• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 ملازمه بين وجوب ذى المقدمه و مقدمه 322

    مقدمه درس


    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    بيان مرحوم آخوند(ره) در ملازمه بين وجوب ذى المقدمه و مقدمه

    مرحوم آخوند(قدس سره) براى اين كه نزاع در باب مقدمه واجب را به عنوان يك مسأله اصوليه‏و تحت ضابطه مسأله اصوليه در آورد، محل نزاع را ملازمه بين الوجوبين يعنى ملازمه بين وجوب‏ذى المقدمه و وجوب مقدمه قرار داده است. طرفينِ اين ملازمه عبارت از وجوب شرعى مولوى‏است، يعنى قائل به وجوب مقدمه، وجوب شرعى مولوى مقدمه را ادعا مى‏كند و منكر وجوب‏مقدمه، وجوب شرعى را انكار مى‏كند. اما در اصل لزوم عقلى مقدمه و لابديت عقليه‏اش، هيچ كس‏نزاعى ندارد، منكرين وجوب هم اين معنا را قائل هستند كه عقل در باب خود مقدمه به عنوان اين كه‏ذى المقدمه بدون آن تحقق پيدا نمى‏كند، حكم به لزوم مقدمه دارد. پس علاوه بر لابديت عقليه نزاع‏در وجوب شرعى مقدمه است. لكن در عين حال چون در باب مقدمه واجب بحث ملازمه مطرح‏است، اين ملازمه از طريق عقل بايد استفاده شود، پس «مسألةٌ اصوليةٌ عقلية» مى‏شود و ارتباطى به‏باب الفاظ و دلالات لفظيه پيدا نمى‏كند. در حقيقت بحث مقدمه واجب جزء مباحث الفاظ علم‏اصول نيست، بلكه جزء مباحث عقليه علم اصول است و در رديف مسأله حجّيت قطع واقع مى‏شود.ما كه بحث مى‏كنيم «القطع حجةٌ» حاكم به حجّيت قطع عقل است و اين بحث به عنوان بحث عقلى‏مطرح است. در باب ملازمه هم مسأله همين حكم را دارد. حاكم به ملازمه «على تقدير حكمه بهاليس للعقل» و به باب الفاظ و دلالات هيچ گونه ارتباطى ندارد.

    اعتراض بر صاحب معالم(ره) در طرح مسأله مقدمه واجب در مباحث الفاظ

    لذا مرحوم آخوند(ره) بر صاحب معالم اعتراض مى‏كنند، مى‏فرمايند: صاحب معالم ضمن اين‏كه مسأله مقدمه واجب را در رديف مباحث الفاظ مطرح كرده و اين خود يك قرينه و شاهدى است براين كه مسأله را به صورت يك مسأله لفظى با آن برخورد كرده، در مقام استدلال هم وقتى كه‏مى‏خواهد وجوب مقدمه واجب را نفى و انكار كند، استدلال مى‏كند به اين كه هيچ يك از دلالات‏ثلاث، نه دلالت مطابقه و نه تضمن و نه التزام، دلالت بر وجوب مقدمه نمى‏كند و لذا وجوب مقدمه‏را انكار مى‏كند. مرحوم آخوند(ره) مى‏فرمايند: اين استدلال هم يك شاهد ديگرى است بر اين كه‏ايشان مسأله مقدمه واجب را به عنوان يك بحث لفظى با آن برخورد كرده و اگر بحث لفظى شد بايدبحث كنيم كه آيا دلالت مطابقه هست يا نه؟ دلالت تضمن هست يا نه؟ دلالت التزام هست يا نه؟ امّااگر مسأله، مسأله عقليه شد، اين ديگر به باب دلالات ارتباطى ندارد، به باب الفاظ ارتباطى ندارد. درحقيقت دو شاهد در كلام صاحب معالم وجود دارد كه با مسأله مقدمه واجب برخوردِ يك بحث‏لفظى كرده است: يكى اين كه آن را در مباحث الفاظ ذكر كرده و ديگر اين كه استدلال صاحب معالم‏حكايت از اين معنا مى‏كند. البته ابتدائاً به نظر مى‏آيد كه اين اشكال اول به خود مرحوم آخوند هم‏وارد است، براى اين كه ايشان هم مسأله مقدمه واجب را در رديف مباحث الفاظ و در جلد اول دربحث حقيقت مطرح كرده‏اند. لكن ممكن است ايشان دفاع كند و بفرمايد: اما در كلام صاحب معالم تنبيه و اشاره‏اى به اين معنا نشده است كه اين بحث مقدمه را، ما درمباحث الفاظ ولو اين كه ذكر كرديم، اما اين مسأله، مسأله لفظى و بحث لفظى نيست. لذا اشكال به‏مرحوم آخوند(ره) با اين كه خودشان تصريح به اين معنا مى‏كنند، توجه پيدا نمى‏كند. پس درحقيقت در باب محل نزاع در بحث مقدمه واجب، دو مطلب را ايشان ادعا مى‏كنند: يكى اين كه‏موضوع بحث «وجود الملازمة و عدم وجود الملازمة» است و ديگر اين كه حاكم در اين باب، عقل‏است و مسأله، مسأله اصوليه عقليه است.

    كلام مرحوم آخوند(ره) در ملازمه بين الوجوبين

    يك نكته آخرى هم براى توضيح بيان مرحوم آخوند(ره) لازم است ذكر كنيم و آن اين است كه‏ايشان مى‏فرمايند كه بين الوجوبين ملازمه تحقق دارد، چون گاهى به ذهن انسان ممكن است اين‏معنا از اين عبارت انسباق پيدا كند، وقتى كه ايشان مى‏فرمايد: بين الوجوبين ملازمه هست، معنايش‏اين باشد كه ما وجوب ذى المقدمه را بايد در جاى خودش ثابت كنيم، وجوب مقدمه را هم قبل ازبحث ملازمه در جاى خودش ثابت كنيم، بعد بياييم بگوييم كه بين الوجوبين تلازم تحقق دارد، مثل‏اين كه مثلاً يك ازدواجى كه مى‏خواهد واقع شود، بايد با قطع نظر از ازدواج، رجلى وجود داشته‏باشد، مرئه‏اى تحقق داشته باشد، با عقد ازدواج، بين اينها ايجاد علقه زوجيت شود، آيا مسأله ملازمه‏بين الوجوبين چنين چيزى هست؟ كه اوّل ما قطع نظر از مسأله ملازمه بايد دو تا وجوب داشته‏باشيم، بعد بگوييم تلازم تحقق دارد؟ پيداست كه اين نظر مرحوم آخوند نيست، بلكه نظر ايشان اين‏است كه ما از راه ملازمه، اصلاً وجوب شرعى مقدمه را استكشاف كنيم، يعنى ما راه ديگرى براى‏وجوب شرعى مقدمه نداريم. طريق استكشاف ما همين ملازمه است، مثل ملازمه‏اى كه بين حكم‏عقل و حكم شرع وجود دارد، آنجا هم كه ملازمه تحقق دارد، معنايش اين است كه ما از راه حكم‏عقل، حكم شرع را استكشاف مى‏كنيم، ما وقتى كه ديديم عقل خيلى با حدت و شدت حكم مى‏كند«بانّ الظلم قبيحٌ» و قبح ظلم را برايش يك حساب فوق العاده باز مى‏كند، ما از راه قاعده ملازمه بين‏حكم عقل و حكم شرع، مى‏فهميم كه شارع هم در مورد ظلم حكم به حرمت و تحريم دارد. پس‏همان طورى كه در مسأله ملازمه بين حكم عقل و شرع، معناى ملازمه اين است كه ما «من طريق‏حكم العقل نستكشف حكم الشرع»؟ در ملازمه بين الوجوبين در باب مقدمه واجب هم مسأله به اين‏كيفيت است و اين مثل زوجيت و امثال ذلك نيست كه دو شى‏ء اوّل لازم باشد، بعد بين اينها ايجادارتباط و ايجاد علقه زوجيت كنيم، نه ما از راه ملازمه و وجود احد المتلازمين، وجود ديگر را كشف‏مى‏كنيم، وجود ديگر را بدست مى‏آوريم. پس مقصود مرحوم آخوند از ملازمه بين الوجوبين، يك‏چنين معنايى هست، نه آن معنايى كه يمكن در بعضى از اذهان آن معنا به ذهن بيايد. آيا اين بيان‏ايشان تمام است و مطلبى را كه ايشان ذكر كردند مشكل را حل كرد؟ مسأله به صورت يك مسأله‏اصوليه عقليه تثبيت شد و ديگر از عنوان فقهى بودن و از عنوان مسأله لفظى بودن بيرون آمد؟ يك‏مسأله عقليه اصوليه روشنى شد به اين كيفيتى كه مرحوم آخوند ذكر كردند يا اين كه اينجا بعضى ازمشكلات و اشكالات وجود دارد؟

    اشكال امام (ره) به مرحوم آخوند(ره) در معناى اراده

    سيدنا الاستاذ الامام (قدس سره الشريف) اشكال مهمى در اين رابطه به مرحوم آخوند دارند كه‏اشكال ايشان نياز به تبيين و توضيح دارد و ما «ان شاء الله» عرض مى‏كنيم، بعد ببينيم كه مسأله به چه‏كيفيت است! براى اين كه اين بيان كاملاً روشن شود، ما تقريباً همه فروض محل نظر اشكال را مطرح‏مى‏كنيم. اگر انسان اراده كند عملى در خارج تحقق پيدا كند، دو جور است: يك وقت اين است كه‏انسان اراده مى‏كند كه بالمباشرة و به دست خودش عملى را در خارج انجام دهد، يك وقت اراده‏مى‏كند كه بوسيله صدور امر و صدور فرمان، از عبيد و نوكرهايش اين مسأله تحقق پيدا كند. آنجايى‏كه انسان اراده مى‏كند عملى را بالمباشرة انجام دهد، گاهى اين عمل نياز به مقدمه ندارد، بلكه وقتى‏كه اراده تحقق پيدا كرد، به دنبال اين اراده ديگر مراد به عنوان اين كه هيچ گونه مقدمه لازم‏ندارد و توقف بر شيئى خارج از حقيقت مراد ندارد، گاهى اراده‏اش به يك چنين چيزى تعلق‏مى‏گيرد. گاهى نه، انسان اراده مى‏كند چيزى را، كه آن چيز «يتوقف على مقدمةٍ» و بدون تحقق آن‏مقدمه ممكن نيست كه آن مراد انسان تحقق پيدا كند. در آن قسم اول كه دو خصوصيت در آن وجوددارد: يك خصوصيت اين است كه انسان اراده مى‏كند آن عمل را بالمباشرة انجام دهد. و خصوصيت‏دوم اين است كه آن عمل تحققش در خارج «لا يتوقف على مقدمةٍ» مثل اين كه انسان اراده مى‏كندحركت دادن دست را، اراده مى‏كند نظر كردن را، اراده مى‏كند صحبت كردن را، كه اينها نياز به يك‏مقدمات خارجى ندارد. اينجايى كه انسان يك سنخ افعال اين چنينى را اراده مى‏كند، پيداست كه اين‏فعل ارادى و اختيارى فقط مسبوق به اراده خود اين فعل و مقدمات و مبادى اراده خود اين فعل است.انسانى كه مى‏خواهد مثلاً براى جمعيتى صحبت كند، اول تصوّر مى‏كند اين صحبت كردن را به‏عنوان اوّلين مبداء اراده، كه عبارت از همان وجود ذهنى مراد و تصوّر مراد و به عبارت ديگر توجّه‏نفس به مراد است، كه حقيقت وجود ذهنى هم، همان توجه نفس و التفات نفس و احضار آن شى‏ء دروعاء نفس است. بعد از آن كه تصور كرد، به دنبال اين تصور، تصديق به فائده مطرح است، بعد هم‏ساير مبادى اراده ميل و اشتياق و عزم و جزم و امثال ذلك، كه اين‏ها هم محل اختلاف است كه آيامبادى اراده چند چيز است؟ اين هم حالا از نظر تعداد محل اختلاف است.
    بعد از آن كه مبادى اراده تحقق پيدا كرد، اراده تحقق پيدا مى‏كند كه اين حالا در جاى خودش درمسأله جبر و تفويض مطرح است كه اراده يك عملى است كه به خلاّقيت نفس حاصل مى‏شود، ديگراراده لازم نيست كه مسبوق به اراده ديگر باشد. اراده يك چيزى است كه وقتى كه مقدماتش حاصل‏شد، خداوند تبارك و تعالى يك شعبه محدود و مختصرى از خلاّقيت مطلقه خودش را به نفس‏انسانى افاضه فرموده و نفس انسانى در آن دائره محدود كوچك و ضيق مظهر خلاّقيت بارى تعالى‏است، نفس انسان امورى را خلق مى‏كند. خود همين تصور، همين وجود ذهنى، از كجا پيدا مى‏شود؟مگر شما نمى‏گوييد وجود نياز به علّت دارد؟ مگر وجود علّت موجده لازم ندارد؟ آيا تنها وجودخارجى است كه نياز به علّت موجده دارد؟ يا اين كه وجود ذهنى هم بنا بر واقعيت وجود ذهنى، نيازبه علّت موجده دارد. وجود بدون علّت در غير واجب الوجود امكان ندارد، مى‏خواهد وجود، وجودخارجى باشد، يا وجود ذهنى باشد. در وجود ذهنى، آيا علت موجده براى اين موجود فى الذهن بنام‏تصوّر، غير از مسأله نفس، چيز ديگرى هست؟ چه چيز اين تصور را ايجاد كرده است؟

    مبدأ خلاّقيت نفس در تصور و اراده

    براى علّت موجده اين تصور جز مسأله خلاقيت و خالقيت نفس، هيچ گونه مبدائى و وجودذهنى شما نمى‏توانيد پيدا كنيد. منتها اين خلاقيت از كجا آمده است؟ اين عنايت من الله، لطفى است‏كه خداوند كرده است و قدرتى است كه خداوند به نفس انسانى عنايت كرده است، كه مى‏تواندبعضى از امور را نسبت به آنها حالت خلاقيت و آفريدگارى داشته باشد، از جمله مسأله خود تصوركه اولين مبداء تحقق اراده است و قبل از تمام مبادى، نقش در تحقّق اراده دارد، براى اين كه اگر انسان‏چيزى را توجّه به او پيدا نكند، التفات نفسانى به او پيدا نكند، معقول نيست كه او را اراده كند، اراده‏كور كورانه، شيئى به طور كلى مغفول عنه انسان باشد، هيچ در ذهن انسان نيامده باشد و معذلك اراده‏به او تعلق بگيرد، اين امكان ناپذير است. پس خود نفس در رابطه با وجود ذهنى به عنوان يك علّت‏موجده و به عنوان خالق نقش دارد. همان طورى كه در رابطه با تصوّر مسأله اينطور است، در رابطه باخود اراده هم مسأله اين چنين است. اينطور نيست كه اراده يك امر غير اختيارى باشد، اينطور نيست‏كه اراده مسبوق به يك اراده ديگر باشد، بلكه بعد از آن كه مبادى اراده تحقق پيدا كرد، خود نفس‏انسان «يوجد الارادة، يخلق الارادة» و حالت خلاّقيت نسبت به اراده براى نفس انسانى هست. آن‏وقت اين اراده را كه نفس انسان ايجاد كرد، به دنبال اين اراده، به لحاظ اين كه در اين قسم اول موردبحث ما كه عبارت از آنجايى است كه مراد هيچ گونه مقدمه‏اى لازم ندارد و بالمباشرة هم مريدمى‏خواهد جامه عمل به اين مراد بپوشاند، به مجردى كه اراده به خلاقيت نفس حاصل شد، بدون‏معطّلى مراد تحقق پيدا مى‏كند، شروع مى‏كند به صحبت كردن، شروع مى‏كند به نظر كردن، شروع‏مى‏كند به تحريك اليد و امثال ذلك از افعالى كه تحققشان ديگر توقف بر يك مقدمه خارجيه ندارد.پس در نتيجه در اين قسم اول، مسأله وجداناً روشن است، جاى بحث هم نيست. لكن اين قسم اوّل‏را به عنوان مقدمه و راه براى قسم دوم و سوم ذكر كرديم.
    اما قسم دوم آنجايى كه مراد به حسب نظر مريد مى‏خواهد مباشرتاً تحقق پيدا كند. اما اين مرادتوقف بر مقدمه خارجيه دارد، مثل اين كه اراده مى‏كند «كون على السطح» را، اينجا وقتى «كون على‏السطح را بالمباشرة» اراده كرد، همه آن خصوصياتى كه در قسم اول گفتيم، اينجا تحقق پيدا كرد،تصوّر مى‏كند «كون على السطح» را، تصديق مى‏كند به فايده و ثمره «كون على السطح»، ساير مبادى‏اراده تحقق پيدا مى‏كند، اراده حاصل مى‏شود، اراده خلق مى‏شود، متعلق اين اراده «كون على السطح»است. اما اينجا اينطور نيست كه به مجردى كه اراده متعلق به «كون على السطح» شد، به دنبال آن «كون‏على السطح» تحقق پيدا كند. اينجا هم ملاحظه مى‏كند كه تحقق اين مراد، توقف بر يك مقدمه‏خارجيه دارد، كه آن مقدمه خارجيه عبارت از نصب سلّم است. اينجا در رابطه با نصب سلّم چه‏حالتى پيش مى‏آيد؟ چه واقعيتى تحقق دارد؟

    ارتباط مقدمه و ذى‏المقدمه در بيان مرحوم آخوند(ره)

    تعبيرى در كلمات و مخصوصاً در كلام مرحوم آخوند صاحب كفايه وجود دارد، كه اين تعبيربايد تحليل و معنا شود. ايشان اين طورى تعبير مى‏كنند، مى‏فرمايند: «يترشح من الارادة المتعلقة بذى‏المقدمة ارادةٌ متعلقةٌ بالمقدمة» مى‏فرمايند: از اراده متعلقه به ذى المقدمه، ترشح پيدا مى‏كند يك‏اراده متعلقه به مقدمه. مقصود از اين عبارت چيست؟ آيا مقصود از اين يترشح، يعنى يتولّد، يعنى‏اراده مقدمه تولّد پيدا مى‏كند از اراده متعلقه به ذى المقدمه. كه باز اگر دقيق تر ما اين معنا را ملاحظه‏كنيم، كانّ ايشان اين جورى مى‏خواهد بگويد، مى‏خواهد بگويد وقتى كه اين انسان اراده‏اش متعلق‏به «كون على السطح» شد و بعد ملاحظه كرد كه «كون على السطح يتوقف على نصب سلّم» از اراده‏متعلقه به «كون على السطح يتولّد ارادة متعلقة بنصب سلم»، يعنى ديگر اراده نصب سلّم كانه مبادى‏لازم ندارد، اراده نصب سلم ديگر به آن مقدماتى كه در ساير ارادات به عنوان مبادى اراده مطرح بود،نياز ندارد. او روى جنبه مقدميت به مجردى كه اراده متعلق به ذى المقدمه شد، يك اراده هم تعلق به‏مقدمه مى‏گيرد، كه اگر بخواهيم باز يك عبارت ديگرى براى اين مطلب ذكر كنيم. آيا مرحوم آخونداينطور مى‏خواهد بگويد؟ مى‏خواهد بگويد همان طورى كه بين اراده متعلقه به ذى المقدمه و خودذى المقدمه ديگر فاصله‏اى وجود ندارد و واسطه‏اى وجود ندارد؟ همانطور بين اراده متعلقه به ذى‏المقدمه و اراده مقدمه هم ديگر فاصله و واسطه‏اى تحقق ندارد؟ ديگر مبادى براى اراده مقدمه‏ضرورت ندارد؟ همين عنوان مقدميتش را شما ملحوظ قرار دهيد، عنوان مقدميتش را در نظربگيريد، «لا محاله من دون كانّ اختيار يتولّد من ارادة ذى المقدمه، ارادة المقدمة». آيا مرحوم آخوندچنين فرمايشى را مى‏خواهند ذكر كنند؟ ظاهر يترشح چنين معنايى را دلالت دارد. چون ترشح به‏معناى تولّد است، هر كجا كلمه ترشح به كار مى‏رود، مثل اين كه انسان آبى را مى‏پاشد يك قطراتى‏ترشح مى‏كند به جاى ديگر، معنايش اين است كه اين قطرات متولّد از اين آبى است كه پاشيده‏شده و اين آب سبب براى حصول اين قطرات و وصول اين قطرات مثلاً به لباس يا بدن انسان شده‏است. ولو اين كه ظاهر عبارت ايشان چنين معنايى را دلالت دارد، اما واقعيت مسأله اينطور نيست.

    واقعيت اراده و نياز آن به مبادى و مقدمات

    واقعيت مسأله اين است كه هر كجا اراده هست، نياز به مبادى دارد، نياز به مقدمات دارد.همانطورى كه اراده ذى المقدمه مبادى لازم دارد، اراده مقدمه هم مبادى لازم دارد. منتها فرق بين‏مقدمه و ذى المقدمه در آن مسأله تصديق به فائده است. در مسأله تصديق به فائده در رابطه با ذى‏المقدمه، فائده ذى المقدمه متعلق نظر اصلى خود انسان است و غرض اصلى به او متعلق است،نسبت به «كون على السطح» يك غرض اصلى از اين مريد تعلق به او گرفته است. اما تصديق به فائده‏وقتى كه در باره مقدمه مطرح مى‏شود، فائده مقدمه اين است كه به انسان امكان مى‏دهد كه به آن‏غرض اصلى برسد، راه را براى رسيدن به غرض اصلى باز مى‏كند. پس اين هم تصديق به فائده دارد،منتها فائده‏اش متعلق غرض اصلى نيست، بلكه فائده‏اش «التمكن من الوصول الى الغرض الاصلى»و باز شدن راه براى رسيدن به غرض اصلى است. اين هم فائده مهمى است كه در كار است. پس‏صرف اين كه فائده ذى المقدمه چنين فائده‏اى هست كه غرض اصلى به آن تعلق نگرفته، اين اقتضانمى‏كند كه ما در باب مقدمه نياز به تصديق به فائده تصور ساير مبادى اراده نداشته باشيم. لذا بايدبگوييم همانطورى كه در ذى المقدمه اراده ناشى از مبادى اراده مى‏شود، اراده مقدمه هم عين ذى‏المقدمه ناشى از مبادى است در رابطه با مقدمه. فقط فرقشان در مسأله اصليت و تبعيت است، آن‏فائده‏اش متعلق غرض اصلى است، اما اين فائده‏اش جنبه مقدميت و فتح باب براى رسيدن به غرض‏اصلى دارد. پس ما نبايد اين عنوان يترشح را به معناى يتولّد معنا كنيم، بلكه به عنوان اين كه اراده‏مقدمه تابع اراده ذى المقدمه است، به دنبال اراده ذى المقدمه است، به عنوان تبعيت و عقب بودن‏نسبت به اراده ذى المقدمه مطلب اينطور است. اما آن كه محل بحث ما هست چون ملازمه بين‏الوجوبين است، محل بحث ما آنجايى است كه مسأله امر و وجوب در كار باشد و اساس اشكال امام‏بزرگوار هم در همانجاست آن را ديگر بعداً «ان شاء الله» توضيح مى‏دهيم.

    تمرينات

    صاحب معالم(ره) و مرحوم آخوند(ره) مسأله مقدمه واجب را جزء كدام يك از مباحث‏علم اصول آورده‏اند
    مقصود مرحوم آخوند(ره) از ملازمه بين الوجوبين چيست نظر استاد در اين مورد رابيان كنيد
    رابطه اراده با نفس انسان چه نوع رابطه‏اى است
    به نظر مرحوم آخوند(ره) در مورد اراده، چه رابطه‏اى بين مقدمه و ذى‏المقدمه وجوددارد