهيت تحقق پيدا نمىكند، ماهيت كه مىگويم، يعنى ماهيت اعتباريه، نه آن ماهيتى كه درمنطق به نام جنس و فصل مطرح است، تشبيه كرديم مانحن فيه را به مسأله جنس و فصل، يعنىهمانطورى كه جنس و فصل در رابطه با ماهيات منطقيه نقش اين معنا را دارند كه بدون هر كدام ازآنها امكان ندارد كه آن ماهيت در همان عالم ماهيتش تحقق پيدا كند، در اين مركبات اعتباريهاى همكه شارع ملاحظه كرده، هر كدام از اين اجزاء با توجه به وصف جزئيت، يك چنين نقشى و يك چنيناثرى براى آنها وجود دارد. لذا مقدمات داخليه، عبارت اخراى از اجزاء مأموربه هستند. و گفته شدكه لا محاله هميشه مقدمات داخليه بايد تعدد داشته باشد. براى اين كه تركّب لا محاله بايد حد اقلشدو جزء باشد، ديگر كمتر از دو جزء مسأله تركب تحقق پيدا نمىكند.
مقدمات خارجيه
اما مقدمات خارجيه عبارت از آن چيزهاى هستند كه در ماهيت مأموربه و به تعبير ما در آنوحدت اعتباريهاى كه شارع ملاحظه كرده، در آن وحدت اعتباريه هيچ نقشى ندارند. اما در عين حالارتباط به مأموربه دارند، ارتباط به آن مركب دارند، نحوه ارتباطش اين است كه بدون آنها، آن مركبنمىتواند تحقق پيدا كند و مانعى ندارد كه چيزى دخالت در ماهيت يك شيىء نداشته باشد، لكنتحقق آن شىء هم بدون اين چيز امكان نداشته باشد. مسأله نصب سلّم هيچ دخالتى در كون علىالسطح ندارد، لكن اگر بخواهد كون على السطح در خارج تحقق پيدا كند، اين بدون نصب سلمامكان پذير نيست. اين حرف و اين تقسيم توضيحش به اين كيفيت است، لكن مناقشه شده، گفتهاندكه ما در باره مقدمات خارجيه وصف مقدميت را مىپذيريم، ما همان طورى كه نصب سلم مقدمهبراى كون على السطح است، شرايط مأموربه و چيزهاى ديگرى مثل شرايط، اينها عنوان مقدميتشمورد قبول است.
اما مقدمات داخليه را ما اصل مقدميتش را نمىپذيريم، چرا؟ براى اين كه در مقدمه دوخصوصيت معتبر است كه اين دو خصوصيت در مقدمات داخليه وجود ندارد: يك خصوصيت ايناست كه وقتى كه شما مىگوييد: فلان شىء مقدمةٌ براى شىء ديگر معنايش اين است كه مقدمه و ذىالمقدمه متغاير با هم هستند و بين اينها تغاير تحقق دارد. دوتا وجود هستند، دوتا شىء هستند. يكىمقدمه ديگرى هست، لذا در باب مقدميت مسأله تغاير مطرح است.
خصوصيت دوم گفتند همان طورى كه از نفس عنوان مقدَّمه - مقدِّمه هم كه ما تعبير مىكنيم، اينغلط است، مقدَّمه صحيح است - استفاده مىشود كه اين يك چيزى است كه تقدّم زمانى بر ذىالمقدمه دارد. مقدمه يعنى قبل از ذى المقدمه، يعنى چيزى كه انسان او را جلو مىاندازد، چيزى كهانسان او را قبل از مأموربه ايجاد مىكند. نفس خود كلمه مقدمه، اين معنا را دلالت دارد. پس هم بايدتغاير وجودى در كار باشد، هم تقدّم زمانى مقدمه بر ذى المقدمه داشته باشد، كما اين كه در نصبسلّم نسبت به كون على السطح، ما مىبينيم هر دو خصوصيت وجود دارد. هم متغايران هستند و همنصب سلّم تقدّم زمانى بر مسأله كون على السطح دارد. اگر اينطور شد، لازمه اين، اين است كه ازاجزاء ما نتوانيم به عنوان مقدمه داخليه تعبير كنيم. براى اين كه اجزاء مأموربه نه مغايرتى با مأموربهدارد و نه تقدّم زمانى بر مأموربه دارد. اجزاء مأموربه، همان مأموربه است، بين مأموربه با اجزائشمغايرتى تحقق ندارد. تقدّم و تأخّر زمانى مطرح نيست. لذا مقدميت مقدمات داخليه ممنوع است وبنابر اين مناقشه، اصل اين تقسيم باطل است كه ما بنشينيم تقسيم كنيم، بگوييم: المقدمه اما داخلية واما خارجيه، روى اين مناقشه اين تقسيم، تقسيم غير صحيحى خواهد بود.
لكن در جواب از اين مناقشه مرحوم آخوند يك جوابى دادهاند كه ظاهراً هم جواب صحيحهمين جواب است و خلاصه جواب ايشان عبارت ازاين معناست كه اما مسأله تقدّم زمانى، اين ديگر در عنوان مقدميت هيچ دخالت ندارد. آن كه دخالت دارد، همانيك مغايرت است، در مغايرت هم اعتبارش كفايت مىكند، لازم نيست كه يك مغايرت واقعيه ومغايرت حقيقيه باشد. منتها مرحوم آخوند در عبارتشان يك كلمهاى دارند، كه بايد توضيح داد، كهخلاف آن چيزى كه مقصود ايشان هست از عبارت ايشان استفاده نشود.
تمرينات
آيا مقدمه واجب، مسأله فقهيه است يا مسأله اصوليه توضيح دهيد
تقسيمات مقدمه واجب را بيان كنيد
مقدمات خارجيه كدام هستند
خصوصيات مقدميت را توضيح دهيد
چرا به نظر استاد، مقدمه داخليه نمىتواند عنوان مقدّميت داشته باشد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...