• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 ملازمه بين وجوب ذى المقدمه و مقدمه 323

    مقدمه درس


    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    مراد مرحوم آخوند(ره) از ترشح ذى المقدمه به مقدمه

    مرحوم آخوند (قدس سره) در بحث مقدمه واجب محل نزاع را ملازمه بين وجوب ذى‏المقدمه و وجوب مقدمه قرار داده است. آيا اين ملازمه تحقق دارد يا تحقق ندارد؟ مثل همان ملازمه‏بين حكم عقل و بين حكم شرع كه آن هم نزاع در اصل ثبوت ملازمه و عدم ثبوت ملازمه است.عرض كرديم كه مرحوم سيدنا الاستاذ الاعظم الامام (قدس سره الشريف) اشكالى به مرحوم آخونددارند و ما در بيان توضيح آن اشكال بوديم و توضيح داديم در آنجايى كه اراده انسان به فعل مباشرى‏تعلق مى‏گيرد، اين فعل مباشرى گاهى نياز به مقدمه ندارد، بلكه تنها اراده و مبادى اراده است كه نقش‏در تحقق اين فعل دارد، چون هيچ گونه مقدمه‏اى غير از اراده مطرح نيست. و گاهى از اوقات فعل‏مباشرى نياز به بعضى از مقدمات خارجيه دارد. اينجا كه در كنار اراده متعلقه به ذى المقدمه، يك‏اراده ديگرى تعلق به مقدمه و يا مقدمات مى‏گيرد و اين كه تعبير شده كه اين اراده متعلقه به مقدمه‏ترشح پيدا مى‏كند از اراده متعلقه به ذى المقدمه، اگر مقصود از ترشح توليد باشد، به معنى اين كه‏اراده متعلقه به ذى المقدمه، سببيّت و علّيّت براى تعلق اراده به مقدمه پيدا مى‏كند، كه معناى اين‏سببيّت و علّيّت اين است كه اراده متعلقه به مقدمه، ديگر نياز به مبادى اراده ندارد! گفتيم: اين حرف‏تمام نيست. اما اگر مقصود از ترشح عبارت از تبعيت باشد، كه معناى تبعيت اين است كه آن فائده‏اى‏كه تصديق به آن فائده به عنوان يكى از مبادى اراده مطرح است، آن فائده در باب مقدمه مربوط به ذى‏المقدمه است، يعنى از طريق مقدمه «يمكن التوسل الى ذى المقدمه و يتمكن من ايجاد ذى القدمه»كه ذى المقدمه غرض اصلى مولا و هدف اصلى مولاست. اين در جايى است كه مولا بخواهدخودش فعلى را بالمباشرة انجام دهد. حالا اين تقريباً در اين اشكال اين جنبه مقدميت داشت.

    اشكال در فعل غير مباشرى مولا

    اما اساس اشكال در اين فرض اخير است. آنجايى كه مولا مى‏خواهد فعل از ناحيه عبد تحقق‏پيدا كند، شراء لحم بوسيله عبد واقع شود، در اينجا آن چيزى كه مربوط به مولاست و به عنوان فعل‏اختيارى مولا و فعل اراده مولا مطرح است، عبارت از صدور فرمان است، به عبارت ديگر بعث وتحريك اعتبارى و به عبارت سوم ايجاب آن مأموربه و الزام آن مأموربه در رابطه با عبد است. اين‏ايجاب و الزام اين بعث و تحريك اعتبارى كه مفاد هيأت افعل عبارت از همين بعث و تحريك‏اعتبارى است و اين بعث و تحريك اعتبارى در حقيقت جانشين بعث و تحريك حقيقى و تكوينى‏است. باعث اين بعث وتحريك اعتبارى مولاست، يعنى عملى است كه از مولا صادر مى‏شود، فعل‏اختيارى است كه از ناحيه مولا تحقق پيدا مى‏كند و چون فعل اختيارى است، مسبوق به اراده‏است و چون پاى اراده مطرح است، همه مبادى اراده اينجا هم تحقق دارد. مولا كه مى‏خواهد بعث وتحريك كند، مولايى كه مى‏خواهد فرمان صادر كند، اين صدور فرمان فعل مباشرى مولا است، اين‏عمل مباشرى مولاست. آن چه مأموربه است و به دست عبد واقع مى‏شود، اشتراء اللحم است. اماايجاب الاشتراء و الزام العبد به اشتراء اللحم، اين ايجاب و الزام عمل مولاست، عمل مباشرى مولاهم هست، مولا به دست خودش الزام و ايجاب مى‏كند. لذا آنچه كه در ساير افعال اختياريه مولا ازمسبوقيت به اراده و تحقق مبادى اراده مدخلّيت دارد، در رابطه با بعث و تحريك هم همه آنهامدخلّيت دارد. مولا بايد بعث و تحريك و الزام و ايجاب را تصور كند و به دنبال آن تصديق به فائده،تا منتهى شود به مسأله اراده، بعد از آن كه اراده تحقق پيدا كرد، آنوقت كتباً يا لفظاً فرمانى بنام «اشتراللحم» از ناحيه مولا صادر شود. مى‏بينيم كه اين اشتراء لحم يك مقدمه خارجيه از نظر تحقق لازم‏دارد و آن عبارت از دخول سوق و ورود در بازار و دكان فروشنده لحم است.
    امام بزرگوار (قدس سره) مى‏فرمايند: مرحوم آخوند كه اينجا مسأله ملازمه را مطرح مى‏كنند،سؤال مى‏كنيم كه ملازمه بين چه و چه تحقق دارد؟ طرفين ملازمه را براى ما روشن كنند. مگر چنداحتمال اينجا تصوّر دارد؟ ايشان مى‏فرمايند: چهار احتمال در اينجا هست و به هيچ كدام از اين چهاراحتمال هم نمى‏تواند كسى ملتزم شود.

    بررسى احتمالات در طرفين ملازمه

    اولين احتمال كه ظاهر عبارت مرحوم آخوند هم همين است، اين است كه بگوييم طرفين‏ملازمه عبارت است از وجوب فعلى متعلق به ذى المقدمه و وجوب فعلى متعلق به مقدمه، يعنى‏همانطورى كه مولا يك بعث فعلى اعتبارى نسبت به اشتراء لحم دارد، يك بعث فعلى اعتبارى هم‏نسبت به دخول سوق دارد. به عبارت روشن‏تر اگر مولا از اول هر دو بعث را در يك عبارت مى‏آورد،مى‏گفت «ايها العبد ادخل السوق و اشتر اللحم» شما مى‏گفتيد: اينجا دو بعث از ناحيه مولا تحقق پيداكرده: يك بعث فعلى نفسى متعلق به اشتراء اللحم و يك بعث فعلى غيرى متعلق به دخول سوق. پس‏اينجا دو بعث وجود دارد، دو تا وجوب تحقق دارد، هر دوى اين وجوبها هم فعلى هستند، منتهى‏اختلافشان در نفسيت و غيريت است. آن كه ذى المقدمه است وجوبش نفسى است و آن كه مقدمه‏است وجوبش غيرى و الاّ در اصل وجوب و فعليت وجوب هر دو اشتراك دارند. سؤال اين است كه‏آنجايى كه مولا نمى‏گويد «ادخل السوق»، فقط اكتفاء به بعث به اشتراء اللحم، مى‏كند مى‏گويد: «ايهاالعبد اشتراللحم» اينجا طرف ملازمه چيست؟ آن كه از ناحيه مولا صادر شده، يك وجوب فعلىِ‏متعلق به اشتراء لحم است. طرف ديگرش چيست؟ يك وجوب فعلى متعلق به دخول سوق. مولا كه‏چنين دستورى صادر نكرده، فرض هم صورت شك نيست كه ما احتمال دهيم كه مولا يك ادخل‏السوقى هم صادر كرده و به گوش عبد نرسيده! نه، ما يقين داريم آن كه از مولا صادر شده و تنها همان‏هم صادر شده، اشتراء اللحم است. طرف ملازمه چيست؟ شما مى‏گوييد: بين وجوب فعلى ذى‏المقدمه و وجوب فعلى مقدمه ملازمه هست، وجوب فعلى مقدمه كجا هست؟ ما وجوب فعلى‏مقدمه را از كجا پيدا كنيم؟ مولا ايجاب كرده كه ما يقين داريم كه از مولا چيزى غير از اشتراللحم‏صادر نشده و مطلب ديگرى هم در كار نيست و اين را من البته اضافه مى‏كنم. اين غير از مسأله‏ملازمه بين حكم عقل و شرع است، در مسأله ملازمه بين حكم عقل و شرع، شما مى‏گوييد: هر جا كه‏عقل حكمى داشت، ما كشف مى‏كنيم كه شارع هم حكم دارد، منتها آن حكم ممكن است به مانرسيده باشد، اما از طريق حكم عقل استكشاف مى‏كنيد حكم شرع را.
    فرض ما در اينجا اين است كه از ناحيه مولا غير از «اشتر اللحم» هيچ چيزى صادر نشده، آيا شمامناقشه مى‏كنيد در اصل صدور همين مقدار فقط؟ يعنى مولايى كه مى‏خواهد بگويد «اشتراللحم»حتماً بايد «ادخل السوق» را كنار «اشتراللحم» بگذارد؟ كه اگر مولا كنار «اشتراللحم، ادخل السوق» رانگذاشت، اين فرمان مولا غلط است؟ اين فرمان مولا غير صحيح است؟ مولايى كه مى‏خواهد نسبت‏به عبدش دستور دهد به اين كه برو بالاى بام «كن على السطح» اگر كنار اين «كن على السطح، انصب‏السُلَّم» را نگذارد، از اين مولا فرمان ناقصى صادر شده است؟ اين فرمان را عقلاء مى‏گويند «فاضربه‏على الجدار»؟ اين فرمان به درد نمى‏خورد؟ بر مولا لازم بوده به لحاظ مقدميت نصب سلّم و ملازمه‏بين الوجوبين در فرمان خودش جمع كند بين اين دو تا؟ بايد بگويد «انصب السلم و كن على‏السطح» اگر مولا از مقدميت نصب سلّم غافل بود، يا نيازى به صدور فرمان، نسبت به مقدمه احساس‏نكرد، بگوييم: نه اين «كن على السطح» را «اضربه على الجدار» اين يك فرمان ناقصى است، اين‏فرمان غير صحيحى است. آيا مى‏شود كسى به اين معنا ملتزم شود؟ حالا كه نمى‏شود به اين معناملتزم شد، حتى در صورتى كه مولا توجّه به مقدمه هم داشت، ضرورتى ندارد كه مولا مقدمه را دركنار ذى المقدمه مشمول الزام و ايجاب قرار دهد، مى‏داند كه اشتراء لحم بدون دخول سوق امكان‏ندارد و «كون على السطح» بدون نصب سلم امكان پذير نيست، اما معذلك از نظر صدور فرمان، نه‏عقلاء و نه عقل، مولا را الزام نمى‏كنند كه الاّ و لابد بايد يك بعث و تحريكى هم نسبت به مقدمه‏همراه با بعث و تحريك نسبت به ذى المقدمه داشته باشى! هميشه بايد تو بگويى «ادخل السوق واشتراللحم» حق ندارى اكتفاى بر «اشتراللحم» كنى؟ مسأله چنين نيست. حالا كه مسأله اينطورنشد و مولا توانست فقط فرمان خودش را در رابطه با اشتراء لحم صادر كند و به عنوان «كن على‏السطح» يا «اشتراللحم» فقط دستور دهد، اينجا سؤال مى‏شود كه آنطرف ملازمه كجاست؟ شما كه‏مى‏گوييد: بين الوجوبين الفعليين ملازمه هست، بين دو فرمان فعلى ملازمه هست، خارجاً مامى‏بينيم يك فرمان بيشتر نيست، يك وجوب بيشتر از ناحيه مولا تحقق پيدا نكرده است. عرض‏كردم فرض ما آنجايى نيست كه ما شك داشته باشيم كه نسبت به «ادخل السوق» فرمانى دارد يا نه؟نه، يقين داريم آن كه از مولا صادر شده، آن كه از پدر در مقابل فرزند صادر شده، عبارت از«اشتراللحم» بيشتر نيست. اگر يقين به اين معنا هست، شما مى‏گوييد: بين الوجوبين ملازمه تحقق‏دارد، ما داريم مى‏بينيم كه احد المتلازمين وجود دارد و ملازم ديگرش تحقق ندارد. قطع به عدم‏تحقق ملازم ديگر داريم. پس چطور مى‏گوييد: بين الوجوبين ملازمه تحقق دارد؟ يعنى بين‏الفرمانين بايد ملازمه باشد، بين البعثين بايد ملازمه باشد، بين الايجابين بايد ملازمه باشد. مإے؛ئئظظظمى‏بينيم چنين ملازمه‏اى تحقق ندارد.

    ملازمه ميان دو اراده

    در احتمال دوم، طرفين ملازمه را وجوب و بعث نمى‏گيريم، بلكه طرفين ملازمه را دو اراده‏مى‏گيريم: يكى اراده متعلقه به بعث الى ذى المقدمه و يكى هم اراده متعلقه به بعث الى المقدمه، كه‏مراد از اين ارادتين، همان عمل مولاست، همان چيزى است كه به مولا ارتباط دارد. آن چيزى كه به‏مولا ارتباط دارد در مسأله فرمان، همان بعث و تحريك و ايجاد و الزام است و گفتيم: چون ايجاب والزام عمل اختيارى مولاست، حتماً بايد مسبوق به اراده و مقدمات اراده باشد. اگر مرحوم‏آخوند(ره) بخواهند اين احتمال را افاده بفرمايند، كه طرفين ملازمه دو تا اراده باشد. يكى اراده‏متعلقه به بعث الى ذى المقدمه و يكى هم اراده متعلقه به بعث الى المقدمه. بين اين دو اراده بخواهندبگويند تلازم تحقق دارد، اراده هم كه يك امر قلبى است، يك امر نفسانى است، بگوييم: در عالم‏نفس بين اين دو تا اراده تلازم و ملازمه هست. اگر اين حرف را بزنند، چه اشكالى دارد؟ يك‏اشكالش اين است كه اگر دو اراده در كار بود، يكى اراده متعلقه به بعث الى ذى المقدمه و يكى هم‏اراده متعلقه به بعث الى المقدمه. بعد از آن كه هر دو اراده وجود داشت، چطور اراده متعلقه به بعث‏الى ذى المقدمه در مراد خودش اثر گذاشت و بعث الى ذى المقدمه تحقق پيدا كرد؟ اما اراده متعلقه به‏بعث الى المقدمه، تأثيرى در تحقق مراد خودش پيدا نكرد، يعنى آن اراده به دنبالش بعث متعلق به ذى‏المقدمه نيامد؟ چه فرقى است بين اين دو اراده كه به دنبال اراده متعلقه به بعث الى ذى المقدمه، بعث‏الى ذى المقدمه تحقق پيدا كرد، اما اراده متعلقه به بعث الى المقدمه، به دنبالش بعث الى المقدمه‏تحقق پيدا نكرد؟
    اشكال ديگر اين است، همان طورى كه ما در آن كارهاى مباشرين گفتيم كه اراده متعلقه به مقدمه،اگر ما تعبير به ترشح درباره‏اش كرديم، معناى ترشح مسأله مسبب بودن، متولّد شدن، معلول بودن‏نيست، بلكه معناى ترشح تبعيت است و الاّ اراده متعلقه به مقدمه هم، خودش مبادى لازم دارد،تصوّر و تصديق به فائده و ساير مبادى در آن مطرح است. اينجا اگر بخواهيم بگوييم همان طورى كه‏يك اراده‏اش متعلق به بعث الى ذى المقدمه شده، لا محاله يك اراده متعلقه به بعث الى القدمه هم به‏عنوان ملازمه مطرح است. اولين اشكالش اين است (غير از آن اشكال قبلى) ممكن است كه مولااصلاً توجه به مقدميتِ مقدمه نداشته است. مگر هر كجا كه انسان يك شيئى را مأموربه قرار مى‏دهد،مأموربه مقدمه يا مقدماتى لازم دارد، از نظر موالى و عبيد عرفيه، آيا مى‏توانيم اين حرف را بزنيم، كه‏هر مولاى آمرى اگر چيزى را مأموربه قرار داد، هميشه و همه وقت توجه به مقدمه و اگر مقدماتش‏متعدد باشد، توجه به تمامى مقدمات اين مأموربه دارد و روى توجّه به مقدمه اين مأموربه، همان‏طورى كه يك اراده از آن ناشى مى‏شود «متعلقةً الى البعث الى ذى المقدمه» يك اراده نفسانيه‏اى هم‏در آن وجود دارد؟ «متعلقةً الى البعث الى المقدمه، بل الى المقدمات» در آنجايى كه مقدمات متعددباشد و تبعاً بعثهاى متعددى به تعدد مقدمات وجود خواهد داشت. آنجايى كه مولا توجّه به اصل‏مقدمه ندارد، يا بعضى از مقدمات در صورت تعدد مغفول عنه مولاى آمر است، چطور ما مى‏توانيم‏ادعا كنيم به اين بين الارادتين ملازمه تحقق دارد؟ ولو اين كه اراده جايش نفس است، ولو اين كه اوديدنى نيست، اما مى‏دانيم واقعيت مسأله را، كه اگر اراده بخواهد متعلق به بعث به مقدمه شود، اين‏فرع التفات به مقدّميت اين مقدمه است، فرع التفات به مقدمات متعدده است، آنجايى كه يك ذى‏المقدمه چند تا مقدمه داشته باشد؛ آنجايى كه مولا به طور كلى غافل از مقدمه يا بعضى از مقدمات‏است، آيا مى‏توانيم بگوييم يك اراده فعليه متعلقه به بعث الى المقدمه در نفس مولا وجود دارد؟مولاى غافل، «كيف يمكن ان يتحقق منه الارادة»؟ با اين كه اولين مبادى اراده تصوّر است، تصوّر به‏معنى التفات و توجّه نفس است و ما فرض كرديم كه مولا غافل از مقدمه يا بعضى از مقدمات است.لذا اگر اين احتمال دوم هم مراد مرحوم آخوند باشد، كه خلاف ظاهر عبارت ايشان هم هست، چون‏ظاهر در عبارت، ملازمه بين الوجوبين را مطرح كردند، لكن اگر مرادشان اين ملازمه بين الارادتين‏هم باشد به اين كيفيتى كه ذكر شد، خارجاً مى‏بينيم واقعيت ندارد و كثيراً ما اراده متعلقه به بعث الى‏المقدمه در ذهن مولا و نفس مولا تحقق ندارد.

    ملازمه بين وجوب فعلى ذى المقدمه و وجوب تقديرى مقدمه

    دو احتمال ديگر باقى ماند، كه اين دو احتمال ديگر هم، روى همين دو احتمال قبلى است، منتهابه يك فرق و آن اين است كه در دو احتمال قبلى ما طرفين ملازمه را عبارت از دو امر فعلى قرارمى‏داديم، اگر وجوب بود دو وجوب فعلى و اگر اراده بود دو اراده فعليه. اما در اين دو احتمال آخرى‏از طرف مقدمه مسأله فعليتش را حذف مى‏كنيم و به جاى كلمه فعليت، كلمه تقدير را مى‏گذاريم، به‏اين كيفيت. مى‏گوييم: بين وجوب فعلى ذى المقدمه و وجوب تقديرى مقدمه ملازمه است. يا اگرطرفين را اراده قرار داديم، اين طور مى‏گوييم: بين اراده فعليه متعلقه به بعث الى ذى المقدمه و بين‏اراده تقديريه متعلقه به بعث الى المقدمه ملازمه است. در ناحيه مقدمه، مسأله فعليت را به مسأله‏تقدير تبديل مى‏كنيم. مقصود ما از تقدير چيست؟ مقصود ما از تقدير همان بالقوه است و مقصود ازبالقوه، يعنى الان وجود ندارد، اما در آتيه وجود پيدا خواهد كرد، در آتيه فعليت پيدا خواهد كرد، الان‏به عنوان يك موجود بالقوه مطرح است، اما در آينده به عنوان يك موجود بالفعل مطرح خواهد شد،به اين معنا. اگر ما گفتيم: بين وجوب ذى المقدمه، يعنى وجوب فعلى ذى المقدمه و وجوب تقديرى‏مقدمه ملازمه هست، معنايش اين است كه آن كه الان بالفعل وجود دارد، مسأله وجوب فعلى ذى‏المقدمه است، اما در ناحيه مقدمه وجوب فعلى نداريم، بلكه وجوب بالقوه است و معناى وجوب‏بالقوه اين است كه در آينده خود مولا مقدمه را ايجاب مى‏كند، خود مولا بعث و تحريك اعتبارى‏نسبت به مقدمه پيدا مى‏كند و اگر مسأله را در ناحيه اراده مطرح كرديم، مى‏گوييم آن كه بالفعل تحقق‏دارد اراده فعليه متعلقه به بعث الى ذى المقدمه است، اما در ناحيه اراده متعلقه به بعث الى المقدمه،مسأله تقدير و قوه مطرح است و معناى تقدير و قوه اين است كه الان در نفس مولا اراده‏اى متعلق به‏بعث الى المقدمه نيست، اما در آينده در نفس مولا اراده متعلقه به بعث الى المقدمه تحقق پيدا مى‏كند.پس اگر ما طرفين ملازمه را اينجورى قرار دهيم، در ناحيه ذى المقدمه مسأله فعليت را مطرح‏كنيم و در ناحيه مقدمه مسأله تقدير و بالقوه را مطرح كنيم، حالا چه در ناحيه وجوب و چه در ناحيه‏اراده، اگر اينطور باشد، آن وقت ببينيم چه اشكالى مترتّب بر اين خواهد بود؟

    تمرينات

    مراد مرحوم آخوند(ره) از ترشح ذى المقدمه به مقدمه چيست
    اشكالاتى كه بر فعل مباشرى و غير مباشرى شده را بنويسيد
    نتيجه بررسى احتمالات در ملازمه بين ذى المقدمه و مقدمه چيست
    ملازمه بين وجوب فعلى ذى المقدمه و وجوب تقديرى مقدمه چگونه است
    دو احتمال اول در بيان طرفين ملازمه را توضيح دهيد