جمعه 15 تير 1403 - 26 ذيحجه 1445 - 5 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
ملازمه بين وجوب ذى المقدمه و مقدمه
تدریس استاد
متن
40 ملازمه بين وجوب ذى المقدمه و مقدمه 322
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
بيان مرحوم آخوند(ره) در ملازمه بين وجوب ذى المقدمه و مقدمه
مرحوم آخوند(قدس سره) براى اين كه نزاع در باب مقدمه واجب را به عنوان يك مسأله اصوليهو تحت ضابطه مسأله اصوليه در آورد، محل نزاع را ملازمه بين الوجوبين يعنى ملازمه بين وجوبذى المقدمه و وجوب مقدمه قرار داده است. طرفينِ اين ملازمه عبارت از وجوب شرعى مولوىاست، يعنى قائل به وجوب مقدمه، وجوب شرعى مولوى مقدمه را ادعا مىكند و منكر وجوبمقدمه، وجوب شرعى را انكار مىكند. اما در اصل لزوم عقلى مقدمه و لابديت عقليهاش، هيچ كسنزاعى ندارد، منكرين وجوب هم اين معنا را قائل هستند كه عقل در باب خود مقدمه به عنوان اين كهذى المقدمه بدون آن تحقق پيدا نمىكند، حكم به لزوم مقدمه دارد. پس علاوه بر لابديت عقليه نزاعدر وجوب شرعى مقدمه است. لكن در عين حال چون در باب مقدمه واجب بحث ملازمه مطرحاست، اين ملازمه از طريق عقل بايد استفاده شود، پس «مسألةٌ اصوليةٌ عقلية» مىشود و ارتباطى بهباب الفاظ و دلالات لفظيه پيدا نمىكند. در حقيقت بحث مقدمه واجب جزء مباحث الفاظ علماصول نيست، بلكه جزء مباحث عقليه علم اصول است و در رديف مسأله حجّيت قطع واقع مىشود.ما كه بحث مىكنيم «القطع حجةٌ» حاكم به حجّيت قطع عقل است و اين بحث به عنوان بحث عقلىمطرح است. در باب ملازمه هم مسأله همين حكم را دارد. حاكم به ملازمه «على تقدير حكمه بهاليس للعقل» و به باب الفاظ و دلالات هيچ گونه ارتباطى ندارد.
اعتراض بر صاحب معالم(ره) در طرح مسأله مقدمه واجب در مباحث الفاظ
لذا مرحوم آخوند(ره) بر صاحب معالم اعتراض مىكنند، مىفرمايند: صاحب معالم ضمن اينكه مسأله مقدمه واجب را در رديف مباحث الفاظ مطرح كرده و اين خود يك قرينه و شاهدى است براين كه مسأله را به صورت يك مسأله لفظى با آن برخورد كرده، در مقام استدلال هم وقتى كهمىخواهد وجوب مقدمه واجب را نفى و انكار كند، استدلال مىكند به اين كه هيچ يك از دلالاتثلاث، نه دلالت مطابقه و نه تضمن و نه التزام، دلالت بر وجوب مقدمه نمىكند و لذا وجوب مقدمهرا انكار مىكند. مرحوم آخوند(ره) مىفرمايند: اين استدلال هم يك شاهد ديگرى است بر اين كهايشان مسأله مقدمه واجب را به عنوان يك بحث لفظى با آن برخورد كرده و اگر بحث لفظى شد بايدبحث كنيم كه آيا دلالت مطابقه هست يا نه؟ دلالت تضمن هست يا نه؟ دلالت التزام هست يا نه؟ امّااگر مسأله، مسأله عقليه شد، اين ديگر به باب دلالات ارتباطى ندارد، به باب الفاظ ارتباطى ندارد. درحقيقت دو شاهد در كلام صاحب معالم وجود دارد كه با مسأله مقدمه واجب برخوردِ يك بحثلفظى كرده است: يكى اين كه آن را در مباحث الفاظ ذكر كرده و ديگر اين كه استدلال صاحب معالمحكايت از اين معنا مىكند. البته ابتدائاً به نظر مىآيد كه اين اشكال اول به خود مرحوم آخوند هموارد است، براى اين كه ايشان هم مسأله مقدمه واجب را در رديف مباحث الفاظ و در جلد اول دربحث حقيقت مطرح كردهاند. لكن ممكن است ايشان دفاع كند و بفرمايد: اما در كلام صاحب معالم تنبيه و اشارهاى به اين معنا نشده است كه اين بحث مقدمه را، ما درمباحث الفاظ ولو اين كه ذكر كرديم، اما اين مسأله، مسأله لفظى و بحث لفظى نيست. لذا اشكال بهمرحوم آخوند(ره) با اين كه خودشان تصريح به اين معنا مىكنند، توجه پيدا نمىكند. پس درحقيقت در باب محل نزاع در بحث مقدمه واجب، دو مطلب را ايشان ادعا مىكنند: يكى اين كهموضوع بحث «وجود الملازمة و عدم وجود الملازمة» است و ديگر اين كه حاكم در اين باب، عقلاست و مسأله، مسأله اصوليه عقليه است.
كلام مرحوم آخوند(ره) در ملازمه بين الوجوبين
يك نكته آخرى هم براى توضيح بيان مرحوم آخوند(ره) لازم است ذكر كنيم و آن اين است كهايشان مىفرمايند كه بين الوجوبين ملازمه تحقق دارد، چون گاهى به ذهن انسان ممكن است اينمعنا از اين عبارت انسباق پيدا كند، وقتى كه ايشان مىفرمايد: بين الوجوبين ملازمه هست، معنايشاين باشد كه ما وجوب ذى المقدمه را بايد در جاى خودش ثابت كنيم، وجوب مقدمه را هم قبل ازبحث ملازمه در جاى خودش ثابت كنيم، بعد بياييم بگوييم كه بين الوجوبين تلازم تحقق دارد، مثلاين كه مثلاً يك ازدواجى كه مىخواهد واقع شود، بايد با قطع نظر از ازدواج، رجلى وجود داشتهباشد، مرئهاى تحقق داشته باشد، با عقد ازدواج، بين اينها ايجاد علقه زوجيت شود، آيا مسأله ملازمهبين الوجوبين چنين چيزى هست؟ كه اوّل ما قطع نظر از مسأله ملازمه بايد دو تا وجوب داشتهباشيم، بعد بگوييم تلازم تحقق دارد؟ پيداست كه اين نظر مرحوم آخوند نيست، بلكه نظر ايشان ايناست كه ما از راه ملازمه، اصلاً وجوب شرعى مقدمه را استكشاف كنيم، يعنى ما راه ديگرى براىوجوب شرعى مقدمه نداريم. طريق استكشاف ما همين ملازمه است، مثل ملازمهاى كه بين حكمعقل و حكم شرع وجود دارد، آنجا هم كه ملازمه تحقق دارد، معنايش اين است كه ما از راه حكمعقل، حكم شرع را استكشاف مىكنيم، ما وقتى كه ديديم عقل خيلى با حدت و شدت حكم مىكند«بانّ الظلم قبيحٌ» و قبح ظلم را برايش يك حساب فوق العاده باز مىكند، ما از راه قاعده ملازمه بينحكم عقل و حكم شرع، مىفهميم كه شارع هم در مورد ظلم حكم به حرمت و تحريم دارد. پسهمان طورى كه در مسأله ملازمه بين حكم عقل و شرع، معناى ملازمه اين است كه ما «من طريقحكم العقل نستكشف حكم الشرع»؟ در ملازمه بين الوجوبين در باب مقدمه واجب هم مسأله به اينكيفيت است و اين مثل زوجيت و امثال ذلك نيست كه دو شىء اوّل لازم باشد، بعد بين اينها ايجادارتباط و ايجاد علقه زوجيت كنيم، نه ما از راه ملازمه و وجود احد المتلازمين، وجود ديگر را كشفمىكنيم، وجود ديگر را بدست مىآوريم. پس مقصود مرحوم آخوند از ملازمه بين الوجوبين، يكچنين معنايى هست، نه آن معنايى كه يمكن در بعضى از اذهان آن معنا به ذهن بيايد. آيا اين بيانايشان تمام است و مطلبى را كه ايشان ذكر كردند مشكل را حل كرد؟ مسأله به صورت يك مسألهاصوليه عقليه تثبيت شد و ديگر از عنوان فقهى بودن و از عنوان مسأله لفظى بودن بيرون آمد؟ يكمسأله عقليه اصوليه روشنى شد به اين كيفيتى كه مرحوم آخوند ذكر كردند يا اين كه اينجا بعضى ازمشكلات و اشكالات وجود دارد؟
اشكال امام (ره) به مرحوم آخوند(ره) در معناى اراده
سيدنا الاستاذ الامام (قدس سره الشريف) اشكال مهمى در اين رابطه به مرحوم آخوند دارند كهاشكال ايشان نياز به تبيين و توضيح دارد و ما «ان شاء الله» عرض مىكنيم، بعد ببينيم كه مسأله به چهكيفيت است! براى اين كه اين بيان كاملاً روشن شود، ما تقريباً همه فروض محل نظر اشكال را مطرحمىكنيم. اگر انسان اراده كند عملى در خارج تحقق پيدا كند، دو جور است: يك وقت اين است كهانسان اراده مىكند كه بالمباشرة و به دست خودش عملى را در خارج انجام دهد، يك وقت ارادهمىكند كه بوسيله صدور امر و صدور فرمان، از عبيد و نوكرهايش اين مسأله تحقق پيدا كند. آنجايىكه انسان اراده مىكند عملى را بالمباشرة انجام دهد، گاهى اين عمل نياز به مقدمه ندارد، بلكه وقتىكه اراده تحقق پيدا كرد، به دنبال اين اراده ديگر مراد به عنوان اين كه هيچ گونه مقدمه لازمندارد و توقف بر شيئى خارج از حقيقت مراد ندارد، گاهى ارادهاش به يك چنين چيزى تعلقمىگيرد. گاهى نه، انسان اراده مىكند چيزى را، كه آن چيز «يتوقف على مقدمةٍ» و بدون تحقق آنمقدمه ممكن نيست كه آن مراد انسان تحقق پيدا كند. در آن قسم اول كه دو خصوصيت در آن وجوددارد: يك خصوصيت اين است كه انسان اراده مىكند آن عمل را بالمباشرة انجام دهد. و خصوصيتدوم اين است كه آن عمل تحققش در خارج «لا يتوقف على مقدمةٍ» مثل اين كه انسان اراده مىكندحركت دادن دست را، اراده مىكند نظر كردن را، اراده مىكند صحبت كردن را، كه اينها نياز به يكمقدمات خارجى ندارد. اينجايى كه انسان يك سنخ افعال اين چنينى را اراده مىكند، پيداست كه اينفعل ارادى و اختيارى فقط مسبوق به اراده خود اين فعل و مقدمات و مبادى اراده خود اين فعل است.انسانى كه مىخواهد مثلاً براى جمعيتى صحبت كند، اول تصوّر مىكند اين صحبت كردن را بهعنوان اوّلين مبداء اراده، كه عبارت از همان وجود ذهنى مراد و تصوّر مراد و به عبارت ديگر توجّهنفس به مراد است، كه حقيقت وجود ذهنى هم، همان توجه نفس و التفات نفس و احضار آن شىء دروعاء نفس است. بعد از آن كه تصور كرد، به دنبال اين تصور، تصديق به فائده مطرح است، بعد همساير مبادى اراده ميل و اشتياق و عزم و جزم و امثال ذلك، كه اينها هم محل اختلاف است كه آيامبادى اراده چند چيز است؟ اين هم حالا از نظر تعداد محل اختلاف است.
بعد از آن كه مبادى اراده تحقق پيدا كرد، اراده تحقق پيدا مىكند كه اين حالا در جاى خودش درمسأله جبر و تفويض مطرح است كه اراده يك عملى است كه به خلاّقيت نفس حاصل مىشود، ديگراراده لازم نيست كه مسبوق به اراده ديگر باشد. اراده يك چيزى است كه وقتى كه مقدماتش حاصلشد، خداوند تبارك و تعالى يك شعبه محدود و مختصرى از خلاّقيت مطلقه خودش را به نفسانسانى افاضه فرموده و نفس انسانى در آن دائره محدود كوچك و ضيق مظهر خلاّقيت بارى تعالىاست، نفس انسان امورى را خلق مىكند. خود همين تصور، همين وجود ذهنى، از كجا پيدا مىشود؟مگر شما نمىگوييد وجود نياز به علّت دارد؟ مگر وجود علّت موجده لازم ندارد؟ آيا تنها وجودخارجى است كه نياز به علّت موجده دارد؟ يا اين كه وجود ذهنى هم بنا بر واقعيت وجود ذهنى، نيازبه علّت موجده دارد. وجود بدون علّت در غير واجب الوجود امكان ندارد، مىخواهد وجود، وجودخارجى باشد، يا وجود ذهنى باشد. در وجود ذهنى، آيا علت موجده براى اين موجود فى الذهن بنامتصوّر، غير از مسأله نفس، چيز ديگرى هست؟ چه چيز اين تصور را ايجاد كرده است؟
مبدأ خلاّقيت نفس در تصور و اراده
براى علّت موجده اين تصور جز مسأله خلاقيت و خالقيت نفس، هيچ گونه مبدائى و وجودذهنى شما نمىتوانيد پيدا كنيد. منتها اين خلاقيت از كجا آمده است؟ اين عنايت من الله، لطفى استكه خداوند كرده است و قدرتى است كه خداوند به نفس انسانى عنايت كرده است، كه مىتواندبعضى از امور را نسبت به آنها حالت خلاقيت و آفريدگارى داشته باشد، از جمله مسأله خود تصوركه اولين مبداء تحقق اراده است و قبل از تمام مبادى، نقش در تحقّق اراده دارد، براى اين كه اگر انسانچيزى را توجّه به او پيدا نكند، التفات نفسانى به او پيدا نكند، معقول نيست كه او را اراده كند، ارادهكور كورانه، شيئى به طور كلى مغفول عنه انسان باشد، هيچ در ذهن انسان نيامده باشد و معذلك ارادهبه او تعلق بگيرد، اين امكان ناپذير است. پس خود نفس در رابطه با وجود ذهنى به عنوان يك علّتموجده و به عنوان خالق نقش دارد. همان طورى كه در رابطه با تصوّر مسأله اينطور است، در رابطه باخود اراده هم مسأله اين چنين است. اينطور نيست كه اراده يك امر غير اختيارى باشد، اينطور نيستكه اراده مسبوق به يك اراده ديگر باشد، بلكه بعد از آن كه مبادى اراده تحقق پيدا كرد، خود نفسانسان «يوجد الارادة، يخلق الارادة» و حالت خلاّقيت نسبت به اراده براى نفس انسانى هست. آنوقت اين اراده را كه نفس انسان ايجاد كرد، به دنبال اين اراده، به لحاظ اين كه در اين قسم اول موردبحث ما كه عبارت از آنجايى است كه مراد هيچ گونه مقدمهاى لازم ندارد و بالمباشرة هم مريدمىخواهد جامه عمل به اين مراد بپوشاند، به مجردى كه اراده به خلاقيت نفس حاصل شد، بدونمعطّلى مراد تحقق پيدا مىكند، شروع مىكند به صحبت كردن، شروع مىكند به نظر كردن، شروعمىكند به تحريك اليد و امثال ذلك از افعالى كه تحققشان ديگر توقف بر يك مقدمه خارجيه ندارد.پس در نتيجه در اين قسم اول، مسأله وجداناً روشن است، جاى بحث هم نيست. لكن اين قسم اوّلرا به عنوان مقدمه و راه براى قسم دوم و سوم ذكر كرديم.
اما قسم دوم آنجايى كه مراد به حسب نظر مريد مىخواهد مباشرتاً تحقق پيدا كند. اما اين مرادتوقف بر مقدمه خارجيه دارد، مثل اين كه اراده مىكند «كون على السطح» را، اينجا وقتى «كون علىالسطح را بالمباشرة» اراده كرد، همه آن خصوصياتى كه در قسم اول گفتيم، اينجا تحقق پيدا كرد،تصوّر مىكند «كون على السطح» را، تصديق مىكند به فايده و ثمره «كون على السطح»، ساير مبادىاراده تحقق پيدا مىكند، اراده حاصل مىشود، اراده خلق مىشود، متعلق اين اراده «كون على السطح»است. اما اينجا اينطور نيست كه به مجردى كه اراده متعلق به «كون على السطح» شد، به دنبال آن «كونعلى السطح» تحقق پيدا كند. اينجا هم ملاحظه مىكند كه تحقق اين مراد، توقف بر يك مقدمهخارجيه دارد، كه آن مقدمه خارجيه عبارت از نصب سلّم است. اينجا در رابطه با نصب سلّم چهحالتى پيش مىآيد؟ چه واقعيتى تحقق دارد؟
ارتباط مقدمه و ذىالمقدمه در بيان مرحوم آخوند(ره)
تعبيرى در كلمات و مخصوصاً در كلام مرحوم آخوند صاحب كفايه وجود دارد، كه اين تعبيربايد تحليل و معنا شود. ايشان اين طورى تعبير مىكنند، مىفرمايند: «يترشح من الارادة المتعلقة بذىالمقدمة ارادةٌ متعلقةٌ بالمقدمة» مىفرمايند: از اراده متعلقه به ذى المقدمه، ترشح پيدا مىكند يكاراده متعلقه به مقدمه. مقصود از اين عبارت چيست؟ آيا مقصود از اين يترشح، يعنى يتولّد، يعنىاراده مقدمه تولّد پيدا مىكند از اراده متعلقه به ذى المقدمه. كه باز اگر دقيق تر ما اين معنا را ملاحظهكنيم، كانّ ايشان اين جورى مىخواهد بگويد، مىخواهد بگويد وقتى كه اين انسان ارادهاش متعلقبه «كون على السطح» شد و بعد ملاحظه كرد كه «كون على السطح يتوقف على نصب سلّم» از ارادهمتعلقه به «كون على السطح يتولّد ارادة متعلقة بنصب سلم»، يعنى ديگر اراده نصب سلّم كانه مبادىلازم ندارد، اراده نصب سلم ديگر به آن مقدماتى كه در ساير ارادات به عنوان مبادى اراده مطرح بود،نياز ندارد. او روى جنبه مقدميت به مجردى كه اراده متعلق به ذى المقدمه شد، يك اراده هم تعلق بهمقدمه مىگيرد، كه اگر بخواهيم باز يك عبارت ديگرى براى اين مطلب ذكر كنيم. آيا مرحوم آخونداينطور مىخواهد بگويد؟ مىخواهد بگويد همان طورى كه بين اراده متعلقه به ذى المقدمه و خودذى المقدمه ديگر فاصلهاى وجود ندارد و واسطهاى وجود ندارد؟ همانطور بين اراده متعلقه به ذىالمقدمه و اراده مقدمه هم ديگر فاصله و واسطهاى تحقق ندارد؟ ديگر مبادى براى اراده مقدمهضرورت ندارد؟ همين عنوان مقدميتش را شما ملحوظ قرار دهيد، عنوان مقدميتش را در نظربگيريد، «لا محاله من دون كانّ اختيار يتولّد من ارادة ذى المقدمه، ارادة المقدمة». آيا مرحوم آخوندچنين فرمايشى را مىخواهند ذكر كنند؟ ظاهر يترشح چنين معنايى را دلالت دارد. چون ترشح بهمعناى تولّد است، هر كجا كلمه ترشح به كار مىرود، مثل اين كه انسان آبى را مىپاشد يك قطراتىترشح مىكند به جاى ديگر، معنايش اين است كه اين قطرات متولّد از اين آبى است كه پاشيدهشده و اين آب سبب براى حصول اين قطرات و وصول اين قطرات مثلاً به لباس يا بدن انسان شدهاست. ولو اين كه ظاهر عبارت ايشان چنين معنايى را دلالت دارد، اما واقعيت مسأله اينطور نيست.
واقعيت اراده و نياز آن به مبادى و مقدمات
واقعيت مسأله اين است كه هر كجا اراده هست، نياز به مبادى دارد، نياز به مقدمات دارد.همانطورى كه اراده ذى المقدمه مبادى لازم دارد، اراده مقدمه هم مبادى لازم دارد. منتها فرق بينمقدمه و ذى المقدمه در آن مسأله تصديق به فائده است. در مسأله تصديق به فائده در رابطه با ذىالمقدمه، فائده ذى المقدمه متعلق نظر اصلى خود انسان است و غرض اصلى به او متعلق است،نسبت به «كون على السطح» يك غرض اصلى از اين مريد تعلق به او گرفته است. اما تصديق به فائدهوقتى كه در باره مقدمه مطرح مىشود، فائده مقدمه اين است كه به انسان امكان مىدهد كه به آنغرض اصلى برسد، راه را براى رسيدن به غرض اصلى باز مىكند. پس اين هم تصديق به فائده دارد،منتها فائدهاش متعلق غرض اصلى نيست، بلكه فائدهاش «التمكن من الوصول الى الغرض الاصلى»و باز شدن راه براى رسيدن به غرض اصلى است. اين هم فائده مهمى است كه در كار است. پسصرف اين كه فائده ذى المقدمه چنين فائدهاى هست كه غرض اصلى به آن تعلق نگرفته، اين اقتضانمىكند كه ما در باب مقدمه نياز به تصديق به فائده تصور ساير مبادى اراده نداشته باشيم. لذا بايدبگوييم همانطورى كه در ذى المقدمه اراده ناشى از مبادى اراده مىشود، اراده مقدمه هم عين ذىالمقدمه ناشى از مبادى است در رابطه با مقدمه. فقط فرقشان در مسأله اصليت و تبعيت است، آنفائدهاش متعلق غرض اصلى است، اما اين فائدهاش جنبه مقدميت و فتح باب براى رسيدن به غرضاصلى دارد. پس ما نبايد اين عنوان يترشح را به معناى يتولّد معنا كنيم، بلكه به عنوان اين كه ارادهمقدمه تابع اراده ذى المقدمه است، به دنبال اراده ذى المقدمه است، به عنوان تبعيت و عقب بودننسبت به اراده ذى المقدمه مطلب اينطور است. اما آن كه محل بحث ما هست چون ملازمه بينالوجوبين است، محل بحث ما آنجايى است كه مسأله امر و وجوب در كار باشد و اساس اشكال امامبزرگوار هم در همانجاست آن را ديگر بعداً «ان شاء الله» توضيح مىدهيم.
تمرينات
صاحب معالم(ره) و مرحوم آخوند(ره) مسأله مقدمه واجب را جزء كدام يك از مباحثعلم اصول آوردهاند
مقصود مرحوم آخوند(ره) از ملازمه بين الوجوبين چيست نظر استاد در اين مورد رابيان كنيد
رابطه اراده با نفس انسان چه نوع رابطهاى است
به نظر مرحوم آخوند(ره) در مورد اراده، چه رابطهاى بين مقدمه و ذىالمقدمه وجوددارد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...